13 مهر 1394, 13:51
آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى از سید صالح فاضل مرحوم آقاى حاج آقا حسن فرید اراکى ـ نوه حاج آقا محسن اراکى ـ نقل نموده است که والد شیخ مرتضى یعنى آیت الله حائرى در زمانى که در شهرستان اراک اقامت داشت، مرد فاضلى که از شاگردان سید محمد فشارکى بود به عزم زیارت مشهد مقدس یا منظورى دیگر، از عراق به ایران آمده بود و چون با حاج آقا مصطفى اراکى سابقه دوستى داشت بهاراک آمد. این فرد ماجرا ذیل را نقل کرده است:
آیت الله محمد فشارکى در یک مسأله اى زیاد فکر مى کند و با شخصى چون آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى که اهل دقت نظر بوده، بحث مى نماید و بالاخره حل نمى شود و مشکل به حال خود باقى مى ماند. آیت الله فشارکى به بیابان سامرّا مى رود و در حفره اى که به دلیل سیلاب ایجاد شده بود، مى نشیند که کسى از دور ایشان را ندیده و اغیار مزاحمتى برایشان پدید نیاورند. و مشغول تفکر در آن مسأله مى شود، ناگهان مشاهده مى کند مردى به قیافه و با لباس عرب ها در مقابلش ایستاده است و به ایشان مى گوید: در چه موضوعى فکر مى کنى؟ ایشان با حالت ناراحتى از وجود شخصى که با پیچ و خم هاى علمى تناسبى ندارد و یک عرب عادى است، مى گوید: در فلان مسأله فکر مى کنم. آنگاه آن مرد مى فرماید: آیا چنین فکر نمى کنى و چنان اشکال نمى کنى، پس از آن چنین جواب نمى دهى! و تمامى پیچ و خم ها را توضیح مى دهد تا مى رسد به همان مشکلى که سید فشارکى در آن درمانده بود و مى افزاید: عیب آن چنین است، یا آن که منشأ اشکال این است. و معضل مزبور براى سید حل شده تلقى مى گردد و در همین حال آن شخص ـ که یا خود وجود محترم ولى الله الاعظم(علیه السلام) یا یکى از اصحاب و یاران آن بزرگوار بوده ـ از نظر سید ناپدید مى گردد.
حاج شیخ مرتضى حائرى اضافه مى کند نام ناقل این ماجرا همان آقاى حاج شیخ محمدرضا قدریجانى بوده است.([81])
منبع:فرهیختگان تمدن شیعه
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان