ريشه هاي پيدايي فتنه
صدر الهی دامغانی
در قسمت قبلی مقاله «ریشه های پیدایی فتنه» مباحث: فتنه در لغت و قرآن، ریشههای فتنه، هواپرستی و بدعت و تعصب مورد بررسی قرار گرفت.
اینک آخرین بخش این مطلب را با هم از نظر میگذرانیم:
تعصب: اکثر جنگها و خونریزیها عاملش تعصب جاهلانه میباشد تعصب آنقدر کارآیی دارد که عواطف و انسانیت و فرهنگ را کنار میزند. نقل شده: شخص عربی در طواف خانه خدا به پدرش دعا میکرد ولی به مادر دعا نمی کرد. کسی باو گفت: آیا مادر را فراموش کردی؟ گفت خیر. پرسید چرا دعا نمیکنی جواب داد مادرم از طائفه تمیم است و آن طایفه منفوری است.
اما دفاع و تعصب از حق و ارزشها، چه در زمینه عقائد، چه در زمینه اخلاق و رفتارهای اجتماعی اصلامذموم نیست دیدگاه دو تن از بزرگان دین را توجه کنید:
کلام شیخ عباس قمی و امام خمینی (ره)
شیخ عباس قمی در این باره میگوید: تعصب ناپسندی که در روایات آمده آن است که شخص، قوم و عشیره یا دوستان خود را در ستم و باطل یاری و حمایت کند یا بر مذهب و آیین باطلی اصرار ورزد، تنها بدین دلیل که آئین او، یا آئین آباء و اجداد او و خاندان اوست و در این امر جویای حق نیست. بلکه چیزی رایاری میکند که نمی داند حق است یا باطل، و هدف آن است که بر دشمنان غلبه یابد یا نشان دهد که در علوم، مهارت و تخصص دارد، یا قبلامذهبی را برگزیده و بعدها بر وی آشکار گشته که آن مذهب مخدوش است. با این حال، از آن عدول نمیکند تا (پیش دیگران) به جهل یا گمراهی منسوب نشود، همه اینها عصبیت باطل و مهلک است و «حمیت» نیز معنایی نزدیک به آن دارد، اما تعصب در دین حق و استواری در آن و جانبداری از آن و نیز از مسائل یقینی و... حمیت ناستوده محسوب نمی شود، بلکه گاهی واجب است.
امام خمینی ره نیز در بیان فرق بین تعصب باطل و تعصب حق مینویسد: «عصبیت یکی از اخلاق باطنی نفسانی است که آثار آن مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است. چه تعلقی دینی و مسلکی باشد، یا تعلق وطنی و آب و خاکی یاغیر آن، مثل تعلق شغلی و استاد و شاگرد و جزء اینها. و این از اخلاق فاسد و ملکات رذیله ای است که منشا بسیاری از مفاسد اخلاقی و اعمالی میگردد و خود آن فی نفسه مذموم است گرچه برای حق باشد، یا در امر دینی باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلکه منظور غلبه خود یا هم مسلکان خود یا بستگان خود باشد. اما اظهار حق و تزویج حقیقت و اثبات مطالب حق و حمایت برای آن یا عصبیت نیست، یا عصبیت مذمومه نیست. میزان در امتیازاو تفاوت این دو، اغراض و مقاصد و قدم نفس و شیطان وحق و رحمان است و به عبارت دیگر. انسان در عصبیت هایی که میکشد و حمایت هایی که میکند از بستگان و متعلقان خود، یا نظرش محض اظهار حق و اماته باطل است. این عصبیت ممدوحه و حمایت از جانب حق و حقیقت است و از بهترین صفات کمال انسانی و خلق انبیاء و اولیاست و علامت آن، آن است که حق با هر طرف هست از آن حمایت کند، گرچه از متعلقان او نباشد، بلکه از دشمنان او باشد چنین شخصی از حمایت کنندگان حقیقت و در زمره طرفداران فضیلت و حامیان مدینه فاضله به شمار آید و عضو صالح جامعه و مصلح مفاسد جمعیت است و اگر نفسیت و قومیت او را تحریک کرد که اگر باطلی هم از خویشاوندان و منسوبان خود ببیند، با آنها همراهی کند و از آنها حمایت کند. چنین شخصی دارای ملکه خبیثه عصبیت جاهلیت است و از اعضای فاسده جامعه، و مفسد به اخلاط صالحه است و در زمره اعراب جاهلیت به شمار رود.
3- جاه طلبی: یکی از صفات مهلک که معمولاگریبانگیر فتنه گران میشود جاه طلبی آنان است، شاید سمی مهلک از این صفت برای انسانها سراغ نداشته باشیم زیرا آتش جاه طلبی، هر فتنه گر را از درون میسوزاند اگر به آن دسترسی پیدا نکند و چنانچه دسترسی پیدا کرد جامعه را به تباهی میکشاند. سیره و روش پیغمبر(ص) چنین بود اگر فردی ریاست طلب بود او را به کار مهم نمی گمارد و به صراحت میفرمود: (انا لانستعمل علی عملنا من اراده)
کسی که شیفته مقام و منصب است ما او را به کار نمی گیریم.
در روایت دیگر فرمود: «انا والله لانولی علی هذا العمل احدا ساله و لااحدا حرص علیه»
به خدا قسم کسی که پیشنهاد مقام و منصبی دهد یا برای آن حریص باشد به کار نمیگیریم.
جاه طلبان موقعی که به منصبی میرسند انحصارطلب میشوند افراد لایق و مدیر و مدبر را به کار نمی گیرند مگر در جهت منافع آنان کار کنند موقعیت و منصب خود را با هر وسیله ای که شده میخواهند حفظ کنند. ریاست طلبی و انحصارخواهی هر دو اگر توام با هم شود (معمولا چنین است) فتنه انگیز است.
قال(ص): «ما ذئبان ضاریان ارسلافی زریبه غنم باکثر فسادا من حب الجاه و المال» اگر دوگرگ درنده را در بین گله ای رها کنی فساد آن کمتر از حب جاه و مال است.
پیغمبر(ص) در حدیث دیگر فرمود: «حب الجاه و المال ینبتان النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل»حب جاه و مال، نفاق را در قلب میرویاند همان گونه که آب، باعث روییدن گیاه میشود.
در تاریخ آمده است که وقتی مامون پسر هارون الرشید برادر خود را کشت و مورد اعتراض قرار گرفت جواب داد الملک عقیم دنیا و دنیاخواهی عقیم و نازاست کسی را نمی شناسد.
و نیز در تاریخ آمده است که این جمله از عمر، خلیفه مسلمین است موقعی در بحث خلافت مورد اعتراض قرار گرفت که تو با علی(ع) بیعت کردی و حالا چرا چنین باشد جواب داد الملک عقیم.
همین جاه طلبی باعث شد مسیر خلافت، انحراف پیدا کند و جامعه انسانی و اسلامی درطول تاریخ متحمل ضرر و مشکلات فراوانی شوند. حضرت در نهج البلاغه درعهد نامه مالک اشتر به او گوشزد میکند«ثم اعلم یا مالک انی قد و جهتک الی بلاد قد جرت علیها دول قبلک من عدل وجود وان للناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور امر الولاه قبلک»
ای مالک من تو را به سوی شهرهایی فرستادم که پیش از تو دولتهای عادل و یا ستمگری در آن حکم راندند مردم درکارهای تو چنان مینگرند که تو درباره دولتهای قبل مینگری، درباره تو میگویند آنچه را که تو درباره دیگران میگویی.
4- انتقام گیری: انتقام گیری گاهی باعث فتنه میشود و فرق نمی کند انتقامجویی در مسائل کوچک و ناچیز و یا درمسائل بزرگ و کلان اثر منفی خود را خواهد گذاشت از شکستن شیشه همسایه توسط بچه تا احساس شکست دریک انتخابات بزرگ، هر دو منشا فتنه ممکن است باشد.
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه میفرماید:«یقول متی اشقی غیظی اذا غضبت؟ احین اعجز عن الانتقام فیقال لی لو صبرت؟ ام عین اقدر علیه؟ فیقال لی: لو عفوت»
فرمود: خشم گیرم کی آن را فرونشانم؟ که در آن زمان که قدرت انتقام ندارم که بمن بگویید اگر صبر کنی بهتر است یا آنکه قدرت انتقام دارم که بمن بگویید اگر عفو کنی خوب است.
انتقام گیری اگر بناحق باشد حاکی از ضعف روحیه انتقام گیر است انتقام گیرنده با آبروی خود بازی میکند.
عن علی(ع) قال: « لاتفضحوا انفسکم لتشفوا غیظکم و ان جهل علیکم جاهل فلیسعه حلمکم.»
برای آنکه غیظ و غضب خویشتن را شفا بخشید خود را رسوا مکنید و اگر شخصی نادانی جهالت نمود و نسبت به شما رفتار جاهلانه کرد بکوشید که حلمتان فراگیر جهل او باشد و عکس العمل نشان ندهید.
عن علی(ع) قال:«دع الانتقام فانه من اسوء افعال المقتدر» انتقام را واگذار که انتقام گیری خود از بدترین کارهای شخص مقتدر است.
عن ابی عبدالله(ع) قال: ما اصبح الانتقام باهل الاقدار چقدر زشت و زننده است که صاحبان قدرت انتقام جو باشند.روز فتح مکه روز پایان بت پرستی وشرک اعلان شد. مسلمانان پیروزی را دیدند بسیار شاد و سرافراز بودند سعد ابن عباده علمی در دست داشت موقعی ابوسفیان را دید و به او تند شد و گفت یا ابوسفیان «الیوم یوم الملحمه الیوم اذل الله قریشا» ابوسفیان ناراحت و آشفته شد. موقعی پیغمبر (ص) با سربازان از همان مسیر عبور میکرد ابوسفیان پرسید: یا رسول الله فرمان قتل ما را صادر کرده ای و سپس سخنان سعد ابن عباده را بعرض حضرت رساند. حضرت درجوابش فرمود:یا اباسفیان «کذب سعد الیوم یوم المرحمه الیوم اعزالله فیه قریشا»
سعد به ابوسفیان گفت روز جنگ و خونریزی است و روز ذلت قریش است ولی پیغمبر(ص) فرمود: روز تفضل و مرحمت است دراین روز قریش را عزیز و گرامی خواهد ساخت. در قلب پیغمبر(ص) اصلاً شکنجههای قریش در جنگ احد خطور نکرد و انتقام نگرفت.
درتاریخ آمده قریشیان خیلی مضطرب بودند موقعی که به آنان فرمود:«اذهبوا فانتم الطلقاء» بروید همه آزادید «فخر جوا فکانما نشروا من القبور فدخلوا فی الاسلام» همه از مسجد خارج شدند همانند مردگان که از قبر در آمدند و راه منزل خود را در پیش بگیرند. پس از این عفو عمومی همه آنان به اسلام ایمان آوردند.
5- حسادت: ریشه خیلی از فتنه ها حسادت میباشد حسادت هم به جامعه ضرر میرساند و هم زمینه تهاجم به محسود را فراهم میسازد. چه بسیار بزرگانی و خواص در دامن این خصلت نکوهیده افتادند و به انحطاط و سقوط کشیده شدند. حسود همیشه انحصارگر و امتیازطلب و بداندیش و بدخواه دیگران است رشک و حسد ریشه اش حب دنیاست. حسد ورزیدن ممکن است در امور دینی، معنوی، فرهنگی، مقام و منصب و... جلوه گر شود انسان حسود اصلاح دیگران را نمی تواند تحمل کند چرا حرف فلان آقا در اصلاح دیگران تاثیر دارد و حرف من بی تاثیر است این بدترین نوع حسادت است.
6- جهل: جهل، دردی بزرگ است دردی که همه امور را به تباهی میکشاند و مایه فتنه و فساد میشود جهل درختی است که در زمین بی بصیرتی میروید جهل آفتی است که جامعه را به عقب گرد میکشاند و چرخش آن به سوی کفر و الحاد است.
فرد جاهل و نادان تعادل ندارد یا در حال افراط و یا در حال تفریط است.
در روایات ائمه(ع) راجع به جهل و نادانی روایاتی دیده میشود که آثار شوم آن را ائمه(ع) به جامعه اسلامی تذکر دادهاند. قال علی(ع): «لاتری الجاهل الامفرطا او مفرطا»نادان را یا تندرو میبینی یا کندرو.
قال علی(ع): «الجهل داء و عیاء» ناآگاهی دردی است بزرگ.
قال علی(ع): «الجهل فساد کل امر» جهل همه امور را تباه میکند.
قال علی(ع): «الجهل یفسدالمعاد» جهل آخرت را از بین میبرد.
اگر انسان جایگاه خودش را نشناسد جاهل است حضرت علی میفرماید: «العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلاالایعرف قدره»
جهل و نادانی دارای مراتب است و هر چه دامنه آن، گسترده تر باشد شعاع تخریب آن بیشتر است.
افراد نیز در رابطه با آگاهیها متفاوت میباشند ممکن است شخصی در موضوع خاص استاد حاذق باشد ولی در موضوعات دیگر هیچ اطلاعی نداشته باشد از این روست خیلی از شخصیتهای مهم و خواص در ورطه سقوط کلمه باطل مخلوط میکنند، حق بر اولیاء حق مشتبه میشود. اینجاست که روشنگری، شاخص معین کردن، مایز معین کردن، معنا پیدا میکند.
راه نجات از فتنه
سوالی که برای بشر در طول تاریخ، وجود داشته و در این عصر هم ذهن همه اندیشمندان، سیاستمداران، نخبگان، رهبران، قانون گذاران را درگیر نموده چه باید کرد که خواص از لغزشها نجات یابند تا در نتیجه سلامت حکومت و جامعه تضمین شود.
براساس دیدگاههای مختلف، نظام مدیریت مختلف بوجود آمده است.
خواص دو گروه اند:
1- خواص صالح که جامعه را بسوی کمال و رشد سوق میدهد آنان اسوه حسنه اند که تاثیر به سزایی در تربیت جامعه انسانی دارند.
2- خواص ناصالح که باعث خسران و گمراهی جامعه اند هر چند ممکن است افراد ظاهر الصلاح، تحت پوشش دین و خیراندیشی و مصلحت خواهی دست به کاری میزنند که نتیجه همان عمل خواص ناصالح را داشته باشد از این روست این افراد را به تندرو، کج فهم، شرائط زمان و مکان را درک نکردن متهم میکنند.
کارکرد خواص در هر مقطع تاریخی قابل تحلیل است جریانات صدر اسلام و حادثه کربلا و پیدایش نهضتهای بعدی همه و همه قابل دقت و بررسی است و انسان میتواند از حوادث و علل پیدایش آن و از نوع مبارزه با علل درس بگیرد و مشعلی برای آیندگان باشد.
برای نجات خواص از فتنه ها راههای مختلفی اندیشمندان ارائه دادهاند ولی آنچه از متون دینی به دست میآید عوامل زیر نقش اساسی در حفظ خواص و نخبگان از لغزشها دارد.
الف- خودسازی: معمولاعلت نظر کسانی که مدیران را ناکار آمد میدانند براساس دو چیز 1- سوءمدیریت که ناشی از عدم تخصص آنان است 2 سوء استفاده در اثر حرص و خودخواهی که نتیجه آن ظلم است. در رابطه با خودسازی اگر سه چیز را توجه داشته باشد معامله با نفس- معامله باخالق، معامله با خلق، زمینه خودسازی به وجود خواهد آمد.
حضرت علی(ع) میفرماید: «من نصب نفسه للناس اماما فعلیه ان یبدء بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره.»
پیغمبر(ص) میفرماید: من ولی من امر المسلمین شیء فاحتجب من ضعفه المسلمین احتجب الله عنه یوم القیامه.
هر کسی امری از امور مسلمین بپذیرد اما خود را از ضعیفان جامعه پنهان کند خداوند ارتباطش را با او قطع مینماید.
در حدیث دیگر آمده: درهای آسمان به روی او بسته میشود.
قال علی(ع): لایرحم الله من لایرحم الناس.
خداوند رحم نمی کند به کسی که به مردم رحم نمی کند.
ب- مشاورین لایق داشتن: برخی تصور میکنند اگر امور با مشورت انجام گیرد از سرعت انجام عمل کاسته میشود حال آنکه ضررهای ناشی از استبداد رای و تصمیم گیری عجولانه قابل جبران نیست انسان در هر شرایطی باید از دیگران کمک بگیرد نکته ای که مهم است افراد لایق باید مورد مشاوره باشند.
حضرت علی(ع) «لاظهیر کالمشاوره» هیچ پشتیبانی مثل مشورت نیست.
حضرت در جای دیگر میفرماید: «حق علی العاقل ان یستدیم الاسترشاد و یترک الاستبداد»
عاقل همیشه باید مشورت گیرد و استبداد را ترک نماید.pتکیه بر اندیشه خود با استبداد رای کشیده میشود حضرت علی(ع) فرمود: (من استبد برایه هلک) آن کس که استبداد رای دارد عاقبت هلاک میشود.
ج- برنامه ریزی: برنامه ریزی را چنین تعریف کرده اند: انتخاب روش مناسب برای بهتر رسیدن به هدف. کار هرچه مهم تر باشد باید برنامه ریزی آن دقیق تر انجام گیرد.
بسیاری از مدیران بی برنامه، حقوق جامعه را تضییع میکنند و خودشان نیز گرفتار میشوند.
حضرت علی(ع) میفرماید من قعد عن حیله اقامته الشدائد آن کس که چاره اندیشی نکند با شدائد و گرفتاریها درگیر خواهد شد.
د- تصمیم گیری سنجیده: برای خواص و مدیران حوادثی رخ میدهد که اگر درست و سنجیده تصمیم نگیرید ضربات مهلکی به جامعه و هم بخودشان خواهند زد و در تصمیم گیری سه عنصر اصلی را باید توجه داشت. تدبر، تفکر، تعقل.
تصمیم گیری اگر بر پایه اطلاعات صحیح و عاقبت اندیشی و در نهایت با عزم و قاطعیت صورت پذیرد خسارات احتمالی آن کم است قال علی(ع) «اذا هممت بامر فاجتنب ذمیم العواقب فیه»
هرگاه تصمیم به انجام کاری گرفتی از عواقب بد آن بپرهیز.
هـ -نظارت: یکی از راههای جلوگیری از لغزش خواص داشتن دستگاه نظارتی است دستگاه نظارتی همان عیون مخفی است که میان خیر و شر مرزبندی میکند بزرگان زیادی با وجود اخلاص و تدین و مدیریتی که دارند دچار مشکلاتی میشوند عامل اساسی نداشتن نظارت کامل بر زیر مجموعه خویش است قال(ص): من ولی ذا قریه محاباه و هو یجد خیراً منه لم یجد رائحه الجنه فعلیه لعنه الله لایقبل منه صرفا و لاعدلاp
کسی که مسئولیتی بپذیرد و از او لایق تر باشند بوی بهشت بمشامش نمیرسد و از او هیچ عملی مقبول نیست.