دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

پی‌یر بوردیو Pierre Bourdieu

No image
پی‌یر بوردیو Pierre Bourdieu

كلمات كليدي : پي ير بورديو، عينيت گرائي، ذهنيت گرائي، سرمايه، فرهنگ، ميدان، ذائقه، خشونت نمادين

نویسنده : فاطمه كاظمي آراني

پی‌یر بوردیو در اوّل اوت سال 1930در دنگوئن فرانسه در یک خانواده طبقه متوسط پایین به‌دنیا آمد. وی دانش‌آموزی باهوش بود. در اوایل دهه پنجاه به دانشسرای معتبر اکول نرمال سوپریور (École normale supérieure)، که به‌طور سنتی مهد روشنفکران فرانسوی بود، وارد شد و به تحصیل فلسفه پرداخت. در آن زمان، فلسفه سرآمد رشته‌ها بود و پرداختن به آن برای هر روشنفکر جویای نام، کاری ضروری بود. اما بوردیو پس از مدتی فلسفه را رها کرد و به علوم اجتماعی روی آورد. وی هرچند با بالاترین رتبه فارغ‌التحصیل شد، امّا به‌واسطه فقر و پیشینه خانوادگی، خود را در جمع فرزندان نخبگان فرانسوی، فردی غریبه احساس می‌کرد. او در سال 1956 به خدمت سربازی رفت و در همان سال در دانشگاه الجزیره، به تدریس مشغول شد و این در حالی بود که جنگ در ارتش فرانسه شدت گرفته بود و همین منجر به نوشتن اوّلین کتاب او به‌نام جامعه‌شناسی الجزایر شد. او در سال 1960 به فرانسه بازگشت و به‌عنوان دستیار آموزشی یک سال در دانشگاه پاریس کار کرد. او در کلاس‌های درسی لوئی اشتراوس انسان‌شناس، در کالج دوفرانس شرکت کرد و دستیاری ریمون آرون جامعه‌شناس را برعهده گرفت. در همین‌جا بود که وی کارهای مردم‌شناختی خود را درباره آیین، خویشاوندی و دگرگونی اجتماعی در میان قبایل الجزایری به انجام رسانید. و کار بر روی جامعه‌شناسی آموزش مدرسه‌ای، هنر، روشنفکران و سیاست را پی گرفت. بوردیو، در سال 1964به ریاست مؤسسه مطالعاتی اکول پراتیک (Ecole Pratique) برگزیده شد. همچنین در سال 1968 به ریاست مرکز جامعه‌شناسی اروپایی برگزیده شد. این مرکز مجله "مطالعات علوم اجتماعی" را منتشر می‌کند. در طول 1970 بوردیو به تلاش خود در کنکاش درباره مجموعه گسترده‌ای از موضوعات که در فصل مشترک موضوعاتی نظیر فرهنگ، طبقه و قدرت بود ادامه داد و در عین حال رهبری گروه پژوهشگری را بر عهده گرفت که کار ویراستاری گزارش تحقیق در علوم اجتماعی را به انجام می‌رساند. در سال 1981 پس از بازنشسته شدن ریمون آرون کرسی او در کالج دو فرانس به وی سپرده شد.[1]

بوردیو در سال 1997 مؤسسه انتشاراتی "Liber Seditions" را بنیان نهاد که کتاب‌های کوچکی با هدف جذب مخاطبان بسیار درباره موضوعاتی که به منافع آنی اجتماعی معطوف است، منتشر می‌کند. وی همزمان با تدریس در کالج دوفرانس در دانشگاه‌های آمریکا (پرینستون، هاروارد، شیکاگو) و آلمان (ماکس بلانگ، برلین) را نیز تدریس می‌کرد. سرانجام بوردیو در 23 ژانویه 2002 در سن 71 سالگی درگذشت.[2]

آثار علمی

از بوردیو، در مجموع 30 کتاب و 400 مقاله منتشر شده که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

