دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اسدالله علم

No image
اسدالله علم

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، اسدالله علم، نخست وزير

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

منابعی که درباره تاریخ تولد "علم" وجود دارد، متفق‌القول نیستند؛ اما بر اساس شواهد و قراین، وی باید در سال 1299هـ.ق. در شهر «بیرجند» به دنیا آمده باشد. اسدالله علم فرزند "محمدابراهیم خان علم" از حاکمان «سیستان و قائنات» است. خاندان علم که به «شوکت‌الملوک» معروف بودند، از نزدیکان دولت انگلیس و همراهان آنها بودند. با توجه به اهمیت راه‌های منتهی به «هند» برای انگلیسی‌ها که در آن زمان از مناطق سیستان و قائنات می‌گذشت، علت نزدیکی خاندان علم با انگلیسی‌ها مشخص می‌شود. همراهی و همکاری حاکمان سیستان با این دولت تا زمان فروپاشی قاجار و کودتای 1299ش. نیز ادامه داشت.[1]

"شوکت‌الملوک" به اشاره انگلیسی‌ها از حکومت کودتا اطاعت کرده بود، البته نقش او تنها به همکاری‌های سطحی انجامید؛ اما پس از سقوط "سید ضیا" پیام تبریک مفصلی به رئیس دولت جدید یعنی "قوام‌السلطنه" فرستاد و سپس راهی تهران شد. در این سفر بود که از نزدیک و برای نخستین بار با "رضاخان" سردار سپه و وزیر جنگ ملاقات نمود. بعد از صدور فرمان رییس‌الوزرایی سردار سپه در آبان 1302ش. محمدابراهیم خان از نخستین کسانی بود که نسبت به حکومت رضاخان ابراز تبعیت و وفاداری نمود. شوکت‌الملوک علم در سرکوب قیام "کلنل محمدتقی پسیان" نقش مؤثری داشت. قوام‌السلطنه طی تلگرافی به شوکت‌الملوک از وی می‌خواهد، جهت سرکوب قیام کلنل آماده شود، او نیز آمادگی خود را بدون درنگ اعلام می‌کند: «امروز مأمور مخصوص برای احضار قشون ذخیره اعزام، قشون تحت اسلحه هم برای اجرای اوامر مطاعه حاضر می‌باشد...»

شوکت‌الملوک ابتدا با کلنل پسیان مذاکراتی انجام داد تا بحران به طور مسالمت‌آمیزی پایان یابد؛ اما قوام او را منع کرد و او را به شدت عمل در مقابل کلنل واداشت. شوکت‌الملوک هم تعدادی از خان‌ها و حاکمان اطراف را با خود همراه کرده و قشون بسیاری را در برابر کلنل آماده کرد. در این درگیری‌ها کلنل کشته می‌شود و قیام خاتمه می‌یابد و حکومت مرکزی از شوکت‌الملوک بسیار قدردانی می‌کند.[2] بعدها این نزدیکی بیشتر شد و او جزء هیئت هشت نفره‌ای بود که هر روز به دیدن رییس دولت می‌رفتند. محمد ابراهیم بعدها که انتخاب نام‌خانوادگی در زمان رضاخان اجباری شد، نام‌خانوادگی علم را برای خود برگزید. او در کابینه‌های مختلف سمت‌هایی نیز یافت؛ مثلاً در کابینه "محمود جم" وزیر پست و تلگراف بود.[3] "امیر اسدالله علم" فرزند محمدابراهیم خان به توصیه شاه در دانشکده کشاورزی کرج به تحصیل مشغول شد و در همین دوران بود که به دربار رفت و آمد داشت و از دوستان نزدیک ولیعهد بود، که این دوستی به ترقی سریع علم در دوران سلطنت "محمدرضا" منجر شد. اسدالله علم در نوزده سالگی باز هم به توصیه رضاشاه با "ملک تاج قوام" دختر "قوام‌الملک شیرازی" یکی از ملاکین شیراز که پسرش نیز داماد رضاشاه بود، ازدواج کرد تا به قول شاه با هم خویشاوند شوند.[4]

محمدابراهیم خان بعد از برکناری رضاشاه همراه فرزندش به سر خانه و املاک خود در بیرجند بازگشت و تنها چند بار برای معالجه بیماری قلبی خود به تهران آمد. او در سال 1323در 64 سالگی درگذشت.[5]

اسدالله علم از پیشخدمتی تا وزارت

علم بعد از مرگ پدر، وظیفه سرپرستی از خانواده و اموال و املاک پدر را به عهده گرفت. در این زمان محمدرضا شاه ضمن تلگراف تسلیتی از وی خواست تا به تهران بیاید تا در دربار به خدمت گمارده شود. به دستور شاه مقام پیشخدمتی مخصوص به او واگذار شد. این مقام در واقع دلیل کمال اعتماد و محرمیت شاه نسبت به کسی بود که این عنوان را به او می‌داد. او در کابینه "ساعد" به وزارت کشور رسید و در کابینه بعدی او به وزارت کشاورزی گماشته شد. وی در همین دو پست توانست، اعتماد شاه را به خود بیش از گذشته جلب کند. علم در کابینه "علی رزم آرا"، علی‌رغم میل باطنی نخست وزیر به وزارت کار رسید.[6]

علم در قتل رزم آرا نقش اسرار‌آمیزی بازی کرد. همان طور که از اسناد و شواهد پیداست، رزم آرا در روز حادثه قصد رفتن به مجلس ختم را نداشته و علم او را با خود به مجلس می‌برد. اگرچه خود علم موضوع را به گونه‌ای دیگر توضیح می‌دهد؛ اما تناقضات او در بازجویی‌ها روشن می‌کند که شاه با همکاری او رزم آرا را ترور می‌کند.[7]

خونسردی و راهکارهای علم در مواقع حساس و اضطراری، مثلاً در ماجرای سوء قصد به شاه و همسرش باعث شد تا شاه او را مأمور انتقال پیام‌های محرمانه خود به متنفذان و سیاست‌پیشگان داخلی و خارجی کند. علم در کابینه "حسین علاء" به وزارت کشور منصوب شد و بعد از آن نیز رهبری حزب فرمایشی «مردم» را به عهده گرفت. دوستان روشنفکر او در حزب مثل "رسول پرویزی" و "پرویز ناتل خانلری" و نیز "محمد باهری" در پست‌های بعدی از همراهان او بودند. علم باند بزرگی را در کشور به وجود آورده بود و در همه استان‌ها خصوصاً «خراسان» و «سیستان و بلوچستان» مهره‌های مهمی را در دست داشت.[8]

در سال 41 در پی مخالفت شاه با درخواست "امینی" مبنی بر کاستن بودجه ارتش، شاه او را کنار گذاشت و بدون تعلل علم را که 43 سال بیشتر نداشت به نخست وزیری برگزید. علم در این پست دو وظیفه عمده به عهده داشت؛ نخست، تعقیب برنامه اصلاحات ارضی و دیگر برنامه عدم تمرکز و اعطای استقلال بیشتر به استان‌ها، این برنامه در اجرای استدلال آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها برای نزدیک شدن به یک حکومت دموکراسی بود. علم مهمترین فردی بود که در مسائل داخلی کشور، شاه را هدایت می‌کرد و برای تغییرات مهم به او خط‌ مشی می‌داد. در سیاست خارجی علم مهمترین رابط شاه با انگلیس و آمریکا بود و از سوی آنها عامل مطمئن و درجه اولی حساب می‌شد.

موضوع تشکیل «انجمن ایالتی و ولایتی» که بیش از پنجاه سال پس از مشروطه مسکوت مانده بود، در دولت علم مطرح شد. از این لایحه چندین مورد، از جمله حذف شرط اسلام از شرایط انتخاب شوندگان و نیز دادن حق رأی به زنان مطرح شده بود.[9]

این لایحه با اعتراض جدی "امام خمینی(ره)" مواجه شد. امام طی نامه‌ای به شاه می‌گوید: «مع‌الاسف با آنکه به آقای علم در این بدعتی که می‌خواهد در اسلام بگذارد، تنبیه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، آقای علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن به کتاب آسمانی ممکن است، قرآن کریم را از رسمیت انداخته و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین قرآن یا به جای آن قرار داد.»[10]

علم با تلگراف‌های اعتراض‌آمیز دیگر علما نیز مواجه شد و مجبور به عقب‌نشینی شد و دستور لغو لایحه را داد.

بعد از این شکست شاه تصمیم گرفت، طرح شش ماده‌ای معروف خود به نام «انقلاب سفید» را با همکاری علم و نزدیکانش به اجرا بگذارد که عبارت بود از، لغو رژیم ارباب و رعیتی با تصویب لایحه اصلاحات ارضی، ملی کردن جنگل‌ها، قانون فروش سهام کارخانجات دولتی به عنوان پشتوانه اصلاحات، تصویب قانون سهیم‌ کردن کارگران در صنایع کارگاه‌های تولیدی و ایجاد سپاه دانش و شاه تصمیم داشت، برای تصویب این شش طرح اقدام به برگزاری رفراندوم نماید.[11] این اقدام شاه مورد حملات شدیداللحن امام با عنوان «رفراندوم قلابی» و «شرح جنایاتی که در زیر سرپوش این رفراندوم می‌خواهند، مرتکب شوند» موجب برپایی تظاهرات اعتراض آمیز مردم شد.[12]

رفراندوم، 6 بهمن 41 برگزار شد و نتیجه اعلام شده‌ی آن حدود شش میلیون موافق و چهار هزار نفر هم مخالف بود. بلافاصله "کندی" رییس جمهور آمریکا، پیام تبریک مفصلی برای شاه فرستاد و تأیید حکومت او را از طرف قاطعیت مردم تبریک گفت.[13]

پس از اعلام نتایج رفراندوم، سرکوب حرکت‌های مخالف با شدت و خشونت بیشتری از سر گرفته شد. علم در یک جلسه فوق‌العاده با هیئت وزیران در اسفند 41 رسماً قانون حق رأی به زنان که قبلاً مجبور به انصراف از آن شده بود را تصویب کرد. اقدام علم این باره با مخالفت شدیدتری از سوی علمای قم مواجه شد، آنها طی اعلامیه‌ای قوانین جاری مملکت و دولت علم و کلیه قراردادها با دول خارجی را غیر قانونی اعلام کردند. این اعتراض به نطق توهین‌آمیز شاه منجر شد و به تبع آن امام، نوروز 42 را عزای عمومی اعلام کرد. امام چند پیام نصیحت‌آمیز هم به شاه داد؛ اما او با بی‌اعتنایی به کار خود ادامه داد و حتی به توصیه علم اقدام به دستگیری امام در 15خرداد 42 کرد. مردم بعد از شنیدن این خبر به خیابان‌ها ریختند، علم در این روز با وجود مخالفت شاه دستور تیراندازی به مردم را صادر کرد.[14] در این مورد علم احساس می‌کرد که شاه آن چنان که می‌بایست مصمم نیست و به همین دلیل دست و پا می‌کرد که خود اختیار هر گونه اقدام لازمی را داشته باشد. شاه که همواره به ویژه در روزهای سخت، گریز از مسؤولیت را هنر می‌دانست، به آسانی درخواست علم را پذیرفت و همه نیروهای انتظامی پایتخت را در اختیار نخست وزیر قرار داد.[15]

در سراشیبی سقوط

بعد از سرکوبی قیام 15خرداد، علم ظاهراً بر اوضاع مسلط شد و خیال خود را از ادامه صدارت آسوده دید. غافل از اینکه آمریکایی‌ها مشغول زد و بند با گروه دیگری برای حکومت بر ایران بودند و علم را با همه خدماتش به آنها، کنار گذاشتند.[16] علم بعدها در خاطرات خود صراحتاً علت عزل خود را دخالت آمریکایی‌ها می‌داند: «خارجی(آمریکایی‌ها) می‌خواست مرا هم در 15خرداد 42 از نخست وزیری بیندازد؛ اما بعد از طریق دیگری آمد، "حسنعلی منصور" را به عنوان لیدر روشنفکران تراشیدند و به شاهنشاه قبولاندند که این شخص و این روشنفکران، ایران را گلستان خواهند کرد.»[17]

انتخابات مجلس بیست و یکم بر خلاف میل باطنی شاه و علم که خواستار حذف اختیارات قوه مقننه بودند، تحت فشار آمریکایی‌ها که می‌خواستند ظواهر دموکراسی را در ایران حفظ کنند، برگزار شد و فرصتی به وجود آمد که منصور و گروه مترقی، خود را وارد صحنه سیاست ایران کنند.

مجلس بیست و یکم با ترکیبی متفاوت از مجالس دیگر در مهر 42 گشایش یافت. در این مجلس برای نخستین بار شش زن و همچنین عده‌ای کارگر و کشاورز به مجلس راه یافتند. در این مجلس چهل نفر از «کانون مترقی» که حزب منتسب به منصور بودند، همراه با منصور به مجلس راه یافتند. بعد از افتتاح مجلس، علم طبق رسوم پارلمانی استعفا داد و دوباره مأمور تشکیل کابینه شد؛ ولی پیدا بود طبق تحولات تازه‌ای که در جریان بود، منصور همراه یاران حزبی‌اش مقدمات نخست وزیری را آماده می‌کردند و معلوم بود که علم رفتنی است.[18] شاه نیز علم را کاملاً در جریان برنامه‌های خود گذاشت تا نهایت محبت خود را به او نشان دهد. اگرچه علم با خوشرویی این تغییرات را پذیرفت؛ اما از یادداشت‌هایش معلوم است که هرگز شاه را نبخشیده است. در ملاقاتی شاه از علم می‌پرسد که نظر راستین او در باره این تغییر چیست؟ علم در پاسخ شعری که منتسب به "لطفعلی خان زند" هنگامی که در زندان "آقا محمدخان قاجار" بود را می‌خواند:

شاه ستدی جهانی از همچو منی دادی به مخنثی نه مرد و نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد پیش تو چه دف زنی چه شمشیر زنی[19]

علم بعد از آن به ریاست دانشگاه پهلوی شیراز انتخاب شد، اگرچه این انتخاب بسیار نامناسب بود؛ چرا که ریاست دانشگاه علاوه بر مدیریت، مستلزم داشتن یک درجه علمی و یا سابقه دانشگاهی بود، نه کسی مثل علم که به بی‌سوادی مشهور بود. او نیز در انتخاب معاونت دانشگاه بی‌سلیقگی به خرج داد و "امیر متقی" که حسن شهرت خوبی نداشت را به عنوان معاون دانشگاه برگزید. این دو انتخاب باعث تشنجاتی نیز در دانشگاه شیراز شد.[20] "باستانی پاریزی" می‌گوید: رندهای شیراز بعد از آن که امیر اسدالله علم رییس دانشگاه و امیر متقی معاون او شد، گفته بودند: «باید لقب «دارالتقوی» را بر القاب شیراز افزود که دانشجویان شیراز عِِلم را از عَلَم می‌آموزند و تقوی را از متقی.»[21]

بعد از ریاست دانشگاه، علم در 28 تیر 56 برای آخرین بار به عنوان وزیر دربار شرفیاب شد و سپس برای ادامه درمان راهی فرانسه شد. دو هفته بعد شاه با علم تماس برقرار کرد و به او توصیه کرد، به علت کسالتش بهتر است استعفا دهد، علم بی‌درنگ استعفای خود را به حضور شاه فرستاد و دو روز بعد "هویدا" را جانشین خود دید. او سپس به بیرجند زادگاهش بازگشت و سرانجام در 26 فروردین 57 در سن 59 سالگی به علت عارضه سرطان خون درگذشت.[22]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS