25 دی 1387, 0:0
کلمات کلیدی :شاه، انقلاب، فرار، دیکتاتور، بختیار، محمدرضا پهلوی
نویسنده : مهدي جنّتي
شاه ایران در سالهای آخر سلطنت خود به طرز تأسف باری شاهد سقوط پرشتاب حکومت خود بود. وقایعی که در سالهای 1354 و بعد از آن اتفاق افتاد، حکومت محمدرضا پهلوی را به سرنگونی نزدیکتر میکرد؛ اما افزایش در آمد سالانه نفت تا مرز 20 میلیارد دلار در سال او را امیدوار میساخت. همچنین توسعه روابط کشور با همسایگان غرب و شرق و بهبود رابطه ایران با عراق، اوضاع را بیش از پیش خوشایند ساخته بود. در آبان سال 1354 دربار شاه پنجاهمین سال سلطنت خاندان پهلوی را با صرف هزینههای هنگفت برگزار کرد که در این ریخت و پاشها نارضایتیهای مردمی را میافزود. در این دوران شاه سعی میکرد بیش از گذشته نظر مساعد آمریکا را جلب کند و با تسلیم در برابر تمام خواستههای کارتر به سلطنت خود با آرامش ادامه دهد. شاه به خیال خود امنیت و آرامش کاملی در کشور حاکم کرده بود، غافل از اینکه جرقههای انقلاب در همان سالها زده میشد و در بطن جامعه، مردم با روشنگریهای روحانیت از اوضاع و احوال ایران و ظلم و ستمهای شاه خائن آگاه میشدند. دیکتاتوری ظالمانه شاه و برخورد وحشیانه دولت وقت با مخالفتهای مردمی در آن زمان را میتوان نقطه تشدید و تحول نهضتهای انقلاب دانست. مدت زیادی به طول انجامید تا شاه و اطرافیانش متوجه اوضاع دگرگون پیرامون خود شوند. اقدام آنها در واکنش به اوضاع، برکناری هویدا و نخستوزیری آموزگار بود. آموزگار پیش از آن ذرات نفت را بر عهده داشت این تغییرات وضعیت نابسامان مملکتی را عوض نکرد. ناآرامی و اعتصاب، اوضاع ایران را فلج کرده بود. اعلامیههای آیت الله خمینی همه جا پخش میشد و او اکنون خواهان تشکیل کمیتهها شده بود. «بگذارید هر مسجد تبدیل به یک کمیته برای انقلاب شود» آیتالله به این دلیل این درخواست را کرد که پلیس و ساواک قادر نبود در مساجد رخنه کند.[1]
دولت آمریکا نتوانست آنطور که شاه انتظار داشت، رضایت نظر او را برآورده سازد. پس از او شریف امامی کابینه را عهدهدار شد. شریف امامی از مهرههای دست نشانده انگلیسی بود و در اعمال خود سعی در جلب نظر انگلیس داشت. در طول عهدهدار بودن نخستوزیری شریف امامی، تغییری در جهت بهبودی وضعیت شکل نگرفت. در همین دوران بود که امام (ره) به فرانسه تبعید شدند و ورود ایشان به "نوفل لوشاتو" برخلاف انتظار شاه تیتر اول روزنامههای دنیا قرار گرفت که امام (ره) به فرانسه تبعید شدند و ورود ایشان به نوفل لوشاتو برخلاف انتظار شاه تیتر اول روزنامههای دنیا قرار گرفت.
ورود آیت الله خمینی به نوفل لوشاتو یک نقطه عطف در تاریخ انقلاب بود. او اکنون در معرض توجه کامل مطبوعات و رادیوهای جهان که به تمام سخنان و اقدامات او توجه زیادی میکردند، قرار گرفته بود. یک نتیجه حضور آیه الله خمینی در پاریس این بود که سر دبیرهای روزنامههای ایرانی را دچار حیرت و سرگردانی کرد.[2] در همین ایام بود که حماسه خونین 13 آبان به دست دانشآموزان و دانشجویان انقلابی رقم خورد و رژیم پهلوی را با چالش بیشتری روبرو کرد.[3]
حرکت بعدی شاه که البته کارتر به او دیکته کرده بود، تشکیل دولت نظامی به نخستوزیری ازهاری (رئیس ستاد ارتش) بود. دولت نظامی ازهاری، جایگزین کابینه آشتی ملی شریف امامی گردید. ازهاری از عناصر افراطی ارتش محسوب میگردید. شاه خائن پس از کشتار دانشگاه به مناسبت روی کارآمدن دولت نظامی، نطقی رادیوئی و تلویزیونی ایراد کرد: «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم»، من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است، هستم.»[4] با روی کار آمدن دولت نظامی کلیه مطبوعات و دانشگاهها تعطیل شد و دفاتر روزنامهها به اشغال نظامیان درآمد. به نظر میرسید چند روز پس از دولت جدید ازهاری آرامشی نسبی برقرار شود. شاه دستور داده بود نظامیان بر روی مردم شلیک نکنند و مردم نیز از این وضعیت در جهت افزایش تظاهرات خود استفاده کردند. حکومت نظامی ازهاری نیز راه به جائی نبرد. موج نارضایتی از حکومت همچنان قویتر از پیش در مسیر خود در جریان بود. تظاهرات مردم در اصفهان، همدان، یزد، کرمانشاه و فریدون کنار، دهها شهید و مجروح باقی گذاشت. مأموران ضد مردمی، اجتماع مردم گرگان در قبرستان شهر را به رگبار بستند که در اثر آن بیش از ده تن شهید شدند.[5] با آغاز محرم و با الهام از قیام امام حسین (ع) شور جدیدی در مردم پدید آمد. شتاب حرکت مردم دوچندان شد. در بسیاری از شهرها تظاهر کنندگان با کفن به خیابانها ریختند.[6] در پی پیامهائی، روحانیون از مردم دعوت میکردند تا در راهپیمائی تاریخی تاسوعا و عاشورا شرکت کنند. بیانیه مدرسین حوزه علمیه قم چنین بود:
اعلام میداریم که در عاشورا و تاسوعای سیدالشهدا حضرت امام حسین (ع)، برای عزدارای و تعظیم شعائر و بیان مجدد خواستههای اصیل اسلامی خود در این نهضت سراسری، راهپیمائی بزرگی خواهیم داشت. در شعارهای روزهای حماسی تاسوعا و عاشورا بر «تشکیل جمهوری عدل اسلامی»، «نابودی رژیم ضد مردمی پهلوی»، «تامین استقلال و آزادی میهن» و «رهبری امام» تاکید میورزید. این روز مردم به شدت اراجیف ازهاری جلاد مبنی بر غیر واقعی بودن تظاهرات شبانه و توهین به خون مردم را به تمسخر گرفتند.[7]
بدین ترتیب دولت نظامی نیز نتوانست اوضاع نابسامان کشور را آرام سازد و شاه به ناچار برای خروج از بن بستی که در آن گرفتار شده بود به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت. دکتر صدیقی پس از یک هفته مطالعه و مشورت پاسخ رد داد و شاه از شاپور بختیار دعوت کرد. بختیار این پیشنهاد را به شرط گرفتن اختیار کامل و خروج شاه از کشور بعد از رأی اعتماد مجلسین به دولت پذیرفت. شاه ناگزیر تمام شرائط را پذیرفت.
حکومت 27 روزه بختیار آخرین مرحله سیر حوادثی بود که به سقوط سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوی انجامید. بختیار تعمداً یا ناخودآگاه که تاریخ درباره آن قضاوت خواهد کرد با اقدامات ناپخته و نسنجیده خود شتاب و سرعت بیشتری به حرکتهای انقلاب بخشید و سقوط رژیم سلطنتی را سریعتر و آسانتر از آنچه تصور آن میرفت، امکانپذیر ساخت.[8] در این دوران تظاهرات، اعتصابات و ویرانیها به اوج خود رسیده بود. در تبریز، اردبیل، اصفهان، زنجان، شاهرود، تربت حیدریه، شیراز، ارسنجان، آمل، قم، مرند، فریدون کنار، بندرعباس، کنگاور و چالوس صدها نفر به خون غلطیدند. روز 9 دی یکی از خونینترین روزهای انقلاب بود.[9] در این شرایط شاه چارهای جز فرار و خروج از کشور نداشت و سرانجام در 26 دی ماه 1357 محمدرضا پهلوی، کسالت و ناراحتی مزاج را بهانه قرار داده و گریز را بر قهر آشتی ناپذیر خلق ترجیح میدهد تا به تصور خویش آتش افروخته از خشم تودهها را تخفیف دهد. چهره در هم رفته و دیدههای گریان شاه جلاد، عمق اندوه دیکتاتور را از گریز، نشان میدهد، علیرغم اینکه خود سخن از بازگشت به وطن میراند. فرار دیکتاتور گرچه با غایت و نهایت آرمانهای مردم ستمدیده فاصلهای بسیار داشت اما در حکم یک پیروزی مرحلهای، خود، شادیزا و غرور آفرین بود.[10]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان