دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مکتب متافیزیکی (فیثاغورث)

No image
مکتب متافیزیکی (فیثاغورث)

مكتب متافيزيكي، فيثاغورث، جمعيت فيثاغورث، عدد گوهر هستي، افلاطون، ارسطو، علوم سياسي

نویسنده : محمد علی زندی

در پایان سده‌ی ششم پیش از میلاد فلسفه‌ی یونانی چرخشی متافیزیکی یافت، برخی از فیلسوفان که به ریاضیات (علمی که تا اندازه‌ی زیاد اندیشه‌ی مجرد می‌طلبید) جذب شده بودند، در برابر ماتریالیسم ساده‌ی اولیه‌ی مکتب ملطی به مدافعان گرایش ایده‌آلیستی در فلسفه گرویدند. این فلیسوفان برای ابداع مفاهیم ایده‌آلیستی از ریاضیات سود جستند و از سحر و افسون اعداد سخن گفتند و کوشیدند تغییرناپذیری ماده را ثابت کنند.[1] بنیان‌گذار این مکتب متافیزیکی و ایده‌آلیستی، فیثاغورث بود.[2]

فیثاغورث (پیساگوراس)

فیثاغورث در حدود سال 531 پیش از میلاد در جزیره‌ی ساموس از جزایر ساحلی آسیای صغیر به دنیا آمد. او از دست ظلم پولیکراتس حاکم ساموس به تنگ آمد و از آنجا مهاجرت کرد[3] و به مصر و ایران و هندوستان مسافرت و از دانشمندان آنها بهره‌ها گرفت[4] و بعد در شهر کروتن در ایتالیای جنوبی اقامت کرد[5] و پس از مدتی جامعه یا جمعیت فیثاغورث را بنیان نهاد.[6] جامعه‌ی او هدف‌های سیاسی، دینی و فلسفی داشت.[7] افراد بدون ‌آزمایش‌های مخصوص نمی‌توانستند در آن وارد شوند. اعضای این جمعیت برادرخوانده‌ی یکدیگر بودند و با علائم و اشارات مخصوص یکدیگر را می‌شناختند و میان خود درجاتی داشتند و با مراسم مخصوص دور هم جمع می‌شدند و درباره‌ی مسایل ریاضی و هیئت عالم سخن می‌گفتند و توجه خاصی به موسیقی داشتند و در پایان جلسه طی تشریفات مخصوص با هم شام می‌خوردند.[8]

در جامعه‌ای که فیثاغورث بنیان نهاد زن و مرد با حقوق متساوی پذیرفته می‌شدند، مال و راه و رسم زندگی اشتراکی بود؛ حتی کشف‌های علمی و ریاضی را امری اشتراکی می‌انگاشتند.[9] جمعیت فیثاغورثیان در زمان حیات استاد به اوج قدرت رسید و در بیشتر شهرهای ایتالیای جنوبی و حتی در سیسیل نیز شعبه پیدا کرد؛[10] ولی کم کم مردم شهر با آنها مخالفت کردند که باعث شد فیثاغورث به متاپونتیون واقع در جنوب ایتالیا برود که در آنجا درگذشت.[11] پس از مرگ فیثاغورث و شاید در اواخر عمر او از همه طرف به‌ آنها تاختند و مکان جمعیت را در کروتون هنگامی که همه‌ی آنها در آن جمع بودند، سوزاندند و فقط دو نفر به نام‌های آرکیپوس و لوسیس جان سالم به در بردند که با چند نفر دیگر از فیثاغورثیان که شهرهای دیگر اقامت داشتند تعلیمات استاد را تبلیغ کردن و مقدمات تشکیل دبستانی را که به نام دبستان فیثاغورثیان معروف است فراهم ساختند.[12]

نظریات دینی فیثاغورث

او نخستین متفکری بود که برای نخستین بار فلسفه را به چیزی تبدیل کرد که می توان آن‌را دین یا شیوه‌ی زندگی نامید.[13] او دینی پدید آورد که اصول عمده‌ی آن عبارت بودند از: تناسح ارواح و حرمت خوردن حبوبات.

برخی از احکام دین فیثاغورس چنین بود:

1. باید از خوردن حبوبات پرهیز کرد.

2. نباید آنچه را افتاده برداشت.

3. نباید به خروس سفید دست زد.

4. نباید نان را شکست.

5. نباید از روی تیری که سر راه است قدم برداشت.

