كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، احسان نراقي، شاه، ساواك، يونسكو، زندان، دكتر شريعتي، شهيد ديالمه، موسسه تحقيقات اجتماعي
نویسنده : سيد احمد موسوي
احسان نراقی استاد دانشگاه و جامعه شناس بزرگ ایرانی، فرزند حسن نراقی و نوه ملااحمد نراقی و نتیجه ملاهادی نراقی (از علما و بزرگان دینی معروف به فاضلیین نراقیین) در سال 1305(ه.ش) در شهر کاشان تولد یافت، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در کاشان به اتمام رسانید و در سال 1326(ه.ش) جهت ادامه تحصیل به سوئیس عزیمت نموده، در دانشگاه ژنو که وابسته به کمونیستهای یهودی بود. در رشته علوم اجتماعی به تحصیل پرداخت.[1] پس از آن دکترای جامعهشناسی را در دانشگاه سوربن فرانسه اخذ نمود. در مدت تحصیل و اقامت در سوئیس به عنوان یکی از عناصر فعال در فعالیتهای کمونیستی شهرت یافت. وی در سال 1328(ه.ش) در فستیوال جوانان کمونیست در بوداپست شرکت نمود و در سال 1320 نیز ریاست هیئت ایرانی شرکت کننده در برلین شرقی را به عهده داشت. او پس از فراغت از تحصیل، به عنوان کارشناس خاورمیانه و ایران در یونسکو مشغول کار شد و ضمن اعلام انزجار از نظرات و عقاید تودهای و کمونیستی خود، اعلام کرد که ترویج مرام کمونیستی در ایران ممکن نیست و بهترین حکومت در ایران مشروطه سلطنتی است. نراقی پس از مراجعت و اقامت در کشور به تناوب در اداره آمار عمومی، شورای عالی فرهنگی، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، دانشسرای عالی، شورای عالی اقتصاد، کمیته عالی انقلاب اداری اشتغال داشت و نیز عضو انجمن بین المللی جامعهشناسی و انجمن بین المللی مطالعات علمی در ایران بود و همچنین در سال 1344 در ساواک به تدریس اشتغال داشت.
او همچنین در داخل کشور با اعضاء حزب ملت ایران و در خارج با عناصر جبهه ملی سوم در ارتباط بود. ساواک در سال 1352 چنین نوشته است: نامبرده فردی است شهرت طلب که دارای زیربنای فکری متمایل به چپ بوده و احتمالا از طرف یکی از کشورهای غربی تقویت و مورد استفاده واقع میشود و تلاش دارد برای به دست آوردن مشاغل بهتر در آینده خود را به مقامات موثر کشور نزدیک کند. در ادامه این گزارش میافزاید که تمجید از نامبرده زیانی نخواهد داشت و می تواند بلندگوی تبلیغاتی موافق باشد.
نراقی که از نظریهپردازان حزب رستاخیز بود و به عنوان مشاور ساواک با نصیری و پاکروان همکاری میکرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دستگیر و پس از چندی از زندان آزاد شد و به خارج از کشور رفت.[2]
بعد از فراغت از تحصیل مدتی در یونسکو مامور مطالعه در علوم اجتماعی خاورمیانه و ایران شد. بعد به دانشیاری و استادی دانشکده ادبیات برگزیده گردید و موسسه تحقیقات اجتماعی را بنیاد نهاد و خود به مدیریت آن انتخاب شد.
سبک زندگی احسان نراقی از زبان خودش
احسان نراقی علیرغم داشتن خانوادهای سرشناس از جهت مذهبی و انتساب به عالمان بزرگ شیعه گرایش و تمایل به زندگی ایرانی و سنتی از خود نشان نمیداد و سعی مینمود که از نظر سبک و شیوه زندگی متفاوت باشد. نراقی خود در این باره چنین میگوید: بعد از ظهرها ساعت چهار به خانه میآمدم و با دختران مدرسه مادرم والیبال بازی میکردم، اصلا تیپ زندگی من، زندگی فرنگی بود. با دخترها و پسرها بزرگ میشدم. در مدرسه مادرم با دختران آن مدرسه والیبال و پینگپنگ بازی میکردم و از جهت رابطهام با دختران بسیار طبیعی و متعادل بودم و آن حالتی که اکثر مردان ایرانی دارند در من نبود. با دخترها خیلی آرام و ساده بازی میکردم و آنان هم با من خیلی راحت بودند... .[3]
کار و مسئولیتهای داخلی و خارجی عهد پهلوی
رئیس اداره جوانان سازمان یونسکو، رئیس موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی، استخدام در اصل چهارم در سال 1333 (وابسته به ترومن ـ آمریکایی)، دانشیار و استاد دانشگاه تهران، استاد دانشگاه پاریس، رئیس موسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران، استاد دانشگاه ساواک، مشاور و عضو هیات مشاوران شورای عالی اقتصاد، معاون وزارت علوم و آموزش عالی، عضو کمیته مرکزی کمونیستی، عضو انجمن بین المللی و کمیته اجرائی جامعه شناسی (لندن و پاریس)، عضو انجمن فرهنگی ایران و فرانسه، عضو انجمن انقلاب اداری، عضو احزاب ایران نوین و رستاخیز، عضو شورای مرکزی دانشگاهها و عضو هیات امنای دانشگاه تهران و عضو هیات امنای انجمن فرح بوده است.[4]
همکاری با مصدق و آیت الله کاشانی
احسان نراقی که در آن سالها جوانی تحصیل کرده بود؛ ولی به خاطر شهرت خانوادگی و ارتباط خانوادگی با آیتالله کاشانی در مساله ملی شدن صنعت نفت ایران ورود کرد و در جریان ملی شدن صنعت نفت روابط خود را با آیتالله کاشانی (که از اقوام وی بود) گسترش داد و پس از آن به نوعی عامل دولت دکتر محمد مصدق در سوئیس گردید. حتی با گزارشهای او سفیر ایران در سوئیس تعویض شد.[5]
فعالیت در سازمان یونسکو
احسان نراقی همکاری خود را با سازمان جهانی یونسکو از سال 1336(ه.ش) و در قالب فعالیتهای پژوهشی آغاز نمود که ابتدا طرح استقرار موسسات علوم اجتماعی را در کشورهای خاورمیانه مورد، بررسی قرار داد. پس از آن، در سال 1346(ه.ش) گزارش فرار مغزها را در سطح جهانی برای سازمان ملل متحد و سازمان یونسکو به انجام رسانید. به دنبال انجام چنین همکاریی بود که وی با پیشنهاد رنه مائو رئیس وقت یونسکو به عنوان اولین ایرانی ریاست بخش جوانان یونسکو انتخاب گردیده و مشغول به فعالیت شد.[6]
نراقی، نظریهپرداز رژیم پهلوی
در میان نظریه پردازان عصر پهلوی احسان نراقی چهرهای آشناست. وی از معدود اندیشمندانی محسوب میشود که به رغم برخی انتقاداتش از روش سیاسی حاکم بر دوره پهلوی، هرگز با حاکمیت وقت از در مخالفت وارد نشد و تا واپسین ماههای حضور شاه در ایران، چندین بار با او ملاقات کرد و شاید به نوعی امیدوار بود تا توصیههای او کورسویی برای نجات کشتی طوفان زده در حال احتضار رژیم پهلوی باشد. نراقی در آثارش مدعی شده است که رژیم پهلوی قابلیت لازم برای اصلاح پذیری را داشت؛ ولی تلاش لازم برای بهرهگیری از این پتانسیل صورت نگرفت. گرچه، نراقی دلیلی برای این ادعای خود ارائه نمیکند. احسان نراقی تا واپسین روزهای حیات نظام شاهنشاهی از آسیب شناسان و نظریهپردازان جدی رژیم باقی ماند و هیچگاه شاه و رژیم او را از توصیهها و چاره سازیهای راهبردی خود محروم نساخت.[7]
ملاقاتهای نراقی با شاه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی
وی که به گفته خویش در سال آخر حیات رژیم پهلوی هشت مرتبه با شاه دیدار و گفتگو میکند. و در قسمت اول کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین دلیل ملاقاتها و گفتگوهای خود با شاه را سعی در مجاب ساختن شاه درباره اقدام به پارهای اصلاحات و گردن نهادن به قانون اساسی میداند و در ضمن آن به گوشزد نمودن نقاط ضعف رژیم در زمینههای عدم شناخت صحیح جامعه و نیروهای تشکیل دهنده آن به ویژه قدرت و نفوذ روحانیت، ترویج فرهنگی مآبی، فقدان فضای باز سیاسی، دادن امتیازهای گوناگون به غربیها خصوصا به آمریکائیها، حیف و میل بیت المال در اموری؛ همچون جشنهای دو هزار و پانصد ساله، گسترش فساد و رشوه خواری در اطرافیان شاه و بنیاد پهلوی، عدم توجه به آراء و نظریات علماء و روحانیون و... میداند.[8]
نراقی به عنوان مشاور و تحلیلگر مسائل سیاسی کشور در این ملاقاتهای مکرر با محمدرضا شاه، معتقد بود، شاه با ارائه یک فلسفه سیاسی نوین میتواند به حکومت خود ادامه دهد. وی هرگونه مذاکره با امام خمینی را بی فایده میدانسته است. طرفداران نراقی مدتها برای رسیدن وی به وزارت تلاش کردند، لیکن هر بار به عللی این کار منتفی میشده است.[9]
ارتباط با نخست وزیران رژیم
نراقی ارتباط بسیار وسیعی و صمیمانهای با عناصر و عوامل رژیم پهلوی داشت که این ارتباط شامل روسای ساواک و نخست وزیران رژیم نیز میشد به گونهای که برخی وی را دولت در سایه ایران عصر پهلوی نامیدهاند ابراهیم نبوی در کتاب در خشت خام، به نقل از کارل مارکس در مورد احسان نراقی گفته است: «او یک بورژوای تمام عیار بود، نیمی از وقت او به سلطنت و نیم دیگر وقتش به تحقیقات اجتماعی میگذشت».[10]
وی همچنین ارتباط بسیار گرم و صمیمی با علی امینی داشت و دیدارهای بسیاری با ایشان داشت و گاه این دیدارها به صورت مستمر و مداوم صورت میپذیرفت که در طی آن به اظهار نظر در مورد مسائل کشور و مشکلات داخلی پرداخته میشد که البته هیچگاه از دید ساواک پنهان نماند.[11]
شرکت در جلسات حزب مردم
احسان نراقی بارها در جلسات حزب مردم شرکت مینمود که یک مورد از آن در مورد مطالبات کارگرانی بود که از حزب داشتند و در جلسهای با حضور احسان نراقی به مشکلات آنها رسیدگی گردید.[12]
حزب رستاخیز
یکی از اقدامات رژیم پهلوی در سال 1353(ه.ش) تاسیس حزبی به نام رستاخیز ملت ایران بود که برای نخستین بار در تاریخ سیاسی ایران، نظام تک حزبی بر مردم تحمیل شد و شاه خود در مصاحبهای تهدید کرد که هر کس وارد حزب نگردد، دو راه بیشتر ندارد: این فرد یا وابسته به یکی از سازمانهای غیرقانونی میباشد و به بیان دیگر، یک خائن است و جایش در زندان است. راه دیگر اینکه، بدون پرداخت عوارض خروج از کشور، کشور ایران را ترک کند؛ زیرا او ایرانی محسوب نمیشود.[13]
از همان نخستین روزهای آغاز فعالیت حزب رستاخیز، گروهی از اندیشه پردازان مدافع رژیم پهلوی در نشریات مختلف کشور به انحاء مختلف کوشیدند از منظر سیاسی، اجتماعی و نیز فلسفی علت وجودی و ضرورت تاریخی تاسیس حزب رستاخیز را تئوریزه کنند. در میان این نظریه پردازان نام احسان نراقی نیز به چشم میخورد. هنگامی که حزب رستاخیز به یکباره جانشین احزاب سیاسی پیشین شد، احسان نراقی از جمله افرادی بود که به این پدیده روی خوش نشان داد و آن را در راستای پیشبرد اهداف رژیم پهلوی مفید ارزیابی کرد. همچنانکه در روزنامه آیندگان، مطلبی به نقل از وی به چاپ رسید که اقدام شاه در تاسیس حزب رستاخیز را به فال نیک گرفته بود.[14]
وی از اعضای اصلی دادگاه حزبی حزب رستاخیز نیز بود که وظیفه داشتند اعضای فعال و منظم حزب را مورد تشویق قرار دهند و کسانی را توبیخ و تنبیه کنند که از دستورهای حزبی سرپیچی کنند و وظایف خود را به نحو کامل انجام ندهند.[15]
همکاری احسان نراقی با ساواک واقعیت یا توهم؟
آقای دکتر عباس میلانی عقیده دارد که احسان نراقی اغلب به عنوان رابطی میان ساواک و برخی مخالفان عمل میکرده است [16] و هرگز این مطلب از سوی نراقی نیز تکذیب نشده است. در تأیید این مطلب باید گفت آقای نراقی در سال 1348 نیز تلاش مشابهی را در مورد دکتر شریعتی به عمل میآورد که در اسناد ساواک منعکس است: « با دکتر شریعتی ملاقات نامبرده بعد از ابلاغ اینکه تا دستور ثانوی در هیچ یک از مجامع نباید سخنرانی کند تاکنون به تهران نرفته است مشارالیه اظهار میدارد دکتر نراقی رئیس مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران به وی نامه خصوصی داده است که هر موقع به تهران آمدی ترتیب ملاقات تو را با تیمسار مقدم خواهم داد...»[17]
و در سند دیگری ساواک تهران از ساواک مشهد خواسته است، هنگام عزیمت دکتر شریعتی به تهران از طریق احسان نراقی مراتب با اداره کل ساواک هماهنگ شود.[18]
دکتر عباس میلانی در کتاب معمای هویدا درباره مرکز تحقیقات علوم اجتماعی نراقی مینویسد: سفارت آمریکا مرکز تحقیقات را کانونی پویا میدانست که در آن بحث های جالبی در جریان است ... و مطالعهای برای ساواک در زمینه ریشه های اجتماعی شورش های 15 خرداد در دست اجراست.[19]
رسول جعفریان تاریخ پژوه معاصر نیز در کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی، سیاسی ایران از احسان نراقی با عنوان روشنفکر وابسته به دربار شاهی و کارچاق کن دربار نام میبرد.[20]
احسان نراقی خود منکر ارتباط حسنهاش با سران و روسای ساواک نمیشود به طور مثال وی خود تاکید میکند که در جریان دستگیری مرتضی جزایری که از نزدیکان استاد شهید مرتضی مطهری نیز بوده است با انجام وساطت و به خاطر دوستی با سرلشکر پاکروان (رئیس وقت ساواک)، توانسته است او را از خطر اعدام نجات دهد.[21]
نکاتی از سخنرانی شهید دیالمه در مورد احسان نراقی
... بنی صدر در همین اوان در موسسه تحقیقات علوم اجتماعی ایشان کار میکرد، همراه با افرادی همچون احسان نراقی، و شاهپور راسخ، موسسه تحقیقات اجتماعی را بسیاری ممکن است که نشناسند. موسسه ای که آمریکاییها در ایران تشکیل دادند و در آنجا تحقیقات براساس بودجههای کلان صورت میگرفت. مثلا به فلان فرد، پنجاه هزار تومان میدادند که تحقیق بکند که قطر لوله آفتابه در ایل بختیاری چند میلیمتر است. و فقط به عنوان ایجاد یک پایگاه سیاسی ایدئولوژیک در ایران از آن پایگاه استفاده میکردند. احسان نراقی عنصر فعال فراماسونر، همان فردی است که آقای بنیصدر بسیار کوشیدند تا او را از زندان آزاد کنند. و طبق نامهای که خود احسان نراقی به ایشان مینویسد، از ایشان میخواهد که من در شرف نوشتن یک کتاب هستم (وقتی میخواهد از ایران خارج بشود و جزو لیست ممنوع الخروجها هست) و میخواهم خارج بشود و اینها از من ضمانت میخواهند. شما ضمانت مرا بکنید.[22]
نقدی بر موسسه تحقیقات اجتماعی احسان نراقی
در مورد اهداف موسسه تحقیقات اجتماعی که به وسیله احسان نراقی در رژیم پهلوی ایجاد و مدیریت میشد شبهاتی وجود دارد. چنین به نظر میرسد مؤسسه مورد بحث دست کم در برخی موارد در واقع به عنوان حلقه واسطی بین روشنفکران و ساواک عمل میکرد و نیروهای مخالف و مبارز بدون آنکه متوجه عقبه این موسسه شوند، جذب پروژههای آن میشدند. به عنوان نمونه این مؤسسه، مرحوم جلال آل احمد را برای انجام تحقیقاتی به افغانستان گسیل میدارد، در حالیکه هدف ساواک از هزینه کردن برای چنین تحقیقی صرفاً کاستن از انگیزههای جلال در مبارزه با شاه بود. ساواک میپنداشت جلال در این سفر تحقیقاتی با فقر و تنگدستی شدید مردم در افغانستان مواجه میشود و به تبع آن شرایط زیستی و معیشتی ملت ایران به ویژه در روستاها برایش قابل تحمل خواهد گردید.[23]
اندیشه و آثار
مروری بر آثار منتشره از سوی دکتر احسان نراقی، نشان میدهد که اندیشههای او برخاسته از نوعی عملگرایی در چارچوب روشهای غیر انقلابی است. نکته قابل تامل در خصوص اندیشه وی اعتقاد به اصلاح پذیری رژیم گذشته است؛ در حالی که به نظر میرسد حاکمیت گذشته به دلیل ماهیت استبدادی آن، انتصاب افراد نالایق و فاسد در سمتهای حساس، فساد مالی، ستیز با فرهنگ ملی و دینی جامعه، خدشه وارد آوردن بر استقلال سیاسی و قضائی و وابسته کردن کشور به بیگانگان و مشکلات بنیادین دیگری که دکتر نراقی خود نیز در آثارش به آنها اشاره کرده، جایی برای اصلاح باقی نگذاشته بود.[24]
کتب و آثار
علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن، جامعه، جوانان، دانشگاه، غربت غرب، آزادی، حق و عدالت، آنچه خود داشت، طمع خام، از کاخ شاه تا زندان اوین، اقبال ناممکن، آزادی، در خشت خام، آن حکایت ها، در پی آن حکایتها، پایان یک رویا و نظری به تحقیقات اجتماعی در ایران.
نراقی و انقلاب اسلامی و امام خمینی
احسان نراقی در مورد انقلاب اسلامی عقیده دارد که سه بانی و عامل داشته است. اول شاه که بسیاری از خطاهایش قابل اجتناب بود و اگر به گونهای دیگر مسائل را میدید میتوانست مسائل را حل کند و با روحانیت رابطه حسنه داشته باشد. درآمد نفت عقل شاه را از بین برده بود و فکر میکرد میتواند هر کاری بکند. دومین عامل انقلاب اسلامی را شخص جیمی کارتز رئیس جمهور وقت ایالات متحده میداند و حتی نگاه غضب آلود امام (ره) و مردم ایران را به او ناحق میداند. زیرا وی در آن شرایط از کمک و حمایت رژیم پهلوی ممانعت نمود و بالاخره عامل سوم را اراده امام خمینی(ره) معرفی میکند؛ ولی در ادامه میگوید: «آقای (امام) خمینی در سقوط رژیم پهلوی نقش مهمی را داشت؛ اما در ایجاد نظام نوین و جدید نتوانست آن نقش را ایفا کند».[25] این جمله ظلم عجیب و بزرگی در حق معمار کبیر انقلاب میباشد که به درستی بنیانگذار حکومت اسلامی ایران لقب گرفته است.
عدم اعتقاد نراقی به ایجاد انقلاب
مطالعه رفتار و زندگی دکتر نراقی در گذشته نشان میدهد که وی برای اصلاح رژیم پهلوی هیچ وقت راه انقلابی را نمیپسندید. احسان نراقی خود در این زمینه چنین میگوید: «من هیچ وقت نه در گذشته و نه در حال حاضر، اعتقادی به روشهای انقلابی نداشتهام. البته میدانستم که مثلا انتخابات آزاد نیست و مایل بودم از راه مطالعه و تحقیق جدی کمک کنم تا رژیم یک حالت دموکراتیک پیدا کند. لااقل رهبران و مسئولان کشور از واقعیتها اطلاع داشته باشند».[26]
زندانی شدن احسان نراقی در اوایل انقلاب
پس از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی مردم ایران و در اوایل سال 1358(ه.ش)، احسان نراقی توقیف و زندانی شد. که با وساطت استاد شهید مرتضی مطهری و ضمانت استقلال فکری و سیاسی نراقی در رژیم گذشته، به زودی آزاد شد.[27] احسان نراقی در کتاب خود که آن را در ایام اقامت در اروپا و به زبان انگلیسی منتشر نمود، شهید مطهری را تکریم نموده است.[28]
برای بار دوم هنگامی که تمام امور مربوط به خروج از کشور را به اتمام رسانده بوده و با همکاری بنی صدر اجازه خروج را دریافت نموده بود، هنگام سوار شدن به هواپیما بازداشت و در اوین زندانی گردید. که البته به جای زندان وی را در بهداری بیمارستان و با در اختیار گذاشتن اتاق و دیگر امکانات حبس نمودند. وی عامل اصلی بازداشت خود را در مرتبه دوم، ابراهیم یزدی میداند که در دولت بازرگان وزارت خارجه را بر عهده داشت و بعد از آن با حفظ روابطش با انقلابیون خود را به عنوان رقیب اصلی بنیصدر مطرح نموده بود و از این میترسید که مبادا نراقی سخنان شاه را در مورد وی یا از وابستگی تنگاتنگش با محافل امریکایی سخنی به میان آورد.[29]
احسان نراقی بعد از بیست روز اقامت در بهداری زندان اوین، به بخش عمومی زندان منتقل گردید. بالاخره وی پس از تحمل چهار ماه و ده روز حبس از زندان آزاد میشود و در کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین یکی از اسناد و دلایل آزادی خویش را شنودهای ساواک و ضبط آنها از جریان مکالمات و جلسات وی با شاه بوده است که عامل ارزشمندی برای دفاع وی در دادگاه انقلاب به شمار رفته است و با توجه به آن قضات دریافته بودند که وی علیرغم داشتن مراودات زیاد با دربار همواره استقلال فکری خویش را حفظ نموده و هیچ گاه به فرمان مطلق رژیم عمل نکرده است.
دادگاه علاوه بر حکم آزادی احسان نراقی، مجددا رابطه وی را با دانشگاه برقرار نموده و دستور پرداخت پنج سال حقوق گذشته وی را نیز که توسط کمیتههای انقلاب مسدود شده بود، صادر کرد.[30]
بار سوم هم چند روز بعد از انفجار بمب در حزب جمهوری اسلامی به اتهام همکاری با دفتر بنیصدر، در تیرماه 1360 بازداشت شده است که پس از حدود 15 ماه تحمل حبس از تمامی اتهامات از جمله همکاری با ساواک، ارتباط با بنیصدر و ... تبرئه شد.[31]
احسان نراقی اکنون در قید حیات بوده و در کشور به زندگی روزمره و فعالیتهای علمی و پژوهشی مشغول میباشد.