یکی از ویژگی های بارز یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام که شاید بتوان گفت اساس و پایه و زیربنای سایر خصوصیاتشان هم می باشد، مسئله یقین و اطمینان آنان به هدف و راهی است که در آن قدم برداشتند. اصحاب امام حسین علیه السلام، در رکاب آن حضرت، تا آخرین قطره ی خون خود ایستادگی کردند و امروز برای من و شما به عنوان یک الگو معرفی شده اند. چون به کارشان، راهشان و به هدفشان یقین داشتند.
آنان هیچ گاه دچار تردید و تزلزل نسبت به راهی که در آن قدم برداشتند، نشدند لذا مطمئن و آگاهانه به یاری امام زمانشان شتافتند. خصوصیتی که لازمه ی موفقیت و به ثمررسیدن یک هدف می باشد. تا به حال دقت کرده اید، که هر بنای استواری که در این عالم وجود دارد بر اثر یک زیربنای محکم، یک سری ستون قوی و مستحکم، پابرجا است، که اگر وجود نداشت یا متزلزل و مطمئن نبود، هیچ بنایی برپا نمی ماند. شما وقتی یک خیمه را بخواهید برپا کنید، باید وسطش ستونی وجود داشته باشد، تا آن را سرپا نگه دارد اگر ستون و چارچوبی نباشد، سقف آرامشی نیز وجود ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«الیقین عماد الایمان» [1] یقین ستون ایمان است.
حضرت علی علیه السلام، ما را به نکته ی مهمی آگاه می سازد. همان طوری که هر بنای مستحکمی به چارچوب و پایه ای نیاز دارد، قوام و استحکام دین و ایمان هر انسانی هم به یقین است. زیرا انسانی که ایمانش با یقین و اطمینان قلبی همراه نباشد، به کوچکترین ایجاد شک و شبهه ای، به کمترین سختی و مشکلی، فرو می ریزد و از بین می رود. از این رو، رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«ما اخاف علی امّتی إلا ضعف الیقین» [2] من برای امتم از هیچ چیزی، جز سستی و ضعف در یقین نمی ترسم.
انسان زمانی که با شک و تردید، دست به کاری بزند، هیچ گاه به هدف نهایی خود نمی رسد و تلاشش به ثمر نمی نشیند. اما اگر مطمئن و با یقین اقدام به کاری کرد، به طور حتم به نتیجه می رسد و موفق می شود.
عمرسعد وقتی به کربلا آمد، شخصی را به نام قرة بن قیس حنظلی را پیش امام حسین علیه السلام فرستاد، تا علت عزیمت سیدالشهداء علیه السلام را به سمت کوفه جویا شود.
قرة بن قیس، رکاب به اسب زد و به طرف خیام امام آمد و گفت: پیغامی از طرف عمر سعد دارم. اصحاب او را به سمت خیمه اباعبدالله علیه السلام راهنمایی کردند.
زمانی که پیغام را عرض کرد و از محضر امام حسین علیه السلام مرخص شد و بیرون آمد، حبیب بن مظاهر از دور چشمش به قرة بن قیس افتاد و به عجله جلو آمد. حبیب، سلام و احوالپرسی کرد و گفت: قرة بن قیس، تو اینجا چه می کنی؟ تو آدم خوش عقیده و فهمیده ای بودی؟ من گمان نمی کردم، اگر هم بنا باشد به کربلا بیایی، جزو لشکر کوفیان باشی. حالا به کجا می روی؟ قرة گفت: طرف لشکرم بر می گردم. حبیب با تعجب گفت:
«ویحک یا قرة این ترجع الی القوم الظالمین؟ انصر هذا الرجل الذی بآبائه ایدک الله بالکرامه» وای بر تو ای قرة! کجا به نزد مردم ستمکار برگردی؟ همین جا بمان و امام حسین علیه السلام را یاری کن، که به وسیله ی پدرش، خداوند تو را نیرو داد و به سعادت و بزرگواری رساند.
قرة بن قیس، تو اگر بروی، برگشتت سخت می شود. دیگر به این راحتی، نمی توانی از لشکر کوفه جدا شوی. گفت: حبیب، من قاصدم. باید جواب امام را به عمر سعد برسانم. شک دارم، نمی دانم چه کاری درست هست باید فکر کنم. می روم اگر تصمیم گرفتم، باز می گردم [3]. قرة بن قیس از کنار خیمه سیدالشهداء علیه السلام با شک و تردید، به طرف کوفیان بازگشت و هیچ گاه برنگشت. تا نامش به همراه قاتلان پسر فاطمه علیها السلام در تاریخ ثبت گردد.
به همین دلیل است، که امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«ایها الناس اسالوا الله الیقین و ارغبوا الیه فی العافیه فأن اجلّ النعمه العافیه و خیر مادام فی القلب الیقین» [4] ای مردم از خداوند، یقین بخواهید و عافیت از او مسألت کنید. زیرا بزرگترین نعمت عافیت است و بهترین چیزی که در دل پایدار می ماند یقین است.
وقتی دست به درگاه خداوند باز می کنید، بین تمامی خواسته هایتان از پروردگار دو چیز را همیشه درخواست کنید، اول عافیت و دوم یقین، چون بزرگترین و بهترین نعمتی که خداوند به بندگانش عطا فرموده، عافیت و سلامتی است. شما اگر تمامی قدرت و ثروت این دنیا را هم دارا باشی، اما سلامتی نداشته باشی، فایده و سودی برایت ندارد نمرود همه چیز داشت، هم قدرت و پادشاهی و هم ثروتی بیکران، اما زمانی که به جنگ خدا رفت، خداوند دست به قدرت و ثروت نمرود نزد؛ بلکه سلامتی را از او گرفت نمرودی که ادعای خدایی می کرد، به محض این که عافیت خود را از دست داد، به هلاکت و نابودی افتاد. عزیزانم هیچ وقت غصه مقام و دارایی دیگران را نخورید بلکه شاکر نعماتی که پروردگارتان، به شما عنایت کرده، که رأس آن ها سلامتی و عافیت است، باشید.
دومین چیزی که از خداوند باری تعالی طلب کنید، یقین است. اینکه خدا دلتان را از شک و تردید، دور کند. همیشه در کار و حرف و عقیده یقین داشته باشید. در همه ی امور زندگیتان، با اطمینان قدم بردارید. یقین صفتی است، که در وجود یاران سیدالشهداء علیه السلام موج می زند و جلوه گری می کند.
کسی، مثل قرة بن قیس، تا جلوی خیمه امام حسین علیه السلام می آید، با آقا ملاقات می کند، اما چون دو دل هست و تردید دارد، برمی گردد. کسی هم مانند زهیر بن قین، با یقین در راه خدا و امام زمانش ایستادگی می کند.
عصر تاسوعا طبل جنگ زده شد و امام حسین علیه السلام، قمر بنی هاشم علیه السلام را برای گفتگو به سوی لشکر کوفه فرستاد. زهیر و بریر هم حضرت عباس علیه السلام را همراهی کردند. زهیر، وقتی مقابل کوفیان قرار گرفت، چهره ای آشنا دید. عزرة بن قیس که مقابل امام، در لشکر کوفه قرار گرفته بود. زهیر از راه دلسوزی و هدایت گری، این آشنای قدیمی را صدا زد و گفت:
یا عزره إنّی لک من الناصحین، بیا من، تو را یک نصیحتی بکنم،
انشدک الله عزره عزره بن قیس ان تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیه، تو را به خدا قسم می دهم، مبادا از کسانی باشی که گمراهان را، بر قتل انسان های پاک و آراسته یاری برسانند، مبادا عزره دستت به خون عزیز زهرا و یارانش رنگین بشود.
عزرة بن قیس گفت: زهیر تو که این حرف رو می زنی، یک روزی خودت از حسین علیه السلام دوری می کردی.
ما کنت عندنا من شیعه اهل هذا البیت انما کنت عثمانیاً، من فکر می کردم تو از پیروان این خاندان نیستی، تو از طرفداران خون عثمان نبودی؟
زهیر گفت: تو راست می گویی. من عثمانی بودم، اما الآن و در این مکان و زمان حسینی ام.
أما و الله ما کتبت إلیه کتاباً قطّ و لا ارسلت إلیه رسولاً قطّ و لا وعدته نصرتی قطّ، به خدا قسم که من هیچ وقت به حسین علیه السلام نامه ننوشتم و پیکی به سوی او نفرستادم و قول یاری به او ندادم.
در راه سفر، موفق به زیارتش شدم، فلما رأیته ذکرت به رسول الله و مکانه منه، وقتی او را دیدم به یاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و موقعیت و جایگاهی که سیدالشهداء علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشت، افتادم. بعد یک نگاهی به اوضاع و احوال انداختم، دیدم همگی تنهایش گذاشته اید. خلف وعده نموده اید و ناجوانمردانه و گرگ صفت دور او را گرفته اید. و او در اوج مظلومیت و بی یاوری است. شک و تردیدم، با کمی دقت و تأمل، تبدیل به یقین شد.
فرأیت أن أنصره و أن اکون فی حزبه، پس تصمیم گرفتم او را یاری کنم و در راه و حزب او باشم.
و این پایان کار نیست بلکه:
ان اجعل نفسی دون نفسه، جانم را هم فدای او می سازم [5]
این است، تفاوت حماسه سازان عاشورا، با رذائل و گرگ صفتان کربلا. عده ای با شک و تردید، به راهی که در آن قدم برمی دارند، به ورطه سقوط کشیده می شوند، و گروهی با اطمینان و یقین، به سعادت ابدی راه می یابند.
یقین یکی از عوامل پیروزی در تمامی عرصه ها و پیشروی در همه امور است.
در جنگ بدر، مشرکین، افرادی را به سرپرستی عمیر بن وهب مأمور کردند، تا لشکر مسلمین و امکانات و روحیات آنان را بررسی کند، و اطلاعاتی برای جنگ و مقابله با مسلمانان جمع آوری نماید. عمیر بن وهب، پس از بررسی و بازگشت در بین سران مشرک گفت: مسلمانان تعداد و سلاحشان از ما کمتر است و ما از این نظر قدرتمندیم، اما به طور حتم، پیروزی از آن مسلمین است. چون سلاحی به اسم یقین دارند. آنان مطمئن در این راه قدم برداشتند مسلمانان معتقدند یا می کشند و یا کشته می شوند. اگر کشتند، دشمنی از دشمنان خدا و اسلام را از سر راه برداشته اند، و اگر کشته شوند، به نهایت آرزوی خویش، که شهادت در راه خدا است، نائل گشته اند [6]. و این همان سلاحی است که هفتاد و دو تن یاور اباعبدالله علیه السلام در برابر سی هزار نفر لشکر کوفه داشت.
یاران امام به دو چیز یقین داشتند اول اینکه روز عاشورا، روز پایان عمر آنان است و همگی کشته می شوند. و دیگر این که در راه خدا و امام زمانشان جان می دهند و به شهادت می رسند. لذا بدون هیچ تردیدی در این راه گام برمی دارند.
من و شمایی که با درس گرفتن از قیام کربلا، خود را برای ظهور و یاری حضرت حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده می کنیم، امروز این درس مهم را از کربلاییان یاد بگیریم که لازمه ی پیروی و یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پرهیز از دودلی و تردید و دارا بودن اطمینان و یقین، به هدف و راهی است، که انتخاب نموده ایم.
این جا این سؤال، در ذهن همه ی منتظران بوجود می آید، که چگونه می توان به یقین و اطمینانی که یاران سیدالشهداء علیه السلام در کربلا داشتند، دست یافت؟ چگونه می توان محکم و استوار و بدون هیچ گونه تردیدی، در راه صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قدم گذارد و تا آخرین نفس ایستادگی کرد؟
بدست آوردن یقین و برطرف نمودن شک، از قلب و دل، بر اثر ایجاد چندین خصوصیت و ویژگی در وجود انسان فراهم می شود. و از آن جایی که نابرده رنج گنج میسر نمی شود، در راه کسب آن ها سختی و رنج هایی وجود دارد، که با رسیدن به یقین و سعادتمندی دنیا و آخرت، تلخی زحمات تبدیل به شیرینی می شود که قرآن کریم می فرماید:
«فإنّ مع العسرِ یُسرا» [7] به یقین با هر سختی، آسانی است.
در میان راه های متعددی، که برای کسب یقین و پرهیز از شک و تردید، قرآن مجید و ائمه اطهار علیهم السلام معرفی می کنند، پیامبراسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم شش خصوصیت و ویژگی را برای افراد با یقین بیان می فرماید. که می تواند راه گشای ما باشد که به طور مختصر چهار خصوصیت را در این جا می آوریم:
«أیقن بأنّ الموت حق فحذره» یقین پیدا کرده که مرگ حقیقت دارد.
لذا از آن در حذر است. بسیاری از ما می دانیم، که همان طوری که یک روزی به دنیا آمده ایم، یک روزی هم از این دنیا می رویم. اما به راحتی می توان از شیوه زندگی و اعمالمان فهمید، که باور نداریم. گمان می کنیم مردن برای دیگران است و ما همیشه در این دنیا خواهیم بود. قرآن می فرماید:
«إنّ الذین لا یرجونَ لِقاءنا و رضوا بالحیاه الدنیا و اطمأنوا بها و الذین هُم عن آیاتنا غافلون» [8] آن ها که ایمان به ملاقات ما و روز رستاخیز ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آن ها که از آیات ما غافلند.
یزید فکر می کند، هیچ وقت نمی میرد و همیشه در این دنیا زنده است که برای حکومت و به دست آوردن قدرت مطلق، دست به جنایتی عظیم در کربلا می زند و سر زینت دوش پیامبر خدا را بالای نیزه می کند و خاندان رسالت را به اسارت درمی آورد.
کوفیان گمان می کنند، هیچ گاه نمی میرند که برای پاداش گرفتن و دستیابی به پست و مقام به مقابله با امام زمان خود می پردازند و عهدشکنی می کنند. اینان غافل اند که:
«کلٌ من علیها فان [9] و یبقی وجهُ ربک ذو الجلال و الاکرام» [10] هر که روی زمین است دستخوش مرگ و فنا می شود و تنها ذات خدای گرامی و با جلال، زنده ابدی است.
انسانی که به مرگ یقین داشته باشد، فرصت عمر خود را صرف گناه و نافرمانی پروردگار و ظلم و ستم به دیگران نمی کند. بلکه یقین به حقیقت مرگ، بزرگترین عامل برای سعادتمندی و سربلندی در دنیا و آخرت شخص می گردد.
«أیقن بأن الجنه حق فاشتاق إلیها» یقین پیدا کرده که بهشت حقیقت دارد لذا مشتاق آن است.
اگر کسی می خواهد در زندگی خود، همیشه با یقین و اطمینان در راه خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قدم بردارد، باید به این باور برسد، که بهشت و پاداش الهی راست است و برای رسیدن و بدست آوردن آن تلاش کند. خداوند نیز در کتاب آسمانی خویش، همه ی بندگان را تشویق می کند، تا به سوی بهشت قدم بردارند.
«و سارعوا إلی مغفرهٍ من ربّکم و جنهٍ عرضُها السماوات و الارضُ اُعدّت للمتقین» [11] بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود، به سوی بهشتی که وسعت آن همه ی آسمان ها و زمین را فراگرفته و مهیا برای پرهیزکاران است.
برای رسیدن به بهشت باید تلاش کرد، باید اعمال و رفتارمان را طوری تنظیم کنیم که فردای قیامت بهشت منزل آرامش و آسایش ما باشد. هر چند که وقتی در زندگی بعضی از ما و کارهایی که انجام می دهیم، دقت کنیم، مشاهده می شود که مشتاقیم، اما نه به سوی بهشت بلکه اشتیاق به جهنم داریم. آدمی که دوست دارد بهشتی شود، دروغ می گوید؟ غیبت می کند؟ فحش و ناسزا می دهد؟ مگر از نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم این حدیث را نشنیده که فرمود:
«إن الله حرم الجنه علی کل فحاش بذی قلیل الحیاء لا یبالی بما قال و لا ما قیل فیه» [12] خداوند بهشت را بر هر فحاش بد زبان، بی شرمی که باکی ندارد، چه می گوید و چه می شنود، حرام کرده است.
انسانی که مشتاق بهشت باشد به دیگران ستم می کند یا از همنوعان خودش دستگیری می کند؟ کسی که بخواهد ساکن بهشت شود، سعی در کسب رضایت خدا و خشنودی امام زمانش می کند. بهشتی کسی می شود، که از حرام دوری می کند چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به یکی از مسلمانان فرمود:
یا کعب بن عجره إنّه لن یدخل الجنه لحم نبت من سحت [13] ای کعب بن عجره! گوشتی که از حرام روییده است، هرگز وارد بهشت نخواهد شد.
یاران سیدالشهداء علیه السلام برای بهشتی شدن مشتاق بودند، لذا با تمام وجود در راه خدا و امامشان، برای رسیدن به آن تلاش نمودند و تحت هر شرایطی به این کوشش ادامه دادند.
امام سجاد علیه السلام می فرماید: هر چه که جنگ پیش می رفت، اصحاب امام با آن که از نظر تعداد و تجهیزات نسبت به کوفیان، در اقلیت بودند، اما به جای آن که خسته و ناامید گردند.
«تشرق الوانهم، و تهدأ جوارحهم، و تسکن نفوسهم» [14] رنگ هایشان برافروخته تر و جوارحشان آرام تر و قلب هایشان مطمئن تر می گردید.
چرا این چنین بودند؟ چون هرچه از روز عاشورا می گذشت آنان یک قدم به لقای الهی و بهشت جاویدان نزدیک تر می شدند.
«أیقن بأن النار حق فظهر سعیه للنجاه منها» یقین پیدا کرده که دوزخ حقیقت دارد، بنابراین برای نجات از آن می کوشد.
یکی از مهم ترین اموری که ما باید به آن باور داشته باشیم، جهنم و خشم و عذاب الهی است. با آن که قرآن، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام مکرر در مکرر از رحمت واسعه خداوند سخن می گویند، اما نباید فراموش کنیم که در کنار این رحمت و مهربانی بیکران، عذاب و جهنمی هم وجود دارد، خداوند باری تعالی در سوره اعراف به پیامبر خود، موسی بن عمران می فرماید:
«عذابی اُصیبُ به من اشاءٌ و رحمتی وسعتْ کلَ شیء» [15] عذاب من به هر که خواهم رسد (محدود است) اما رحمت من همه موجودات را فراگرفته است.
در کنار رحمت خداوند، جهنم نیز وجود دارد. آنانی که در طول عمر نتوانند، خود را تحت این سایه رحمت قرار دهند و بهره ببرند، و تمامی فرصت ها و موقعیت های پیش رو را هدر دهند، از رحمت پروردگار بی بهره هستند.
اگر من و شما یک درصد هم احتمال دهیم که جهنم وجود دارد، سعی می کنیم تا سر و کارمان با آن نیفتند، تمام تلاش خودمان را انجام می دهیم، تا از عذاب و خشم الهی مصون باشیم، اگر ما می خواهیم که جزو جهنمیان نباشیم، باید در راه کسب خوبی ها و نیکی ها کوشش کنیم و بدی ها و زشتی های درونمان را پاک سازیم. یکی از راه های نجات از جهنم و عذاب را قرآن این گونه معرفی می نماید:
«إنّ الحسنات یُذهبن السیئات» [16] البته حسنات و نیکو کارهای شما سیئات و بدکاری هایتان را از بین می برد.
هر زمانی که یک خوبی و نیکی در زندگی و اعمال ما به وجود آمد، به طور حتم از طرف دیگر، یک بدی و زشتی ما از بین می رود و از وجودمان خارج می گردد.
بسیاری از یاران اباعبدالله علیه السلام از ابتدای امر، پاک و بدون انحراف نبودند، اما وقتی تلاش کردند تا بدی های را با خوبی ها محو سازند، موفق شدند و به یاری امام حسین علیه السلام و سعادت ابدی دست یافتند. حر بن یزید ریاحی بدی ها و ستم های فراوانی را در مورد سیدالشهداء علیه السلام و اهل بیت او انجام داد. اما زمانی که تصمیم به تغییر و اصلاح گرفت، این خطاها و کجی ها را با توبه و بازگشت به سوی امام حسین علیه السلام جبران نمود.
وقتی که حر خدمت امام رسید و توبه کرد، حضرت فرمود: پیاده شود و داخل خیمه بیا. حر عرض کرد:
«فإذا کنت اول من خرج علیک فأذن لی ان اکون اول قتیل بین یدیک» [17] آقاجان همان طوری که من اولین کسی بودم که مقابلت ایستادم و راه را بر تو بستم، حالا برای جبران آن خطا و سیئه اجازه دهید تا اولین کسی باشم که در برابر قدوم شما جان خود را نثار می کنم.
«أیقن بأن الحساب حق فحاسب نفسه» [18] یقین پیدا کرده، حساب و کتاب و بررسی اعمال حقیقت دارد، از این رو از خود حساب می کشند.
یکی از امور مسلم و تغیر ناپذیر فردای قیامت، محاسبه و بررسی اعمال بندگان است.
ما در دعای جوشن کبیر هم می خوانیم یا من هوَ سریعُ الحساب ای آن که محاسبه اش زود و آسان است.
قرآن هم می فرماید:
«و کلّ انسان الزمناهُ طائرهُ فی عُنقه و نُخرجُ لهُ یوم القیامه کتاباً یلقاهُ منشوراً» [19] و ما اعمال هر انسانی را طوق گردن او ساخته ایم و روز قیامت کتابی را برای او بیرون می آوریم که نامه ی اعمال اوست.
«اقراْ کتابکَ کفی بنفسکَ الیومَ علیک حسیباً» [20] و به او می گوییم کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی.
انسانی که یقین به قیامت و محاسبه اعمال در آن داشته باشد، مراقب گفتار و رفتار خودش در این دنیا هست و حساب خوبی و بدی زندگی خود را دارد.
ما برای هر کاری حساب و کتاب می کنیم. یک کاسب کار، روزانه، ماهیانه یا سالیانه، تمام امور مالی خودش را محاسبه می کند. چه چیزی خریده، چی فروخته است؟ به چه قیمت؟ چه مقدار سود کرده، چه مقدار ضرر؟ با یک محاسبه مختصر متوجه می شود، از نظر مالی در چه وضعیتی قرار دارد. من و شما اگر حساب گفتار و رفتارمان را داشته باشیم، خوبی ها و گناهانمان را محاسبه کنیم، به راحتی متوجه می گردیم از نظر اعمالمان و جایگاهمان در آخرت در چه وضعیتی قرار داریم.
به همین دلیل است که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم برای محاسبه اعمال تأکید می فرماید:
«حاسبوا قبل أن تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا» [21] پیش از آن که به حساب شما رسیدگی کنند، خود به حساب خویش برسید و قبل از آن که مورد سنجش قرار گیرید، خویشتن را بسنجید.
آدمی که به حساب اعمال و رفتار خودش رسیدگی می کند، به نحوی به آرامش و آسایش دست می یابد. چون یکی از آثار محاسبه اعمال، مشخص شدن وضعیت فرد و خارج شدن از سردرگمی است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیانی می فرماید:
«من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه و استقال الذنوب و اصلح العیوب» [22] هرکس که به محاسبه نفس خویش بپردازد، به عیب هایش آگاه می شود و به گناهانش پی می برد، گناهان را جبران می کند و عیب ها را برطرف می سازد.
یکی از دلایل انحراف دشمنان امام حسین علیه السلام در کربلا، عدم باور به قیامت و محاسبه اعمال بود عمر سعد به خاطر علاقه مندی به دنیا و حکومت ری در عقیده اش نسبت به قیام و بررسی اعمال تردید بوجود آمد و او را دچار سوء عاقبت کرد. او با خواندن این اشعار شک و عدم یقین خود را به قیامت بیان می نمود:
- یقولون إن الله خالق جنه و نار و تعذیب و غلّ یدین
- فإن صدقوا فی ما یقولون إنّنی اتوب الی الرحمن من ستین
- و إن کذبوا فزنا برّی عظیمه و ما عاقل باع الوجود بدین [23]
اگر عده ای به خاطر شک و تردید خود، از یاری امام زمان خویش، حضرت سیدالشهدا علیه السلام باز ماندند. در مقابل، افرادی با یقین و اطمینان قلبی و با تمام وجود به یاری عزیز فاطمه شتافتند.
یزید بن ثبیط عبقسی از مردم بصره است. نه نامه ای به امام نوشته و نه با ایشان ملاقاتی داشته است. امام حسین علیه السلام هم هیچ گونه نامه و پیغام و دعوت یاری، برای شخص او نفرستاده است.
اباعبدالله علیه السلام نامه ای به عموم مردم بصره نوشت و در پایان آن یک توصیه و یک تضمین نمود:
«أنا ادعوکم إلی کتاب الله و سنته نبیه فأنّ السنّه قد امیتت و البدعه قد احییت فان سمعوا قولی اهدکم سبیل الرشاد» [24] شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که دیگر سنت پیامبر از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد.
یزید بن ثبیط، وقتی از نامه و فرموده امام حسین علیه السلام مطلع شد، تصمیم خود را برای یاری امام زمانش گرفت. ده پسر داشت به آن ها گفت: کدام یک از شما حاضر است، من را در رکاب نوه پیامبر، فرزند علی علیه السلام و زهرا علیها السلام یاری کند؟ پسرانش گفتند: بابا، الآن، در چنین موقعیتی که عبیدالله بن زیاد دستور داده، نه کسی اجازه ورود و نه کسی اجازه خروج از بصره را دارد؟ بر فرض اگر بخواهیم به یاری حسین علیه السلام برویم، با مأمورینی که به شدت مراقب اوضاع هستند، چه کنیم؟ چگونه برویم؟ یزید بن ثبیط گفت: می دانم که بصره در شرایط سختی است. اما با تمام این مشکلات چون به گفته امامم یقین و باور دارم، به هر شکل ممکن که شده باشد، می روم. سیدالشهدا علیه السلام راه را نشانم داده و دست یاری به سویم دراز کرده است. من به او و سخنانش باور و یقین دارم. پس با تمام مشکلات و خطرات پیش رو می روم و به ندای حسین علیه السلام لبیک می گویم. دو نفر از پسرانش و عده ای از دوستان و یارانش با وی همراه شدند.
شبانه و به سختی، با دلهره و اضطراب، از بصره بیرون آمدند. برای آن که شناسایی نشوند، از بیراهه ها و بیابان های خشک و داغ عبور می کردند. با تمام این رنج ها یزید در دل به خود می گفت: پسر ثبیط ای رنج ها و مشکلات را تحمل کن، چون تمامی این سختی ها و تلخی ها وقتی که دست در دست امام زمانت، سیدالشهدا علیه السلام بگذاری، شیرین می شود و به سعادت ابدی خواهی رسید.
دوستداران امام حسین علیه السلام، گریه کنان، سینه زنان، شمایی که می خواهید بواسطه امام حسین علیه السلام آبرویی بدست بیاورید. شمایی که می خواهید یار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوید، تغییر کردن، خوب شدن، اصلاح گردیدن، شاید سخت باشد، شاید رنج فراوان داشته باشد، اما این سختی ها وقتی چشمت به جمال یوسف زهرا بیفتد و آقا دستت را بگیرد، شیرین می شود. وقتی شب اول قبر که همه می روند و تنها می مانی، حضرت اباعبدالله علیه السلام سرت را به دامن بگیرد، آسان می شود.
یزید بن ثبیط به هر طریق ممکن که بود، خودش را به کاروان سیدالشهداء علیه السلام رساند. وقتی خیمه ای برپا کرد و باروبنه خود را باز نمود، به دوستانش گفت: برویم محضر امام برسیم و اعلام آمادگی برای یاری حضرتش نماییم. یزید به همراه یارانش آمد کنار خیمه امام حسین علیه السلام، اما دید آقا نیست. از اصحاب سراغ امام را گرفت.
گفتند: تو کیستی؟ گفت من یزید بن ثبیط هستم از بصره آمده ام. گفتند: خوشا به حالت یزید گفت: مگر چه شده؟ گفتند: امام حسین علیه السلام ساعت ها منتظر آمدن تو بود و وقتی متوجه شد که آمدی، زودتر از تو به سوی خیمه ات رفته تا از تو استقبال کند.
یزید بن ثبیط به سرعت به طرف خیمه خود برگشت. دید عزیز فاطمه علیها السلام جلوی خیمه اش منتظر ایستاده است. سلام کرد و این آیه قرآن را خواند:
«بفضلِ الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا» [25] به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند.
یعنی آقاجان من کجا و این عنایت و لطف کجا؟
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی ... خیمه ی سلطنت آن گاه سرای درویش
عرض کرد: آقا من به همراه فرزندان و دوستانم آمده ایم، تا آخرین قطره خونمان در رکابت ایستادگی کنیم. سیدالشهداء علیه السلام دعایش کرد و فرمود: من هم شفاعت جدم رسول الله را برایت ضمانت می کنم. [26]
علیرضا صادقی واعظ