كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر(ص)، ارقم ابن ارقم، اسلام، بدر، مخزوم
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
یکی از چهرههای سرشناس صدر اسلام که هم افتخار مصاحبت با رسول گرامی اسلام را داشته و هم دوران اموی را درک نموده، ارقم بن ابی ارقم است. نام کامل او ارقم أبى أرقم عبدمناف بن أسد بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بن یقظة بن مرة بن کعب بن لؤیّ قرشی مخزومی است[1] که پیش از ظهور اسلام به دنیا آمد. کنیه وی ابوعبدالرحمن است و از قبیله مخزوم و در واقع از سرشناسترین افراد این قبیله است. قبل از اسلام آوردن وی، او را با کنیه ابوعبدمناف میشناختند و بعد از اسلام کنیه او به ابوعبدالرحمن تغییر کرد.[2] در برخی کتب کنیه وی را ابوعبدالله نوشتند[3] که نشان از اختلاف در نام کنیه وی است. نام مادر او امیمه دختر حارث بن حباله از طایفه خزاعه است. البته در نام مادر او و این که از کدام قبیله است بین مورخین اختلاف وجود دارد. در کتاب الاستیعاب دو نظر آمده است: 1- امیمه دختر عبد حارث، از قبیله بنی سهم بن عمرو بن هصیص؛ 2- تماضر دختر حذیم از قبیله بنی سهم.[4] ارقم در مکه به دنیا آمد و تا زمان هجرت پیامبر(ص) به مدینه در این شهر میزیست. طبق آن چه از تاریخ وفات و سن او در تواریخ موجود است میتوان حدس زد که وی در زمان هجرت رسول الله(ص) حدود سی سال سن داشته است.
وی از نخستین کسانی بود که اسلام را پذیرفت. طبق آن چه از وی و فرزندانش نقل شده، وی هفتمین نفری است که به اسلام گرویده است. البته برخی این نظر را قبول نداشته و نام وی را پس از هشت نفری که بعد از ابوبکر ایمان آوردند ذکر کردند. درباره فرزندان او باید گفت که وی چندین فرزند داشت که عبارتند از: عبیدالله و عثمان که مادر آنان کنیز بود و امیّه و مریم که مادرشان هند دختر عبدالله بن حارث از خاندان اسد بن خزیمه بود، و صفیه که مادرش کنیز بود، از نوههاى ارقم بیست و چند تن از فرزندان عثمان بن ارقم را نام بردهاند که بعضى از ایشان از سالها پیش در شام زندگى مىکنند، ولى فرزندان عبیدالله بن ارقم باقی نماندند.[5]
در این مقاله سعی شده است تا به زندگی و عملکرد ارقم بن ابی ارقم در دوران حیاتش پرداخته شود.
ارقم در دوران رسولالله(ص)
از عثمان بن ارقم نقل شده که گفته است: «من فرزند هفتمین مسلمانم، پدرم نفر هفتمى بود که مسلمان شد و خانهاش در مکه کنار کوه صفا قرار داشت»[6] و براساس نظر بسیاری از مورخین، ارقم جزء اولین نفراتی است که به اسلام گروید. در کتاب سیرت رسول الله نام وی بعد از ابوعبیده جراح و ابوسلمه بن عبد الاسد ذکر شده که با این تفاصیل وی یازدهمین نفری است که به پیامبر(ص) ایمان آورده است.[7] در کتاب اسد الغابه از وی به عنوان دوازدهمین مسلمان یاد میکند.[8]
در این دوره بیشترین شهرت او به سبب خانه اوست که محل ترویج و تبلیغ رسالت رسول خدا بود. هنگامی که پیامبر اکرم تعداد کمی را به دور خود جمع کرده بود برای تجمع و عبادت به درههای اطراف مکه میرفتند. کفار متوجه آنان شده بودند و لذا مزاحمت برایشان ایجاد نمودند تا این که این موضوع موجب زد و خورد میان دو طرف شد و در این میان سعد بن ابی وقاص با استخوان شتری به سر یکی از کفار زد و موجب جاری شدن خون از سر و صورت او شد. با این پیشامد پیامبر(ص) و یارانش مجبور شدند مکان دیگری را برای تجمع و عبادات خود در نظر بگیرند، لذا با ظاهر شدن عداوت کفار قریش، پیامبر(ص) و یارانش به خانه ارقم بن ابیارقم رفته و در آن جا مخفی شدند[9] و مدتی در حدود یک ماه در آن جا به سر بردند. خانه ارقم در دامنه کوه صفا بود و اشخاصی هم چون عمر بن خطاب و عمار بن یاسر،[10] در این خانه به اسلام گرویدند. رسول گرامی اسلام آن قدر در این خانه بود تا این که تعداد گروندگان به اسلام به چهل نفر رسید که نفر چهلم آنان عمر بن خطاب بوده است.[11] با این اوصاف خانه او دار الاسلام نامیده شد. شاید همین مسئله باعث شد که وی خانه خود را بر فرزندانش وقف کند تا آن را نفروشند و به ارث هم برده نشود تا نام این خانه پابرجا بماند. در این خانه فرزندان ارقمتا زمان ابوجعفر منصور دوانیقی به همان صورت باقی بود؛ ولی زمانی که محمد بن عبدالله بن حسن خروج کرد و عبدالله بن عثمان بن ارقم از او پیروی کرد؛ در حالی که او در موقع قیام شرکت نداشت منصور به حاکم خود در مدینه نوشت او را بگیرد و زندانی کند. شخصی به نام شهاب از طرف ابوجعفر به نزد عبدالله بن عثمان در زندان رفتشهاب دید عبدالله از زندان به دلیل داشتن سن بالا به ستوه آمده، از فرصت استفاده نموده برای او واسطه شد تا از ابوجعفرعفو بگیرد به شرط فروختنخانه ارقم و سهم عبدالله را به هفده دینار خرید تا این که از زندان آزاد شد و بقیه خانه را هم ابوجعفر از طریق فریب دادن به توسط پول از برادران عبدالله خرید.[12]
این خانه در تاریخ به گونهای اهمیت داشته که به عنوان مقطع تاریخی در آمده است.[13] حوادث دوران مکه در کتابهای سیره با ذکر این که قبل از ورود پیامبر به خانه ارقمیا بعد از ورود بودهمشخص میشده است.[14] وی بعد از هجرت به مدینه، در محله بنوزریق، در منزلی که به دستور پیامبر(ص) به او اختصاص داده شد، ساکن شد.[15]
درباره تقوا و معنویت ارقم باید گفت که وی از شاگردان رسول گرامی اسلام بوده است. در ماجرایی آمده است که ارقم روزی قصد سفر به بیت المقدس را داشت و زمانی که برای خداحافظی نزد پیامبر(ص) آمد، رسولالله(ص) از وی پرسید، برای چه منظور به این سفر میروی و او در جواب گفت: یا رسولالله(ص)، پدر و مادرم به فدایت؛ فقط برای نماز خواندن در مسجدالاقصی میروم که پیامبر(ص) فرمود: یک نماز در مسجد من بهتر از هزار نماز در سایر مساجد است به جز مسجدالحرام. با این فرمایش پیامبر(ص) ارقم از سفر خود منصرف شد.[16]
از جمله کارهای پیامبر(ص) بعد از ورود به مکه بستن عقد اخوت میان مسلمین بود، لذا پیامبر بین ارقم و ابوطلحه زید بن سهل عقد برادری بست.[17]
ارقم و شرکت در جنگها
بعد از استقرار پیامبر(ص) و مهاجران، نخستین جنگ آنان جنگ بدر بود که ارقم نیز که از جمله مهاجرین بود در این نبرد حضور داشت.[18] بعد از پایان جنگ و پیروزی سپاه اسلام، قرار شد که غنائم بین مسلمین تقسیم شود. مالک بن ربیعة گوید: من در آن جنگ شمشیر بنى عائذ مخزومى را که نامش «مرزبان» بود هنگام جمعآورى غنائم به دست آورده بودم و چون رسولخدا(ص) دستور داد غنائم همه در یک جا جمع شود تا تکلیف آنها روشن گردد من آن شمشیر را آورده و در میان غنائم دیگر انداختم، ارقم بن ابىارقم که آن شمشیر را دید شناخت و (هنگام تقسیم غنائم) به نزد رسولخدا(ص) آمده خواهش کرد که آن شمشیر را به او بدهد، رسولخدا(ص) نیز اخلاقش چنان بود که هر کس چیزى را از او تقاضا میکرد به او میداد، پس آن شمشیر را به ارقم عطا فرمود.[19] یکی از علتهایی که ابو اسید ساعدی از ارقم بدگویی میکرد، همین موضوع بود که رسولالله(ص) شمشیر را به ارقم داد و به او نداده بود.[20]
وی علاوه بر این جنگ در جنگ احد و خندق و سایر جنگهای عصر رسول خدا(ص) هم چون سریه ابوسلمه بن عبد الاسد در قطن،[21] حضور داشته و به جهاد پرداخته بود.[22] او از طرف پیامبر به عنوان کارگزار زکات نیز شناخته شده بود.[23]
در کنار این موارد از وی به عنوان یکی از کاتبان پیامبر یاد شده است و کاتب وحی نیز بوده است.[24] از وی روایات متعددی نقل شده است.[25]
عاقبت امر ارقم بن ابی ارقم
بعد از رحلت پیامبر(ص) وی از خاندان اهل بیت حمایت نمود و شیعه راستین امیرالمومنین(ع) بود. اما در منابع تاریخی از وی بعد از رحلت پیامبر(ص) چیزی ذکر نشده است.
وی در سال پنجاه و پنج هجری و در دوران خلافت معاویه بن ابیسفیان، دار فانی را وداع کرد و وصیت کرده بود که سعد بن ابی وقاص او را دفن کند. اما سعد در عتیق به سر میبرد و در مدینه نبود. لذا مروان که والی معاویه در مدینه بود خواست خود بر وی نماز بخواند که با مخالفت عبیدالله بن ارقم، پسر ارقم بن ابی ارقم، مواجه شد. در این میان مشاجراتی بین مروان و عبیدالله به وجود آمد که مردان طایفه بنی مخزوم به دور عبیدالله جمع شدند که باعث شد مروان از کار خود دست بکشد.[26] بالاخره طبق وصیت ارقم، سعد به مدینه آمد و بر وی نماز خواند و در بقیع وی را دفن نمود.[27] وی حدود هشتاد سال سن داشت. البته برخی قائلند که وی در روزی که ابوبکر درگذشت وفات یافت که اشتباه میباشد.[28] البته ابن حجر در این باره مینویسد: وی را با پدرش اشتباه گرفتهاند و در آن روز پدر ارقم وفات کرده بود.[29] در تاریخ گزیده سن ارقم در هنگام مرگ هشتاد و پنج سال بیان شده است.[30]