24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : آگاهي طبقاتي، پرولتاريا، بورژوا، تضاد طبقاتي، آگاهي كاذب
نویسنده : سمانه خالدی
آگاهی طبقاتی واژهای است که نویسندگان معتقد به سنت مارکس برای اشاره به فرایندی به کار میبرند که به موجب آن اعضای یک طبقه و کلا طبقه پرولتر (کارگر) از خودشان، (یعنی از سرنوشت و هویت جمعیشان) «آگاه» میشوند. مارکس الگویی دو وجهی از کشمکش ارائه میداد که طبق آن کل جامعه را به دو طبقه اساسی تقسیم میکرد: طبقه بورژوا (سرمایهدار) و طبقه پرولتاریا (کارگر)؛ که همواره کشمکش بین این دو بر سر منافع سرمایه و کار وجود داشت. پرولتاریا کم کم از طبقهای «در خور» یعنی اجتماع سادهای از کارگران که در موضع طبقاتی با یکدیگر شریکند ولی آگاهی دسته جمعی ندارند، خارج میشود و به صورت طبقهای «برای خود» درمیآید. مارکس طبقه در خود را گروهی از افراد دانسته که به دلیل نسبت مشترکی که با ابزار تولید دارند به هم پیوستهاند. اما طبقه برای خود، گروهی از افرادند که نه فقط نسبت مشترکی با ابزار تولید دارند بلکه متوجه شدهاند که دارای منافع مشترک هستند، و با همدیگر فعالیت میکنند تا به هدف و منافع مشترکشان دست یابند.
اصطلاح آگاهی طبقاتی با تعارض طبقاتی – انقلابی، ارتباطی تنگاتنگ دارد و به اراده مسلم کارگران برای شناخت دشمن مشترکشان (سرمایهداران) و هدف مشترکشان (پیروزی طبقه کارگر) دلالت میکند. بر طبق نظر ک.ر.پوپر، این امر نشان میدهد که چگونه در وضع عینی طبقات، ذهن اعضای آن طبقه را سرشار از آگاهی میسازد، یا اگر بخواهیم این اندیشه را به زبانی بیان کنیم که کمتر به هگل وابسته باشد، باید بگوئیم، آگاهی طبقاتی نشان میدهد چگونه به مدد آن اعضای یک طبقه به وضع طبقاتی خود، آگاهی مییابند. به بیانی سادهتر میتوان گفت که آگاهی طبقاتی احساس گروهی است که دستاوردها اجتماعی آن مشخصاً به کامیابیهایش به صورت یک گروه بستگی دارد. به بیان دیگر میتوان گفت که آگاهی طبقاتی وقتی وجود دارد که جامعه کاملاً گروهبندی شده باشد و این گروهها از لحاظ خصوصیات اقتصادی مشابه باشند و در آزمونهایی که در زمینه ادراکشان از خصوصیات مشترک، نیازهای مشترکشان، و هدفهای جمعی مشترک به عمل میآید، ثمرات بالا و مشابهی به دست آورند.
اصطلاح آگاهی طبقاتی را جامعهشناسانی که خارج از سنت مارکیستی قرار دارند، با تسامح، برای اشتمال بر هر گونه احساسات خودآگاهی یا احساس اشتراک هویت در بین اعضای یک طبقه اجتماعی به کار بردهاند. اصطلاح دیگری در ارتباط با آگاهی طبقاتی وجود دارد، که آگاهی کاذب خوانده میشود، «آگاهی کاذب» را طرفداران مارکس در وصف شرایط به کار میبرند که پرولتاریا از درک ماهیت «حقیقی» منافع خود باز میماند و به آگاهی طبقاتی نائل نمیشود. اکثر کسانی که واژه آگاهی طبقاتی را به کار بردهاند آن را از مارکس اقتباس کردهاند.
«م. مان در سال 1973 مفهوم آگاهی طبقاتی را واجد چهار عنصر کلی میداند. تعریف وی نیز روح مارکیستی دارد. 4 عنصر عبارتند از:
1) هویت طبقاتی: یعنی تعیین و تعریف یک فرد به عنوان کسی که به طبقه کارگر تعلق دارد.
2) ضدیت طبقاتی یعنی به ادراک درآوردن این مطلب که سرمایه داران، خصم طبقه کارگر به شمار میروند.
3) تمامیت طبقاتی: یعنی وقوف بر اینکه دو عنصر سابق الذکر، وضعیت اجتماعی افراد و کل جامعهای را که در آن به سر میبرند مشخص میکند.
4) جامعه جانشین: یعنی تصور یک جانشین مطلوب که وقتی کشمکش طبقاتی حل و فصل شود تحقق پیدا خواهد کرد.»[1]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان