از ویژگی های حماسه سازان عاشورا در راه سربازی حضرت سید الشهداء علیه السلام، پاکی و اثرپذیری قلب و دلشان است. در زمانی که ارزش ها و هنجارهای جامعه اسلامی در جهت عکس خود قرار گرفته و وارونه شده است تا جایی که امام حسین علیه السلام در ورود به کربلا به آن اشاره می فرماید:
«إنّ الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها» [1] جداً اوضاع زمان دگرگون گردیده، زشتی ها آشکار و نیکی ها از محیط ها رخت بربسته است.
و یا در نامه ای که به مردم بصره می نویسد وضع جامعه را این طور بازگو می کند:
«ان السنه قد امیت و البدعه قد احییت» [2] سنت پیامبر از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است.
باز هم در چنین شرایطی که اکثر مردم نسبت به حق بی گانه شده اند، اصحاب امام حسین علیه السلام کلام و راه حقیقت را به جان و دل می پذیرند و در کنار اباعبدالله الحسین علیه السلام قرار می گیرند.
امام در طول مسیر و در روز عاشورا با افراد بسیاری به طریق گوناگون سخن گفت و راه درست را نشان داد، اما در این میان هفتاد و دو تن لبیک گویان در مسیر خدا و اسلام حقیقی قرار گرفتند. چرا؟ چون دارای قلب سلیم و دلی پاک و اثرپذیر بودند.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از مدینه که عزم خروج نمود، تا زمانی که در کربلا جای گرفت، عده ی زیادی اعلام آمادگی برای یاریش نمودند، اما در مواقع گوناگون و به بهانه های مختلف، دست کشیدند و رفتند. وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل به گوش امام حسین علیه السلام رسید، حضرت دستور داد، همه کسانی که با ایشان بودند، دور هم جمع شوند. امام بعد از آن که از شهادت مسلم و عهدشکنی کوفیان، مردم را مطلع نمود به همگی آنان فرمود:
«فمن احب منکم الانصراف فلینصرف، غیرِ حرج لیس علیه ذمام» [3] پس هرکس که می خواهد بازگردد باکی بر او نیست و ذمه و عهدی از ما بر گردنش نیست.
سیدالشهداء علیه السلام با این کار و گفتار، خواستند به کسانی که شاید به طمع دنیا و حکومت، قدرت و ثروت، به حمایت از امام برخاستند، بفهمانند راه ما، راه رسیدن به دنیا نیست، راه شهادت و رسیدن به خدا است.
لذا به محض این که سخن امام پایان یافت:
«فتفرق الناس عنه و اخذوایمیناً و شمالاً»
[4] مردم از کنار او پراکنده شده و به چپ و راست ( هر یک به سویی) رفتند.
از این رو، کسانی که در کربلا به یاری امام زمانشان برخواستند، همگی از اول راه، همراهی نکرده بودند، بلکه عده ای از مدینه، گروهی در مکه، افرادی در طول مسیر و بعضی در کربلا و حتی روز عاشورا، وقتی که با امام و راه و هدف او آشنا شدند، همراه و یاورش شدند. چه عاملی سبب می شود که آنان یک لحظه به خود بیایند و راه درست را انتخاب کنند و به سعادتمندی در دنیا و آخرت دست یابند؟ سلامت و اثرپذیری قلب و دلشان است که سخنان امام و حوادثی را که به وقوع می پیوندد، بر آن ها اثر می گذارد و سبب تغییر و گرایش آنان به سوی حقیقت و خوبی ها می شود.
یکی از مسایل مهمی که قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام به آن اهمیت فراوانی می دهند و سفارشات بسیاری راجع به آن می کنند، بحث سلامت قلب و پاکی دل است.
قرآن در سوره شعراء یکی از سرمایه های جاودان فردای قیامت، که برای انسان نفع و سود بسیاری دارد را قلب سلیم معرفی می نماید:
«یومَ لا ینفعُ مالٌ و لا بنون * إلا من اتی الله بقلبٍ سلیمٍ»
[5] آن روزی که مال و فرزندان، هیچ به حال انسان سود نبخشد و تنها آن کس سود برد که با قلب و دل سالم به پیشگاه خدا آید.
فردای محشر خداوند باری تعالی به قلب و دل انسان نگاه می کند و مورد ارزیابی قرار می دهد. زیرا به فرموده ی امام ششم قلب و دل ما از دو حال خارج نیست یا جایگاه رقت و پاکی و اخلاص است و یا محل قساوت و سنگدلی است.
«موضع القسوه و الرقه فی القلب» [6] جایگاه قساوت و رقّت قلب در دل است.
گروهی در کربلا به دلیل بیمار بودن قلب و دل، دچار قساوت و سنگدلی شده اند و هیچ چیز بر آنان تأثیرگذار نیست. کسانی که حتی به طفل شیرخواره و لبان خشکیده اش رحم نمی کنند و حتی این مظلومیت بر قلوبشان کوچک ترین اثری نمی گذارد، افرادی که به زنان و کودکان بی سرپرست رحم نمی کنند و آنان را مورد غارت و اهانت، اذیت و آزار با تازیانه و سیلی و... قرار می دهند. سنگدلانی که هرچه سیدالشهداء علیه السلام سخن گفت با جسارت و تمسخر پاسخ دادند. اما در طرف دیگر کسانی هم هستند، که به دلیل دارا بودن دلی پاک و قلبی تأثیرپذیر، در برابر حق به کوچک ترین فرصت و جرقه ای تغییر می کنند و پای در صراط مستقیم می گذارند.
حربن یزید ریاحی پس از آن که به سوی سیدالشهداء علیه السلام آمد و توبه نمود. از امام اجازه گرفت و به میان دو لشکر آمده و رو به سپاهیان کوفه فریاد زد: ای مردم کوفه، مادر به عزایتان بنشیند و گریه کند!
«ادعوتم هذا العبد الصالح حتی اذا أتاکم اسلمتموه و زعمتم انکم قاتلوا انفسکم دونه» آیا این بنده ی صالح و شایسته ی خدا را به سوی خود دعوت نمودید و حال که به سوی شما آمد، شما که می گفتید در یاری او با دشمنانش خواهید جنگید، دست از یاریش برداشتید؟
کوفیان به خودتان بیایید، چه می کنید؟ آب فراتی را که یهود و نصاری و مجوس می آشامند و حیوانات صحرا حق استفاده از آن را دارند، به روی پسر فاطمه علیهاالسلام و خاندان او بسته اید تا جایی که:
«قد صرعهم العطش» [7] تشنگی آنان را به حال بیهوشی انداخته است.
سخنان حر که تمام شد، یکی از لشکریان کوفه به نام یزید بن زیاد بن مهاصر تحت تأثیر قرار گرفت و با خود گفت: یزید، حر، حرف درستی می زند. ما نامه نوشتیم و او را دعوت کردیم، این رسم مهمان نوازی نیست که حال با او چنین کنیم، نگاه کن، تا چند لحظه ی پیش حر در کنارت جزو لشکر کوفه بود، اما حالا در سوی دیگر و در رکاب نوه پیامبر است.
سخنان حر قلب و دل یزید بن زیاد را منقلب ساخت، تصمیم خود را گرفت، رکاب به اسب زد و خود را به خیام سیدالشهداء علیه السلام رساند، عرض کرد: یا اباعبدالله دیر آمدم اما آمدم، قبولم می کنی؟
امام حسین علیه السلام از او استقبال کرد و زمانی که به میدان آمد این رجز را می خواند:
«یا ربِ إنی للحسین ناصر ... و لابن سعد تارِک مهاجر» [8] خدایا من یاور حسینم ... و از ابن سعد دوری گزیده ام
یاران سیدالشهداء علیه السلام دارای چنین قلب و دلی بودند، اینان همان کسانی هستند، که وقتی حضرت موسی بن عمران علیه السلام از پروردگار خود سؤال کرد: خدایا چه کسانی فردای قیامت که سایه ای، جز سایه ی لطف و رحمت تو نیست، در زیر سایه ی عرش تو قرار می گیرند؟
«فأوحی الله إلیه: الطاهره قلوبهم» [9] آنانی که قلب و دلی پاک دارند.
کسانی که در سایه ی امام زمان خویش قرار گرفتند و این موقعیت را با هیچ چیز دیگری عوض نکردند آنان حیات جاویدان و شهادت در راه خدا و رکاب امام زمان، هدایت شدن و پیمودن راه حق را با زندگی فانی دنیا و قدرت و ثروت پایان پذیر و گمراهی و تاریکی عوض نکردند بلکه به واسطه دل پاک و صاف خود در هدف و مقصد خویش استوار ماندند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در توصیف اینگونه افراد می فرماید:
«فطوبی لذی قلب سلیمٍ اطاع من یهدیه و تجنب من یردیه و أصاب سبیل السلامه ببصر من بصره و طاعه هاد امره و بادر الهدی قبل ان تغلق ابوابه و تقطع اسبابه و استفتح التوبه و اماط الحوبه فقد اُقیم علی الطریقِ و هدی نهج السبیل» [10] خوشا به حال کسی که قلبی سالم دارد، خدای هدایتگر را اطاعت می کند، از شیطان گمراه کننده دوری می گزیند. با راهنمایی مردان الهی، با آگاهی، به راه سلامت رسیده و به اطاعت هدایتگرش بپردازد و به راه رستگاری پیش از آن که درها بسته شود و وسایلش قطع گردد، بشتابد، در توبه را بگشاید و گناهان را از بین برد، پس چنین فردی به راه راست ایستاده و به راه حق هدایت شده است.
جون غلام سیاه چهره ای بود که به همراه امام به کربلا آمده بود، روز عاشورا وقتی دید اصحاب حضرت یک به یک به میدان می روند و در راه خدا جان خویش را نثار می کنند. محضر امام رسید و اذن جنگ خواست، اباعبدالله از مرحمت و لطف فرمود: جون تو آزادی، برو خودت را نجات بده.
مگر می شود انسان چنین سعادتی را به ذلت ننگ آوری بفروشد. جون خودش را روی قدم های سیدالشهداء علیه السلام انداخت و عرض کرد: آقا من در آسایش و رفاه ریزه خوار سفره ی کرم تو بوده ام، حالا که روز وفاداری است، حالا که روز امتحان و سربلندی است در میان این همه دشمن، تو را رها کنم و بروم؟ کجا بروم؟ به دنبال چه بروم؟
به میدان آمد و جنگ نمایانی کرد، وقتی روی زمین افتاد و به خون می غلتید می گفت: جون توقع نداشته باش که حسین علیه السلام سر تو را به دامن بگیرد تو غلامی سیاه روی و بدبو هستی، تو کجا، حبیب و بریر و زهیر کجا، اما ناگهان اباعبدالله علیه السلام سرش را به دامن گرفت و صورت بر روی سیاه جون گذاشت و فرمود:
«اللهم بیض وجهه و طیب ریحه و احشره مع الابرار و عرف بینه و بین محمد و آل محمد» خدایا رویش را سفید و بدنش را خوشبو گردان و با ابرار و نیکان محشورش گردان و میان او و محمد و آل محمد آشنایی بیشتر قرار بده [11].
لذا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«إن اللهَ تبارک و تعالی لا ینظر إلی صورکم و لا إلی اموالکم ولکن ینظر إلی قلوبکم و اعمالکم» [12] خداوند تبارک و تعالی به چهره ها و دارایی های شما نمی نگرد بلکه به دل ها و کارهای شما می نگرد.
پروردگار ما به قیافه و زشتی و زیبایی صورتمان و یا به قدرت و ثروت و مقام و شغلمان نگاه نمی کند و این چیزهایی که برای ما در دنیا ملاک و میزان شده اند، در آخرت به حساب نمی آیند. شما وقتی مشرف می شوید به خانه خدا در مکه دقت کنید، هیچ کسی حق ندارد موقع ورود به مکه با لباس خود وارد شود بلکه هرکس که می خواهد وارد مکه شود باید تمام لباس و رنگ و لعاب ها را کنار بگذارد و از تمام دارایی اش به دو تا حوله و یا ملحفه ی سفید اکتفا کند، همه یک شکل، یک رنگ به خانه خدا می روند. نه منِ روحانی با عبا و قبایم می توانم مُحرم شوم نه آن فرمانده و سردار نظامی با لباس و یونیفرم نظامی اش، نه یک فرد ثروتمند با لباس چند صد هزار تومانی می تواند وارد شود و نه آن شخص فقیری که لباس مندرسی دارد، بلکه همه با هر عنوان و مقام و وضعیت مالی که هستیم، به یک شکل ظاهری در خانه خدا قرار می گیریم، تا بدانیم هر چه هستیم برای خودمان هستیم و در برابر خداوند فقط و فقط بنده هستیم که ملاک برتری پیش او قلب و دل ما و اعمال و رفتارمان است.
کربلا صحنه ی قساوت قلب و پاکی و اثرپذیری دل است. فرصت های برابری، برای همگان در واقعه کربلا و نهضت عاشورا پیش آمده، اما عده ای به خاطر عدم خشوع و وجود قساوت در دل، از راه حق باز ماندند و گروهی به دلیل دارا بودن قلب سلیم و دلی پاک، به بالاترین مراتب و درجات راه پیدا کردند.
حال باید به این موضوع توجه کرد که چگونه می شود این خصلت را بدست آورد؟ ما چگونه می توانیم قلبی سلیم و دلی پاک داشته باشیم، تا جزو کسانی باشیم که به ندای یوسف زهرا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف لبیک می گویند و در راه او ایستادگی می کنند؟
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«القلب السلیم الذی یسلم من حب الدنیا» [13] قلب سالم، قلبی است که از دنیا دوستی سالم باشد.
یکی از عواملی که سبب پیدا کردن قلب سالم و دل اثرپذیر می شود، پرهیز از عشق و علاقه به دنیا است. اکثر مردم با سخنان گوناگونی که از ائمه اطهار علیهم السلام شنیده اند، گمان می کنند که این اسلام و اهل بیت علیهم السلام با دنیا و هرگونه بهره بردن از آن مخالف هستند.
این سؤال در ذهن بسیاری از ما پیش می آید که اگر دنیا بد و ناپسند بود، پس چرا خداوند آن را خلق نمود و ما را در آن قرار داد که زندگی کنیم؟ در حالی که باید بدانیم دین مبین اسلام با دنیا و زندگی در آن هیچ گاه مخالف نیست، و اساساً اگر دنیا بد بود، خداوند آن را خلق نمی نمود.
ائمه اطهار علیهم السلام نیز با کسانی که دست از دنیا و نعمات موجود در آن کشیده اند به شدت برخورد می کردند.
به امیرالمؤمنین خبر دادند شخصی به نام عاصم بن زیاد ترک دنیا کرده، لباس های زبر و خشن می پوشد و از غذا به نان خشکی اکتفا کرده است. حضرت علی علیه السلام فرمودند: او را نزد من بیاورید. عاصم وقتی به محضر امام مشرف شد، حضرت با ناراحتی فرمودند:
«اما استحییت من أهلک؟ أما رحمت ولدک؟ أتری الله احل لک الطیبات و هو یکره اخذک منها؟ أو لیس الله یقول: «و الارض وضعها للانام* فیها فاکههٌ و النخلُ ذاتُ الاکمام» [14] فبالله لابتذال نعم الله بالفعال أحب إلیه من ابتذالها بالمقال و قد قال اللهَ عزوجل
«و اما بنعمهِ ربّک فحدّث» [15] از همسرت خجالت نکشیدی؟ به فرزندانت رحم نکردی؟ آیا خیال می کنی که خداوند، چیزهای حلال و پاکیزه را بر تو روا داشته، با این حال، دوست ندارد که از آن ها استفاده کنی؟ مگر نه این که خداوند می فرماید: «و زمینی را برای زندگی قرار داد که در آن میوه های گوناگون و نخل و خرمای با پوشش است» پس به خداوند سوگند که بهره برداری عملی از نعمت های خداوند، نزد او محبوب تر از بیان آن ها در گفتار است. خداوند فرموده است: «و نعمت پروردگارت را بازگو کن» [16].
ترک دنیا و روی گرداندن از زندگی و مواهب الهی که در آن وجود دارد به حدی ناپسند است که امام هفتم در بیانی می فرماید:
«لیس منا من ترک دنیاه لدینه» [17] از ما نیست کسی که دنیایش را به خاطر دینش رها کند.
در همین دنیا یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر خدا آمده اند و زندگی نموده اند، سلیمان بن داود حکومت می کند، یوسف صدیق عزیز مصر می شود، رسول خدا تشکیل خانواده می دهد، غذا می خورد، می خوابد، عبادت می کند، تجارت می کند. پس چرا این قدر از دنیا و علاقه ی به آن بدگویی می شود؟ چرا ما مکرر در مکرر از بی رغبتی علی علیه السلام در نهج البلاغه می خوانیم؟
دین اسلام و پیشوایان آن تمام سخن شان خلاصه در این مطلب است که تا حدی به دنیا و مسائل پیرامون آن بپردازیم که در چارچوب اطاعت خدا باشد. دنیا را تا جایی آباد کنیم که آخرتمان را ویران نسازد. از دنیا و مواهب آن بهره ببریم اما نه از راه گناه، نه از راه ظلم به مردم، نه از راه حرام.
از نظر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام دنیایی بد و ناپسند است که ایمان و اعتقاد بنده را تحت الشعاع قرار دهد، تا جایی که عشق و علاقه به دنیا و رسیدن به آن سبب از بین رفتن اعتقادات یک فرد و نافرمانی و دشمنی با خدا شود.
اگر من بخواهم وضع مالی ام خوب شود حتی به این قیمت که مال حرام در زندگیم وارد شود، برای بدست آوردن چند هزار تومان سود بیشتر نمازم قضا شود، برای رسیدن به مسائل گوناگون دنیوی حاضر باشم، آینده ی جاویدان خود در آخرت را خراب کنم، در تمام عمرم هدفی جز دنیا نباشد، این گونه دنیادوستی و پرداختن به آن مورد نکوهش قرار نگرفته است.
عمر سعد برای رسیدن به حکومت دنیایی، برای نشستن بر کرسی حکمرانی ری، حاضر شد مقابل امام حسین علیه السلام بایستد و به فجیع ترین وضع او و یارانش را به شهادت برساند و بعد هم برای آن که کار خود را تکمیل کند در کربلا فریاد بزند:
«من یتندب للحسین علیه السلام فیواطی الخیل ظهره؟» [18] کیست که داوطلب شود و بر بدن حسین اسب بتازاند.
به همین دلیل است که رسول گرامی اسلام راجع به دنیادوستی می فرماید:
«اکبر الکبائر حب الدنیا» [19] بزرگترین گناه کبیره، دنیادوستی است.
چرا دنیادوستی این چنین است چون حضرت می فرماید:
«حب الدنیا اصل کل معصیه و اول کل ذنب» [20] دنیادوستی ریشه هر معصیت و آغاز هر گناهی است.
چه بسا افراد بی شماری که برای زندگی فانی دنیا و قدرت و ثروت زوال پذیر آن دست به گناهان و جنایات بسیاری زدند که نمونه ی مشخص آن واقعه خونین کربلاست.
این در حالی است که پیشوایان ما، زندگی دنیای توأم با آخرت را به پیروان خویش توصیه می کنند، این که هم انسان به امور دنیای خود رسیدگی کند و در عرصه های گوناگون آن تلاش نماید و هم آن که با یاد خدا، برای زندگی جاوید آخرت قدمی بردارد و کاری انجام دهد.
لذا امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«إن جعلت دینک تبعاً لدیناک أهلکت دینک و دنیاک و کنت فی الاخره من الخاسرین إن جعلت دنیاک تبعاً لدینک اُحرزت دینک و دنیاک و کنت فی الاخره من الفائزین» [21] اگر دینت را تابع دنیا کنی، دین و دنیایت هر دو را از بین برده ای و در آخرت از زیانکاران خواهی بود، اما اگر دنیای خود را تابع دینت کنی، دین و دنیایت هر دو را به دست آورده ای و در آخرت از رستگاران خواهی بود.
2- خیرخواهی نسبت به دیگران
حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«لا یسلم لک قلبک حتی تحب للمؤمنین ما تحب لنفسک» [22] دلت برای تو سالم نخواهد شد، مگر زمانی که برای مؤمنان همان پسندی که برای خود می پسندی.
کسی که دارای قلب سلیم است، فقط به فکر خود و منافعش نیست. بلکه هر چه خوب است برای من، دیگران هم به من مربوط نیستند. یا در حالتی دیگر، انسان از دیگران خوبی و نیکی طلب کند اما هر طوری که دلش خواست با برادر و خواهر مسلمان خود رفتار کند. انسانی که می خواهد فردای قیامت قلب سلیم و مورد عنایت خدا را دارا باشد از این گونه صفات دوری می کند. بلکه طوری با دیگران رفتار می کند که متوقع است و دوست دارد، دیگران با او برخورد کنند. اگر بشنود که در مجلسی غیبت و بدگویی اش را کرده اند، ناراحت می شود؟ پس بداند که دیگران نیز از این کار بیزارند. اگر بفهمد جنسی را خریده، از وزن واقعی اش کمتر است یا گران تر است، ناراحت می شود؟ پس بداند دیگران هم از کم فروشی و گران فروشی بدشان می آید. اگر متوجه شود، چشمی به دنبال نوامیسش هست، به غیرتش برمی خورد؟ پس یقین داشته باشد که دیگران نیز به حفظ حرمت نوامیس خود اهمیت می دهند.
نقطه مقابل اگر خیر و خوبی وجود دارد، سعی کند دیگران را نیز در آن سهیم کند. اگر یک فرصت و موقعیت مناسبی پیش آمده، و می تواند دیگران را نیز با خود همراه کند، آن فرصت را دریغ ننماید.
حبیب بن مظاهر وقتی از حضور سیدالشهداء علیه السلام در کربلا باخبر شد، عزم سفر به سوی امام نمود، اما حال که این راه سعادت برایش گسترده شده است، آن را منحصر به خود نکرد.
یکی از روزها وارد بازار کوفه شد، دید دوست قدیمی اش مسلم بن عوسجه جلوی مغازه ی عطاری ایستاده است سلام و احوالپرسی کردند و حبیب پرسید: مسلم این جا چه می کنی؟ گفت: حبیب مقداری محاسنم سفید شده، آمده ام تا حنا بخرم و خضاب کنم. حبیب بن مظاهر نگاهی به مسلم بن عوسجه انداخت و گفت: دوست عزیزم، می خواهی خضابی به تو معرفی کنم که باعث سعادتمندی دنیا و آخرتت شود. مسلم با تعجب پرسید: چه خضابی؟ حبیب گفت: بیا برویم کربلا و پسر فاطمه زهرا علیها السلام یاری کنیم تا در رکابش محاسنمان به خون سرمان خضاب شود و موجب آبرویمان در دنیا و آخرت گردد. [23]
3- اخلاص در کارها
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شرک او شک فهو ساقط» [24] دل سالم دلی است که پروردگارش را در حالی دیدار کند که احدی جز او در خود نداشته باشد و هر دلی که در آن شرک یا شک باشد منحط است.
افرادی دل اثرپذیر و قلبی سالم دارند که وجودشان مملو از یاد خدا باشد، این که تمام اعمال و رفتارشان برای خداوند و به یاد او صورت پذیرد، کسانی که در تمام کارها و رفتارهای خود هدف و نیتی جز خدا نداشته باشند، نه این که من در کارها و اعمالی که انجام می دهم در کنار خداوند، فلان شخص را هم شریک قرار دهم و بگویم: من این کار را به خاطر خدا و برای فلانی انجام دادم.
انسانی که قلب سلیم دارد اهل ریا و شریک گرفتن برای خدا نیست. یک کسی مشغول نماز هست «خالصاً لوجه الله» فقط برای خدا می خواند در رکعت دوم، رفیق یا همسایه اش یا مسئول فلان اداره و ارگانی که کاری به آن دارد از در وارد بشود و او هم با خودش بگوید: یک نمازی بخوانم که فلانی خوشش بیاید و لذت ببرد و بگوید به به چه نمازی یعنی یک رکعت برای خدا، یک رکعت برای دیگران در این نماز دیگران را هم با خدا شریک قرار داد.
خداوند می فرماید: من بی نیازترین شریکم، هر کس کاری انجام دهد و کسی را با من در آن شریک نماید «فأنا منه بری» من از آن کار بیزارم، آن کار برای کسی باشد که شریک من قرار داده است [25].
لذا رسول اکرم می فرماید: در روز قیامت ریاکار را این گونه مورد خطاب قرار می دهند:
«یا فاجر! یا غادر! یا مرائی ضل عملک و بطل اجرک اذهب فخذ اجرک ممن کنت تعمل له» [26] ای نابکار! ای فریبکار! ای ریاکار عملت ضایع شد و پاداشت از بین رفت برو و مزد خود را از همان کس که به خاطر او کار می کردی بگیر.
یکی از آفاتی که به ریشه ی ایمان و اعتقاد هر انسانی ممکن است ضربه بزند و آن را از بین ببرد شرک خفی یا همان ریا است. این که انسان اعمال و عبادات خود را به نحو احسن انجام دهد، اما نه برای خدا بلکه برای تعریف و تمجید دیگران. برای مجلس سید الشهداء علیه السلام خرج می کند، کار انجام می دهد اما توقع دارد دیگران از او تشکر کنند یا اعلام کنند و همه بدانند که فلانی امشب این کار را انجام داده است، در حالی که نمی داند باید خداوند و امام حسین علیه السلام به او عنایت کنند و پاداش دهند نه مردم.
به همین دلیل یکی از نگرانی های پیامبر راجع به آینده ی امت اسلام، مبتلا گردیدن به ریاکاری و عواقب آن است.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
«إن أخوف ما أخاف علیکم الشرک الاصغر، قالوا و ما الشرک الاصغر یا رسول الله؟ قال: الریاء» [27] بیشترین نگرانی من برای شما از شرک کوچک است، عرض کردند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شرک کوچک چیست؟ فرمودند: ریا.
یاران سیدالشهدا علیه السلام اگر یکی از خصوصیات خوبشان قلب سلیم و دلی اثرپذیر است، چون دلشان یک لحظه از یاد خدا خالی نیست و هدفی جز کسب رضایت الهی ندارند. بنابراین ذره ای به دنبال تعریف و به به گفتن دیگران نیستند و تمام ذهن شان بر انجام وظیفه خالصانه و کسب خشنودی معبود معطوف است.
همه در کربلا آنان را مورد طعن و اهانت قرار می دادند. لشکر کوفه خود را برحق، و آنان را بر محور باطل می دانستند اما این حرف ها و برخوردها خللی در اعتقاد راستین آنان ایجاد نمی کرد. اگر کسانی اثرپذیری قلب و دل خود را از دست داده اند و به انحطاط کشیده شده اند در مقابل افرادی وجود دارند که با آن که در مسیر قرار ندارند اما به واسطه ی قلب و دل زنده و تأثیرپذیر خویش به راه سعادت نائل می گردند.
علیرضا صادقی واعظ
تنظیم : www.vaezoon.ir
به نقل از : www.harfeakhar.com
[1] تحف العقول، ص 174. مقتل خوارزمی، ج1، ص 237، مثیرالاحزان، ص 22، لهوف ص 69.
[2] بحارالانوار، ج44، ص 339، لهوف، ص 58.
[3] ارشاد مفید، ج2، ص 109، تاریخ طبری، ج7، ص 249.
[4] لهوف، ص 102، ارشاد مفید، ج2، ص 109، تاریخ طبری، ج7، ص 249.
[5] سوره شعراء، آیه 88-89.
[6] تحف العقول، ص 371.
[7] ارشاد، ج2، ص 149، مقتل ابی مخنف، ص 236.
[8] انساب الاشراف، ج3، ص 405، تاریخ طبری، ج5، ص 445، ابصارالعین، ص 172، ارشاد مفید، ج2، ص 149، مقتل ابی مخنف، ص 236.
[9] المحاسن، ج1، ص 457.
[10] نهج البلاغه، خطبه 214.
[11] لهوف، ص 148، ابصارالعین، ص 105، مثیرالاحزان، ص 63.
[12] امالی طوسی، ص 536.
[13] نورالثقلین، ج4، ص 58.
[14] سوره الرحمن، آیه 10 و 11.
[15] سوره الضحی، آیه 11.
[16] کافی، ج1، ص 410، بحارالانوار، ج41، ص 123، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 35.
[17] بحارالانوار، ج78، ص 321.
[18] ارشاد مفید، ج2، ص 169، لهوف، ص 180.
[19] کنزالعمال، 6074.
[20] تنبیه الخواطر، ج2، ص 122.
[21] غررالحکم، 3750.
[22] بحارالانوار، ج78، ص 8.
[23] فرسان الهیجاء، ج2، ص 119، وقایع الایام، ص 362.
[24] کافی، ج2، ص 16.
[25] عده الداعی، ص 203.
[26] منیه المرید، ص 318.
[27] عده الداعی، ص 214.
منبع: صادقی واعظ، علیرضا، نهضت حسینی، جامعه مهدوی (10 سخنرانی پژوهشی)، قم: انتشارات کتاب سعدی، چاپ اول پائیز 1389.