كلمات كليدي : تاريخ، ابوطالب، پيامبر، مشركين
نویسنده : عباس ميرزايي
"ابوطالب، عبدمناف(عمران) بن عبدالمطلب بنی هاشم بن عبد مناف قرشی"، مردی تنومند و زیبا رو[1]، پدر امام علی(ع) و از بزرگان مکه بود که در سال 535م.؛ یعنی 35 سال پیش از تولد پیامبر(ص) و 75 سال قبل از بعثت ایشان، در مکه به دنیا آمد.[2] ابوطالب را از آن جهت که نخستین فرزندش "طالب" نام داشت، ابوطالب نامیده شد که به همین کنیه نیز مشهور است. پدرش "عبدالمطلب" که او نیز از بزرگان با نفوذ مکه به شمار میرفت و مادرش "فاطمه دختر عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم" بود.[3]
همسر ابوطالب "فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف" است که با ابوطالب در جد خود «هاشم» مشترک هستند. این بانوی بزرگوار جزء اولین زنانی بود که اسلام آورد و با رسولخدا(ص) به سوی مدینه هجرت کرد. وی به منزله مادر پیامبر(ص) بود. فاطمه بنت اسد در سال پنجم هجری[4] هنگامی که از دنیا رفت، پیامبر او را با پیراهن خود کفن کرد و هنگام دفن، او را مادر خود خواند و برایش دعا کرد.[5] او مادر امام علی(ع) و اول بانوی هاشمی است که به ازدواج یک هاشمی دیگر درآمده است.[6]
از فرزندان[7] مشهور ابوطالب میتوان به "طالب"، "عقیل" که "مسلم" سفیر امام حسین(ع) به کوفه فرزند اوست، "جعفر" که پسرش "عبدالله" شوهر حضرت زینب(س) بود، "حضرت علی(ع)" و از دختران میتوان به "امهانی" اشاره کرد که پس از هجرت رسولخدا(ص) به مدینه، به ازدواج ایشان درآمد. ابوطالب مانند بیشتر رؤسای قریش مردی تاجر بود. سخاوت ابوطالب در بین اهل مکه معروف و مشهور بوده و هرگاه اطعام میکرد، هیچ یک از افراد قبیله در آن روز به این کار نمیپرداخت.[8]
درباره ابوطالب همچنین باید این نکته را یادآور شد که او از مقام بسیار ارجمندی نزد اهل مکه برخوردار بوده است، به گونهای که وی را به عنوان حکم و قاضی در اختلافات خود واسطه قرار میدادند؛ زیرا او از روی انصاف و عدالت حکم را صادر میکرد. گفته شده ابوطالب در عصر جاهلیت نخستین کسی به شمار میرفت که سوگند برای اولیای دم را بنا نهاد و این روش بعدها جزو سنت و حقوق اسلامی گردید[9] و به عنوان «قسامه» آن را میشناسند.
ابوطالب با این که مردی تاجر و از سخاوتمندان قریش به شمار میرفت، در دورانی که خشکسالی همه جا را فرا گرفته بود، برای تأمین آب زائران خانه خدا با مشکل روبرو شد. از اینرو برای رفع این مسأله، در دو سال پیاپی، مجموعاً 24 هزار درهم از برادرش "عباس" قرض گرفت. ابوطالب در سال سوم و در پی عدم توانایی باز پرداخت بدهیاش، مجبور شد سقایت حجاج را به عباس واگذار کند[10]؛ منصبی که "عبدالمطلب" در روزهای پایانی عمر خود برای او تعیین کرده بود.[11]
ابوطالب و پیامبر(ص)
دربارهی ارتباط ابوطالب و پیامبر(ص) میتوان از هنگام مرگ عبدالمطلب(م. 8 عام الفیل / 578 م.) آغاز نمود. هنگامی که عبدالمطلب در جمع فرزندان وصیت میکرد و مناصبی را که عهدهدار بود، بین فرزندانش تقسیم میکرد[12]، کفالت محمد(ص) را که تا هشت سالگی او خود به عهده گرفته بود، به عهده ابوطالب گذاشت. او از همین زمان تا پایان عمر سرپرستی و حمایت از رسولخدا(ص) را به عهده گرفت.[13] ابوطالب با تمام وجود به پیامبر(ص) محبت میورزید. او را از خود جدا نمیکرد و حتی در یکی از سفرهای تجارتی به شام، وی را نیز با خود همراه کرد.[14] محبت ابوطالب به پیامبر(ص) در ازدواج ایشان نیز نمایان بود، ایشان همراه با عدهای از بزرگان قریش به خواستگاری خدیجه رفت و خود نیز ولیمه عروسی را داد.[15]
در مقابل رسولخدا(ص) هم تلاش میکرد، خوبیهای عموی خود را جبران کند. او در دوران خشکسالی مکه، زمانی که تنگ دستی بر ابوطالب چیره شده بود، امام علی(ع) از فرزندان ابوطالب را در خانه خود پذیرفت. پیامبر(ص) در این راه نه تنها کمکی به عموی بزرگوار خود کرد، بلکه به تربیت و تعلیم علی(ع) نیز پرداخت. در این میان عباس، عموی دیگر پیامبر(ص) نیز، جعفر فرزند دیگر ابوطالب را به خانه خود برد تا او هم از مخارج ابوطالب بکاهد.[16]
وقتی پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد، علی(ع) نیز اسلام را پذیرفت. ابوطالب نه تنها با اسلام علی(ع) مخالفت نکرد، بلکه او را به همراهی با پیامبر(ص) فرمان داد و رسولخدا(ص) را از حمایت و پشتیبانی خود مطمئن ساخت.[17] با این حال خود ایمان آوردن به پیامبر(ص) را اظهار نکرد، علت آن را میتوان در جایگاه و موقعیت ابوطالب در میان قریش، قبیله خود و اهل مکه دانست. شاید او بر این باور بوده که ایمان به پیامبر(ص) و اظهار علنی باعث از دست دادن پایگاه و جایگاه خود در میان جامعه مکه شده و راه آسیب زدن به پیامبر(ص) و دین نوظهور را هموار خواهد کرد. او خود در بیان علت عدم اظهار ایمانش، طعنه قریشیان و کهولت سن را مطرح میکند.[18]
به هر حال، ابوطالب در طول دعوت مخفیانه پیامبر(ص) بارها و بارها حمایت خود را به ایشان ابراز داشت که میتوان به جریان بیاحترامی ابولهب به پیامبر(ص) و عکسالعمل شدید "حمزه سید الشهداء" اشاره کرد. در این حادثه ابوطالب در غالب شعر، نه تنها کار حمزه را مورد تحسین قرار داد که پیامبر(ص) را نیز مدح و ستایش کرد.[19]
ابوطالب همچنین در سفر مسلمانان به «حبشه» به حمایت از آنان پرداخت و شعری در مدح "نجاشی" پادشاه آن سرزمین سرود.[20] در همین راستا باید به مفقود شدن پیامبر(ص) و تصمیم ابوطالب بر انتقام از سران قریش اشاره کرد. در این ماجرا که ابوطالب به گمان آن که قریشیان رسولخدا(ص) را از میان بردهاند، تصمیم بر قتل تمامی سران قریش گرفت.[21]
از میان موارد متعدد حوادث مربوط به پیامبر(ص) و ابوطالب نیز میتوان به جریان «یومالانذار» اشاره کرد. در جلسهای که پیامبر(ص) اقوام و خویشان خود را مهمان کرد تا آنان را به دین اسلام دعوت کند، وقتی با مخالفت "ابولهب" عموی خود روبرو شد، ابوطالب به پا خواست به بهترین صورت از رسول خدا (ص) دفاع نمود.[22]
پیامبر(ص) در طول سه سال دعوت مخفیانه همواره مورد پشتیبانی ابوطالب قرار میگرفتند و بعد از آن که رسالت خود را آشکار کرد نیز این چنین بود.
زمانی که پیامبر(ص) مخالفت خود را با شیوه و آیین مشرکان اظهار کرد و بتها و افکار جاهلی آنان را مورد انکار قرار داد، گروهی از سران مشرک مکه نزد ابوطالب رفتند و خواستار مقابله جدی با پیامبر خدا(ص) شدند. در این گروه که "ابوسفیان"، "ابوجهل"، "ولید بن مغیره"، "عاصی بن وائل" و... حضور داشتند، ابوطالب با خوشرویی و ملایمت آنان را آرام کرد.[23]
مخالفان پیامبر، بزرگترین مانع از بین بردن پیامبر(ص) را ابوطالبمیدانستند. تلاش آنان در راضی کردن ابوطالب بر این که او دست از حمایت خود از محمد(ص) بر دارد، به روشنی آشکار است.
مخالفان در اینباره جلسات متعددی با ابوطالب برگزار کردند؛ اما او پشتوانهای محکم برای پیامبر(ص) به شمار میرفت.[24]
آنان بعد از مدتی، آنگاه که نفوذ و انتشار اسلام و معنویت پیامبر(ص) را مشاهده کردند، بار دیگر به طور دسته جمعی و با افراد بیشتری نزد ابوطالب آمدند و اعتراض شدید خود را به وی اعلام کردند. آنان از این که ابوطالب به درخواست اولیهشان بیاعتناء بوده و این که پیامبر(ص) هر آنچه که میخواهد علیه بتان و عقایدشان میگوید، به سختی ناراحت بودند. ابوطالب نیز این بار قول داد که سخنان آنان را به برادرزاده خود برساند و در این باره با او گفتگو کند. او در رویارویی با رسولخدا وقتی جریان ملاقات خود با مشرکان را بیان نمود و در مقابل، عزم راسخ پیامبر(ص) در ادامه رسالت را مشاهده کرد، قسم خورد تا پایان عمر از پیامبر(ص) در این راه دفاع کند.[25] او حتی شبهایی پیامبر(ص) را بیدار میکرد و پسرش علی(ع) را در بستر ایشان میخواباند، تا جای پیامبر(ص) شناخته نشود.[26]
دشمنان پیامبر(ص) تصور میکردند، حمایت بیدریغ ابوطالب از پیامبر(ص) به این خاطر است که ابوطالب سرپرستی محمد(ص) را به عهده داشته است. از اینرو تصمیم گرفتند پسری زیبا و خوشرو را در مقابل پیامبر(ص) به ابوطالب بدهند. ابوطالب وقتی از این موضوع با خبر شد، سخت برآشفت و آنان را از خود براند.[27]
اسلام روز به روز در حال گسترش بود و مشرکان مکه که خطر را به طور جدی احساس میکردند، تصمیم بر قتل پیامبر(ص) گرفتند. آنان وقتی با مخالفتهای شدید بزرگ هاشمیان روبرو شدند، با خود پیمان بستند، از هر گونه روابط فردی و اجتماعی با بنیهاشم دوری کنند و این سرآغاز محاصرهای سه ساله در شعب ابوطالب برای آنان شد.[28]
افزون بر حمایت بیدریغ ابوطالب از پیامبر(ص) که نشان از پذیرش ایمان وی است، اشعار بر جای مانده از ابوطالب به روشنی گویای ایمان او به خداوند است.
این اشعار در مدح پیامبر(ص) و دفاع از اسلام و تأیید مسلمانان و نیز برخی نکات دیگر است.[29]
سرانجام باید گفت، ابوطالب به رسولاکرم(ص) ایمان داشت؛ اما اگر ایمان خود را ظاهر مینمود، همچون دیگر مسلمانان مکه، دیدگاه او نسبت به پیامبر(ص) مشخص میشد و او دیگر نمیتوانست به عنوان سرپرست قبیله، حَکَم و داور مشرکان گردد و از مقام شیخوخیت خود در حمایت از رسولخدا(ص) و یاری دین او سود جوید.
ابوطالب سرانجام، بعد از عمری فداکاری و ایثار در راه اسلام در 87 سالگی، در مکه از دنیا رفت و در قبرستان ابوطالب دفن شد.[30]