كلمات كليدي : تاريخ، حسان بن ثابت، پيامبر(ص)
نویسنده : يدالله حاجي زاده
ابوالولید حسّان بن ثابت بن منذر(تیم الله)[1] شاعر و صحابی رسول خدا(ص)، هفت یا هشت سال قبل از میلاد پیامبر (ص) دیده به جهان گشود.[2] او از قبیله خزرج و از طایفه بنینجار بوده است.[3] پدرش «ثابت بن منذر بن حرام»؛ با «مطلب» (عموی عبدالمطلب) دوست بود و او در سفری که به مکه برای عمره رفته بود با سخنانی که در خصوص شیبه( عبد المطلب)[4] به مطلب گفت، سبب شد مطلب، شیبه را به مکه آورد.[5] مادرش «فریعه» دختر «خالد بن خنیس بن لوذان»[6] یا دختر «خنیس بن لوذان» خواهر خالد[7] میباشد. مادر حسان اسلام را درک کرد به رسول خدا(ص) ایمان آورد و با ایشان بیعت کرد.[8]
کنیه مشور حسان ابوالولید میباشد.[9] از دیگر کنیههای او میتوان به ابو المضرب، ابو الحسام، ابو عبدالرحمن اشاره کرد.[10]
حسان بن ثابت قبل از اسلام؛ در ایام جاهلیت، شاعر انصار بود.[11] پس از ورود پیامبر اکرم(ص) به مدینه، حسان همانند بسیاری دیگر از انصار به پیامبر ایمان آورد. او پس از این که اسلام آورد این اشعار را خواند.
«شهدت باذن الله ان محمد رسول الذی فوق السموات من عل...».
«به اذن خداوند شهادت میدهم که محمد(ص) فرستاده آسمانی است که از جانب خداوند آمده است».
پیامبر اکرم(ص) فرمود من هم با تو گواهی میدهم.[12]
صفات اخلاقی حسان
بسیاری از مورخان و سیرهنویسان معتقدند وی ترسو بود.[13] حکایتی که توسط مورخان بیان شده است نیز نشانگر ترس حسان میباشد. «در یکی از غزوات حسان به همراه زنان و کودکان در یکی از قلعههای مدینه پناه گرفته بودند. صفیه دختر عبدالمطلب؛ عمه رسول خدا(ص) میگوید: «یکى از یهودیان بنىقریظه به کنار قلعهای که ما در آن بودیم آمد و شروع به گردش به دور آن قلعه کرد تا بلکه راهى به داخل آن پیدا کند و کسى هم نبود که از ما دفاع کند؛ زیرا رسول خدا(ص) و مسلمین در میدان جنگ بودند و نمىتوانستند آن جا را رها کرده براى محافظت ما به شهر بیایند، از این رو من به حسان بن ثابت گفتم: این یهودى مشغول گردش در اطراف قلعه است و ممکن است جائى پیدا کند و به داخل قلعه بیاید، از جا برخیز و او را به قتل برسان حسان گفت: اى دختر عبدالمطلب به خدا تو خود میدانى که من مرد این کار نیستم و کشتن او از عهده من خارج است. صفیه میگوید: این پاسخ را که من از حسان شنیدم کمرم را محکم بستم سپس عمودى به دست گرفته از قلعه به زیر آمدم آن یهودى را از پاى درآوردم آن گاه به قلعه بازگشتم و به حسان گفتم: من او را کشتم اکنون تو برخیز و جامه و اسلحهاش را برگیر و اگر مرد نبود من خودم این کار را مىکردم؟ حسان گفت: اى دختر عبدالمطلب مرا به جامه و اسلحه او احتیاجى نیست، مرا به حال خود واگذار».[14] برخی از مورخان این جریان را مربوط به سال سوم هجری و زمان غزوه احد میدانند.[15] عدهای قائلند: او به خاطر ترسش در هیچ معرکهای(جنگی) حاضر نشد،[16] به نظر میرسد، این بیان چندان درست نباشد؛ چرا که اشعار وی در بعضی از غزوات[17] نشانگر حضور او در آن جنگ میباشد. برخی علت ترسو بودن وی را ضربه شمشیری میدانند که صفوان بن معطل به او زده است. پیامبر به خاطر همین ضربه قصر بنیجدیله را در مدینه به او داد و «سیرین» کنیز قبطی ( خواهر ماریه[18]) را به او بخشید.[19]
مورخان حسان را از جمله کسانی میدانند که در جریان افک[20] به خاطر بدگوییاش از عایشه به دستور پیامبر(ص) حد خورده است.[21] البته برخی هم منکر این امر شدهاند.[22] همچنین در نقلی از عایشه آوردهاند که او چیزی نگفته است.[23]
حسان شاعر
حسان شاعر رسول خدا(ص)،[24] از شاعران به اصطلاح «مُخَضْرم» است که هم در جاهلیت و هم در اسلام شعر گفته است.[25] او از مشاهیر اصحاب آن حضرت بود و از جمله راویان رسول خدا(ص) نیز محسوب میشود. پسرش عبدالرحمن و سعید بن مسیب و ابوسلمه بن عبدالرحمن و دیگران از او روایت نقل کردهاند.[26] حسان با سرودن اشعار خویش از رسول خدا(ص) و مسلمانان دفاع میکرد و با شاعران مخالف اسلام مقابله میکرد. در یک مورد پیامبر اکرم(ص) (در جواب اعتراض عمر به شعر خواندن حسان) فرمود: «اى عمر دست از او بردار سوگند به خداوندى که جان من در دست قدرت او است، سخنان او از فرو رفتن تیر به جان کفار سختتر و مشکلتر است.[27] در نقلی آمده است: «فضل حسان از دیگر شعرا این است که او شاعر انصار در جاهلیت، شاعر رسول خدا(ص) در اسلام و در عصر اسلام، شاعر منحصر به فرد تمام مملکت یمن بود».[28] علامه امینی به نقل از ابوعبیده مینویسد: تمام عربها اجماع کردهاند و بالاتفاق پذیرفتهاند که حسان در بین شاعران شهرنشین[29] از همه تواناتر است.[30]
به نظر میرسد، این سخن رسولخدا(ص) که در مورد او فرمود: «اللهم ایده بروح القدس»[31] خدایا او را مورد تائید روح القدس قرار بده، به صورت مشروط بیان شده باشد؛ چرا که بسیاری از مورخان قائلند پیامبر(ص) درباره او فرمود: «ای حسان «تا وقتی که از ما دفاع کنی» موید به تائیدات روح القدس خواهی بود.»؛[32] البته این دعا به صورتهای مختلفی بیان شده است. در یک مورد از پیامبر(ص) نقل شده است که در مورد او فرمود: «االلهم ایده بروح القدس لمناضلته عن المسلمین»،[33] خدایا حسان را با روحالقدس مورد حمایت و تایید قرار بده، به خاطر حمایت او از مسلمانان. در نقلی دیگر پیامبر(ص) فرمود:
«إن اللّه یؤید حسان بروح القدس ما نافح عن رسول اللّه»[34]«خداوند حسان را مورد حمایت و تایید روح القدس قرار دهد تا زمانی که از رسول خدا(ص) پشتیبانی کند.»
بعضا پیامبر(ص) از حسان میخواست که در برابر دشمنان شعر بگوید.[35] به عنوان نمونه زمانی که قبیله بنیتمیم نزد رسولخدا(ص) آمده بودند و قصد مفاخره داشتند، بنیتمیم گفتند ما با شاعر و خطیبمان نزد تو آمدهایم تا با شما مفاخره کنیم. پیامبر اکرم(ص) ابتدا در جواب آنها فرمودند: من نه برای شعر گفتن مبعوث شدهام و نه به فخر فروشی مامور شدهام؛ ولی حالا که آمدهاید، بیایید. ابتدا زبرقان بن بدر[36] و به نقلی عطارد بن حاجب[37] سخنانی بیان کرد. ثابت بن قیس بن شماس به امر رسول خدا(ص) به او جواب گفت؛ سپس شاعر ایشان زبرقان بن بدر در برتری قوم خویش اشعاری سرود، پیامبر اکرم(ص) دستور فرمود حسان بن ثابت بیاید و به اشعار او جواب دهد. حسان جواب اشعار او را با اشعاری داد. آنها اقرار کردند که خطیب رسولخدا(ص) از خطیب خودشان بهتر و شاعر رسول خدا(ص) از شاعرشان ماهرتر است.[38] آن گاه همه فرستادگان تمیم مسلمان شدند و پیامبر(ص) به آنها هدایایی داد.[39]
برخی قائلند اشعار حسان پیش از اسلام برتر از اشعار او بعد از اسلام بوده است.[40] طبق برخی از نقلها از خود او علت این امر را سوال کردند وی گفت: «در جاهلیت شعر قید و بندی نداشت و نیکویی شعر، افراط در بیان است و این افراط کذب است. اسلام هم از کذب منع کرده است».[41] حسان در خصوص بسیاری از وقایع مهم صدر اسلام شعر سروده است. این اشعار به گونهای است که بعضا به عنوان سندهای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند. به عنوان نمونه او در فتح مکه،[42] نبرد خیبر،[43] نبرد احزاب،[44] روز غدیر،[45] درباره قتل کعب بن اشرف و سلام بن ابى حقیق [46]و در رثای پیامبر(ص)[47] شعر سرود.
در این جا و به عنوان نمونه گوشهای از شعر او را که در روز عید غدیر و با اجازه رسول خدا(ص) سروده را ذکر میکنیم.
ینادیهم یوم الغدیر نبیهم بخم و اسمع بالنبی منادیا...
فقال له قم یا علی فانی رضیتک من بعدی اماما و هادیا[48]
شیعیان همواره به این شعر حسان در خصوص ولایت علی(ع) استناد کردهاند.[49]
حسان بن ثابت پس از رحلت رسول خدا(ص)
حسان در دوره عمر در مسجد شعر می خواند عمر به او اعتراض کرد. حسان در جواب او گفت: من این جا شعر خواندم در حالی که بهتر از تو(یعنی رسول خدا(ص)) در آن بود.[50] سپس رو به ابو هریره نموده گفت: تو سخن رسول خدا را شنیدى که مىگفت خداوندا حسان را به روح القدس مؤید فرما و دعایم را اجابت نما؟ ابو هریره او را تصدیق کرد.[51] برخی معتقدند: حسان بعد از دوره پیامبر از شعر گفتن دست کشید. «تنها در رثای عثمان شعری سرود.»[52] وی از جمله راویان حدیث از پیامبر اکرم(ص) شمرده شده است.[53] پس از به خلافت رسیدن علی(ع)، عدهای از بیعت با آن حضرت امتناع ورزیدند، حسان بن ثابت از جمله آنان بود. شیخ مفید مینویسد: «گروهى از بیعت با علی(ع) سرباز زدند مانند عبداللَّه پسر عمر بن خطاب، سعد وقاص، محمد بن مسلمة، حسان بن ثابت و اسامة بن زید، حضرت علی(ع) پس از امتناع آنها از بیعت سخنرانی کرد. در بخشی از سخن حضرت آمده است:... از جانب سعد، و مسلمة و اسامة، و عبداللَّه، و حسان چیزهائى به من رسیده که آن را خوش ندارم و حق در میان من و ایشان حاکم است.»[54]
به هر حال حسان را از منحرفان و مخالفان علی(ع) شمردهاند.[55] علامه امینی در خصوص او مینویسد: «حسان از بینش ظاهرى[56] و باطنى محروم گردیده بود زمانی که أمیرالمؤمنین قیس بن سعد بن عباده را از استان دارى مصر عزل کرده بود و او به مدینه برگشته بود، حسان نزد او آمده قیس را سرزنش کرده به او گفت: عثمان را کشتى و گناهش بر گردن توماند و اکنون على هم تو را از ولایت مصر عزل نمود و پاداش خوبى به تو نداد. قیس از سخنانش ناراحت شد و به او گفت: «اى کور دل و اى نابینا به خدا سوگند اگر از وقوع جنگ بین قبیله خود و اقوام تو نمىترسیدم گردنت را مىزدم»، سپس او را از خود راند.[57]
وفات حسان
در این که حسان در چه سالی و در کجا از دنیا رفته است، اختلاف است طبق یک نقل وی قبل از سال 40 هجری و در زمان خلافت علی(ع)[58]، در مدینه از دنیا رفت.[59] و به قولی سال50،[60] و یا 54 هجری[61] مرد. در نقلی دیگر آمده است او در سال 80 هجری، در شام از دنیا رفت.[62] حسان در زمان مرگ 120 سال داشت، شصت سال در جاهلیت و 60 سال در اسلام[63] و به قولی 70 سال در جاهلیت و 50 سال در اسلام زندگی کرد.[64]