علل برخورد رسول خدا(ص) با بنیقریظه
مقدمه
حمله به بنیقینقاع، بنینضیر و بنیقریظه عنوان مقالاتی است که در یکی از سایتهای ضد دینی انتشار یافته است. ما در بخشهای قبل، تحت عناوین « ویژگیهای قوم یهود و اقدامات ناشایست آنها در زمان پیامبر(ص) »، «علل برخورد رسول خدا(ص)با بنیقینقاع» و «علل برخورد رسول خدا(ص) با بنینضیر» مطالبی را ذکر کردیم. در این بخش به سومین گروه از یهودیان مدینه(قبیله بنیقریظه) که پیامبر با آنها برخورد کرد، میپردازیم و تلاش میکنیم به اشکالاتی که در این خصوص وارد است، پاسخ گوییم.
علل برخورد رسول خدا(ص) با بنیقریظه
سومین گروه از یهودیان که پیامبر با آنها برخورد کرد، «بنیقریظه» بودند. آنها با پیمانشکنی خویش، در شرایطی که مسلمانان در موقعیتی بسیار دشوار به سر میبردند، موجب شدند تا پیامبر به شدت با آنها برخورد کند. در منابع آمده است: "حیی بن اخطب" از سران قوم بنینضیر به همراه گروهی از یهودیان، پس از این که پیامبر آنها را بخشید و تنها به تبعید آنها اکتفا کرد، به مکه رفتند و قریش و سایر قبایل را به لشکر کشی به مدینه فراخواندند. و آنها را به سمت مدینه حرکت دادند.[1] سپس حیی بن اخطب در بین راه از آنها جدا شد تا نزد بنیقریظه آمده و آنها را به پیمان شکنی وا دارد.[2] حیىّ بن اخطب نزد "کعب بن اسد" رئیس بنىقریظه رفت و از او خواست تا پیمان خود را با محمد نقض کند. کعب در وهله اوّل او را به تندى ردّ کرد و گفت: «تو چه مرد بدیمنى هستى! من با محمّد(ص) پیمانى بستهام و پیمانشکن نیستم و جز وفادارى و صداقت از او ندیدهام.[3]» ولى پس از آن که حیى به او طعنه زد و شجاعت او را زیر سوال برد، کعب در را به روى او گشود. آنگاه حیى به او گفت: «اى کعب چه فکر مىکنى! من عزّت روزگار را برایت آوردهام و دریایى مواج از انسآنها آوردهام. حیىّ آن قدر او را وسوسه کرد تا آنکه کعب در نهایت گفت: من مىترسم محمد کشته نشود و قریش به سرزمین خود باز گردد، تو نیز به سوى خانوادهات بازگردى و من و همراهانم کشته شویم. حیىّ به تورات سوگند یاد کرد که اگر چنین شود او نزد بنىقریظه بماند و به سرنوشت آنان دچار گردد. آنگاه کعب عهدنامه پیغمبر(ص) را پاره کرد.[4]
پیامبر، "سعد بن معاذ"، "سعد بن عباده"، و "اسید بن حضیر" را فرا خوانده به آنان فرمود: «اطلاع یافتهام که بنىقریظه پیمانى را که میان ما و آنها بوده است، گسسته و حالت جنگ به خود گرفتهاند. بروید و ببینید آیا آنچه برای من گزارش آوردهاند، حقیقت دارد یا نه؟ آنها به دستور رسول خدا(ص) پیش کعب بن اسد رفتند و متوجه شدند یهودیان پیمان را شکستهاند. آنها را به خدا قسم دادند که بر سر پیمانى که بستهاند بمانند و پیش از اینکه کار به جنگ بکشد به وضع سابق برگردند، و به پیشنهاد حیىّ بن اخطب عمل نکنند.[5] کعب بن اسد گفت: «هرگز به آن پیمان باز نمىگردیم! من آن را مثل این بند(اشاره به بند کفش خودش) گسستهام!» سپس به پیامبر فحاشی کرد.[6]
بنیقریظه علاوه بر نقض پیمان، اقدامات دیگری نیز انجام دادند. و پیمانشکنی خویش را کاملا آشکار ساختند. از جمله این اقدامات میتوان به موارد ذیل اشاره کرد.
1- یهود بنىقریظه تصمیم گرفتند شبانه به مرکز مدینه شبیخون بزنند. به این منظور حیىّ بن اخطب را نزد قریش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از «غطفان» بیایند و به کمک آنان به مرکز شهر حمله کنند. این خبر به پیامبر رسید و گرفتارى بسیار سخت شد. رسول خدا(ص) "سلمة بن اسلم" را با دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد نفر براى پاسدارى از مدینه اعزام کرد و فرمود تا سپیده دم تکبیر بگویند.[7]
2- شبى "نبّاش بن قیس" از حصار خود، همراه ده نفر از شجاعان یهود بیرون آمد، به امید اینکه بتواند شبیخونى بزند. چون به نزدیکى بقیع رسیدند، با گروهى از مسلمانان که از یاران سلمة بن اسلم بن حریش بودند، برخوردند و پس از ساعتى درگیرى و تیر اندازى، باز گشتند.[8]
3- در موردی دیگر، ده نفر از یهود به فرماندهى "غزّال بن سموئیل" که همگى از بنىقریظه بودند، هنگام روز به حصاری که زنان داخل آن بودند، حمله آوردند، و شروع به نفوذ و تخریب حصار کردند. یکى از یهودیان به در برج رسید و خواست داخل شود. "صفیه" عمه پیامبر(ص) ابتدا از "حسان بن ثابت" که او نیز همراه زنان داخل حصار بود، درخواست کرد که برود و یهودی را به قتل برساند. اما حسان که فردی ترسو بود، گفت من جان خویش را به اینها عرضه نمیدارم. سپس صفیه جامه بر خود پیچید و چماقى بدست گرفته بسوى آن مرد رفت و چنان ضربت سختى بر او زد که سرش را خرد کرده و او را کشت.[9] و دیگر یهودیان گریختند.[10]
تدابیر حکیمانه رسول خدا(ص) در جنگ با احزاب، همیاری مسلمانان، شجاعت علی(ع) و در نهایت، امدادهای الهی سبب شکست احزاب و بازگشت آنها شد.[11]
پیامبر، بلافاصله از طرف خداوند، مامور شد به جنگ با بنیقریظه بپردازد.[12] آن حضرت به مسلمانان دستور داد به سوی آنها حرکت کنند. سرانجام بنیقریظه، پس از 25 روز و به قولی 15 روز تسلیم شدند. در اینکه پیامبر، چه مجازاتی برای بنیقریظه در نظر گرفت، بین نویسندگان اختلاف است. در منابع دست اول، به قتل مردان آنها و اسارت زنان و بچهها اشاره شده است.[13] اما برخی از نویسندگان معاصر با ذکر دلائلی که البته برخی از آنها قابل توجه است، به انکار این امر پرداختهاند.[14]
علل برخورد شدید با بنیقریظه
اگر قتل این گروه از یهود را به امر پیامبر(ص) بپذیریم، باید به علت این برخورد شدید اشاره کنیم. ما در این قسمت از مقاله، تلاش میکنیم با توجه به منابع تاریخی و قرآن کریم، این مسئله را بررسی کنیم.
1- نقض پیمان
یهودیان بنیقریظه طبق پیمان نامهای که با پیامبر داشتند، حتی اگر مسلمانان در شرایط سخت هم قرار نداشتند،می توانستد آنها را به جرم پیمان شکنی مجازات کنند. و این مجازات را خود یهود در پیمان نامه پذیرفته بودند.
2- شرایط حساس هنگام نقض پیمان
به نظر میرسد مهمترین علت این برخورد، پیمانشکنی آنها در شرایط بسیار سخت میباشد.
پیمانشکنی یهود در آن شرایط حساس، مسلمانان را بسیار نگران کرد. یهود در شرایطی نقض پیمان کردند که با تحریک حیی بن اخطب، 10 هزار نفر از دشمنان سرسخت پیامبر از قبایل مختلف به جنگ مسلمانان آمده بودند.[15] ترس مسلمانان در این زمان، حکایت از سختی شرایط دارد. یکی از منافقان میگفت: «محمّد به ما وعده میدهد که خزانههاى کسرى(پادشاه ایران) و قیصر(امپراطور روم) را خواهیم گرفت، ولى اکنون در وضعى دچاریم که هیچ کدام از ما جرئت ندارد حتى براى قضاى حاجت از جاى خود حرکت کند[16]». اوضاع به حدی سخت بود که پیامبر به منظور متفرق کردن دشمن حاضر شده بود یک سوم خرمای مدینه را به قبیله «غطفان» بدهد تا برگردند.[17]
قرآن کریم به این شرایط سخت اشاره کرده است.[18]در سوره احزاب آیات دهم به بعد آمده است:
«إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا»[19]
هنگامى که از بالاى [سر] شما و از زیر [پاى] شما آمدند، و آنگاه که چشمها خیره شد و جآنها به گلوگاهها رسید و به خدا گمآنها یى [نابجا] مىبردید.
«هُنالِکَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً وَ إِذْ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِی یقُولُونَ إِنَّ بُیوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِی بِعَوْرَةٍ إِنْ یریدُونَ إِلاَّ فِراراً»[20]
آنجا [بود که] مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند.و هنگامى که منافقان و کسانى که در دلهایشان بیمارى است مىگفتند: «خدا و فرستادهاش جز فریب به ما وعدهاى ندادند.»و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید.» و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مىخواستند و مىگفتند: «خانههاى ما بىحفاظ است» و[لى خانههایشان] بىحفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمىخواستند.
3- اقدامات بنیقریظه مصداق محاربه
اقدامات نابخردانه بنیقریظه که گوشههایی از آن بیان شد، مصداق محاربه به شمار میرود. در قرآن کریم، برای محاربان جزای سختی مقرر شده است. خداوند متعال میفرماید:
«إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ ینْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[21]
سزاى کسانى که با [دوستداران] خدا و پیامبر او مىجنگند و در زمین به فساد مىکوشند، جز این نیست که کشته شوند یا بر دار آویخته گردند یا دست و پایشان در خلاف جهت یکدیگر بریده شود یا از آن سرزمین تبعید گردند. این، رسوایى آنان در دنیاست و در آخرت عذابى بزرگ خواهند داشت.
4- قتل، خواسته بنیقریظه
باید به این نکته توجه داشت که یهود بنیقریظه، میتوانست با قبول اسلام[22] مال و جان خویش را حفظ کند.[23] اما حسادت به پیامبر، لجاجت و نژاد پرستی باعث شد که آنها تنها کشته شدن را انتخاب کنند. «زمانی که پیامبر(ص)، بنیقریظه را محاصره کرده بود، کعب بن اسد به آنها گفت: اى یهودیان از این مرد پیروى کنید، به خدا سوگند او پیامبر است. براى شما روشن است که او پیامبر مرسل است و صفات او را در کتابهاى خود دیدهاید. او همان کسى است که عیسى(ع) مژده ظهورش را داده است و شما نشانیهاى او را مىدانید. گفتند:آرى این هموست، ولى ما از تورات جدا نمىشویم».[24] در نقلی دیگر آمده است: «کعب بن اسد گفت: اى بنىقریظه، به خدا سوگند شما مىدانید که محمد فرستاده خداست، و هیچ چیزى غیر از رَشک و حسد ما نسبت به اعراب، مانع ایمان آوردن ما نشد، آن هم به این بهانه که چرا این پیامبر از بنىاسرائیل نیست، و حال آنکه نبوت را خداوند به هر که بخواهد عنایت مىکند. و مىدانید که من شکستن پیمان و عهد را خوش نداشتم، ولى گویى بلا و نحوست این مردى که اینجا نشسته است(حیىّ بن اخطب)، بر ما و بر قوم خودش پاىپیچ شده است، قوم خودش، از ما بدتر و بدبختتر بودند. در هر حال محمد هر کس را که از وى پیروى نکند، باقى نخواهد گذاشت. آیا به خاطر مىآورید وقتى "ابنخراش" اینجا آمد چه گفت؟... گفت: پیامبرى در این دهکده ظهور خواهد کرد، اگر هنگام ظهورش من زنده باشم، حتما از او پیروى و او را یارى خواهم کرد، و اگر بعد از مرگ من ظهور کرد بر شما باد که از او کناره گیرى نکنید، بلکه حتما او را پیروى کنید و یاران و مددکاران او باشید، در آن صورت به هر دو کتاب اول و آخر ایمان آوردهاید. کعب گفت: بیایید از او پیروى کرده و تصدیقش کنیم و به او ایمان آوریم، تا در نتیجه بر جان و مال و زن و فرزند خود تأمین پیدا کنیم، و هم در حکم همراهان و پیروان او باشیم. گفتند: ما پیرو کس دیگرى غیر از خود نیستیم، پیامبرى و کتاب از درون ما بوده، پس آیا مىتوانیم تابع غیر خود باشیم؟ کعب همچنان پاسخ آنها را مىداد و ایشان را نصیحت مىکرد، امّا آنها گفتند ما هرگز از تورات و آیین یهودى خود دست بردار نیستیم.[25]
در منابع آمده است که برخی از یهودیان اسلام آورده و خود را نجات دادند. «عمرو بن سعد گفت:«ای یهودیان شما با محمد پیمان بستهاید که کسی را بر علیه او یاری نکنید... شما این پیمان را شکستید. من با شما نیستم و در این پیمانشکنی شرکت نمیکنم. من از شما برائت میجویم.»[26]سپس نزد پیامبر آمد و مسلمان شد.»[27]
منابع به اسلام آوردن افرادی دیگر نیز اشاره کردهاند. آنها با اسلام خویش، جان و مال خویش را حفظ کردند. «شبى که فرداى آن حصارهاى بنىقریظه فتح شد، "ثعلبة" و "اسید" پسران "سعیة" و "اسد بن عبید" که هر سه جوان هم بودند، به یهودیان گفتند به خدا سوگند این پیامبر است و همان مردى است که "ابنهیبان" براى ما مىگفت، از خداى بترسید و او را پیروى کنید. گفتند: این او نیست. گفتند: به خدا سوگند که این همان است و خودشان سه نفر از حصار به زیر آمدند و اسلام آوردند و قوم ایشان، از مسلمان شدن خوددارى کردند».[28]
حاصل سخن :
سومین گروه از یهودیان پیمانشکن، بنیقریظه بودند. آنها در شرایطی بسیار سخت در حالی که 10 هزار نفر از مشرکان به مدینه آمده بودند و پشت خندقی که مسلمانان حفر کرده بودند، منتظر فرصتی برای حمله به مدینه بودند، پیمان خویش را شکستند. هر چند تدابیر حکیمانه رسول خدا(ص) و عواملی دیگر سبب شکست احزاب شد، اما این امر مانع از این نبود که این بار، یهودیان به طور جدی تنبیه شوند. البته همین گروه نیز میتوانستند با قبول اسلام جان و مال خویش را حفظ کنند، اما لجاجت و نژادپرستی و حسادت آنها سبب شد از قبول اسلام خودداری کنند. بنابراین مردان آنها( به جز کسانی که مسلمان شدند) کشته شدند و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.
کتابنامه
- 1) قرآن کریم.
- 2) واقدی، محمد بن عمر؛ المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1369ش.
- 3) عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق. اول.
- 4) شهیدی، سید جعفر؛ تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، علمی-فرهنگی،1383ش.،دوم.
- 5) صالحی شامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
- 6) ابن هشام، السیره النبویه، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده، بیجا، 1383ش.
- 7) یوسفی غروی، محمدهادی؛ موسوعه التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی، 1417ق. اول.
- 8) طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، بیروت، موسسه الاعلمی، بیتا.
پی نوشت:
-
[1] .المغازی، ج2، ص440 و تاریخ الطبری، ج2، ص233و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص700 .
-
[2] .تاریخ الطبری، ج2، ص237.
-
[3] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705.
-
[4] .تاریخ الطبری، ج2، ص237و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص705 و المغازی، ج2، ص 456.
-
[5] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
-
[6] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص458.
-
-
-
[9] .تاریخ الطبری، ج2، ص242و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص711 .
-
-
[11] .تاریخ الطبری، ج2، ص244.
-
[12] .تاریخ الطبری، ج2، ص245و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص715 .
-
[13]. تاریخ الطبری، ج2، ص250و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص721 .
-
[14]. ر.ک: سید جعفر شهیدی تاریخ، تاریخ تحلیلی اسلام و زرگری نژاد صدر اسلام(عصر نبوت) و... .
-
[15]. تاریخ الطبری، ج2، ص237 و السیره النبویه(ابن هشام)ج3،ص705 و المغازی،ج2،ص 444.
-
[16] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص706 و المغازی، ج2، ص 459-460.
-
[17] .تاریخ الطبری، ج2، ص238و السیره النبویه(ابن هشام)،ج3، ص707 .
-
[18] .المغازی، ج2، ص 494-495.
-
[19] .قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 10.
-
[20] .همان، آیات 11-12-13.
-
-
[22] .هر چند به صورت ظاهری.
-
[23] .کما این که چند نفر از آنها اسلام آوردند و نجات یافتند.
-
[24] .السیره النبویه(ابن هشام)، ج3، ص717 و المغازی، ج2، ص 501-502.
-
[25] .المغازی، ج2، ص 501-502.
-
[26] .الاصابه، ج4، ص525 و المغازی، ج2، ص 503-504 و سبل الهدی، ج5، ص7.
-
-
[28] .الطبقات الکبری، ج1، ص161و اسد الغابه، ج1، ص90 و تاریخ الطبری، ج2،ص248 .