دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

بی تابی impatience

No image
بی تابی impatience

كلمات كليدي : جزع، بي تابي ، ناشكيبايي، صبر

نویسنده : اصغر صفرزاده

از جمله اموری که نوع بشر برای پیمودن مسیر سعادت و دستیابی به قله‌های پیشرفت به آن نیاز دارد سکون و اطمینانی است که در پرتو آن بتواند با آرامش خیال به حل مسایل و پیشامدهای زندگی خود بپردازد و در این میان از مهمترین موانع برای طی این مسیر دگرگونی حواس و اضطراب است که از خود نشان می‌دهد.

بی‌تابی و جزع در لغت به معنی بریدن مخصوص است. یعنی بریدن آن چیزی که امتداد دارد چه تحقیقاً و چه تقدیراً؛ یعنی آن را از وسط و در عرضش می‌برد و جزع را به این جهت جزع گویند چون امتداد آرامش و حالت طمأنینه و صبر را قطع می‌کند و حالات و اعمال مخالف صبر را از خود بروز می‌دهد.[1]

در اصطلاح علمای اخلاق جزع و بى‌تابى عبارت است از اضطراب قلب و رها و یله کردن عنان و اختیار خود در مصیبت به فریاد کشیدن و بر گونه خود زدن و گریبان چاک زدن یا دلتنگ شدن و نالیدن و پریشان شدن خاطر و بى‌قرارى نمودن.[2]

در روایت نیز جزع به این صورت معنا شده است: جزع و بی‌تابی، اضطراب دل به همراه اندوه شخص و دگرگونى در رنگ و حال اوست و هر مصیبتى که بر کسى فرود آید و آن کس در آغاز آن حادثه از فروتنى و بازگشت و تضرّع به خداى تعالى خالى باشد چنین کسى ناشکیباست نه شکیبا.[3]

فر ق جزع با حزن

گاهی عده‌ای جزع و بی‌تابی را با حزن و اندوه که در مواردی پسندیده است اشتباه می‌گیرند در حالیکه این دو با هم فرق بنیادی دارند و آن اینکه تأثر و اضطرابی که در حزن است در باطن و درون شخص نهفته است و این ظاهراً با صبر منافاتی ندارد در حالیکه تأثر و اضطرابی که در جزع موجود است در ظاهر صاحب آن نمایان است.[4]

بی‌تابی و جزع در قرآن

خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید:

«بیقین انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است هنگامی‌که بدی به او برسد بی‌تابی می‌کند و هنگامی‌که خوبی به او رسد مانع دیگران می‌شود (بخل می ورزد) مگر نمازگزاران.»[5]

این آیات به اولین انگیزه‌اى که انسان را به رذیله إعراض از یاد خدا و به جمع اموال و گنجینه کردن آن و در آخر دچار آتش ابدی شدن وا مى‌دارد اشاره مى‌کند و آن سبب عبارت است از حالتى در انسان به نام" هَلع- حرص شدید" که حکمت الهى اقتضا کرده است آدمى را به این صفت بیافریند تا به وسیلۀ این صفت به آنچه مایۀ خیر و سعادتش مى‌باشد هدایت شود. چیزى که هست این خود انسان است که این مایۀ سعادت خود را مایۀ بدبختى خود مى‌سازد و به جاى اینکه در راه سعادت خود صرف کند در راه بدبختى خود صرف مى‌کند و بی‌تابی کردن در مواجهه با مشکلات، یکی از لوازم آن است.[6]

بی‌تابی در روایات

بى‌تابى در مشکلات از صفات رذیله و ویران کنندۀ نهاد آدمی است. زیرا در حقیقت انکار قضاى خدا و ناخشنودى نسبت به حکم و فعل اوست و از این رو رسول خدا (ص) فرمود:

«بزرگترین سختی هنگام بلا، بى‌تابى و ناشکیبائى کردن است».[7]

و در حدیث قدسى است:

«هر که به قضاى من خشنود نگردد و بر نعمتهاى من شکر نکند و بر بلاى من صبر ننماید، پس پروردگارى غیر از من بجوید»[8]

در روایت است که «حضرت زکریّا وقتی از دست کافران گریخت و در میان درختى پنهان شد از جاى او مطلّع شده، ارّه آوردند و درخت را ارّه کردند. تا ارّه به سر زکریّا رسید ناله‌اى کشید. پس خداوند به او وحى فرمود: اى زکریّا اگر ناله‌اى دیگر از تو بلند شود نامت را از دفتر انبیاء محو مى‌کنم. پس زکریّا (ع) انگشت خویش گزید تا او را دو نیم کردند».[9]

آثار فردی بی‌تابی

1ـ محروم ماندن از معارف : در روایتى چنین آمده است: «اگر موسى (ع) صبر مى‌کرد هزار نکته عجیب، عجیب‌تر از آن چه آموخت از حضرت خضر(ع) فرا مى‌گرفت. به همین دلیل هنگامى ‌که موسى(ع) سخن جدایی را از حضرت خضر (ع) شنید، گریه کرد».[10]

2ـ ورود در عذاب جهنم : در حدیثى از امیر مؤمنان(ع) آمده است: «اگر صبر کنى به خاطر صبر خود به مقامات ابرار و نیکوکاران مى‌رسى و اگر بى‌صبرى کنى، این بى‌صبرى تو را در عذاب دوزخ‌ وارد مى‌کند.» [11]

3ـ نارضایتی به قضا و قدر الهی : که از پرتگاههای مهلک مسیر بشریت است.

4ـ شکوفا نشدن استعدادها : زیرا از جمله فلسفه مشکلات بروز تواناییها و شکوفا شدن استعدادهای انسان است و با بی‌تابی در مقابله با حوادث ناگوار چنین سکوی پرشی از کف وی رخت برمی‌بندد.

آثار اجتماعی بی‌تابی

با گسترش روح ناشکیبایی در میان تودۀ مردم، جامعه‌ای تشکیل می‌شود که به شدت در برخورد با ناملایمات شکننده بوده، در طیّ طریق سرفرازی از جوامع دیگر عقب می‌ماند و آنگاه که به خاطر پافشاری بر ایدئولوژی و عقاید خود از سوی زیاده خواهان و قدرتهای بزرگتر از خود، هدف اصابت تیرهای سهمگین تحریم و فشار واقع شوند به آسانی مجبور به عقب نشینی شده، طوق بندگی و شکست در برابر آنها را به گردن خود خواهند دید؛ در عوض گروهی همچون پیامبراکرم(ص) و یاران ایشان که روح بردباری و شکیبایی را در میان خود نهادینه کرده بودند با مقاومت سه سالۀ خود در شعب أبی طالب، قریش سختدل را به زانو درآوردند و نمونۀ آشکار آن انقلاب اسلامی ایران است که در مقابل هجوم تحریمها و مشکلات مختلفی که ابرقدرتها بر سر راه آن ایجاد کرده‌اند با عزت و اقتدار به راه خود ادامه می‌دهد.

عوامل و زمینه‌های بی‌تابی

از جمله عواملی که در رابطه با این صفت می‌توان اشاره کرد عبارتند از:

1ـ ضعف نفس: که با کوچکترین سختی، روحیۀ ضعیف و شکننده، متزلزل شده خود را می‌بازد.[12]

2ـ ترس و جبن: که در مواجهه با کمترین مشکلی ترسیده، بنای بی‌تابی و جزع می‌گذارد.

3ـ جهل و نادانی: زیرا به نتایج مثبت و سازندۀ مصائب توجه نکرده، از آنها گریزان است در حالیکه مردان بزرگ و افراد بلند همت، با شعار «تا زنده‌ام رزمنده‌ام» قله‌های پیروزی را یکی پس از دیگری طی می‌کنند.

درمان بی‌تابی

برای درمان این صفت ناپسند دو نوع علاج ـ علمی و عملی ـ تجویز می‌شود:

علاج علمی آن به این صورت است که در مورد روایات و آموزه‌هایی که در مورد مذمّت این خصلت بیان شده است با کمال دقت تدبّر کند تا مشکلاتی که از آن متوجه وی می‌شود با گوشت و پوست خود درک نماید و از طرفی دیگر دربارۀ بیاناتی که در مورد ارزش صبر بیان شده است دقت کند تا با دیدی باز و از روی معرفت در مقام مقابله با صفت بی‌تابی برآید.

علاج عملی، آن است که سعی در برطرف کردن عوامل و انگیزه‌های آن برآید و شناخت خود را به خدای متعال بیشتر کرده، ایمان خود را قوت بخشد. زیرا همانطور که گوی فلزی آویزان بوسیله طنابی از سقف با کمترین ضربه‌ای دچار ارتعاش شده و آرامش و سکون خود را تا مدتها از دست می‌دهد ولی همین گوی اگر با یک میلۀ آهنی به سقف متصل شود با چنین ضرباتی از جایش تکان نمی‌خورد انسان نیز هرگاه رابطه‌اش را با مبدأ هستی استحکام بخشید در کوران حوادث، دستگیره‌ای محکم دارد که او را در میان امواج پرتلاطم مشکلات دستگیری خواهد کرد؛[13] مخصوصاً توحید افعالی خود را استحکام بخشد و بداند که هر چه از دوست رسد نکوست. آنگاه خود را در اوقات سخت زندگی به صبر کردن مجبور سازد که :«من تَشَبّه بقومٍ فَهُو مِنه» یعنی هر کس خودش را شبیه گروهی بگرداند از آنها می‌شود.

فرد عاقل مى‌داند بى‌تابى کردن در مصائب سودى ندارد. زیرا آنچه مقدّر شده است مى‌شود و جَزَع آن را برنمى‌گرداند و شکّى نیست که بعد از گذشت مدّتى جَزع را ترک مى‌کند. پس از همان آغاز ترک کند تا اجرش ضایع نشود.[14] مضامین این شعر را سرلوحه خود کند:

گفتمش این قدر آزار دل زار مکن گفت اگر یار منى شکوه زِ آزار مکن

گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم گفت تا جان بودت درد دل اظهار مکن‌[15]

مقاله

نویسنده اصغر صفرزاده
جایگاه در درختواره رذائل اخلاقی

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

شجاعت

No image

حکمت

No image

اطعام و سقایت

No image

حرام خواری

پر بازدیدترین ها

No image

خداشناسی

No image

کسب روزی حلال

No image

عفو و گذشت

No image

دوستی

Powered by TayaCMS