كلمات كليدي : محمد حسين فهميده، زندگي نامه، حضور در جبهه ها، پيام امام، فهميده در بيان رهبري، فهميده از نگاه آويني
نویسنده: حمیده قلی زاده
زندگینامه:
در یکی از روزهای بهاری اردیبهشت 1346 مصادف با سوم محرم در شهر خون و قیام در خانه ای محقر و کوچک در محله پامنار قم فرزندی متولد شد که وی را محمدحسین نامیدند.
دوران کودکیاش همراه سایر فرزندان خانواده و در کنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین به فیض شهادت نائل آمد، در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان با صفا و صمیمیت سپری شد. در سال 1352 به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و نیز اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانوادهاش به شهر کرج در دو مدرسه این شهر گذراند. در همین زمان بود که همانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور به جهت حوادث انقلاب روح وی نیز دچار تحولات عظیمی گردید. نوارها و اعلامیههای امام که قبل از انقلاب به دست او میرسید، عامل مهم دیگری در شکل گیری شخصیت او محسوب میشود. شهید فهمیده با وجود اینکه به سن تکلیف نرسیده بود، اهل نماز بود و برای پدر و مادر خویش احترام ویژهای قائل بود. علاقه عجیبی به شخصیت امام داشت و میگفت هر چه امام اراده کنند، همان را انجام خواهم داد. و من تسلیم او هستم. به دلیل مصدومیت هنگام ورود امام به ایران موفق به زیارت ایشان نگردید، اما پس از بهبودی در اولین فرصت در شهر مقدس قم موفق به دیدار امام شد. وی دوران کودکی و نوجوانی خود را در حالی سپری کرد که هر روز آن همراه حادثهای بود که در شکلگیری شخصیت او مؤثر واقع میشد.[1]
حضور در جبههها:
در حوادث کردستان او دوازده ساله بود که با عشق به انقلاب و امام خود را به کردستان رساند؛ ولی با ممانعت برادران کمیته روبرو شده به جهت کمی سن وی را به محل زندگی برمی گردانند و میخواهند در حضور مادرش متعهد شود که دیگر از شهرستان کرج خارج نشود، ولی او رضایت نداد و خطاب به آنان گفت: خودتان را زحمت ندهید، اگر امام بگوید، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم. من باید به کشور خود خدمت کنم. و اضافه میکند من تعهدنامه نمینویسم و اگر بنویسیم حرفی دروغ زدهام. حتی با تهدید به زندان حاضر نمیشود، تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضاء میگیرند. با شروع جنگ محمدحسین تصمیم میگیرد در همان روزهای نخستین جنگ تحمیلیی به جبهه برود و با متجاوزان بعثی بجنگد. آرام آرام رفتن به جبهه را بین خانواده و دوستانش مطرح میکند. حتی طی ملاقاتی که با یکی از دوستانش در بیمارستان داشت، سخن از تکلیف الهی خود بر زبان میآورد و ضمن خداحافظی با او آماده رفتن به جبهه میشود.
روزی به بهانه خرید نان از منزل خارج شده و پول نان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آنها ببرد و او را از تصمیم خود برای رفتن به جبهه آگاه کرده و از او میخواهد تا سه روز به خانوادهاش اطلاع ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس خود را به جنوب کشور میرساند و هرچه تلاش میکند که همراه دستهای عازم خطوط مقدم جبهه شود، موفق نمیشود. تا اینکه بالاخره با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد میکند و از فرمانده آنان میخواهد که وی را با خود ببرند. با وجود امتناع فرمانده، شهید فهمیده ایشان را متقاعد میکند که برای یک هفته او را همراه خود به خرمشهر ببرند. در این مدت کوتاه استعداد و قابلیت خود را در همه کارها نشان میدهد و در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر، با دوستی به نام "محمد رضا شمس" که در آنجا پیدا کرده بود، هر دو مجروح شده و به بیمارستان منتقل میشوند. پس از مرخصی از بیمارستان با وجود مخالفت فرمانده گروه و با حالت مجروحیت دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمیگردد. او برای اثبات لیاقت خود یک مرتبه به تنهائی میان عراقیها رفته لباس و اسلحه از آنها بدست میآورد و در شکل یک عراقی به میان نیروهای خودی برمیگردد. فرمانده گروه که به توانایی و اراده مستحکم "حسین" برای جنگ در جبهه اعتماد و اطمینان پیدا میکند به وی اجازه ماندن در جبهه را میدهد.[2]
کیفیت شهادت:
شهید فهمیده به اتفاق دوست شهیدش "محمدرضا شمس" سنگری واحد داشت که در هجوم عراقیها به خرمشهر محاصره می شود. "محمدرضا شمس" دوست و همسنگر حسین زخمی شده و حسین با سختی و مرارت فراوان او را به پشت خط می رساند و به جایگاه قبلی خود بازمی گردد. او با مشاهده تانکهای عراقی « ظاهراً 5 دستگاه تانک» که به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنها بودند، تاب نمی آورد و در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته بود و تعدادی دیگر در دستش گرفته بود، به طرف تانکها حرکت می کند. در این هنگام تیری به پایش اصابت کرد و او از ناحیه پا مجروح شد، اما آن تیر نتوانست در اراده محکم و عزم پولادین او خللی ایجاد کند، از این رو بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی ساخت و از لابهلای امواج تیر که از هر سو به او شلیک میشد، خود را به زیر تانکی انداخت و آن را منفجر کرد. به مجرد انفجار تانک مهاجمان گمان کردند که حملهای صورت گرفته است. لذا روحیه خود را باختند و با سرعت هر چه تمامتر تانکها را رها کرده و پا به فرار گذاشتند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته شد و پس از مدتی نیروهای کمکی هم سر رسیدند و آن قسمت را با وجود متجاوزان پاکسازی کردند. سرانجام این شهید والامقام در هشتم آبان 1359 در کوت شیخ نزدیک ایستگاه راهآهن خرمشهر به شهادت رسید.
بقایای پیکر شهید در قطعه 24، ردیف، 44، شماره 11 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.[3]
پیام امام (ره):
امام خمینی در پیامی که به مناسبت دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی صادر فرمود، جملات معروف خود را پیرامون شهید فهمیده چنین بیان میکند:
«رهبر ما آن طفل سیزده ساله است که با قلب کوچک خود که ارزش آن از صدها زبان و قلم بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید»[4]
فهمیده در بیان مقام معظم رهبری:
رهبر معظم انقلاب، میفرمایند:
«زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانشآموز بسیجی، شهید فهمیده از اصالتهای دفاع مقدس میباشد»
در جای دیگری نیز چنین می فرمایند:
«مواردى است که شخصیتهاى حقیقى، به نماد و به حقایق اسطورهگون تبدیل مىشوند... و از جملهى زیباترین آنها، شهادت این نوجوان بسیجى است»
مقام معظم رهبری در دیدار با خانواده او در رابطه با فداکاری و شجاعت او فرمودند:
«بروز چنین حوادثی که از تربیت صحیح و اصالتهای خانوادگی است، صرفاً در محیطهای اسلامی جلوهگری و نورافشانی میکند»[5]
فهمیده از نگاه شهید آوینی:
سید شهیدان قلم، حاج مرتضی آوینی، در قسمتی از برنامه پنجم روایت فتح با نام شهری در آسمان شهادت محمدحسین فهمیده را این گونه زیبا ترسیم میکند:
«خرمشهر، از همان آغاز خونین شهر شده بود، خرمشهر، خونینشهر شده بود. آیا طلعت را جز از منظر این آٰفاق میتوان نگریست. آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند. و پیکرهایشان زیر تانکهای شیطان تکهتکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمییابند، گردش خون در رگهای زندگی شیرین است. اما ریختن آن در پای محبوب، شیرینتر. شایستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانه اند. حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی انتهای نور، که پرتوی از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشنی بخشیده است.[6]