نویسنده: رضا نکویی
ریشه بسیاری از بیاخلاقیها در جامعه ما ناشی از دور شدن مردم از تعالیم الهی و در کنار آن قرابت با مطامع دنیایی است به گونهای که راحت طلبی و سودجویی (با هر روش) در دستور کار اکثر افراد جامعه قرار گرفته است.
باید دانست این رذیلت ریشه در کجا دارد، چه آثاری را بر جامعه باقی میگذارد و راه حل درمان کامل (نه موقت) آن چیست.
به نظر میرسد که عدم کار فرهنگی، زمینه ساز این معضل و کار فرهنگی برنامهریزی شده بر مبنای تعالیم اسلام و علیالخصوص اقتصاد اسلامی، چاره ساز این بلای دین و دنیا سوز است. در این نوشتار بر آنیم تا اثبات کنیم که اگر تعالیم موجود در گنجینه اقتصاد اسلامی بارور شود، خدا محوری جایگزین نفع محوری شده و آن گاه، آرمان شهر حقیقی محقق خواهد شد. اینک با هم مطلب را از نظر میگذرانیم.
ریشه یابی
ریشه بسیاری از معضلاتی که در جامعه ما مشاهده میشود، ریشه در نفع محوری و دنیا طلبی مردم دارد مثلا، فرد کارمندی میبیند که چون نظارتی در کار نیست و او، هم با اجرای قانون و هم با بیقانونی میتواند به حقوق ماهیانهاش برسد (به خاطر روحیه راحت طلبی که در انسان وجود دارد) مسیر بی قانونی را بر میگزیند و به حقوق معمول خود هم میرسد یا فردی با شغل آزاد، میبیند که مشتری از قیمت واقعی جنسی بیاطلاع است و نظارتی هم بر بازار نیست، بنابراین اقدام به گرانفروشی میکند. اگر بخواهیم مثالهای دیگری هم که در جامعه ما تبدیل به معضل شده و همگی ریشه در نفع محوری افراد دارد بزنیم، کار زیاد سختی پیش روی خود نداریم. از جمله استفاده فرد الف از نفوذ بر تصدی یک پست، در حالی که فرد ب، بدون پارتی است اما شایستهتر از فرد الف است، جایگزینی روابط بر ضوابط در دستگاهها، فروش جنس قلابی به جای اصلی یا وجود رذیلتهایی مثل ریا و نفاق در جامعه و... پس دیدیم که بخش زیادی از معضلات اخلاقی و اجتماعی ما از همین جا (نفع محوری مردم) نشات میگیرد.
جدا از بحث اینکه در اکثر این موارد فعل حرام رخ داده است، باید گفت که افراد، به آرامی راههای بی قانونی و دور زدن قانون را در جامعه یافته و بعد از آن کم کم بر سر همه، حتی آشنایان خود کلاه گذاشته، به وفور دروغ میگویند، و چون این معضلات، تبدیل به اموری بدون قبح شده، میبینیم که وضعیت به ظاهر شهری و در باطن جنگل گونه بر جامعه ما حاکم شده است تا جاییکه انسان برای درامان ماندن از انسان دیگری، به دزدگیر، حفاظ حیاط و... روی آورده است! به گونه ای که به اطمینان تمام میتوان گفت، قانون تنازع برای بقا، رفته رفته در جامعه ما در حال گسترش است.
راه حل چیست؟!
بایست طرز تفکر مردم تغییر کند و خدا محوری جایگزین نفع محوری افراد شود. تحقق این مهم، امر سادهای نیست اما با یک کار فرهنگی[1] مستمر امکان پذیر است. برای تحقق این مهم به یک نقشه راه نیاز داریم. آن نقشه راه، استفاده از تئوری اقتصاد اسلامی است. قبل از آنکه به عناصر حاکم بر این امر بپردازیم، باید گفت که در این تئوری، پتانسیل هایی نهفته است که اگر بتوان از آن سود برد و آنها را در جامعه با کار فرهنگی درونی کرد، بسیاری از معضلات جامعه بدون کار پلیسی و نظارتی رفع خواهند شد. شاهد این ادعا را در گذشته میتوان مشاهده کرد. توضیح آنکه، در بازارهای قدیم، کسبه ایرانی، هر روز قبل از باز کردن مغازه هایشان، خود را ملزم میدانستند که پای درس روحانی حوزه بنشینند و مکاسب (روش کسب و کار از منظر اسلام) را فرا بگیرند. این آموزش، بسیار در نحوه زندگی فردی و اجتماعی افراد آن زمان به شکل مثبت تاثیرگذار بود[2] تا جایی که وقتی در مقایسه با قدیم، به جو منفی موجود بر جامعه امروزمان مینگریم، ذهنمان ناخودآگاه علت معضلات فعلی را در عدم کسب معرفتهایی این چنینی ردیابی میکند.
این مهم (یعنی عدم کار فرهنگی برای معرفت زایی د رجامعه ما) را وقتی بیشتر درک میکنیم که میبینیم در سه دهه بعد از انقلاب، عملاکار عمیق مدونی، در راستای افزایش فهم مبانی فلسفی مردم صورت نپذیرفته است. خیلی کار مذهبی صورت میگیرد اما همه، به ظاهر امور و قضایا مینگرند. به جای آنکه روزآمد عمل نمایند، سعی میکنند امروزیها را به گذشته ببرند یا اینکه کمتر به چیستی مسائل میپردازند. اصطلاحا میتوان گفت، فرهنگ ما بطور ناقص، در شب عاشورای سال61 باقی مانده و به واکاوی جنبههای معرفتی دین نپرداختهایم، که نتیجه آن این شده که خروجی این اقدامات مذهبی، به گونهای که انتظار میرود خروجی مناسبی نیست. بدتر از آنکه هر چه نسلها میگذرند (مثلانسل سوم نسبت به نسل دوم) بیشتر از معنویت فاصله میگیرند و ایضا به دلیل عدم وجود مهندسی فرهنگی[3] در جامعه، به سمت فرهنگ غرب هم متمایل شدهاند تا جایی که به کثرت، مسلمان میبینیم اما از مسلمانی خبری نیست. این نکته منفی (یعنی عدم فرهنگ سازی صحیح) وقتی خود را بیشتر بروز میدهد که اکثریت قشر فاصله گرفته از معنویت را میتوان در بین اساتید دانشگاه و مردم شهرهای بزرگتر پیدا کرد زیرا این قشرها، علاوه بر اینکه آموزش فرهنگی- معرفتی ندیدهاند، به دلیل استفاده از کتب غربی و مشاهده رسانههای نامناسب، از بقیه مردم در وضعیت بغرنج تری قرار دارند، به عبارت دیگر اگر این اقشار (و همچنین بقیه مردم جامعه) آموزش مناسب دینی ببینند، با هیچ طوفانی عقاید خود را کنار نمی گذارند.
در برهه جنگ تحمیلی (59تا 68)، مردم به دلیل برپایی دانشگاه فرهنگی دفاع مقدس، زیاد ضعف در حوزه فرهنگ را حس نمیکردند اما داستان، آنجا خرابتر میشود که هر که آمد، به سازندگی، توسعه سیاسی و عدالت پرداخت و فرهنگ و فرهنگسازی را در اولویت دسته چندم جای داد و متاسفانه ماجرا از آنجایی بغرنجتر میشود که، جریاناتی، بنا به عللی از جمله عدم انتخاب مسئول مناسب برای حوزه فرهنگ و ایضاً انتخاب مشاور غیر آشنا با نظام فرهنگی موجود در ایران (و بعضا متمایل به ضد فرهنگ کشورمان) برای خود، عمداً یا سهواً در راه تخریب فرهنگمان قدم برداشتند، که آثار آن را در جامعه امروزمان شاهدیم مثلا نظاره گر افزایش مفاسد اخلاقی، گسترش بهائیت، شیطان پرستی و... هستیم.
اسلام پتانسیل لازم برای درمان معضلات جامعه ما، از جمله کنترل خوی درندگی مردم را دارد زیرا وقتی انقلابی اسلامی در ایران بوقوع پیوست، آوای آن، جهان را به سمت اسلامیزه شدن سوق داد تا جایی که به نقل از رسانه ملی، هم اکنون، 25% مردم جهان مسلماناند. آوای اسلام حتی کار تسخیر قلب غرب سکولارلیبرال را هم آغاز کرده و یا حتی کمونیستهایی مثل چاوز را هم، عاشق زیارت امام رضا(ع) میکند و یا مافوق آن، او را سوق میدهد تا، راجع به امام زمان(عج) هم سخن بگوید. کمونیستهایی که حتی خدا را قبول ندارند با شنیدن آوای اسلام، مواضعی بسیار جالب هم اتخاذ کردهاند از جمله اینکه، یکی از رهبران بزرگ و معروف آمریکای لاتین، در یک دیدار خصوصی با یکی از دیپلماتهای سرشناس ما میگوید: اگر از خطر فروپاشی کشورم نمیترسیدم، اعلام میکردم که من یک شیعهام. آری، میتوان به پتانسیل بالقوه موجود امید بست و به نتیجه رسید به شرطی که یک برنامه مدون فرهنگی بر مبنای آموزههای اسلام و متناسب با نیازهای امروز جامعه مان، سرلوحه مهندسی فرهنگی ما قرار بگیرد تا با اصلاح سرشاخهها، شاهد بهبود کامل اوضاع (حتی در فرعیات) باشیم.
عناصر موجود در اقتصاد اسلامی و چگونگی کاربرد مفاهیم استخراجی از آن در مهندسی فرهنگی همانگونه که میدانید، سعی ما در این مقاله، رفع روحیه مادی گرایی و نفع محوری درجامعهمان است زیرا آن را، عامل مشکلات و معضلات محیطی که در آن زیست میکنیم میدانیم، به همین دلیل، راه حلها را هم به همین تناسب پیشنهاد دادهایم که از تئوری اقتصاد اسلامی استخراج شدهاند. شایان ذکر است که به نحوه استفاده ازموارد استخراجی، در نقشه مهندسی فرهنگ هم پرداختهایم:
1) خدا مالکی
شاه کلید و عنصر اولیه و اساسی همین عامل است یعنی اگر بتوان این جمله را طی جریان جامعهپذیری در ذهن افراد حکاکی کرد که «مالک همه چیز خداست» ، آن وقت است که جامعه آرام آرام به سمت خدا محوری پیش میرود و بدون انجام کار پلیسی، اکثر معضلات اخلاقی و غیر اخلاقی موجود در جامعهمان حل میشود. اگر این شاه کلید، ملکه ذهن مردم ما شود، دیگر رذیلتهایی از جمله تخطی از قانون(حتی توقف ممنوع پارک کردن) اسراف بیت المال و... را شاهد نیستیم و افراد، دیگر سرمایه با ارزش وجودشان را در هر جایی خرج نکرده و ملاک عمل را رضایت خداوند میدانند. اگر افراد خدا محور شوند، در امور، به مقوله مثبت آخرت نگری توجه میکنند و این صفت پسندیده سبب میگردد، تا افراد در انجام امور خود، رضایت خداوند را جایگزین رضایت بندگان خدا کنند.[4]
خدامحور شدن نتیجه مثبت مهمتری هم دارد و آن ایجاد یک نوع نظارت درونی در افراد است یعنی اینکه افراد برای انجام امور خود به نحو احسن و در چارچوب فرمان خدا، دیگر به فشار و یا نظارت کس دیگری نیاز ندارند و خود مراقبت درستی یا غلطی اعمال خود هستند و ایضاً خودشان در پیبهبود و ارتقای کارهای خود بر میآیند. اگر خدا، محور زندگی مردم قرار بگیرد. دیگر، افراد برای رسیدن به اهدافشان از هر وسیله استفاده نمیکنند و برای تحقق آمالشان، ارزشهای الهی و حتی انسانی را لگد مال نخواهند کرد بلکه راههای رسیدن به هدف توسط یک فرد خدا محور، راههایی است که شرع به وی اجازه داده است
2) همه همنوع هستیم
یکی از نکات مثبت که میتوان از تز اقتصاد اسلامی آموخت و در راستای ترسیم نقش مهندسی فرهنگ از آن استفاده کرد این است که اینگونه ترویج کنیم که هر کس فقط به فکر منافع خود نباشد و منفعت جمعی را بر منفعت شخصی ترجیح دهد. اگر بتوان این فرهنگ را درونی کرد، علاوه بر اینکه روحیه مادی گرایی و نفع محوری را درمان شده خواهیم دید و از تبعات بعدی این دو رذیلت هم در امان ماندهایم، مفاهیم مثبتی هم به جامعهمان تزریق کردهایم از جمله، احترام گذاشتن به حقوق دیگران، نوع دوستی، فکر هموطن بودن، فکر هم کیشان بودن (چه در داخل کشور و چه درخارج از آن) تعاون و همکاری، دست به استثمار دیگران نزدن و ... فردی که یاد گرفته باشد نوع دوستی را (در کنار تفکر خدا مالکی که دارد) به قدر وسعاش کار میکند و مرتباً درحال فرار از کار نیست و در عوض به قدر نیاز مصرف میکند و ما بقی در آمدش را به همنوعان مستحقش میدهد.[5] این نوع تفکر، که باعث ارتقای جامعه میشود، عملا مقولهای به نام فاصله طبقاتی را هم در جامعهمان بیمعنی میکند.[6]
3) قوانین ثابت و حکومت مطیع شر
دراقتصاد اسلامی، قواعد فرهنگی جامعه دارای یک شالوده (فنداسیون) ثابتاند اما بنابر مقتضیات زمان ممکن است تغییراتی داشته باشند (در فروع نه دراصول) تشخیص این تغییر دادنها که با هدف عدم جمود صورت میپذیرد، بنابر دستور قرآن و روایات، بر عهده معصومین و در نبود آنها، بر دوش فقها است پس قوانین با میل شخصی افراد تغییر نمی کند.
پس درترسیم مهندسی فرهنگ، این مهم هم باید توجه شود که یک چارچوب مشخص توسط دولت (State) برای فرهنگ اسلامی باید ترسیم شده و همیشه ثابت بماند و همانگونه که گفته شد، فقط زمانی که فقهاء تشخیص دادند، باید تغییرات اندکی را با هدف عدم رکود و سکون، در سازمان آن بر اساس قرآن و روایات اعمال کرد نه اینکه هر حکومتی که آمد، ساز خود را برای هدایت فرهنگ بنوازد و با تغییر حکومتها، روند حرکتی فرهنگ کشور هم تغییر کند بلکه برعکس، هر طیفی که خواست قدرت را در دست بگیرد، باید این نظام فرهنگی را پذیرفته باشد و برگزاری انتخابات برای انتخاب گروهی که میخواهند حکومت را در دست بگیرند، درحقیقت رقابت بین گروههایی است که دراین مسئله مسابقه دارند: نحوه رسیدن و میزان تلاشها برای نیل به برنامههای فرهنگی موجود، درحقیقت نباید اینگونه باشد که دریک انتخابات، ما شاهد رقابت دو طیف کاملاً متضاد فرهنگی درکشوراسلامی مان باشیم بلکه، هر طیفی که میآید، به جای وابسته بودن به گروههای داخلی یا کشورهای خارجی، باید همه امورش بر طبق فرمان ذات اقدس الهی برنامه ریزی شود.
در ادامه همین بحث باید اضافه کرد که حکومت مطیع شرع، باید ضعفهای حوزه فرهنگ را هم شناسایی کرده و درپی رفع آن برآید زیرا اگر ضعفهای موجود دراین حوزه مرتفع نشود، چه بسا اثر مثبت کارهای خوبی هم که انجام میشود، کمتر گردد. آنچه در اینجا مهم است این نکته میباشد که دولت، باید مهندسی فرهنگی را، به اسلام شناسان اهل فن بدهد، تا روز به روز شاهد ارتقای سطح فرهنگی جامعه باشیم.
جامعه فطری
اسم این اندیشه ورزی را جامعه فطری میگذاریم زیرا اگر این ارزشها (که تنها بخش کوچکی از گنجینه اسلام است) در زندگی افراد نفوذ کند، آن وقت برای اولین بار در سدههای اخیر، شاهد جامعهای خواهیم بود که هم در قول و هم در فعل، در راه تحقق نیازهای فطری خلیفه الله گام برداشته است، نیازهایی که انسان برای تحقق آنها خلق شده است.
لازم به یادآوری است که تحقق فرهنگی این چنین ارزشمند، در لایه لایههای جامعه کار آسانی نیست و تنها در پرتوی ولایت معصوم محقق میشود ولی حال که از وجود معصوم محروم هستیم، باید به افرادی که وی، ما را به آنها (فقها) ارجاع داده رجوع کنیم تا با استفاده از فرامین آنها بتوانیم در راستای تحقق فرهنگی اسلامی در جامعه، هرچه زودتر و بهتر گام برداریم. البته، تحقق نقشه فرهنگی مذکور در سطح جامعه، تحت ولایت ولی فقیه میسر خواهد بود، که چون بسط مفهوم ولایت فقیه و نحوه عمل آن در این نوشتار مدنظر ما نیست، از آن صرف نظر میکنیم.[7]
زندگی بعد از تحقق جامعه فطری
قطعاً تحقق جامعه فطری در فضای زیستی کشور ما اثرات مثبتی را به همراه خواهد داشت که اهم این نتایج عبارتند از:
1) اصلاح سیاست، قضا، ورزش، اقتصاد، هنر و...
2) بعد از گذشت مدت زمانی از نفوذ فاکتورهای مدنظر در مهندسی فرهنگ کشور، شاهد تبدیل جامعه خود به یک جامعه مطلوب هستیم که آن جامعه، قبلاً فقط در آرمانها گنجانده میشد و تنها به ذهنها خطور میکرد. این جاست که بستر برای صدور بیشتر فرهنگمان از لحاظ کمی و کیفی فراهم خواهد شد و جهانیان با دیدن مدینه ای فاضله در اینجا، به سمت مبانی فرهنگی موجود در آن سوق مییابند و آن یعنی حرکت سیل آسا به سمت توحید و وحدانیت و دقیقاً در این زمان است که نتیجه بعدی تحقق جامعه فطری هم به بار مینشیند و آن چیزی نیست جز تغییر مدیریت جهان.
3) مهمترین نتیجهای که این فرهنگسازی به همراه خواهد داشت، مستعد شدن جامعه و در ادامه جهان، برای ظهور امام زمان(عج) است، امام زمانی که به گفته خویش به خاطر (متاسفانه) ترس از مردم [8]، از نظرها غایب شده است[9]. مطمئناً اگر جامعه اینگونه که در نوشتار گفته شد، به سمت تربیت صحیح سوق داده شود و بعد از تربیت جامعه، جهان را هم به سوی تعالیم ناب وحدانیت بکشاند، آن قطعاً تحقق آرزویی است که خدا و ولی خدا، هزار سال و اندی است، منتظر وقوع آن هستند زیرا تا مردم موفق به کسب معرفت نشوند، مطمئناً امام زمان ظهور نخواهد فرمود زیرا کسب معرفت شرط مستعد شدن و مستعد شدن شرط ظهور است.
پی نوشت:
-
[1]. آنچه که از طریق خانواده یا در جریان آموزش (از طریق کتب درسی و غیردرسی، رسانههای دیداری و شنیداری و...) تبدیل به عنصر مورد قبول مردم در جامعه میشود را فرهنگ گویند. (برگرفته شده از فایل صوتی سخنرانی شهید چمران)
-
[2]. برگرفته شده از سخنرانی آیت الله مهدوی کنی در حوزه علمیه مروی
-
[3]. مهندسی فرهنگی: ساز وکاری که مسئولان جامعه درپیش میگیرند تا مقولات مدنظرشان، تبدیل به باورهای اصلی مردم (فرهنگ) شود.
-
[4]. نکته ای که در اینجا باید به آن اشاره کرد این است که در اقتصاد اسلامی هرچیزی تولید نمی شود، هرچند تقاضا داشته باشد و ملاک برای تولید رضایت شرع است. در فرهنگ هم میتوان این مقوله را مدنظر داشت یعنی اینکه اجازه ورود هر تفکری را به عرصه مهندسی فرهنگی جامعه ندارد و برای ترسیم برنامه و ایضاً اجرای آن، ملاک را فرهنگ ناب اسلامی قرار داد.
-
[5]. این درست است همان روش پیامبر(ص) است. به نقل از کتاب سنن النبی مرحوم طباطبایی، پیامبر(ص)، شب سرش را بر بالین نمی گذاشت مگر آنچه مایحتاج اصلی اش نبود و به عنوان سرمایه اضافی در خانه اش محسوب میشد را بین نیازمندان تقسیم کند. ایشان همیشه میفرمود، همانگونه که خدا، عبادات فردا را امروز از شما نمی خواهد، شما نیز روزی فردا را فردا از خدا طلب کنید.
-
[6]. حتی میتوان خود مقوله زکات را هم از اقتصاد اسلامی استخراج و آنقدر تبلیغ کرد تا در مردم درونی شود.
-
[7]. برای اطلاع بیشتر: ر. ک به ولایت فقیه از امام خمینی (ره).
-
[8]. کلمات قصار امام زمان.
-
[9]. قطعاً این ترس به دلیل وجود ضعف نظری در مردم است، که خود آن نیز ناشی از عدم کسب معرفت (به دلیل نبود آموزش و فرهنگ سازی مناسب بر پایه تعالیم اسلام) میباشد.
روزنامه کیهان، شماره 19751، 5/7/89، صفحه 6