كلمات كليدي : آشنایی زدایی، آشنازدایی، غریبه كردن مفاهیم آشنا، آشنایی زدایی قاموسی، آشنایی زدایی در حوزه نحو
آشنایی زدایی یعنی تازه و نو، و غریبه و متفاوت کردن آنچه آشنا و شناخته شده است؛ در اصطلاح یکی از تکنیکهای ادبی است که اول بار در مکتب شکل گرایانِ (فرمالیستهای) روس مطرح شد و یکی از مهمترین نظریههای این مکتب محسوب میشود. بنابراین نظریه، وظیفه شاعر و یا هنرمند این است که با غریبه کردن مفاهیم آشنا و مشکل کردن فرمها و افزودن بر دشواری، مدت زمان درک خواننده را طولانیتر کرده و لحظه ادراک را به تعویق بیندازد، بدین سان باعث ایجاد لذت و ذوق ادبی گردد.
با توجه به تعریفی که دکتر شفیعی کدکنی از شعر میکند: «شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت گوینده شعر، با شعر خود عملی روی زبان انجام میدهد که خواننده میان زبان شعری او و زبان روزمره و عادی تمایزی احساس میکند. میتوان آشنایی زدایی را در خدمت ایجاد این تمایز قلمداد کرد. به بیان دیگر تفاوت و تمایز یک سخن معمولی با کلام شعری در نحوۀ به کارگیری زبان آن است. شاعر در شعرش واژهها را برخلاف معمول و عادی آن به کار میبرد، چیزی که از آن به عنوان «رستاخیزِ کلمات» یاد میکنند. مرز شعر و ناشعر همین رستاخیز کلمات است. البته این اصطلاح خود، قوانین و قواعدی دارد ولی به طور کلی در دو دسته موسیقیایی و زبان شناسی دسته بندی میشود.
«آشنایی زدایی» یکی از وجوه رستاخیز کلمات در محور زبان شناسی است. بدین معنی که کلمات در هنجار عادی گفتار مردهاند و هیچ تشخّص ویژهای ندارند؛ اما، هنر شاعر در این است که به این کلمات مرده جان میبخشد و علاوه بر ایجاد شعریت در کلام خود، باعث لذت ادبی مخاطب میشود. پس آشنایی زدایی یعنی غریبه و متفاوت کردن آنچه تا به حال در نظر مخاطب آشنا و طبیعی بوده است و در دو حوزه بحث میشود: 1- در حوزۀ قاموسی 2- در حوزه نحو و دستور زبان.
آشنایی زدایی قاموسی یعنی کاربرد غیرمعمول و نامتداول کلمات. شاعر واژهای را به گونهای به کار میبرد که خلاف انتظار خواننده است؛ برای مثال «کژ و مژ» از اتباعاند و پیوسته با هم میآیند، اما زمانی که مولانا میگوید:
چون کشتی بی لنگر، «کژ میشد» و «مژ میشد»...
با تفکیک آنها از هم، نوعی آشنازدایی کرده است؛ و یا آوردن صفت عالی «ترین» برای صفت عادی «یگانه» که از نظر مفهوم قابل تفضیل نیست در شعر فروغ فرخزاد نوعی آشناییزدایی است:
«ای یار، ای یگانهترین یار!»
آشنایی زدایی در حوزه نحو یعنی بر هم زدن ساختار دستوری زبان و جابجا کردن اجزای جمله و دخل و تصرف در نحو آن، مثلاٌ در این شعر سعدی:
اول منم که در همه عالم نیامده است زیباتر از تو در نظرم هیچ منظری
ساختار نحوی زبان به گونهای است که خلاف انتظار خواننده است تا اوایل مصرع دوم، انتظار خواننده این است که شاعر مقام خودش را در عالم از همه کس ممتاز کرده است، ولی بعد از کلمه «زیباتر از تو...» تمام جهت عوض میشود و با این خلاف انتظار و نوعی چشم بندی بلاغی، خواننده را مسحور میکند.
علاوه بر این دستهبندی، نوع سومی هم برای آشنایی زدایی بیان کردهاند و آن «ساختن ترکیبهای تازه از طریق پیوند دادن کلمات متداول است. این ترکیبها علاوه بر اینکه کلمات تشکیل دهندۀ خود را از حالت عادی و معمول خارج میکنند، اغلب، تصاویر زیبا نیز در ذهن خواننده ایجاد میکنند. مثل ترکیب «نعرۀ سنگ» در این مصراع:
«خواب دریچهها را با نعرۀ سنگ بشکن»
در زبان فارسی آشنایی زدایی از همان اول مورد نظر بوده است، به خصوص در شعر شاعرانی چون فردوسی و سعدی این مفهوم در نقد ادبی بسیار مفید واقع شده است چرا که فرایندی را توصیف میکند که در مورد انواع مختلف ادبیات معتبر است و ادبیات را از سایر وجوه کلامی متمایز میکند. در نهایت، آشنایی زدایی به برداشت تازهای از تاریخ ادبی رهنمون گشت. برداشتی که نه بر ادامه سنت بلکه بر گسستهای ناگهانی از گذشته و پیدایش قواعد هنری نو استوار بود و سبکی جدید را پیریزی و معرفی میکرد.