24 آبان 1393, 13:56
كلمات كليدي : اعتراض، حشو، علم معانی، علم بدیع، اطناب، حشو ملیح، حشو زائد، حشو متوسط
غیر از هنر که تاجِ سرِ آفرینش است
بنیادِ هیچ ســلطنتی جاودانه نیست
در این بیت عبارتِ «که تاجِ سرِ آفرینش است» حشو است که در میانِ سخنِ اصلی آمده است.
به غیرِ عشق که از کار برده دست و دلم
نمـــیرود دل و دســتم به هیچ کــارِ دگر
(صائب)
و فقط همین گونه از حشو را در شمارِ صنایعِ علم بدیع میتوان آورد.
با چنین شکل و شمایل که تو داری باشد
همه کس را به تو ای سروِ گل اندام طمع
از بس که بارِ منّتِ تو بر تنم نشست
در زیـــــرِ مـــنّتِ تو نهـــان و مُسَتَّرم
(کمالی)
که با وجودِ کلمۀ «نهان»، ذکرِ «مستّر» زاید و خالی از فایده است.
نوعی از حشو قبیح آن است که دو واژۀ هممعنی را در یک عبارت آورند، چنانکه ذکرِ یکی زاید باشد، مانند «نهان» و «مُسَتَّر» در بیتِ مذکور.
نوع دیگر حشو قبیح آن است که دو واژه در کلام آید، که هم معنی نباشد، امّا معنی یکی از دیگری گرفته شود، مانند:
گفتم هوسِ ساعدِ دستش نکنم
اکنون که به گردنم درآمد چه کنم
در این بیت، از ذکرِ «ساعد»، مفهومِ «دست» فهمیده میشود، زیرا «ساعد» به «دست» اختصاص دارد، و در عضوی دیگر متصوّر نیست.
در اعتراض ممکن است مقاصد بسیاری، همچون تنزیه، دعا، تنبیه، تأکید، مطابقه و استعطاف، بیانِ سبب، و مدح منظور باشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان