مسيحيت، آناباپتيسم، نوتعميديان، پروتستان، نهضت اصلاح ديني، انديشه ي سياسي، علوم سياسي
نویسنده : سيد محمد ذوالفقاري
آناباپتیسم:در لغت به معنای تعمیددهندگان مجدد یا نوتعمیدیان است.[1]در اصطلاح نام یک فرقهی مذهبی مسیحی است که در زمان اصلاح دینی (رفرماسیون)در آلمان و سوئیس شکل گرفت و سپس به هلند و بلژیک سرایت کرد و این کشورها را مرکز اصلی خود قرار داد.[2]مهمترین ویژگی آناباپتیسم تاکید بر این نکته است که تنها کسانی که شخصا و علنا اقرار به ایمان کردهاند را باید [غسل] تعمید داد.[3]
شکلگیری آناباپتیسم
این آئین برای نخستینبار در نواحی زوریخ در اوائل دههی 1520م پا به عرصهی وجود نهاد.پایهگذاران آن افرادی مانند کنراد گربل وفلیکس مانز بودند.[4]این افراد در ابتدا با کشیشی اصلاحگر به نام اولریش تسوینگلی همکاری میکردند، آنها تا سال 1523م در جبههای واحد قرار داشتند، اما موضوع کلیسای دولتی و تعمید کودکان باعث جدائی آنها از یکدیگر شد.[5]
گربل و مانز معتقد بودند تسوینگلی به اصول اصلاحی خود ایمان ندارد و گفتار و مواعظ او با رفتارش سازگار نیست.هرچند تسوینگلی وفاداری خود را به اصل (فقط کتاب مقدس)که شعار آنها بود، اعلام کرده بود، اما گربل و مانز بر این عقیده بودند که او هنوز پارهای از آئینها مانند تعمید کودکان، رابطهی نزدیک کلیسا و دولت و حضور مسیحیان در جنگهائی که کتاب مقدس نه بر صحت آن صحه گذاشته و نه به آن دستور داده پایبند است و اینها همه مخالف اصل (فقط کتاب مقدس) است. به تدریج مسیحیان پیرو آناباپتیسم تنها به اموری پایبند شدند که در کتاب مقدس به صراحت تعلیم داده شده بود. [6]
رهبران و متفکران آناباپیسم
این جنبش در مقایسه با دیگر جنبشهای دیگر متفکران کمتری پرورش داد که سه تن از بزرگترین و مقبولترین آنها عبارتند از: بالتازار هابمایر، پیلگرام ماربک و منو سیمونز، این امر تا حدی نشاندهندهی آن است که این جنبش اساس الهیاتی مشترک و چشمگیری نداشت، البته این موضوع خود معلول عوامل دیگری به ویژه سرکوب خشونتآمیز آنان به دست حاکمان عرفی میباشد.[7]
جایگاه آناباپتیسم در نهضت اصلاح دینی
اصلاحگران دینی که با ثروتاندوزی کلیسای کاتولیک از راه زمینداری (فئودالیسم)و آمرزشفروشی مخالف بودند، با کل مفهوم سلسلهی مراتب کلیسا مبارزه کردند و مدرسگرائی را بهعنوان محصول فاسد آن سلسله مراتب نکوهیدند و بازگشت به اصول اولیهی مسیحیت را تشویق کردند.آنها بسیاری از آداب و رسوم جامد کاتولیسیسم را کنار گذاشتند و معتقد بودند دین از روح بشر جدائیناپذیر است و کافی است هر کس روح خود را متوجه پروردگار کند، بدین ترتیب مراسم و مناسک دینی و مذهبی بسیار ساده شد.روزگار نو ضروری میکرد کلیسا از همهی وسائل تجملی و گرانبها رهائی یابد و به اصطلاح کلیسای ارزان جای کلیسای تجملی را بگیرد.جنبش اعتراضی پروتستانی انجیل را یگانه منبع درک و دریافت حقیقت میدانست و خطاناپذیری پاپ را در هیچ مسالهی دینی نپذیرفت.
بهطورکلی در نهضت اصلاح دینی چهار گروه حضور دارند که عبارتند از:آئین لوتری، آئین کالوینی، آناباپتیسم و ضد اصلاح دینیها یا اصلاحات کاتولیکی.اصطلاح نهضت اصلاح دینی گاهی به معنای خاصتری استعمال میشود که شامل اصلاحات کاتولیکی نمیشود. آناباپتیسم در میان سه جریان اصلاحگرای پروتستانی یادشده جریانی رادیکال و افراطی محسوب میشود.[8]
این فرقه چنان اصل "فقط کتاب مقدس" را به افراط کشید که مارتین لوتر پیشوای جنبش رفورماسیون آنها را خطرناک دانسته و سعی کرد جلوی آنها را بگیرد و این نهضت را از بین ببرد اما موفق نشد.[9]بینش آناباپتیستی تهدیدی برای سایر مسیحیان اعم از اصلاحگرا و غیر آن محسوب میشد و هم کاتولیکها و هم پروتستانها آنها را آزار و اذیت میکردند.[10]مخالفت با آناباپتیستها آنچنان بالا گرفت که در ژانویهی 1527 فلیکس مانز را دستگیر کردند و در آب خفه کردند.[11]
مبانی اندیشهی سیاسی و اعتقادات آناباپتیسم
هرچند میان متفکران و اندیشمندان معدود این آئین اختلافاتی وجود دارد، اما عناصر مشترکی را میتوان در میان آنها مشاهده کرد از جمله:
الف- انزواطلبی و دوری از دنیا:
در این اندیشه جهان مکانی تلقی میشود که تحت سلطهی شر است و باید از آن دوری کرد.[12]بر این اساس آنها نسبت به سیاست و امور دولتی بیعلاقه بودند. باور داشتند که کلیسا از امور دنیوی جداست و حکمرانان غیر مذهبی (پادشاهان و شاهزادگان رؤسای دادگاهها و غیره) نمیتوانند در عین حال حاکمان مذهبی هم باشند.[13]منو سیمونز کلیسا را مجمعی از پرهیزگاران میدانست که با دنیا همگونی و سنخیتی ندارد.[14]
ب- ترک مقاومت و آشتیجوئی:
آنان با الگو قرار دادن عیسی(ع)، مبارزه و جنگ با پلیدی را نفی میکردند و منکر هر نوع خشونتی بودند.بعضی از شرکت در جنگها به هر دلیلی که بود سرباز میزدند.هانس دنک از متفکران آلمانی آناباپتیستم با استناد به فروتنی مسیح و سکوت او در برابر مفتریان اظهار میکرد که «خشونت و زور از صفات خدا نیست».[15]
ج- نفی سوگند:
آنها با تمسک به این کلمات عیسی(ع) که: هرگز قسم نخورید... سخن شما بلی یا نه باشد.(متی، 5: 37،34) صراحتا قسمخوردن را انکار میکردند.از آنجا که قسم یاد کردن اساس نظام قضائی فئودالی بود گوئی آنان در مقابل سازمان اساسی جامعهی آن روز ایستاده بودند.
د- امتناع از تعمید کودکان و حمایت از تعمید بزرگسالان:
از نظر این فرقه مراسم غسل تعمید نمایشگر مهر و نشانهای از تجربهی در آمدن به دین مسیح و تعهد نسبت به حضرت عیسی(ع) است و ایمان باید با آزادی و اختیار اعلام شود و این نوع ایمان مناسب بزرگسالان است.
و- مالکیت اشتراکی اموال:
آنها معتقد بودند که هر کسی چه دوست و چه دشمن در دارائیهای دیگران شریک است.[16]افراطیترین آناباپتیستها به روش کمونیستی زندگی معتقد بودند.آنها میخواستند راههای مسیحیان اولیه را دنبال کنند و بهطور مشترک از لوازم و مسکن خود استفاده کنند.[17]همین اعتقاد باعث شده که برخی آنها را کمونیسم مسیحی بنامند.[18]
مهمترین ابزار سیاسی در اندیشهی آناباپتیسم «طرد»محسوب میگردد.آناباپتیسم با تمسک به طرد انضباط را در سراسر جوامع خود برقرار کرد.استفاده از این ابزارِ سامانبخش برای حفظ یکپارچکی و هویت کلیسای راستین، امری ضروری بود.پیامدهای طرد هم بازدارنده بود و هم اصلاحکننده؛ هم انگیزهی اصلاح شیوهی زندگی را در افراد طردشده فراهم میکرد و هم عامل بازدارندهای برای دیگران بود که همچون طردشدگان در دام گناه اسیر نشوند.[19]
میراث مکتوب آناباپتیسم
مهمترین و موفقترین اثر مکتوب آناباپتیستم را میتوان اعترافنامهی اشلایتیم دانست.برخی از رهبران آناباپتیست در فوریهی سال 1527م در اشلیت هیم گرد هم آمدند و هفت اصل ایمانی را تنظیم کردند.نویسندهی اصلی این اعترافنامه فردی به نام میشل سلتر است، که در ماه مه 1527م مقامهای کلیسای کاتولیک او را دستگیر کرده و در روتنبورگ در نزدیکی توبینگن سوزاندند.[20]هدف اصلی از نگاشتن این اثر فرق نهادن میان آناباپتیستها و کسانی بود که در پیرامون آنها میزیستند.هفت اصل موجود در این اعترافنامه عبارت است از:
1- اطفال نباید [غسل] تعمید داده شوند، [غسل] تعمید برای کسانی است که آگاهانه تصمیم گرفتهاند مسیحی باشند.
2-مومنانی که تعمید گرفتهاند و مرتکب گناه میشوند و از تأدیب و تنبیه سرباز میزنند باید از شرکت در مشارکتهای کلیسا محروم و طرد شوند.
3- عشای ربانی شام مشارکتی است که با یاد مسیح به جا آورده میشود و تنها برای اعضای تعمید یافته کلیسا است.
4- مومنان باید خود را از جهان شریر حاضر که شامل دولتهای کاتولیک و پروتستان است جدا کنند.
5- شبانان کلیسا باید از میان کسانی انتخاب شوند که در جهان خارج از شهرت خوبی برخوردارند.
6- حاکمان و گردانندگان امور از سوی خدا مقرر شدهاند تا شمشیر خود را برای مجازات شریران به کار گیرند.در کلیسا تنها سلاحی که باید به کار گرفته شود سلاح طرد و اخراج فرد از کلیسا است.عیسی مسیح استفاده از زور و خشونت را ممنوع کرده بنابراین مسیحیان نمیتوانند در سمت حاکمان و گردانندگان امور باشند.
7- برای مسیحیان قسم خوردن جایز نیست.[21]