جامعه‌شناسی الجزایر (1962)، انسان دانشگاهی (1998)، منطق عمل (1990)، زبان و قدرت نمادین (1991)، حوزه تولید فرهنگی: جستارهایی در باب هنر و ادبیات (1993)، اشرافیت دولت: مدارس نخبه‌پرور در حوزه قدرت (1996)، عقل عملی (1998)، شیوه‌های مقاومت علیه جباریت بازار (1999)، وزن جهان (2000)، تأملات پاسکالی (2000)، نظریه کنش، دفاع از عقلانیت، وارثان، بازتولید آموزش، فرهنگ و جامعه، تمایز، اصول هنر، سلطه مردانه، درک عملی حرفه جامعه‌شناسی، بی‌ریشگی، خطوط کلی نظریه‌ای در باب شیوه عمل، پرسش‌های جامعه‌شناسی، کار و کارگر در الجزایر (1958)، در نقد نقش تلویزیون، جامعه‌شناسی تأملی، دخالت‌های سیاسی، علم و اندیشه‌گری، درسی در مورد درس، ضد آتش‌ها و ... .[3]

تأثیرپذیری و تأثیرگذاری

به لحاظ نظری شیوه عمل و تفکر بوردیو در محل تلاقی جریانات فکری مارکس و موس (پارادایم سلطه و علاقه به عمل)، دورکیم (قوانین عینی حاکم بر واقعیت اجتماعی و طبقه اجتماعی) [4]و وبر (تأثیر بعد نمادین در تبیین پدیده‌های اجتماعی، مفهوم میدان) و فلسفه متفاوت کاسیرر، باشلار، ویتگنشتاین، پدیدارشناختی مرلوپنتی و شوتس، و نظریه‌های زبان‌شناختی سوسور، چامسکی و آستین، اگزیستانسیالیسم سارتر (تأکید بر عامل) اشتراوس و آلتوسر (تأکید بر ساختار)[5] و تعامل‌گرایی گافمن و هوسرل و نیچه[6] می‌باشد.

اندیشمندانی چون استوارت هال، تامپسون، ریچارد چنکیز، ساگلن، موریس بلوک، جری داگلاس، آرون سیکورل، کلیفوردگیتز در اندیشه‌ها و نظریات‌شان از بوردیو متاثر بوده‌اند.

اندیشه‌ها و مفاهیم بوردیو

برخی از اندیشه‌ها و مفاهیم بوردیو از این قرارند:

  1. غلبه بر احکام معارض عینیت‌گرائی و ذهنیت‌گرائی؛ بوردیو علاقه اصلی نظری خود را میل به غلبه بر تقسیم‌بندی‌های ذهنیت‌گرائی و عینیت‌گرائی، ساختار و فرهنگ‌گرائی و تحلیل‌های اجتماعی خرد و کلان، عنوان می‌کند او معتقد است دوگانه‌انگاری رویکردهای ساختارمحور و عامل و کنشگرمحور، باعث شکاف میان جامعه‌شناسان و اندیشمندان اجتماعی شده است او برای تشریح استراتژی مفهومی خود از اصطلاح کلیدی به‌نام هبیتوس (Habitus) استفاده می‌کند. هبیتوس به طرح‌های تفسیری، عمدتاً ناخوداگاه یا به نحو ضمنی به‌کار گرفته‌شده‌ای اشاره دارد که نحوه کار جهان و نحوه ارزیابی امور را به ما نشان می‌دهد و دستورالعمل‌هائی برای کنش ارائه می‌دهد. از دیدگاه بوردیو افراد دارای موقعیت ساختاری یا طبقاتی مشترک، تجربه‌های مشابه و تکرار شونده‌ای دارند که هبیتوس مشترکی ایجاد می‌کنند، که این هبیتوس به‌نوبه خود به اعمال اجتماعی آنان ساختار می‌بخشد، دستور‌العمل‌هائی را تنظیم و اعمال کنشگران را محدود می‌کند، امّا در عین حال، اجازه نوآوری فردی را هم می‌دهد. از این‌رو افراد نه عاملانی کاملاً آزادند و نه محصول منفعل ساختار اجتماعی، زندگی اجتماعی نه تماماً امری ذهنی و نه صرفاً متشکل از معانی و کنش‌های داوطلبانه، نه صرفاً امری عینی و تابع فرایندهای ساختار اجتماعی و نه تجربه‌ای کاملاً محدود و توأم با اجبار. هبیتوس هم محصول ساختار اجتماعی است و هم مولد ساختار اعمال اجتماعی که ساختارهای اجتماعی را بازتولید می‌کنند هم مفهومی ذهنی است (متشکل از چارچوب‌های مفهومی) و هم عینی حاوی نقش و نشان ساختار اجتماعی، هم مفهومی خرد در سطح فردی و بین‌شخصی عمل می‌کند و هم کلان (محصول و تولید کننده ساختار اجتماعی) است.[7] بوردیو برای به انجام رساندن این ترکیب عینیت‌گرائی و ذهنیت‌گرائی، مجموعه تازه‌ای از مفاهیم را وضع می‌کند که با مفاهیم میدان (عرصه)، سرمایه و منش استحکام یافته و منسجم شده است.
  1. منش (ساختار ذهنی یا ملکه)؛ بوردیو معتقد است بین موقعیت‌های موجود در ساختار اجتماعی و کنش‌ها هیچ رابطه مکانیکی و مستقیمی وجود ندارد و تنها منش است که محل برخورد ساختار و کنش است. منش به مجموعه‌ای نسبتاً ثابت از خلق‌وخوها گفته می‌شود که محصول تجربه‌های کنشگران در موقعیت‌های خاصی در ساختار اجتماعی است، ساختاری که کنش‌ها و بازنمودها را تولید می‌کند و به آن‌ها نظم می‌بخشد. منش مجموعه قواعد سفت و سخت نیست که به ما بگوید چه کاری انجام بدهیم و چه کاری نه، بلکه همچون مجموعه رهنمون‌های انعطاف‌پذیری عمل می‌کند که کنشگران از آن آگاه نیستند و به‌آسانی با فضای جدید انطباق می‌یابند.[8]
  1. میدان (عرصه)؛ به اعتقاد بوردیو، در جوامع پیشرفته افراد با فضای یکپارچه مواجه نیستند. حوزه‌های گوناگون و متفاوت زندگی، هنر، علم، دین، اقتصاد، سیاست و نظایر آن، مدل‌های کوچک متمایزی از قاعده‌ها، مقررات و اشکال قدرت را شکل داده‌اند که بوردیو آن را میدان می‌نامد. میدان در وهله اول، فضای ساخت‌مندی از جایگاه‌هاست، میدان قدرتی است که تصمیمات خود را بر کسانی که وارد آن می‌شود، تحمیل می‌کند. در وهله دوّم میدان صحنه کشاکشی است که کنشگران و نهادها از طریق آن در پی حفظ یا براندازی نظام موجود توزیع سرمایه هستند. سوّمین ویژگی میدان آزادی عمل است، به این معنی که هر میدان دارای امکانات و قابلیت‌هائی است که در طول مراحل رشد خود به‌دست آورده تا خود را در برابر تأثیرات خارجی مصون نگه داشته و بر ضوابط و ملاک‌های ارزیابی خود در برابر و در مواجهه با میدان مجاور و متجاوز صحه گذاشته و آنان را رعایت کنند.[9]
  1. سرمایه؛ نظام خوی و خصلت افراد وابسته به موقعیت‌هائی است که در جامعه اشغال می‌کنند یعنی وابسته به میزان بهره‌مندی از سرمایه است از نظر بوردیو سرمایه هرگونه خاستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی است که در توانائی فرد برای بهره‌مندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل می‌گردد مؤثر واقع می‌شود سرمایه به سه صورت دیده می‌شود: اقتصادی (دارایی، مالی ومادی)، فرهنگی (کالا، مهارت‌ها، و عناوین نمادین کمیاب) و اجتماعی (منابعی که به صرف عضویت در گروه به فرد تعلق می‌گیرد) سرمایه نمادین (سرمایه‌هائی که افراد متوجه تأثیرات آن، آن‌گونه که هست نیستند و آن را درک نمی‌کنند) مانند صفات اخلاقی که به افراد گروه‌های مختلف نسبت می‌دهند[10]
  1. فرهنگ؛ بوردیو برای ادغام ساخت و کارگزاران زندگی اجتماعی، فرهنگ را به مرکز جامعه‌شناسی منتقل کرد تا به تحلیل پویائی‌های زندگی اجتماعی نائل آید به گمان او فرهنگ مبیّن بخش یکپارچه زندگی سازمان اجتماعی است که خاستگاه عملکرد سیاسی، کنترل تولید و چرخش معانی است و هرگونه نابرابری اجتماعی به‌واسطه دسترسی نامساوی به سرمایه‌های آن صورت می‌بندد و لذا او به مطالعه نقش فرهنگ در نابرابری طبقاتی مایل شد تا نقش آن را در سلطه‌گری نشان دهد. از دید او فرهنگ مجموعه‌ای از نمادها، معانی و کالاهای هنری (موسیقی، ادبیات و ...) همواره نقش طبقه اجتماعی را بر خود داشته و با این وجود فرهنگ سلطه طبقاتی را به میزان غلبه ارزش‌ها و ملاک‌ها و ذائقه طبقاتی و ... به کل جامعه تعمیم می‌دهد. و آرمان‌های متعالی از مشروعیت و مطلوبیت را در این زمینه بنیاد می‌نهد. سلطه طبقاتی متضمن دارا بودن دانش، سبک زندگی، ذائقه، ملاک‌های زیباشناختی و منزلت اجتماعی است و لذا فرهنگ طبقه مسلط برای همه مشروعیت دارد. از نظر بوردیو همه کردارهای فرهنگی در قلمرو ستیز اجتماعی و مناسبات قدرت قرار دارند؛ پس اوّلاً، فرهنگ جدا از جامعه نیست. ثانیاً، فرهنگ به ایدئولوژی طبقاتی تحویل نمی‌شود. ثالثاً، فرهنگ وسیله خنثی‌سازی یا مشروع‌سازی نابرابری طبقاتی در عرصه اجتماع نمی‌نماید. بوردیو به سه استنتاج دست زده که نقش قاطعی در جامعه‌شناسی سیاسی راجع به قشربندی اجتماعی دارند. در وهله نخست او فرض کرده که در جامعه، طبقات و خرده‌طبقات مختلفی وجود داشته که ترکیبات متفاوتی از سرمایه اقتصادی و فرهنگی را نشان می‌دهد. در مرحله دوّم بوردیو مدعی است که این تفاوت‌های طبقاتی و درون‌طبقاتی اساس سبک‌های متفاوت فرهنگی بوده و این درحالی است که الگوهای فرهنگی درون‌طبقاتی کما بیش واحد به نظر می‌رسد. از جهت سوّم او معتقد است که مصرف فرهنگ، راه متمایزسازی درون‌طبقاتی را به وجهی هموار می‌نماید که پایگاه‌های برتر مشخص شده و فرهنگ چونان بخشی از سیاست طبقاتی آنان جلوه می‌کند، لذا تولید و مصرف درون‌طبقاتی فرهنگ، شیوه ایجاد و استمرار سلطه طبقاتی به‌شمار می‌رود و این طبقات به اتکای ذائقه و ملاک‌ها و سبک‌های زندگی متفاوت، سلطه خود را برحسب ارزش‌ها و مطلوبیت‌های مختلف بسط می‌دهند.[11]
  1. ذائقه؛ ذائقه یک عملکرد است که به افراد ادراکی از جایگاهشان در نظام اجتماعی می‌دهد. ذائقه آن‌هائی را که ترجیح همسانی داشته به هم نزدیک و این را از کسان دیگری که ذایقه متفاوتی با آن‌ها دارند، متمایز می‌کند.[12]

به نظر بوردیو سه قلمرو درباره ذائقه وجود دارد:

الف) ذائقه مشروع؛ در میان بخش فرهیخته طبقه مسلط رواج دارد. و مشخصه اصلی آن چیزی است که آن را، تمایل زیبا‌شناختی به دفاع از اولویت کامل فرم نسبت به کارکرد می‌نامند.

ب) ذائقه آدمیان متوسط؛ در میان طبقه متوسط رایج است.

ج) ذائقه عامه‌پسند؛ که در نزد طبقات کارگر وجود دارد. ذائقه (زیبا‌شناسی) عامه‌پسند مبتنی‌بر اثبات پیوستگی بین هنر و زندگی و خواست جدی برای مشارکت است.

دو زمینه متقابلاً مرتبط در بررسی بوردیو از ذائقه دخالت دارد یکی روابط طبقاتی (درون جناح‌های طبقه مسلط) و دیگری روابط فرهنگی.

او فرض را بر این می‌نهد که می‌توان تمام کنش‌های انسانی را کنش اقتصادی معطوف به افزایش سود مادی یا سود نمادین به‌حساب آورد. او نتیجه گرفته که طبقه مسلط دارای بخش فرادست به‌نام بورژوازی است که به‌طور کامل سرمایه اقتصادی را در اختیار داشته و دارای بخش فرودست به‌نام روشنفکران است که سرمایه فرهنگی را در کنترل داشته است.[13]

از دیدگاه بوردیو کسانی که در طبقه اجتماعی بالاتر جای داشته بهتر توانسته‌اند ذایقه‌شان را مقبول طبع دیگران سازند و با ذائقه طبقات پایین‌تر مخالفت کنند. او ذائقه را با ساختمان ذهنی نیز پیوند می‌دهد ترجیح مردم در مورد مادی‌ترین جنبه فرهنگ مانند خوراک پوشاک لباس مبتنی‌بر منش است البته از نظر او ساختار طبقه است که شکل ساختمان ذهنی را تعیین می‌کند. بوردیو طبقه اجتماعی را تقلیل به صرف مواد اقتصادی یا روابط تولید نکرده و آن‌را با ساختمان ذهنی تعریف می‌کند.[14] به عقیده بوردیو میان محصولات فرهنگی و ذائقه رابطه دیالکتیکی وجود دارد. دگرگونی در کالاهای فرهنگی تغییرهائی را در ذائقه به‌بار می‌آورد همچنان‌که دگرگونی در ذائقه منجر به تغییر شکل‌های محصولات فرهنگی می‌انجامد.[15]

  1. خشونت نمادین؛ بوردیو سلطه طبقاتی، از طریق تحمیل فرهنگی را نوعی خشونت نمادین می‌خواند. از نظر او خشونت نمادین، مبتنی‌بر تحمیل ارزش‌های یک طبقه خاص بر تمامی طبقات جامعه است. این نوع خشونت بیشتر از طریق نظام آموزشی ایجاد شده و جایگاه افراد در رأس قدرت را تحکیم می‌بخشد.[16]
  1. علم، سیاست و رسالت اجتماعی روشنفکران؛ بوردیو معتقد است که باید روشنفکران را در زیر میکروسکوپ جامعه‌شناختی قرار داد؛ به این دلیل که در جامعه پیشرفته که در آن مدارس نخبگان به‌مثابه ابزاری شاخص برای مشروعیت بخشیدن به سلسله‌مراتب اجتماعی جایگزین کلیسا شده است حاکمان مرتباً به علم و منطق متوسل می‌شوند تا تصمیمات و برنامه‌های خود را توجیه کنند که روشنفکران باید علیه چنین استفاده سوئی از منطق و خردمندی قد علم کنند. او می‌گوید که روشنفکر موجودی متناقض و دوبعدی است که از پیوند ناپایدار آزادی عمل و تعهد ترکیب یافته است. از نظر بوردیو اینها ناسازگار نیستند بلکه مکمل یکدیگرند. آزادی عمل شرط ضروری تعهد عالم است.[17]
  1. عادت‌واره؛ بوردیو اجتماعی بودن انسان را نتیجه استراتژیک افراد معرفی می‌کند؛ افرادی که به ناگزیر درون بافت یا زمینه محدود کننده از ارزش‌ها عمل می‌کنند. وی عادت‌واره را دستگاهی دگرگون کننده می‌داند که ما را، هرچند به شیوه‌ای پیش‌بینی‌ناپذیر، در جهت بازتولید شرایط اجتماعی شکل‌گیری‌مان سوق می‌دهد. عادت‌واره هم ساخت‌یافته و هم ساختار دهنده است و به‌صورت مادی شکل گرفته و در مواردی نسلی است.[18]

نقد اندیشه بوردیو

- هرچند که بوردیو در صدد نزدیک کردن ساخت‌گرایی (دیدگاه ذهن‌گرا) و ساختارگرایی (دیدگاه عین‌گرا) بر می‌آید و تا اندازه‌ای نیز در این کار موفق می‌شود، امّا کارش بیشتر به ساختارگرایی تمایل پیدا می‌کند و لذا او را مابعد ساختارگرا نامیده‌اند.[19]

- مفهوم طبقه که بوردیو در تمامی آثارش آن را محور قرار می‌دهد امروز یک مفهوم کهنه است و مناسب جامعه‌شناسی معاصر نیست و به‌جای آن قشر را که جنبه تجربی دارد می‌توان به‌کار برد. مفهوم نبرد طبقاتی امروز یک مفهوم مطلق و غیرقابل قبولی است که مورد استعمالش به قرن 19 برمی‌گردد.

- در جامعه‌شناسی بوردیو تحلیل دگرگونی‌های اجتماعی وجود ندارد به‌همین دلیل یک جامعه‌شناسی ایستاست.[20]

- جفری الکساندر نیز انتقاداتی را به بوردیو وارد می‌کند:

- نظر بوردیو مبنی‌بر اینکه یک کنش در عین حال هم می‌تواند غیرعقلانی و هم کاملا عقلانی باشد متناقض و غیر‌علمی است.

- در بطن اندیشه بوردیو پارادوکسی وجود دارد که جا را برای تناقضات باز می‌کند، وی از یک سو اهمیت فرهنگ را باز می‌شناسد و بر صورت نمادین در نظم و در عمل تاکید می‌کند اما از سوی دیگر عملا ماتریالیست و دترمینیست است.

- نظریه بوردیو در تبیین پدیده‌های متعلق به جامعه مدرن توانمند است و در تبیین پدیده‌های متعلق به جامعه سنتی ناتوان می‌باشد چرا که نظریه میدانی بوردیو درحقیقت معطوف به جوامع تمایزیافته است لکن در مورد پدیده‌های هنری جامعه سنتی چاره‌ای جز سکوت ندارد.[21]

- او معتقد است که فرهنگ و ذوق و سلیقه برخاسته‌های اجتماعی و فرهنگی‌اند در صورتی‌که گاهی آن‌ها فطری یا روان‌شناسی فردی‌اند.[22]

- ماهیت و سرچشمه قدرت و مقاومت در دیدگاه بوردیو روشن نیست.[23]

- ترفندهای بیانی که بوردیو در گفتمان دانشگاهی ناقد آن است در نوشته‌های خودش نیز دیده می‌شود.[24]

مقاله

نویسنده فاطمه كاظمي آراني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS