دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

آیرونساید و کودتای 1299

No image
آیرونساید و کودتای 1299

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، ژنرال آيرونسايد، كودتاي 1299، رضاخان، سيدضيا، انگليس

نویسنده : حميده سلطاني مقدم

سر ادموند آیرونساید (1880ـ 1959) جوانترین سرلشگر در زمان خود در ارتش بریتانیا بود. آیرونساید در سال 1880.م به دنیا آمده بود و رتبه شوالیگری خود را در سن نسبتا پایین سی و نه سالگی گرفته، و در این موقع درجه سرلشگری را دارا شد. در ارتش محافظه کاری همچون ارتش انگلیس کمتر به افسری به این سن درجه سرلشگری داده می‌شد، این همه پیشرفت نتیجه هوش و تصمیم‌گیری قاطع و حرکت سریع وی در کارهای مهم بود. او در پایان جنگ جهانی اول به علت عدم نیاز دولت به پرسنل نظامی از کادر فعال خارج شد؛ اما پس از مدتی دوباره به کار خوانده شد.[1] نخستین ماموریت مهم او نظارت بر عقب‌نشینی نیروهای بریتانیا از آرخانگلسک در اکتبر 1918ـ 1919 بود. بعد از آن به ترکیه رفته و فرماندهی نیروهای انگلیسی را در آنجا به عهده گرفت. آیرونساید از ازمیر مامور فرماندهی نیروی شمال ایران شد. پس از فرماندهی سپاه شمال ایران به ریاست دانشکده افسری انگلیس در سال‌های 1922ـ 1926 منصوب شد. آیرونساید تا درجه ارتشبدی ارتقا یافت و در 1940 رییس کل ستاد ارتش بریتانیا شد. آیرونساید خاطرات خود را در دوران خدمت در دفتر یادداشت روزانه‌اش می‌نوشت که بعدا پسرش آن را انتشار داد.[2]

اوضاع مناطق شمالی ایران در آستانه ورود آیرونساید

نیروی انگلیسی مقیم در مناطق شمالی ایران تا اول اکتبر 1920 تحت فرمان "ژنرال چمپین" بود و در این تاریخ انگلیس‌ها فرمانده مزبور را عوض کردند و ژنرال "ادموند آیرونساید" را به جای وی به ایران فرستادند. ویلسون او را چنین توصیف می‌کند: "بدون شک یکی از افسران جوان درخشان ارتش یا شاید درخشان‌ترین افسر ارتش فردی باهوش، زبان‌دانی خارق‌العاده با قدرت بدنی عالی و شجاعت و ابتکاری بی‌همتا".

با وجود این موقعیت شغلی آیرونساید از زمان پایان جنگ جهانی اول رو به افول نهاده بود که بازتاب شکاف روزافزان بین اهداف سیاسی بریتانیا و منابع نظامی‌اش بود. او فرماندهی قوا در روسیه، اکتبر 1918 و در ترکیه، اوت 1920، را به عهده داشت.[3]

انتخاب آیرونساید نشان دهنده اهداف وزارت جنگ بریتانیا در ایران بود، پس از فرماندهی تخلیه شمال روسیه تحت شرایط خطرناک، آیرونساید به عنوان فرماندهی متبحر در عقب‌نشینی‌های خطرناک معروف می‌شد، او می‌بایست تا زمان تصمیم‌گیری کابینه به فراخوان نیرو از ایران، مواظب اوضاع باشد و از درگیر کردن نیروهایش در این کشور احتراز کند، در این بین می‌بایست، نفوذ شخصی خود را بر استارولسکی و دیگر نیروهای ایرانی تحکیم کند؛ به طوری که تمام قوای آن‌ها را به نحو احسن به کار گرفت تا خواست‌های مقامات سیاسی را در تهران برآورده کند. در واقع او می‌خواست تمام تلاش خود را بکند تا نیروهای نظامی محلی را به جای نیروی شمال ایران به صورت آلت دست سفارت درآورد.[4]

قوای مسلح انگلیسی که ظاهرا برای حفظ استقلال کشور و دفع خطر بالشویسم در ایران مانده بودند، به هنگام پیاده شدن نیروهای ارتش سرخ در انزلی، به طرزی عجیب و خفت بار از جلوی مهاجمان، فرار یا عقب‌نشینی کردند و رشت و بندرانزلی را بدون هیچ گونه مقاومت به دست بالشویک‌ها سپردند. در نتیجه این عقب‌نشینی روحیه سربازان به شدت لطمه دید. به طوری که اولیای وزارت جنگ بریتانیا جدا نگران این وضعیت شده که با این لطمه بزرگ روانی دیگر هرگز نتوانند از عهده مقابله با سربازان بالشویک برآیند و جلوی پیشروی آن‌ها را به سوی تهران و جنوب کشور بگیرند.[5]

اهداف آیرونساید در ایران

وظیفه عمده فرمانده جدید؛ یعنی ژنرال آیرونساید که به ایران اعزام شده بود، در درجه اول این بود که روحیه افسرده سربازان انگلیسی را تقویت کند و نگذارد که بالشویک‌های گیلان از منجیل پیشتر بیایند. ماموریت بعدی وی این بود که پس از سد کردن راه نیروی قوای سرخ به تهران مقدمات تخلیه خاک ایران را از نیروهای نظامی بریتانیا فراهم سازد. آیرونساید در موقع ورود به ایران خود را مردی دید که می‌تواند اقبال رو به افول انگلیس را احیا کند. او می‌خواست در اسرع وقت دست به کار انجام ماموریتش شود، زیرا تشکیل یک ارتش تحت کنترل انگلیس بدون تهدیدی از جانب نیروی شمال ایران در شروع، کار ناممکنی بود و "استارولسکی" فرمانده روسی از آن بیدها نبود که با این بادها بلرزد. او با حمایت ضمنی شاه از ابتدا با طرح نظامی انگلیس مخالفت ورزیده بود و به شدت با ادغام قزاق‌هایش در یک قشون متحدالشکل به فرماندهی بریتانیا مخالفت کرده بود. آیرونساید خود می‌گوید: "عزل او مستلزم قاطعیت بسیار و فشار زیاد از جانب وزیر مختار است، مطمئنا ما هنوز سر کیسه را در دست داریم و می‌توانیم روی این موضوع پافشاری کنیم. او در خاطرات خود آورده است که استارولسکی سواستفاده می‌کرده و با سندسازی مبالغ عمده، برداشت نموده است."[6]

اولین ملاقات آیرونساید و رضاخان

همان طور که گفته شد، اندکی پس از ورود آیرنساید به ایران فاجعه شکست قزاق‌ها در مازندران اتفاق افتاد، اگر چه دولت مشیرالدوله در دفع نیروهای یاغی موفق بود؛ اما کمک ارتش سرخ به نیروهای یاغی باعث شد، کمونیست‌ها با کمک شوروی رشت را متصرف و حملات زیادی را از سر بگیرند، قزاق‌ها از جبهه رشت عقب‌نشینی کردند و در محلی به نام "آق‌بابا" متوقف شدند. نیروهای انگلیس به فرماندهی آیرونساید در "آق‌بابا" اردو زدند، ژنرال در طی صحبت‌هایی که با افسران ارشد قزاق کرد، به آن‌ها تکلیف و یا پیشنهاد داد که انگلیس درصدد کمک به ایران است تا افسران روسی که در استخدام دولت ایران هستند، را از ایران خارج نماید در عوض افسران انگلیس تشکیلات نظامی مرتبی برای شما فراهم خواهند کرد.[7]

در این هنگام هیچ یک از افسران قزاق در پاسخ اظهارات مشارالیه چیزی نمی‌گویند، فقط "رضاخان میرپنج" سکوت را در هم شکسته با کمال تهور و جسارت جواب می‌دهد که "ما قزاق اعلی‌حضرت شاهنشاهی هستیم و خدمت‌گزار دولت ایران و در تمام موارد کاملا مطیع و فرمانبردار امر و دستوراتی می‌باشیم که از مرکز به ما داده می‌شود و در این موردی که پیشنهاد می‌نمایید، هیچ گونه پاسخ مثبتی نمی‌توانیم، اظهار می‌نماییم؛ اگر شما فرمایشی یا پیشنهادی دارید به هیئت دولت برده مطرح نمایید تا اگر مورد تصویب واقع شد، دولت به ما دستور خواهد داد، در این صورت اجرا خواهیم نمود؛ ولی فعلا با این کیفیت نمی‌توانیم کوچکترین دستوری از شما بگیریم".[8]

در این موقع ژنرال آیرونساید، در حالی که لبخند بر لب دارد با ملایمت شروع به تکلم به زبان فارسی می‌کند و می‌گوید، ببخشید آقا، مترجم من نتوانست مقاصد مرا به شما بفهماند، زیرا منظور من ابدا چنین نبود که ایشان گفتند، چرا اولین مقصودی که می‌خواستم، عرض کنم، این بود که ما باید با یکدیگر دست اتحاد داده کشور شما را از این پریشانی نجات دهیم، ژنرال نام برده همین که دید از این مجلس و مذاکره نتیجه‌ای گرفته نشد، از اردوی قزاق خارج شده، آنها را به حال خود می‌گذارد؛ اما تصویر رضاخان در ذهن او باقی ماند.[9]

چند روز بعد طبق اظهارات رضاخان به آیرونساید، طی یادداشتی پیشنهاد اخراج کارمندان روسی و جایگزینی به وسیله افسران انگلیسی را به دولت می‌دهد؛ اما مشیرالدوله نمی‌تواند قبول کند، به همین دلیل استعفا می‌دهد.[10]

اولین قدم، اخراج استارولسکی از ایران

آیرونساید با فشار بر رییس‌الوزرا و همکاری "نورمن"(سفیر وقت انگلیس)، از او خواستند تا استارولسکی فرمانده روسی قوای شوروی را از ایران خارج کند و یک ایرانی را به فرماندهی دیویزیون برگمارد. آن‌ها با تهدید به این‌ که در غیر این صورت کمک‌های مالی انگلیس قطع خواهد شد، کار خود را پیش می‌برند. پس مشیرالدوله چاره‌ای جز موافقت را نداشت؛ اما به آنها گفت شرط او گذاشتن یک افسر از کشور بی‌طرف خواهد بود و الا از نظر وجدانی مجبور به استعفا خواهد شد.[11]

نورمن کار خود را به گونه‌ای دیگر پیش برد، او سپهدار را که با طرح نظامی موافق بود، نامزد رییس‌الوزرایی کرد، سردار همایون نیز با عنوان فرماندهی اسمی دیویزیون به کار گمارده شد؛ اما اداره امور قزاق‌ها به عهده یک افسر انگلیسی به نام "هنری اسمایث" گذاشته شد.

جسارت آیرونساید، حتی انگلیس‌ها را هم ترسانده بود، آیرونساید بدون اطلاع وزیر امور خارجه اقدامات خود را پیش می‌برد.[12]

نقشه کودتا

بعد از آنکه داوطلبان و نامزدان کودتا به دست انگلیسی‌ها سبک و سنگین می‌شوند که نتیجه آن انتخاب "سیدضیا" بود، طراحان کودتا برنامه حمله به تهران را بررسی کردند و با احتیاط نقشه را عملی کردند، اما قبل از آن باید فرماندهی نیروی قزاق را بررسی می‌کردند. آنها ابتدا با "ماژور فضل‌الله خان" به توافق رسیدند؛ اما بعد با اختلافاتی که پیش آمد، آیرونساید رضاخان میرپنج متهور و جسور اردوی آق‌بابا را به یاد آورد. آیرونساید بعد از ملاقات با رضاخان او را آماده و مناسب می‌بیند. بعد از اینکه رضاخان قول می‌دهد به پادشاه کاری نداشته باشد، او به رضاخان تاکید می‌کند که اقدام قهرآمیزی برای سرنگونی شاه خودکامه انجام ندهد و به دیگران هم اجازه و امکان چنان اقدام را ندهد. "...رضاخان به من قول داد که به خواسته‌های من عمل کند".[13] این گفت و شنود با رضاخان نظر نخست آیرونساید را تایید کرد که مرد مورد نظرش را یافته است. رضاخان، هم عقب‌نشینی ایمن سپاه بریتانیا را تضمین می‌کند، هم مانع افتادن تهران به دست بلشویک‌ها می‌شود. آیرونساید یادداشت آن روزش را این چنین به پایان می‌برد: "ایران در روزهای دشواری که پیش رو دارد، نیازمند رهبر است و این مرد بی‌تردید آدمی بسیار پرارزشی است."[14]

از خاطرات آیرونساید پیداست که یقین یافته بود که مرد مورد نظرش را یافته است. اما حالا باید شاه را راضی کند که او را به فرماندهی قزاق بگمارد. او چند روز پیش از کودتا تصمیم قطعی خود را در مورد رضاخان گرفته است.[15]

آنها احمدشاه را با این بهانه که عده‌ای از افسران ژاندارم با عده‌ای از دولتی‌ها متحد شده و خیال کودتا دارند، آماده کردند. شاه که وحشت زده از کودتا بود شبانه با اعزام پانصد نفر قزاق از قزوین به تهران موافقت کرد، حتی گفته شده بود که آنها برای دیدار خانواده و یا مرتب نبودن اوضاع معیشت عازم تهران شده‌اند، بعد از آن با افسران سوئدی هماهنگ کرده که جلوی ورود قزاق‌ها به تهران را نگیرند.[16] آنها اوضاع تهران را سرآغاز جنبش کمونیستی نامیده بودند...، شاه از این حسن نظر استقبال کرد.[17]

واکنش رییس الوزرا

سپهدار وقتی خبر حرکت قزاق‌ها از قزوین به او رسید، جلسه فوق‌العاده وزرا را تشکیل داد و تصمیمات جدی برای جلوگیری از ورود آنها گرفت. شایعاتی نیز مبنی برهمکاری قزاق‌ها با متجاوزین و پذیرفتن مرام آنها توسط قزاق‌ها نیز انتشار یافت که وحشت رییس‌الوزرا را بیشتر می‌کرد. رییس‌الوزرا با شنیدن این اخبار قصد داشت، چند روزی نیز خود را مخفی کند، از آن طرف شاه به مقاصد پشت پرده آنها پی می‌برد تا اینکه قزاق‌ها وارد تهران می‌شوند.[18]

آیرونساید از تمهیداتی که رضاخان و سایر صاحب منصبان در قزوین برای انجام کودتا به عمل می‌آوردند، کاملا آگاه بود و آشکارا آن را تایید کرده بود. آیرونساید بر این باور بود که تنها یک دیکتاتوری مقتدر نظامی می‌تواند ایران را نجات دهد. "نورمن" (سفیر وقت انگلیس) به "سردار همایون" پیشنهاد می‌کند تا قزاق‌ها در تهران را به قزوین اعزام کند، تا آن‌ها بتوانند از نظارت انگلیس‌ها بهره‌مند بشوند و یا همقطارانشان در تشکیلات تجدید سازماندهی شده تماس برقرار کنند، در حالی که به همان تعداد نفرات نیرو نیز از قزوین اعزام شده و جایگزین نیروهای اعزامی از تهران شوند.[19]

پیشروی قزاق‌ها به طرف تهران

یک هفته بعد سرلشگر همایون به پیشنهاد "اسمایث" تلگرامی به قزوین فرستاد و به کلیه واحدهای تهران و همدان دیویزیون که تعدادشان به 220 نفر می‌رسید ابلاغ کرد که به تهران عزیمت کند. شاه که از بسیج و عزیمت چنین نیرویی به پایتخت احساس خطر کرده بود، از سردار همایون خواست تا فرمانی مبنی بر لغو دستور قبلی صادر نماید. این اقدام صورت گرفت؛ ولی قزاق‌ها زیر بار آن نرفتند و به پیشروی خود به سوی تهران ادامه دادند. اکنون شاه تصمیم گرفته بود که سردار همایون را شخصا برای ملاقات به نزد قزاق‌ها بفرستد و آنان را مجاب به بازگشت به قزوین کند. سردار همایون در نزدیک کرج و در تاریخ اول اسفند 1299ش با پیشقراولان نیروی قزاق ملاقات کرد؛ ولی در انجام این ماموریت ناکام ماند و به پایتخت مراجعه کرد. سپس در ناکامی سردار همایون، سپهدار که به تازگی دست به تشکیل یک کابینه جدید زده بود، یکی از مامورین انگلیسی به نام "اسمارت" به ملاقات شاه که بسیار آشفته و نگران شده بود، می‌رود. نه شاه و نه وزرایش هیچ یک از نیت باطنی قزاق‌هایی که به تهران نزدیک می‌شدند، آگاه نبودند و لذا دچار وحشت شده بودند. مامور انگلیسی به هر ترتیب سعی کرد تا شاه را آنقدر آرام کند تا از فکر فرار منصرف شود و رضایت او را برای اجرای نقشه‌هایی که با کمک سپهدار کشیده بود، کسب کند. نورمن در تلگرامی به مافوق‌هایش در انگلیس می‌نویسد: "من به او توضیح دادم که خروج او باعث زوال سلطنت می‌شود، وظیفه او نسبت به مردم و خانواده‌اش ایجاب می‌کند که تا جایی که جانش در خطر نباشد، در تهران بماند."[20]

نورمن به "ژنرال وستداهل سوئدی" نیز گوشزدهای لازم را کرده بود که اگر قزاق‌ها وارد تهران شدند، افراد تحت امر وی موظف به حفظ نظم عمومی بوده و چنانچه زد و خوردی صورت گیرد نباید در آن شرکت کنند.[21]

نمایندگان دولت همچون "ادیب‌السلطنه" (معاون رییس الوزرا) و "معین‌الملک" رییس دفتر شاه در مهرآباد با سران جنبش "رضاخان" و "سیدضیا" و "سلطان سیاح" ملاقات کردند.[22]

گفتگوی هیئت اعزامی نتوانست رضاخان را از ورود به تهران بازدارد رضاخان در توجیه اقدام خود می‌گوید: "شکی نیست که پس از خارج شدن نیروهای انگلیس از ایران بلشویک‌ها حمله خود را آغاز کردند. لذا قزاق‌ها به تهران آمده‌اند تا دولت مقتدری تشکیل داده و به آشفتگی اوضاع خاتمه دهد. او ادامه داد افراد قزاق هیچ نیت خصمانه‌ای نسبت به شاه ندارند بلکه به عکس به او وفادار و سرسپرده‌اند."[23]

قزاق‌ها کمی بعد از نیمه شب با هشت قبضه توپ صحرایی و هشت قبضه مسلسل بدون مواجه شدن با هر گونه مقاومتی وارد شهر شدند.[24] کابینه ایران بلافاصله سقوط کرد. احمدشاه هم که آرام شده بود آنقدر که بعداز ظهر روز بعد؛ یعنی 4 اسفند از سیدضیا خواست تا کابینه را تشکیل دهد. رضاخان نیز از طرف احمدشاه به منصب سرداری رسید و لقب "سردار سپه" را دریافت کرد. ژنرال نیز نشان درجه اول "شیر و خورشید" با حمایل سبز را دریافت کرد.[25]

آیرونساید می‌گوید: "تصور می‌کنم که همه مردم چنین می‌اندیشند که من کودتا را طراحی و رهبری کرده‌ام، من گمان می‌کنم که اگر در معنای سخن دقیق شویم واقعا من این کار را انجام داده ام.[26]

مقاله

نویسنده حميده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS