كلمات كليدي : تاريخ، پيامبر، دحية بن خليفه، فتح شام، يرموك، خيبر، بني قريظه
نویسنده : زينب ابراهيمي
دحیة بن خلیفة ابن فروة بن فضالة بن زید بن امرؤ القیس بن خزرج است. نام اصلى خزرج، زید بن منات بن عامر بن بکر بن عامر اکبر بن بکر بن عوف بن عذرة بن زید اللات بن رفیدة بن ثور بن کلب بن وبرة بن تغلب بن حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعة است.[1]
قضاعه ابتدا در شحر (ناحیهای از ساحل دریا بین عمان و عدن)، سپس نجران، حجاز و شام سکنی گزیدند.[2] آنان اولین اعرابى بودند که وارد شام شده و تحتالحمایه پادشاهان روم قرار گرفته و نصرانى شدند[3] و از سوی رومیان بر سرزمینهاى میان شام و حجاز از عراق در ایله و جبال کرک تا مشارف شام فرمانروایى کردند.[4]
نخستین فرمانرواى ایشان تنوخ سپس نعمان بن عمرو، عمرو بن نعمان و پسرش حوارى بود. آن گاه ریاست قضاعه به سلیح در خاندان ضجعم بن معد از بطون قضاعه رسید، که از جانب تیتوس [طیطش] یکی از قیصرهای شام بر عرب فرمانروایى یافت. آنگاه زیادة بن هبولة بن عمرو بن عوف بن ضجعم به حکومت رسید. پس از سیل عرم؛ أزدىها پراکنده شدند و بعضى از آنها به تهامه و گروهى به یثرب و دستهاى به عمان و غسانیان به شام رفتند بر ضجاعم غلبه یافته و در منطقه بلقاء ساکن شدند[5] و پادشاهى عرب در شام به بنىجفنه رسید.[6]
شرح زندگانی دحیه
دحیه مؤنث دحی به معنی انبساط و گستردگی[7] و با کسر دال به معنای رئیس لشگر و سردار است.[8]
بسیاری از مردم مدینه را از آن رو که به یاری پیامبر(ص) شتافتند، انصار گویند و دحیه نیز چون یکی از آنان بود به دحیه کلبی انصاری معروف شد.
او از طایفه بنیکلب بود[9] که در دوران جاهلیت در دومةالجندل (تبوک) سرزمینهای اطراف شام (بین حجاز و سوریه) اقامت داشتند و دارای تباری اصیل و از اولاد عدنان جد بیستم پیامبر(ص) است.[10]
او جزو نخستین ایمان آورندگان آغاز بعثت از قبیله خزرج بود[11] که در نبرد بدر حضور نداشت؛ ولی در تمامی جنگهای پس از آن، احد، احزاب، بیعت رضوان و سایر غزوات شرکت کرد[12] و تا روزگار معاویه زنده بود.[13] تجارت پیشه و ثروتمند و مورد علاقه رسولخدا(ص) بوده است. قبر او در روستایی در نیم فرسخی دمشق به نام «مزه» قرار دارد.[14]
او برادر رضاعى و از اصحاب مشهور پیامبراکرم(ص) بود که به خاطر شباهت و زیبایی چهره و موى صورتش، پیامبر(ص) او را به سیماى جبرئیل تشبیه نمود، زیرا او از زیباترین مردان معاصر خویش و در زیبایی ضربالمثل بود.[15]
همچنان که ابن سعد میگوید: پیامبر(ص) سه تن را به سه تن تشبیه کردند: دحیه شبیه جبرئیل و عروة بن مسعود شبیه عیسى بن مریم و عبدالعزّى شبیه دجال.[16]
گویند: بسیاری از اوقات جبرئیل در هیأت دحیه کلبی بر پیامبر(ص) ظاهر میشد.[17]
از جمله در غزوه بنیقریظه که جبرئیل سوار بر استرى سپید که قطیفهای دیبا بر زین داشت، در هیأت دحیه بر پیامبر ظاهر شد و او را به جنگ با بنیقریظه ترغیب کرد.[18]
«شراف» خواهر دحیه کلبی از جمله زنانی بود که به قولی قصد همسری رسول خدا(ص) را داشت؛ اما در راه درگذشت.[19]
برخی برآنند که وی به همسری پیامبر (ص) درآمد و در خانه پیغمبر(ص) مرد.[20]
پیشهی دحیه بن خلیفه کلبى تجارت با شامىها بود.[21] او مایحتاج مردم روزگار خویش از قبیل: آرد و گندم و حبوبات را خریداری[22] و در گوشهاى از بازار مدینه در کنار أحجار الزّیت بساط مىگسترد و با زدن طبل، ورودش را اعلام مىکرد.
نقل شده در روز جمعهای که مصادف با ایام قحطى و خشکسالى در مدینه بود، سه قافله از قافلههای تجاری دحیة حامل مواد غذایى وارد مدینه شد.[23] در حالی که پیامبر(ص) خطبههاى نماز جمعه را ایراد مىکرد، نمازگزاران از ترس اینکه اجناس تمام شود، شتابان به سوى کاروان رفتند و در نماز جمعه جز دوازده مرد و یک زن، کسى باقى نماند. این کار سه بار هنگام ورود کاروانهاى شام در روز جمعه، تکرار شد که به سبب آن این آیه نازل شد.[24]
و چون داد و ستد یا سرگرمى ببینند، به سوى آن روى آور مىشوند، و تو را در حالىکه ایستادهاى ترک مىکنند: بگو: «آنچه نزد خداست از سرگرمى و داد و ستد بهتر و خدا بهترین روزى دهندگان است.»[25]
دحیه در حوادث تاریخ اسلام
1) دحیه سفیر اسلام به روم:
دحیه به واسطه بازرگانی با شامیان و آشنایی با زبان و آداب و رسوم رومیان در محرم سال هفتم مأمور رساندن نامهاى از پیامبر(ص) برای دعوت قیصر به اسلام شد.[26]
در آن هنگام قیصر در حِمْص به سر مىبرد؛ زیرا نذر کرده بود که اگر روم بر ایران پیروز شود، پیاده و با پاى برهنه، از قسطنطنیه به ایلیا (بیتالمقدس) برود. قیصر، نامه را خواند. آنگاه از بزرگان روم که همراه او در صومعهاش در حِمْص بودند، خواست تا دعوت پیامبر(ص) را بپذیرند؛ ولى ناگهان با مخالفت شدید مردم روبهرو شد. پس براى آرام کردن آنان گفت من هم با شما هم عقیدهام، خواستم شما را امتحان کنم.[27]
قیصر دحیه را همراه نامه نزد اسقف فرستاد. او پس از خواندن نامه بر یگانگی خداوند و رسالت پیامبر(ص) گواهی داد، پس رومیان بر او شوریدند و چنان او را زدند که جان داد.[28]
متن نامه:
از پیامبر(ص) خدا به هرقل بزرگ روم، سلام بر آن که پیرو هدایت حقّ باشد. من تو را به اسلام دعوت مىکنم، اسلام بیاور تا آسوده شوى که خداوند دو پاداش به تو مىدهد و اگر روى بر تابى گناه مردم کشورت بر توست، اى اهل کتاب بیائید به سخنى که میان ما و شما یکى است، اعتراف کنیم و آن اینکه جز خداى یگانه را نپرستیم و چیزى را با او شریک نگردانیم، برخى از ما برخى دیگر را ارباب نگیریم، پس اگر روىگردان شدند، پس بگویید، گواه باشید که ما مسلمانیم .[29]
دحیة در بازگشت از نزد قیصر در سرزمین «جذام» در محلّى به نام «شنار» توسط دو تن به نام «هنید بن عوص» و پسرش «عوص بن- هنید ضلعى» از تیره بنى الضلیع کالاهایش را به غارت بردند و جز جامهای کهنه بر تن وى نگذاشتند.
حال آن که قبیله جذام پس از صلح حدیبیه طی نامهاى از سوی پیامبر(ص) به اسلام دعوت شده و آنان هم پذیرفته و اسلام آوردند و رفاعة بن زید الضبیبى از سرشناسان این قبیله، غلامى به عنوان هدیه برای پیامبر فرستاده بود. [30]
از این رو چند تن از مسلمانان «بنى ضبیب» که شاهد ماجرا بودند بر آن دو حمله برده و کالاها را از آنان پس گرفتند. دحیه هنگامی که به مدینه رسید آن چه را پیش آمده بود به پیامبر (ص) گزارش داد.[31]
این واقعه سبب سریه زید بن حارثه بر قبیله جذام در جمادى الآخر سال ششم شد.[32]
2)دحیه ناظر معاهدات صلح:
در جوف (ناحیهای در 450 کیلومتری مدینه)، روستاى دومة الجندل قرار داشت.
پیامبر(ص) در بازگشت از تبوک از نزدیکى این روستا عبور کرد. اهالى دومة الجندل گمان کردند که براى جنگ با آنها آمده است، از این رو هیأتى را براى مصالحه فرستادند که حارثة بن قطن و حمل بن سعدانه از اعضاى آن بودند. این دو اسلام آوردند و آن حضرت توسط ثابت بن قیس بن شماس پیمان صلح با آنان بست و خداى متعال و رسول را بر آن شاهد گرفت که در حضور سعد بن عباده و عبدالله بن أنیس و دحیة بن خلیفه کلبى به امضا رسید.[33]
3)پس از فتح خیبر:
در فتح خیبر، «صفیّه» دختر «حیىّ بن أخطب» یهودى و همسر «کنانة بن ربیع بن أبى الحقیق»، به اسارت مسلمانان در سهم دحیه در آمد.[34]
پیامبر(ص) او را در ازای پنج گوسفند از دحیة بن خلیفه کلبى خرید[35] و پس از آن که مسلمان شد، او را آزاد کرد و به همسرى برگزید و کابین او را همان آزادىاش قرار داد و دختر عموى «صفیّه» را که او نیز در جنگ «خیبر» اسیر شده بود، به دحیه بخشید.[36]
4)حضور دحیه در فتح شام و جنگ یرموک:
در سال سیزدهم ابوبکر چهار تن، یزید بن ابىسفیان، عمرو بن عاص، ابوعبیدة بن جراح و شرحبیل بن حسنه را براى جنگ رومیان شام، معین کرد.
خالد بن ولید نیز در عراق به آنها پیوست و مناطقی از شام (بصرى و حوران و بثنیه و بلقاى دمشق) را گشودند.[37]
سپس هر یک از سالاران و فاتحان سپاه را مامور یکى از ولایتهاى شام کرد.[38]
دحیه بن خلیفه کلبى در فتح شام فرمانده یکی از دستهها بود.[39]
یزید بن ابوسفیان پس از فتح دمشق دحیة بن خلیفه کلبى را با سپاهى سوى تدمر فرستاد. دحیه با مردم آن سامان صلح کرد و امور آن ناحیه را به عهده گرفت.[40]
او همچنین در جنگ یرموک (سال سیزدهم هجری) شرکت داشت و فرمانده گروهی از سپاه بود.[41] طی این جنگ آخرین فرمانروایان غسانی که از طرف روم بر شام حکومت میکردند، تسلیم مسلمانان شدند.[42]
دحیه از اواخر سال سیزدهم در «مزه» (روستایی در نیم فرسخی دمشق) ساکن شد[43] و تا زمان مرگش )سال 48 هجری([44] که متجاوز از شصت سال سن داشت، در آن جا بود.[45]