6. نباید آتش را با آهن به هم زد.

7. نباید از یک گرده‌ی نان تمام خورد.

8. نباید تاج گل را چید.

9. نباید در جاده راه رفت.

10. نباید دل را خورد.

11. نباید روی پیمانه یک رطلی نشست.

12. نباید گذارد پرستو در سقف خانه لانه درست کند.

13. هنگامی که ظرفی را از روی آتش برمی‌دارید نباید جای آن‌را روی آتش باقی بگذاری، بلکه باید آتش را به هم بزنید.

14. در آیینه‌ای که در کنار چراغ باشد نگاه نکنید.

15. هنگامی که از رختخواب برمی‌خیزید، آن‌را به هم بپیچید و اثر بدن خود را از روی آن صاف کنید.[14]

او می‌خواست با این احکام دینی یا دستور عمل زندگی به زندگی پیروان خود نظم دهد.[15]

فیثاغورث چنین تعلیم می‌داد که، نخست روح موجودی است باقی و به شکل انواع دیگری از موجودات زنده درمی‌آید. دیگر این‌که، هر چیزی که قدم به جهان هستی می‌گذارد پس از گذراندن دوران معینی دوباره به دنیا می‌آید و بنابراین هیچ چیزی مطلقا جدید نیست و دیگر این‌که با موجوداتی که زنده به دنیا می‌آیند باید مهربانی کرد.[16] فیثاغورث فلسفه و ریاضیات را برای روح خوب و در واقع بهترین و عالی‌ترین شکل تطهیر و پالایش روح می‌دانست.[17]

فیثاغورث با مقایسه‌ی افرادی که در محل بازی‌های المپیک حاضر شدند برای نخستین بار سه زندگی یا سه طبقه انسان را تعریف کرد. او گفت پایین‌ترین زندگی و طبقه متعلق به آنهایی است که فقط برای خرید و فروش به آنجا می‌آیند بعد از آنها ورزشکاران و بازیکنان هستند و عالی‌ترین طبقه آنهایی‌اند که به سادگی برای تماشا می‌آیند.[18]

چنین برداشتی از شأن و موقعیت حتی در حد یک بینش دینی، از زندگی فکری یا فلسفی اندیشه‌ی تازه‌ای بود و دلالت می‌کرد بر ملاحظه‌ی وظیفه‌ی انسان نسبت به نفس خود و نفوس دیگران. فیثاغورثی‌ها همچنین بر موضوع‌های انتزاعی مانند ماهیت هستی، معنای حقیقت و جایگاه آسمان توجه کردند. آنها آموختند که زندگی فکری، عالی‌ترین خیر و نیکی است و برای دنبال کردن آن انسان باید از خواهش شوم خوردن گوشت و شهوترانی پرهیز کند. اما توجه اصلی آنها به زمینه‌های روحانی مربوط بود به، پالایش و نجات دادن جان از قفس جسم و از گردش و چرخش تناسخ و تولد دوباره، به تسهیل اتحاد با خداوند توجه داشتند و دو نوع پالایش را مطرح می‌کردند یکی پالایش جان، که با جستجوی دانش و خرسندی بدون توجه به سود به دست می‌آید و به عقیده‌ی آنها دانش ریاضی بهترین راه پالودن جان بود.[19]

گوهر هستی

در نظر آنها تنها اصول ریاضی، درباره‌ی تمام موجودات صدق می‌کند و چون اعداد از اولین اصول ریاضی هستند پس به گمان فیثاغورث‌ها میان اعداد و هرچه که هست و هرچه که می‌شود (مقررات هستی) شباهت‌هایی بشری وجود دارد تا میان مفردات هستی و آب و یا آتش یا خاک؛ و همه‌ی امور را نتیجه‌ی ترکیب اعداد و نسبت‌های آن می‌دانستند و می‌‌گفتند اعداد و اصول اعداد عناصر اولی همه‌ی موجودات‌اند به عبارت دیگر گوهر هستی اعداد هستند.[20] همچنین آنها تشخیص دادند که خصوصیات و نسبت‌های موسیقی به اعداد مربوط است بنابراین موسیقی را نیز باید مانند هندسه، نجوم، و کلیت نظام و عالم را تابع عدد می‌شمارند و هر وجودی را مادی باشد یا معنوی، با یکی از اعداد مطابقت می‌دادند. مختصر عدد را حقیقت اشیاء و واحد را حقیقت عدد می‌خواندند. تضاد واحد و کثیر و زوج و فرد را منشأ همه‌ی اختلافات می‌پنداشتند.[21] از این رو اصل اعداد را به‌عنوان اصل همه‌ی چیزها ملاحظه کردند و سراسر هستی را به‌عنوان یک هماهنگی یا هارمونی یا عدد دیدند. برای مثال فیثاغورثی‌ها گفتند عدد 1 عقل، 2 عقیده، 3 سطح، 4 عدالت، 5 ازدواج، 6 انگیزش، 7 فرصت و... 10 کمال است. آنها همچنین معتقد بودند:

1. اصول عدد نامحدود یا نامعین و محدود و معین هستند.

2. وحدت به سبب محدود و نامحدود، معین یا نامعین بودن، از دو عدد به وجود آمده است.

3. جهان محسوس از عدد تشکیل شده است.[22]

بزرگترین کشف فیثاغورث و شاگردان او این قضیه راجع به مثلث قائم‌الزاویه است که مجموع مجذورین دو ضلع مجاور زاویه‌ی قائمه برابر است با مجذور ضلع سوم، یعنی وتر.[23]

کارکردهای سیاسی فیثاغورثی

اگرچه فیثاغورثی‌ها سیاستمدار نبودند، اما مداخله در سیاست را آغاز کردند و کوشیدند شیوه‌ی رفتار و طرز عمل خود را بر شهروندان تحمیل کنند هدف آنها این بود که برحسب اعتقادات دینی خود در کروتونا دولتی تشکیل دهند، اما وقتی از شهروندان معمولی این شهر خواستند از خوردن حبوبات و... خودداری کنند شورشی گرفت و مراکز تجمع آنها را (جامعه‌ی فیثاغورثی) را سوزاندند.

در تحلیل عقاید سیاسی آنها باید گفت که ترکیب نظریه‌های آنها در مورد هماهنگی و تناسب دارای نتایج سیاسی است. به نظر می‌رسد عقاید آنها بیش از همه منافع آریستوکراسی و تمایلات آنها را که بازگشت به عصر طلایی، فرمانروایان مطلق را خواستار بودند، بیان می‌کرد. این گرایش از پافشاری فیثاغورثی‌ها که می‌خواستند حکومت آریستوکراسی را متناسب و موزون معرفی کنند آشکار است. آنها آشکارا حکومت آریستوکراسی را اخلاقی دانستند و خواسته‌های مردم را ناپسند و نامعقول و گرایشی نامطلوب تلقی کردند. فلسفه‌ی آنها می‌خواست اطاعت و فرمان‌برداری مردم از طبقه‌ی آریستوکرات را نمودی طبیعی جلوه دهد.

فیثاغورثی‌ها برای جهان‌بینی خود سه اصل اخلاق، دین و دانش را لازم داشتند. بنا به اصل اخلاقی، پیروی و اطاعت مردم از آریستوکرات‌ها توصیه می‌شود و فرمانروایی آنها عادلانه و مشروع معرفی می‌گردید. دین فیثاغورثی هم در خدمت آریستوکرات‌ها بود و چنین تفسیر می‌شد که فرمان‌برداری از آریستوکرات‌ها پیروی از فرمان‌های خدایان است؛ در چنین وضع و حال، دانش هم باید در خدمت توسعه‌‌‌ی اخلاق و دین باشد.[24]

آموزش‌های فیثاغورثی به‌عنوان ایدئولوژی خاص آریستوکراسی دامن گسترد و یونانی‌های دموکرات گردهمایی‌های فیثاغورثی‌ها را که سوندریا (Sunderia) می‌خواندند، هسته و سنگر ارتجاع زمان و بزرگترین تشکیلات ضد مردمی دانستند. در هر جای یونان که دموکرات‌ها قدرت سیاسی یافتند، سوندریاها را به آتش کشیدند و فیثاغورثی‌ها را تحت پی‌گرد و آزار قرار دادند.[25]

تاثیرات فیثاغورثی‌ها بر افلاطون و ارسطو

فلسفه‌ی متافیزیکی فیثاغورثی بر اندیشه‌های سیاسی افلاطون و ارسطو تأثیر گذاشت، به عقیده‌ی فیثاغورثی‌ها عدالت عدد بود، عددی که در خود ضرب شده است، یک عد مربع.

آنها گفتند عدد مربع‌ هارمونی کاملی است زیرا از اجزای برابر ترکیب شده.[26] اگر عدالت را به‌عنوان عدد مربع تعریف کنیم می‌توان نتیجه گرفت که عدالت مبتنی بر این مفهوم است که دولت از اجزای برابر ترکیب یافته ‌است. یک عدد تا زمانی مربع است که برابری اجزای آن پابرجا باشند، دولت تا زمانی عادل است که برابری اجزای آن وجود داشته باشد و عدالت حفظ این‌گونه برابری است. افلاطون در جمهور این مفهوم از عدالت را پذیرفت و محتوای روحانی بیشتر و حقیقت عمیق‌تری به آن بخشید. عدالت یک سازگاری است، اما سازگاری که به هر یک از عوامل معنوی در دولت (عقل، روحیه، شجاعت و اشتها) جایگاه درست و مناسب خود را می‌دهد. شاید در نظریه‌ی عدالت خاص ارسطو، جنبه‌ی صوری و عددی مفهوم فیثاغورثی عدالت را بتوان تشخیص داد. نظریه‌ی عدالت توزیعی و عدالت اصلاحی یا جبرانی در کتاب اخلاق و کاربرد نظریه‌ی عدالت در بازرگانی در کتاب سیاست، ممکن است هر دو مدیون آموزش‌های فیثاغورثی باشند.[27]

اصل فیثاغورثی، "اموال میان دوستان مشترک است." را پیش درآمد کمونیسم افلاطون تفسیر کرده‌اند. فیثاغورث بررسی علمی و به‌ویژه ریاضیاتی را بهترین پالایش‌دهنده‌ی روح می‌دانست. تربیت پاسداران جمهور با ورزش‌ها و موسیقی ارتباط تنگاتنگی با تطهیر کردن از راه تغذیه و موسیقی مورد نظر فیثاغورث داشت. افلاطون به رژیم غذایی به‌عنوان بخشی از ورزش اصرار داشت و ورزش قاعده‌ی منظم زندگی یونانی بود.[28]

دو عنصر دیگر در آموزش‌های فیثاغورث وجود داشت که تاثیر عمیقی بر افلاطون و فلسفه‌ی یونان به‌طور کلی داشته است: یکی از آموزه‌ها طبقات سه‌گانه انسان‌ها دوستداران خرد، دوستداران افتخار و دوستداران منفعت، است؛ که شاید آموزه‌ی همتراز اجزای سه‌گانه مورد نظر افلاطون، عقل، روحیه یا شجاعت و اشتها، را نشان می‌دهد.[29]

نظریه‌ی حد عنصر دیگری در آموزش فیثاغورثی است که هم بر افلاطون و هم بر ارسطو تأثیر گذاشت. فیثاغورث در بررسی‌های موسیقی، که بر مبنای ریاضی صورت داد، دریافته‌ بود که از چهار نت ثابت، گام، هر یک از دو نت متداخل، به راه‌های مختلف، حد وسط بین دو نت نهایی و مخالف، بالا و پایین را به‌وجود می‌آورند. این بررسی او را به این باور کشاند که حد وسط یک ترکیب یا آمیزه است یا به زبان درست موسیقی، یک‌ هارمونی یا با هم گذاشتن دو ضد است. از این راه عقیده یافت که حد وسط، حد طبیعی، یا بند نظم‌دهنده است و اضداد به ضرورت با آن ارتباط دارند، یا رابطه‌ای قابل حس است که یک‌باره در طبیعت منظم شده‌اند و به‌طور هارمونیک سازش یافته‌اند.

متافیزیک افلاطون بسیار تحت تأثیر این اعتقاد بود. نظریه‌ی حد، و نظریه‌ی حد وسط به‌عنوان یک حد، بر نظریه‌ی سیاسی ارسطو نیز به‌طور مشخص اثر گذاشت. او نه تنها به حد ثروت و به حد برای اندازه‌ی دولت اعتقاد داشت بلکه به حد وسط میانه‌روی و اعتدال و قانون اساسی مختلط گرایش یافت که مخلوطی از دو ضد اولیگارشی و دموکراسی بود و در آن وضعیت‌های زندگی واقعی نظم یا شکل راستین خود را می‌یافت.[30]

مقاله

نویسنده محمد علی زندی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

دیکتاتور مصلح

No image

الیت elite

No image

کالوینیسم Calvinism

Powered by TayaCMS