نویسنده: محمدمهدی میرلو
«معلم ثانی»، «موسس فلسفه اسلامی» و «انتقال دهنده منطق صوری یونانی به جهان اسلام» از جمله عناوینی است که در تاریخ اندیشه اسلامی به ابونصر فارابی اطلاق شده است. در اهمیت جایگاه علمی و فلسفی فارابی همین بس که بسیاری از شارحان و تذکره نویسان از وی به عنوان بزرگترین فیلسوف مسلمان یاد میکنند و مستشرقینی همچون دی فو در مقام قیاس، وی را برتر از ابن سینا برشمرده اند. هرچند در تاریخ اندیشه اسلامی از کندی به عنوان نخستین فیلسوف عرب یاد میشود با وجود این وی هرگز نتوانست مکتبی فلسفی بنا کند و نظامی جامع ارائه دهد. ولی فارابی به تحقق این امر مبادرت ورزید و به همین دلیل از وی به عنوان «موسس فلسفه اسلامی» یاد میشود. دغدغه اصلی فارابی پیوند و تلفیق میان دین و فلسفه بود و معتقد بود که میان دین محمدی و حکمت یونانی تناقضی وجود ندارد و اگر اختلافی وجود دارد مربوط به ظواهر امر است که میتوان با تاویلات فلسفی آن را برطرف کرد. در این مقاله برآنیم تا جنبه هایی از شخصیت این اندیشمند اسلامی را به اجمال مورد بررسی قرار دهیم.
زندگینامه
ابونصر محمدبن محمد بن طرخان بن اوزلغ معروف به فارابی که از وی به عنوان معلم ثانی نیز یاد میشود در سال 259 هجری (872م) در ولایتی از ولایات خراسان چشم به جهان گشود. فارابی مدتی از حیات خویش را به امر قضاوت گذراند ولی از آنجا که دلبسته مطالعات فلسفی و تامل در حقایق مابعدالطبیعه بود کار قضاوت را در 40 سالگی رها کرد و رهسپار بغداد شد. در بغداد منطق و فلسفه را نزد استادان مطرح آن زمان آموخت و به آثار ارسطو علاقهمند شد و این دلبستگی تا بدانجاست که در تاریخ فلسفه اسلامی از فارابی به عنوان معلم ثانی در کنار معلم اول (ارسطو) یاد میکنند و بدیهی است که علت اطلاق چنین عنوانی ریشه در دلبستگی وی به آثار ارسطو دارد. با وجود گذران دشوار زندگی، فارابی به مطالعه و تالیفات خویش ادامه میداد و دامنه معلومات خویش را در حوزههای مختلف همچون ریاضیات، الهیات، کیمیا، علوم نظامی، موسیقی و طب گسترش میداد.
فارابی نیز همچون کندی درصدد پیوند میان اندیشههای ارسطو و افلاطون و در واقع فلسفه یونان و دین اسلام بود. دکتر ابراهیم مدکور در کتاب «فی الفلسفه الاسلامیه» خویش در توصیف جایگاه فارابی چنین مینویسد: «فارابی نخستین کسی است که فلسفه اسلامی را در قالب کامل آن ریخت و اصول و مبانی آن را تدوین کرد. ما منکر این موضوع نیستیم که کندی پیش از فارابی به مطالعه آثار افلاطون و ارسطو روی آورد و بعضی از دیدگاههایشان را به طور مشروح یا مختصر بیان کرد اما به معنای دقیق کلمه از یک مکتب فلسفی کامل برخوردار نبود و درباره موضوعات گوناگون و بیارتباط با هم نظریات پراکندهای داشت. در حالی که فارابی بر این پراکندگی فائق آمد و پایههای یک مکتب فلسفی برخوردار از بخشهای مرتبط به هم را استقرار بخشید». (به نقل از عثمان نجاتی، 1385، ص 64)
فارابی در سال 339 (950م) پس از گذران 80 سال از حیات خویش در دمشق چشم از جهان فروبست.
هر چند دامنه موضوعاتی که فارابی در مورد آنها دست به نگارش رساله زده بسیار است ولی رسالهها و کتب وی از حجم زیادی برخوردار نیستند و متاسفانه امروزه بسیاری از آنها از بین رفتهاند. در واقع پیش از قرن نوزدهم تلاشی برای جمع آوری تالیفات فارابی صورت نگرفته و بیشتر آنها که به لاتین و عبری ترجمه شدهاند هم اکنون در کتابخانههای خطی اروپا نگهداری میشوند. محور اصلی بسیاری از تالیفات فارابی در حوزه منطق و فلسفه و شرح بر کتب افلاطون و ارسطو است. از جمله کتب معروف وی میتوان به کتاب «آراء اهل المدینه الفاضله»، رساله «فی العقل» و کتاب «تحصیل السعاده» اشاره کرد.
نفس شناسی
فارابی در تعریف نفس متاثر از اندیشههای ارسطو و افلاطون است. وی آدمی را مرکب از دو عنصر میداند؛ یکی جوهری روحانی که منشا آن عالم امر است و دیگری بدن که منشا آن در عالم مادی است. فارابی در توصیف این مساله در کتاب «فصوص الحکم» مینویسد: «تو مرکب از دو جوهر هستی: جوهری دارای شکل، صورت، کیفیت، حرکت و سکون، تجسد و انقسام پذیری و جوهری متضاد با جوهر اول در این صفات و غیرشریک با آن در حقیقت ذات، که عقل به آن نایل و وهم برآن عارض میشود. پس تو مجموعهای از عالم خلق و عالم امر هستی؛ چرا که روحت از امر پروردگار و بدنت از خلق اوست». (به نقل از عثمان نجاتی، 1385، ص 66).
فارابی در باب نفس از نباتیه، نفس حیوانیه و نفس ناطقه سخن به میان میآورد و برای هر یک قوایی را در نظر میگیرد. در بحث پیرامون نفس ناطقه نیز از عقل عملی و عقل نظری سخن به میان میآورد که به جهت اهمیت به توضیح آن میپردازیم.
عقل نظری: از دیدگاه فارابی عقل نظری مدرک کلیات است و برای سعادت انسان ضروری است. در واقع از طریق عقل نظری است که معقولات در اثر فیض الهی برآدمی آشکار میشود. فارابی برای عقل نظری مراتبی سه گانه که شامل عقل هیولانی، عقل بالفعل [بالملکه] و عقل مستفاد است در نظر میگیرد.
عقل عملی: در دیدگاه فارابی عقل عملی منشا اخلاق و رفتارهای آدمی است که در خدمت عقل نظری قرار دارد. انسان به واسطه عقل عملی به انجام اعمال مختلف از جمله رفتارهای اخلاقی و فعالیتهای صنعتی و حرفهای مبادرت میورزد.
نظریه معرفت
در بحث پیرامون مراتب عقل از نگاه فارابی اشارهای به مساله تجرید کلیات شد. حال در نظریه معرفت فارابی به بسط و توضیح این مساله خواهیم پرداخت. از نگاه فارابی مقدمه و فتح الباب معرفت، حواس است و در واقع شناخت کلیات جز از طریق معرفت به جزئیات و امور حسی امکانپذیر نخواهد بود. فارابی در این باب مینویسد: «معارف برای انسان از راه حواس و ادراک کلیات برای وی از راه احساس جزئیات و این که نفس وی عالم بالقوه است، حاصل میشود و حواس، راههای کسب معارف انسانی به وسیله نفس است». (به نقل از عثمان نجاتی، 1385، 74). اما نباید از این نکته غافل شد که ادارک حسی تنها به ظواهر اشیا محدود میشود و نمیتوان با ادراک حسی در قلمرو حقایق اشیا وارد شد. در واقع قلمرو ظواهر مربوط به حواس و قلمرو حقایق مربوط به قوه تعقل است. از سوی دیگر از نگاه فارابی عقل آدمی به تنهایی قادر به درک کلیات و حقایق اشیا نیست بلکه تنها مستعد این ادراک است و تحقق آن صرفاً از طریق عقلی خارج از انسان که عقل فعال نامیده میشود امکانپذیر خواهد بود. در نتیجه میتوان چنین استنباط کرد که معرفت حقیقی تنها از طریق فیض و اشراق برای انسان امکان پذیر خواهد بود.
با اندک تاملی در نظریه معرفت فارابی میتوان تلفیق معرفت حسی ارسطو با معرفت افاضی نو افلاطونیان را مشاهده کرد. اما همچنان این سوال باقی است که مقصود فارابی از عقل فعال چیست؟ در پاسخ به این سوال باید به این نکته اشاره کرد که فارابی عقل فعال را امری مجرد از ماده و مفارق از آن میداند که نه از ماده بوده و نه در ماده خواهد بود و شاید تعبیر وی از عقل فعال به «روح الامین» و «روح القدس» نیز اشاره به همین مساله دارد. در فهم رابطه میان عقل فعال و عقل آدمی مثال خورشید و چشم شاید مثال مناسبی باشد. چشم انسان تا زمانی که در مقابل نور خورشید قرار نگیرد از بینایی بالقوه برخوردار است زیرا در غیاب خورشید، ظلمت برآن حاکم خواهد شد. در واقع بینایی چشم انسان از طریق نور خورشید بالفعل میشود. همین رابطه را نیز میتوان در پیوند عقل آدمی با عقل فعال جستجو کرد.
طبقه بندی علوم
فارابی در رسالهای تحت عنوان «ما ینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه»، طبقه بندی جدیدی از علوم را ارائه میکند. وی به تمایز مهمی در میان علوم مختلف از حیث موضوع اشاره میکند. به اعتقاد وی علوم را میتوان به دو دسته تقسیم کرد
نخست: علومی که از هستی به مفهوم عام آن که شامل همه موجودات میشود بحث میکنند که الهیات یا مابعدالطبیعه در این قسمت قرار دارد.
دوم: علومی که موضوع مورد بحث آنها جزئیات و امور فرعی است و تنها بخشی از موجودات را شامل میشود. طبیعات، هندسه، حساب و طب در این گروه قرار دارند.
در واقع میتوان چنین استنباط کرد که طبقه بندی ارائه شده توسط فارابی در کتاب «احصاء العلوم» شکل دیگری از طبقه بندی ارسطویی است، هر چند وجه تمایز این دو با افزودن دو علم فقه و کلام توسط فارابی مشخص میشود.
سیاست
بدون شک در میان فلاسفه اسلامی، فارابی از جمله فیلسوفانی است که فلسفه وی رنگ سیاسی به خود گرفته و به همین دلیل درک فلسفه وی بدون شناخت روش سیاسی خاص او امکان پذیر نخواهد بود. این مساله تا بدانجا اهمیت دارد که میتوان گفت مهمترین نظریات فلسفی آن حکیم در کتب سیاسی وی همچون «آراء اهل المدینه الفاضله» «کتاب السّیاسه» و کتاب «السیاسات المدنیه» مطرح شده است. در واقع برخی از مورخان و محققین تاریخ فلسفه اسلامی مهمترین قسمت فلسفه فارابی را سیاست میدانند و معتقدند که «هدف اساسی همه فلسفه او سیاست است.»
ذکر این نکته ضروری است که فارابی هرگز یک سیاستمدار نبود و دغدغه نزدیکی به رجال سیاست را نیز نداشت. در واقع به تعبیر حناالفاخوری و خلیل البحر در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام تمایلات شیعی فارابی علت اصلی گرایش وی به سیاست و تحقیق پیرامون امامت بوده است. به همین دلیل وی بیشتر از جنبه نظری به سیاست مینگریست تا جنبه عملی آن.
از جمله تعابیری که در فلسفه سیاسی فارابی به کرّار تکرار شده عبارت مدینه فاضله است. مدینه فاضله از نگاه فارابی مقدمه ای برای حصول سعادت برای آدمیان است. در واقع انسانها از طریق مدینه فاضله میتوانند به سعادت حقیقی دست یابند. فارابی در توصیف مدینه فاضله آن را به جسم آدمی تشبیه میکند که چنین تشبیهی برگرفته از افلاطون است. از نگاه فارابی در مدینه فاضله همه اعضا همچون اعضای بدن در جهت حفظ و رشد به فعالیت خود ادامه میدهند. همان گونه که در بدن انسان، قلب بر سایر اعضا برتری دارد در مدینه فاضله نیز رئیسی وجود دارد که بر دیگر اعضا ریاست میکند و خود خادم عضو دیگر نیست.
فارابی در فلسفه سیاست خویش همچون نظریه مابعدالطبیعه خود به دنبال وحدت و ترتیب است و همواره نگاه سلسله مراتبی را در اندیشه وی میتوان به وضوح مشاهده کرد. وی در توصیف سلسله مراتب مطرح شده در مدینه فاضله، در کتاب «السیاسات المدنیه» چنین مینویسد: «قلب در راس دیگر اعضاست و اعضای دیگر خادمان آنند ولی قلب خادم عضوی نیست، تا به اعضایی برسیم که تنها خادمند و هیچ عضوی خادم آنها نیست. در مدینه فاضله نیز چنین است؛ رئیسی دارد و در تحت نظر او مراتب دیگری است که هریک به مرتبه مادون خود سمت ریاست دارد، تا جایی که دیگر عضوی در خدمت آن نیست و در تحت نظر او اعضاء دیگری نیستند». (نقل از حناالفاخوری / خلیل البحر، 1377، 438)
فارابی معتقد است که رئیس مدینه فاضله به طور مستقیم معرفت را از طریق عقل فعال در خواب یا بیداری دریافت میکند. فارابی در کتاب «السیاسات المدنیه» در مقابل مدینه فاضله از ضدهای آن همچون مدینه جاهله، مدینه فاسقه و مدینه ضاله سخن به میان آورده است.
سخن آخر
بدون تردید نظام فلسفی فارابی تاثیر شگرفی در فیلسوفان بعد از وی داشته و به جرات میتوان گفت که هیچ اندیشه فلسفیای را در حوزه جهان اسلام نمیتوان یافت که متاثر از فارابی نبوده باشد. از سوی دیگر فارابی نخستین کسی است که به گردآوری علوم پرداخته و مجموعه تحقیقات خود را در قالب دایرةالمعارف در کتاب احصاء العلوم برای آیندگان به یادگار گذاشته است. در این میان آنچه شخصیت فلسفی فارابی را از دیگر فیلسوفان اسلامی متمایز میکند تلاش وی برای تلفیق آرای افلاطون و ارسطوست، تلاشی که بر پایهای سست یعنی اعتقاد به وحدت فلسفه قرار داشت و به همین دلیل نیز ناکام ماند. در آخر طرح یک سوال کلیدی حائز اهمیت است و آن این که چرا با وجود اهتمام فارابی به فلسفه سیاست و اخلاق، فیلسوفان بعد از وی چندان توجهی به این حوزهها نکردند.
منابع:
- قراملکی ناصر، ایروانی محمود، علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامی، سنجش، 1385
- نجاتی محمد عثمان، روانشناسی از دیدگاه دانشمندان مسلمان، ترجمه سعید بهشتی، انتشارات رشد، 1385
- حناالفاخوری، خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالحمید آیتی، انتشارات علمی - فرهنگی، 1377
- نعمه عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه جعفر غضبان، انقلاب اسلامی، 1367
روزنامه جام جم، شماره 2965، 19/7/89، صفحه 11 (اندیشه)