تحلیل جامعهشناختی تأثیر باورهای مذهبی بر سلامت عمومی و روانشناختی جوانان
فاطمه گلابی؛ استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تبریز و نویسنده مسئول f.golabi@gmail.com
حسین احمدزاده؛ کارشناسی ارشد پژوهشگری اجتماعی.
چکیده
نتایج بررسیها و تحقیقات مختلف نشان داده است که ایمان به خدا و باورهای دینی در درمان بیماریهای روحی و روانی، کاهش اضطراب و ایجاد آرامش در افراد مؤثر بوده است. ایمان مذهبی در انسان نیروی مقاومت میآفریند و تلخیها و مشکلات را قابل تحمل میکند. انسان با ایمان میداند که هر چیزی در جهان حساب معینی دارد. این مقاله پژوهشی، به بررسی میزان باورهای مذهبی دانشجویان و تأثیر آن بر سلامت روانی و جسمانی آنان میپردازد. براین اساس، 400 نفر از دانشجویان رشتههای مختلف و شاغل به تحصیل در دانشگاه تبریز مورد بررسی قرارگرفتهاند.
روش مطالعه از نوع پیمایشی و بهصورت مقطعی و ابزار تحقیق، پرسشنامه بوده است. دراین پژوهش برای سنجش سلامت روان از پرسشنامة سلامت روانی 28 گویهای گلدبرگ (دارای چهار مقیاس سلامت جسمی، اختلال خواب و اضطراب، اختلال کارکردی و افسردگی) استفاده شده و تأثیر ابعاد مختلف دینداری (شناختی، رفتاری و عاطفی) برروی آن مورد بررسی قرارگرفته است. نتایج یافتهها نشان میدهد که دانشجویان در بعد اعتقادی و عاطفی دینداری درحد بالایی بوده و در بعد رفتاری یا مناسکی درحد متوسطی هستند. نتایج آزمون آنالیز واریانس، معنیداری رابطة بین بعد اعتقادی و عاطفی تجربی را با سلامت روانی دانشجویان مورد تأیید قرار داده، اما رابطة بین بعد رفتاری (مناسکی) و سلامت روانی معنادار نبوده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که بعد اعتقادی و عاطفی (تجربی) دینداری بر سلامت روانی دانشجویان مؤثر بوده، اما بعد رفتاری یا مناسکی دینداری بر سلامت روحی و روانی آنان تأثیری ندارد. استنباط نهایی از این تحقیق این است که دانشجویانی که از باورهای مذهبی قویتری برخوردارند، ازسلامت روحی و جسمانی بیشتری نیز بهرهمند هستند.
واژگان کلیدی: سلامت روان، باورهای مذهبی، بعد اعتقادی، بعد مناسکی، بعد عاطفی، دانشجویان.
مقدمه
به رغم نگاه بدبينانه روانشناسي در سطح برخي نظامهاي كلي به مذهب، از همان ابتداي شكلگيري روانشناسي كاربردي، تحقيقات در زمينه رابطه مذهب و سلامت رواني، بیشتر بيانگر رابطه مثبت بين دو متغير بوده است. از دهه 50 ميلادي، تحقيقات بيانگر تأثير مداخلات مذهبي بر بهبود آلام روانشناختي بودند و از آن جمله ميتوان به تأثير نماز و دعا درمانگري بر اختلالات اشاره كرد (ولف 1997). از دههي 90 به دنبال ناكامي نسبي متخصصين حرفههاي بهداشت رواني از فنون و شيوههاي مداخلهاي مرسوم و بهدنبال تحقيقات متعدد و نتايج آنها كه بيانگر تأثير مثبت مذهب بر سلامت روان بوده، رويآوري به مذهب روز افزون گرديد.
به اعتقاد برخي از پژوهشگران، مذهب با تأثير بر سبک زندگي و چگونگي حل تعارضهاي ارزشي، به دو سوال اساسي انسان درباره هدف زندگي و معناي فعاليتها و استعدادهاي او پاسخ ميدهد (برمر، آبروگر و شوستروم، 1993) و به اين ترتيب به وحدت يافتگي سازمان روانشناختي، معنوي و خود نظمدهي انسان كمك ميكند. بهعبارت ديگر، سازشيافتگي انسان در پي پاسخگويي به آنها است، مذهب بستر مناسبي براي پاسخ به خواستهها و مواضع مهم فراهم ميكند. از جمله اين خواستهها و نيازها ميتوان به شكل انسان در رابطه با زمان و جاودانگي، اجتماعي شدن و اجتماعي ماندن، الگوي دلبستگي و جدايي، تشويق و تنبيه (مجازات)، معنادهي به فعاليتها، عقل، جايگاه فرد در جهان، غلبه و معنادهي به رنجها و تعارضهاي اساسي زندگي اشاره كرد (لوين 1996).
از نظر آلپورت (1968) مذهب طيفي است كه از يكسو براي افراد معنايي ابزاري دارد و از سوي ديگر نوعي معنا و معنايابي است كه خود انگيزه اصلي زندگي است و ارزش دروني دارد. آلپورت با بحث بر روي مذهب دروني و بيروني اظهار ميدارد كه مذهب دروني به خودي خود براي فرد جنبه انگيزشي دارد و به ديگر محركها نيازي ندارد. بهنظر او مذهب بيروني كمتر از مذهب دروني جنبه درمانگرانه و پيشگرانه دارد.
دانشجويان قشر وسيعي از فعالان يك كشور را تشكيل ميدهند و بهنظر ميرسد عوامل مختلفي ميتواند سلامت روانشناختي آنها را به خطر اندازد. اين عوامل ميتواند تركيبي از محركهاي دروني، مانند شخصيت (كه زمينهساز شكست و تسليم فرد در برابر مشكلات است ) يا عوامل بيروني، مانند تنيدگيهاي محيطي باشد. سلامت روان بهعنوان يكي از ابعاد سلامت در نظر گرفته شده است. طبق تعريف كارشناسان سازمان بهداشت جهاني، سلامتي عبارتست از «حالت رفاه كامل جسمي، رواني و اجتماعي و نه فقط عدم بيماري و ناتواني» و تأكيد بر اينكه هيچيك از اين ابعاد بر ديگري برتري ندارد (نور بالا، 2002).
تحقيقات متعدد نشان ميدهد كه همبستگي معناداري بين بهزيستي روحي و معنوي و اعمال مذهبي (باست 1991) افسردگي، عزتنفس و جهتگيري مذهبي دروني (گنیا، 2001)، بهزيستي هيجاني و رضايت از زندگي (كيم و همكاران 2000)، بيثباتي هيجاني و آشفتگي خلق (لچ و لارك 2004) و استرس (وودبرگ 1992) گزارش شده است. از سوي ديگر، سلامت رواني را حالت سازگارانه، کموبیش خوب، احساس بهزيستي و شكوفايي استعدادهاي شخصي تعريف كردهاند (ساپينگتون 2001). اين اصطلاح، عموماً براي كسي بهكار ميرود كه در سطح بالايي از سازگاري و انطباق عاطفي عمل ميكند و نه كسي كه تنها بيمار نيست.
فوتولاکیس، سیامولی، ماگیرا و کارپینس (2004) بیان میکنند، باور به اینکه خدایی هست که موقعیتها را کنترل میکند و ناظر بر بندگان است، تاحد بسیاری اضطراب مرتبط با موقعیت را کاهش میدهد. بهطوری که اینان معتقدند میتوان از طریق اتکا به خداوند، موقعیتهای غیرقابل کنترل را تحت کنترل در آورد.
مطالعات داگلاس (1983) نشان ميدهد كه نگاه ابزاري به باورهاي مذهبي اثرات پايدار در سلامت روانشناختي ندارد در حاليكه هدفمند بودن باورهاي ديني، مؤلفههاي سلامت روانشناختي را توسعه ميدهد (همان). همچنين مطالعات لوینسون (1993) نشان ميدهد كه داشتن تصويري مطلوب از خود و آينده، زمينهساز تلاشهاي سودمند و پيشرفتگرا است و موجب بهبود مؤلفههاي سلامت روانشناختي ميشود.
تحقيقات كيز (2002، 2003، 2004، a 2005، b 2005 و 2007) نشان ميدهد كه ناتواني در انجام فعاليتهاي روزانه، شيوع بيماريهاي قلبي، عروقي، نشاندهنده ابتلا به مشكلات جسمي و تعامل روانشناختي اجتماعي ضعيف بوده در ميان افراد در حال شكوفايي در كمترين سطح، در ميان افرادي كه از سلامت روانی نسبي برخوردارند در حد متوسط و در ميان افراد در حال پژمردگي در بالاترين سطح خود قرار دارند.
مطالعه دسرتر و همكاران (2006) نشان ميدهد كه رويكرد ديني تنها پيشبيني كنندهي سلامت روانشناختي بوده است. بدين معني كه رويكرد بالد با سطح بالاتر سلامتي و رويكرد مذهبي پايين با سطح سلامتي روانشناختي پايينتر ارتباط دارد.
تحقيقات پاتيلو (1995) نشان ميدهد كه مثبتانديشي درباره جهان پيرامون آن، رخوت، افسردگي و رفتارهاي اجتنابي را به دنبال نخواهد آورد.
از نظر كوئینگ (1994) مذهب براي افراد، نقش سپر دفاعي در برابر عوامل مخرب، زيانآور و تنشزاي محيطي را ايفا ميكند. كوئينگ و همكاران (2001) در نتيجه تحقيقات خود بيان ميكنند كه دين اثر مفيد و مطلوبي در از بين بردن فساد و كاهش مرگ و مير دارد و افرادي كه در امور مذهبي شركت ميكنند، از نظر روحي و جسمي سالمتر از افرادي هستند كه اعتقادات مذهبي ندارند.
کوئینگ ده سازوکار را برای تبیین رابطه بین مذهب و سلامت روان مطرح میکند:
- مذهب باعث ایجاد نگرش مثبت نسبت به دنیا در فرد میشود و او را در مقابل رویددهای ناگوار زندگی، مانند فقدان یا بیماری یاری میرساند؛
- مذهب به زندگی فرد معنا میدهد. داشتن معنا و هدف در زندگی نشان دهنده سلامت روان است و باعث افزایش توانایی فرد در انجام کارها میشود؛
- افراد مذهبی با حوادث تروماتیک زندگی که پذیرفتنی نیستند، راحتتر سازگار میشوند؛
- مذهب باعث ایجاد امید شده و امید باعث ایجاد انگیزه و انرژی در فرد میشود که او را به بهتر شدن اوضاع زندگی امیدوار میکند؛
- افراد مذهبی احساس آزادی بیشتری نسبت به دیگران میکنند. آنها وابستگی عاطفی کمتری به اطرافیان دارند؛
- احساس کنترل در افراد مذهبی بهواسطه دعا کردن ایجاد میشود، به اینگونه که دعا کردن احساس کنترل غیرمستقیم بر شرایط به ظاهر غیرقابل تغییر و ناگوار میشود؛
- افراد مذهبی از شخصیتهای دینی که رنج بسیار کشیدهاند، الگو برداری میکنند و این مسئله باعث افزایش تحمل و پذیرش موقعیتهای غیرقابل تغییر و ناگوار میشود؛
- افراد مذهبی از الگوی تصمیمگیری خاصی استفاده میکنند. این الگو فرد را در جهت افزایش تصمیمگیریهای مفید برای خود و اطرافیان و کاهش تصمیمگیریهای مخرب سوق میدهد. این امر تاحدی از شدت استرسهای زندگی میکاهد؛
- مذهب تنها منبع پاسخگو به سوالات نهایی است، بهویژه در موارد نهایی که علم قادر نیست به فرد کمک کند. این مسئله بهویژه در موارد جدی، مانند بیماریهای لاعلاج از اهمیت خاصی برخوردار است؛
- مذهب باعث برخورداری فرد از حمایت اجتماعی بیشتر میشود. این امر بهسبب ارتباط فرد با جامعه مذهبی و روحانیون، حتی خداوند [توکل] ایجاد میشود (چراغی، 1385: 35).
برخي از مطالعات نشان ميدهند كه آموزش روشهاي حل مسئله در چارچوب مذهبي، ضمن افزايش سازش يافتگي روانشناختي اضطراب آزمودنيها را كاهش ميدهد (شفر و گورش 1991).
در مطالعه بين فرهنگي در 19 كشور غرب كه بر روي 28085 نفر آزمودني انجام شده بود، دريافتند كه هرچه انسانها، پايبندي بيشتري به مذهب داشته باشند، درجه گرايش آنها به خودكشي كمتر است (نيلمن و همكاران، 1997).
تحقيقات واتسون (1994) نشان ميدهد كه افراد با جهتگيري مذهبي دروني از نظر شناختي منطقيتر و از سلامت رواني بيشتري برخوردارند و ميزان رضايتمندي آنها از زندگي بيشتر است.
يافتههاي طهماسبيپور و كمانگيري (1375)، بيرشك و همكاران (1380)، پورحسيني (1380)، جمالی (1381)، آليانی و همايون (1383) و جليلوند (1383)، طالقاني (1385)، صادقي، باقرزاده و حقشناس (1389) نشان ميدهد كه بين دين، معنويت و سلامت روان همبستگي وجود دارد. نتايج تحقيق برقي و عليپور (1388) بر روي باورهاي مذهبي اساتيد دانشگاههاي تهران و تأثير آن بر سلامت روان به اين نتيجه رسيده است كه باورهاي مذهبي با خوشبيني و منبع كنترل رابطه معنادار داشته و اين سه متغير بر سلامت روانشناختي اساتيد تأثيرگذارند. بر اين اساس هرچه ميزان باورهاي مذهبي، منبع كنترل و خوشبيني اساتيد افزايش يابد، نمرات سلامت روانشناختي آنان نيز بالا ميرود. براساس آنچه گفته شد میتوان به اهمیت موضوع رابطه باورهای دینی و سلامت روانی پی برد. سوال اصلی در این پژوهش این است که آیا بین دانشجویان متفاوت به لحاظ سلامت روانی و باورهای دینی تفاوت معناداری وجود دارد یا نه؟ وضعیت سلامت روانی دانشجویان براساس ابعاد مختلف دینداری چگونه است؟
تحقیقات مختلفی در مورد رابطه بین مذهب و سلامت روانی در داخل و خارج کشور انجام گرفته است که در اینجا به برخی از این تحقیقات و نتایج بهدست آمده، اشاره میشود:
* نتايج پژوهش استوارد و جو (1998) بر روی 121 دانشجو نشان داده كه روحيه مذهبي بهصورت چشمگيري با سلامت رواني و سازگاري در ارتباط است و افرادي كه خود را پيش از همه مذهبي ميدانند از ديگران سازگارترند و بالاترين عملكرد تحصيلي را دارند.
* تحقيق واتسون و همكاران (1994) به اين نتيجه رسيد كه افراد داراي جهتگيري مذهبي دروني از نظر شناختي، منطقيتر هستند، سازش يافتگي بيشتري از خود نشان ميدهند و از سلامت رواني بيشتري برخوردارند.
* پژوهش يانگ و همكاران (1994) به اين نتيجه رسيد كه افراد داراي جهتگيري مذهبي از نظر شناختي، منطقيتر هستند، سازش يافتگي بيشتري از خود نشان ميدهند و از سلامت رواني بيشتري برخوردارند.
* نتايج پژوهش يانگ و همكاران (2000) بر روي 303 نفر از فارغالتحصيلان رشتههاي روانشناسي نشان ميدهند كه معنويت بهعنوان يك سازه، نقش مهمي بر سازگاري روانشناختي دارد.
* مكنالتي و ديگران (2004) در پژوهش خود نشان ميدهند كه دين تأثير قابل ملاحظهاي در سازگاري افراد دارد و از آن ميتوان در كار باليني بر روي افرادي كه خواهان درون درماني معنوي هستند استفاده كرد.
* جانسون (2004) بيان ميكند باورهاي ديني نقش عمدهاي در سلامت روان و سازگاري افراد دارند.
* نتايج مطالعه ناوارا و جيمز (2005) نشان ميدهد افرادي كه در مقياس جهتگيري مذهبي بيروني نمرات بالاتري را كسب كردهاند استرس بيشتري داشتهاند؛ اما افرادي كه نمرات بالايي در جهتگيري مذهبي دروني داشتند، استرس كمتري را نشان ميدادند.
* برگين و همكاران (1988) با فرا تحليل 24 مقاله پژوهشي به بررسي رابطه بين مذهب و سلامت رواني پرداختهاند و به اين نتيجه رسيدهاند كه بين مذهب و سلامت رواني رابطه مثبت وجود دارد، بدينمعنا كه افراد داراي جهتگيري مذهبي دروني – كسانيكه معتقدند مذهب در ذلت آنها ريشه دارد - در مقايسه با افرادي كه جهتگيري مذهبي بيروني دارند - مذهب را وسيلهاي براي دستيابي به چيزهاي ديگر ميدانند - سلامت رواني مثبتتري دارند.
* كوئينگ و فوترمن (1995) در بررسي بر روي 23 تحقيق دريافتند كه اشخاصی كه متدینتر هستند، از سلامت روان و آسايش بيشتري برخورداراند.
* نتايج بررسي آقاياني چاووشي و همكاران (1387)؛ با عنوان بررسي رابطه نماز با جهتگيري مذهبي و سلامت رواني در بين كاركنان دانشگاه نشان ميدهد كه كساني كه جهتگيري مذهبي درونيشان بالا بوده، داراي اضطراب، افسردگي كمتر و سلامت رواني بهتري هستند تا كسانيكه جهتگيري مذهبيشان بيشتر بيروني است. از نظر عملكرد اجتماعي كسانيكه جهتگيري مذهبيشان بيروني است، وضعيت بهتري دارند، اما تفاوت بين افراد داراي جهتگيري مذهبي دروني و بيروني از لحاظ عملكرد اجتماعي معنادار نبود. اين تحقيق نتيجه ميگيرد كه افرادي كه مذهب در آنها دروني است و در ذات آنها ريشه دارد، در مقايسه با افرادي كه مذهب را وسيلهاي براي دستيابي به اهداف ديگر خود ميدانند از سلامت روشي بيشتري برخوردارند.
*نتايج تحقيق صفايي راد و همكاران (1389) بر روي 400 دانشجوي دانشگاه آزاد اسلامي همدان نشان ميدهد كه بين بهزيستي معنوي و سلامت روان همبستگي معنادار وجود دارد.
روش شناسی
روش پژوهش از نوع پيمايش و بهصورت مقطعي بوده است و در نيمه اول سال 1390 در دانشگاه تبريز به اجرا گذاشته شده است. جامعه آماري عبارتند از: كل دانشجويان دختر و پسر رشتههاي تحصيلي مختلف كه در زمان پژوهش به تحصيل در دورهي كارشناسي مشغول هستند. حجم نمونه 380 نفر است كه با استفاده از فرمول كوكران از بین حدود 14000 دانشجو انتخاب شده است. انتخاب افراد نمونه به روش تصادفي طبقهبندي بوده است. ابزار تحقيق پرسشنامه بوده كه از دو بخش تشكيل شده است. پرسشهاي مربوط به سلامت عمومي و پرسشهاي مربوط به ميزان دينداري.
پرسشهاي سلامت عمومي از پرسشنامه کلدبرگ (28 سوالي) گرفته شده و در مورد ميزان دينداري، سه بعد در نظر گرفته شده است: بعد عاطفي تجربي، اعتقادي و بعد رفتاري يا مناسكي. بعد اعتقادی، اعتقادات یا باورهایی است که انتظار میرود مؤمنان به آنها باور داشته باشند. بعد مناسکی شامل اعمال دینی مشخص همچون نماز و روزه است که انتظار میرود افراد معتقد آنها را بجا آورند و بعد عاطفی تجربی به عواطف و احساسات مذهبی ناشی از باور دینی نظیر ستایش، تواضع و ترس مربوط است (گلاک و استارک، 1965: 20-21). اين ابعاد با استفاده از پرسشنامه سنجه دينداري مورد بررسي قرارگرفته است.
آزمون آلفای کرونباخ نشاندهندة میزان روایی بالا برای سلامت عمومی (گویههای مقیاس سلامت جسمی برابر با 87/0، مقیاس اختلال خواب و اضطراب برابر با 84/0، مقیاس اختلال کارکردی برابر با 77/0 و مقیاس افسردگی برابر با 91/0) و دینداری ( بعد اعتقادی برابر با 92/0، بعد عاطفی، تجربی برابر با 88/0 و بعد رفتاری یا مناسکی برابر با 88/0) است.
پرسشنامه سلامت عمومي گلدبرگ (1972) (GHQ)، فرم 28 سوالي و مبتني بر روي خود گزارشدهي است كه با هدف رديابي كساني كه داراي يك اختلال رواني هستند، مورد استفاده قرار ميگيرد. اين پرسشنامه داراي 4 خرده مقياس نشانههاي جسماني (GHQ-A)، اضطراب و بيخوابي (GHQ-B)، نارسايي در عملكرد اجتماعي (GHQ-C) و افسردگي (GHQ-D) است. از طريق اين پرسشنامه 5 نمره براي هر فرد بهدست ميآيد كه 4 نمره آن مربوط به خرده مقياسها و يك نمره هم از مجموع نمرات خرده مقياسها بهدست ميآيد كه نمره كلي است.
براي بررسي و تحليل دادههاي جمعآوري شده از روشهاي آماري توصيفي و استنباطي استفاده شده است. در بخش استنباط آماري با استفاده از ماتريس همبستگي به بررسي معنيداري ضرايب همبستگي متغيرهاي مورد مطالعه پرداخته و سپس با استفاده از روش رگرسيون چندگانه بهصورت گامبهگام به تعيين سهم متغيرهاي پيشبيني در تغييرات متغير ملاك پرداخته شده است.
یافتههای تحقیق
یافتههای توصیفی تحقیق نشان میدهد که در میزان سلامت عمومی، دانشجویان از سلامت نسبتاً بالایی برخوردارند. در بررسی ابعاد سلامت عمومی (روانشناختی و جسمانی)، میزان میانگینهای مندرج در جدول شماره 1 حاکی از این است که دانشجویان از اختلال جسمانی، اضطراب، اختلال عملکرد و افسردگی کموبیش رنج میبرند.
جدول شماره 1 : جدول میانگین میزان سلامت و ابعاد آن در بین دانشجویان
متغیر
|
میانگین
|
کمترین
|
بیشترین
|
میزان متغیر
|
سلامت عمومی (GHQ)
|
14/10
|
31/4
|
81/19
|
نسبتاً زیاد
|
اختلال جسمانی (GHQ-A)
|
50/2
|
1
|
71/5
|
نسبتاً کم
|
اضطراب (GHQ-B)
|
46/2
|
1
|
6
|
نسبتاً کم
|
اختلال در عملکرد (GHQ-C)
|
18/3
|
1
|
67/5
|
نسبتاً کم
|
افسردگی (GHQ-D)
|
99/1
|
1
|
57/5
|
نسبتاً کم
|
دینداری میتواند از عوامل دخیل در سلامت روانی و جسمانی دانشجویان باشد . نتایج مندرج در جدول شماره 2 بیانگر آن است که دانشجویان از میزان نسبتاً زیاد دینداری برخوردارند. مقدار میانگین این متغیر گواهی بر این ادعا است. در بین ابعاد سهگانه دینداری، میزان میانگین بعد عاطفی از همه کمتر بوده و این نشان دهنده قویبودن این بعد دربین دانشجویان است.
جدول شماره 2 : جدول میانگین میزان دینداری و ابعاد آن در بین دانشجویان
متغیر
|
میانگین
|
کمترین
|
بیشترین
|
میزان متغیر
|
دینداری
|
83/7
|
52/3
|
22/16
|
نسبتاً زیاد
|
بعد اعتقادی
|
47/2
|
1
|
6
|
نسبتاً زیاد
|
بعد عاطفی
|
16/2
|
1
|
89/5
|
زیاد
|
بعد مناسکی
|
18/3
|
1
|
5
|
نسبتاً زیاد
|
برای اینکه بدانیم آیا بین متغیرمستقل و وابسته همبستگی وجود دارد و نیز آیا این همبستگی معنادار است یانه، با توجه به سطح سنجش متغیرها از آزمون همبستگی پیرسون استفاده کردیم که نتایج آن در جدول شماره 3 و 4 ارائه شده است. براساس مقادیر جدول شماره 3، همبستگی متغیر وابسته و ابعاد آن با متغیر دینداری (متغیر مستقل) معنادار است.
جدول شماره 3 : جدول نتایج آزمون همبستگی بین احساس سلامت و ابعاد آن با میزان دینداری دانشجویان
متغیرها
|
دینداری
|
سلامت عمومی (GHQ)
|
ضریب همبستگی 224/0 | میزان معنیداری 000/0
|
اختلال جسمانی (GHQ-A)
|
ضریب همبستگی 172/0 | میزان معنیداری 001/0
|
اضطراب (GHQ-B)
|
ضریب همبستگی 134/0 | میزان معنیداری 009/0
|
اختلال در عملکرد(GHQ-C)
|
ضریب همبستگی 174/0 | میزان معنی داری 000/0
|
افسردگی (GHQ-D)
|
ضریب همبستگی 237/0 | میزان معنیداری000/0
|
نتایج بهدست آمده و مندرج در جدول شماره 4 نشان میدهد که بین متغیر میزان دینداری و ابعاد آن و متغیر وابسته رابطه معناداری وجود داشته و این رابطه در سطح خطای 99 درصد معنادار است. براین اساس، میتوان نتیجه گرفت که با افزایش میزان دینداری در ابعاد مختلف آن، میزان احساس سلامت عمومی نیز در بین آنان افزایش مییابد.
جدول شماره 4 : جدول نتایج آزمون همبستگی بین دینداری و ابعاد آن با میزان احساس سلامت دانشجویان
متغیرها
|
سلامت
|
دینداری
|
ضریب همبستگی 224/0 | میزان معنیداری 000/0
|
بعد اعتقادی
|
ضریب همبستگی 202/0 | میزان معنیداری 000/0
|
بعد عاطفی
|
ضریب همبستگی 196/0 | میزان معنیداری 000/0
|
بعد مناسکی
|
ضریب همبستگی 192/0 | میزان معنیداری 000/0
|
نتیجهگیری
با توجه به گسترش روزافزون مدرنیته و پيامدهاي اجتماعي، اقتصادي و رواني آن و تأثير چشمگير تمدن بر نحوه زندگي و سلامت جسماني و رواني انسانها، توجه به مقوله سلامت روان روزبروز اهميت بيشتري مييابد. تغييرات ايجاد شده در دهههاي اخير، بحران فكري و معنوي عميقي در جهان مدرن بهوجود آورده است. در اثر اين تغييرات، آدمي خلأ و شكاف عظيمي را در عرصه زندگي تجربه كرده و فقدان باورهاي معنوي، زمينهي بروز بيماريهاي روانشناختي و رفتارهاي ناسازگار را مهيا كرده است (هميلتون 1377). آمارهاي سازمان بهداشت جهاني حاكي از این است كه در جهان در دو دههي اخير، از بيماريهاي جسمي كاسته شده و بهطور معنيداري، بيماريهاي روانشناختي شايعتر شده است (دي ماتئو 1378).
نتایج این پژوهش که در بین دانشجویان دختر و پسر مشغول به تحصیل در رشتههای مختلف دانشگاه تبریز به اجرا گذاشته شد، نشاندهنده تأثیر مثبت میزان دینداری بر احساس سلامت روانشناختی آنان بوده است و بالعکس، کسانیکه از باورهای مذهبی پایینتری برخوردار بودند، از لحاظ سلامت نیز با مشکلات روحی و جسمی بیشتری مواجه هستند. یافتههای این تحقیق بهخوبی مؤید نتایج تحقیقات انجام یافته در داخل و خارج کشور است.
از معنویت تعاریف مختلفی ارائه شده است. کلیفورد (2002) معنویت را تحت عنوان نگرش مذهبی، ابعاد عملی بهداشت تن و روان، باورهای فراطبیعی و اعمال مذهبی تلقی میکند. برخی از اندیشمندان، مذهب را پیوند انسان با موجود بزرگتر میدانند، درحالیکه معنویت را معادل با زندگی در نظر میگیرند. دینداری سبب تقویت معنویت و معنا در زندگی انسان میشود. مذهب چارچوبی را از نظر معنوی فراهم میکند که باعث وحدت یافتگی درونی افراد میشود و سلامت روانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
براساس اظهارات آیدلر و کامل (1992) سازوکارهای پیونددهنده مذهب با سلامتی را میتوان روی همرفته در سه دسته جای داد:
- گروههای مذهبی دارای کارکرد نظمبخشی و انتظامدهی به رفتار اعضایشان هستند و بر این اساس، رفتارهای مربوط به سلامتی و بهداشت آنها (نظیر دخانیات، تغذیه، رژیم غذایی، ورزش، تحرک جسمی، نوشیدن مشروبات الکلی) را به دو دسته رفتارهای تجویز شده و رفتارهای تحریم شده تقسیمبندی میکنند؛
- تعهد و تقید مذهبی سبب تعلق افراد به شبکهای از اشخاص هم عقیده میگردد که میتوانند در مواقع مورد نیاز به همدیگر کمک کنند. به این ترتیب با افزایشیافتن داشتههای مشترک فردی و میزان حمایت اجتماعی، مخاطرات جسمی و روحی به حداقل کاهش مییابد؛
- تعهد و تقید مذهبی به افراد کمک میکند تا چشمانداز مثبت و خوشبینانهای راجع به زندگی داشته باشند و به این ترتیب، سلامت روانی آنها به حداکثر میزان ممکن افزایش مییابد؛
بنابراین شبکههای اجتماعی، حمایت اجتماعی و مشارکت اجتماعی در مراسم و شعائرمذهبی به افراد کمک میکند تا سلامت و بهزیستی روانی خود را تأمین و حفظ کنند (وازرمن و تروواتو، 1996: 43-56).
شاید بتوان گفت که جهتگیری دینی اکثر دانشجویانی که خودشان را دیندار معرفی کرده بودند، از نوع بیرونی بوده است که مطابق با نظریه آلپورت جهتگیری بیرونی نمیتواند تضمینکننده سلامت روان باشد. این در حالی است که مطابق با یافتههای تحقیق، اکثریت دانشجویانی که جهت گیری درونی دینی قوی داشتهاند، از سلامت روان بالایی برخوردار بودهاند. براساس نظریه آلپورت، یک دینداری عمیق (درونی) برای داشتن سلامت روانی و رسیدن به شخصیت بالغ و سالم لازم است. به تعبیر دیگر، داشتن معنا و هدف در زندگی، احساس تعلق به منبع والا و امیدواری به کمک و یاری خداوند در شرایط مشکلزای زندگی و برخورداری از حمایتهای اجتماعی و روحانی از جمله منابعی هستند که افراد دیندار با برخورداری از آنها میتوانند در مواجهه با حوادث و شرایط فشار زای زندگی آسیبهای روانی کمتری را متحمل شوند (ریاحی و علیوردی نیا، 1388: 86).
نگاهی به نتایج تحقیق نشان میدهد که دانشجویان در بعد مناسکی نمره پایینتری نسبت به دو بعد دیگر یعنی اعتقادی و عاطفی کسب کردهاند و این نشان میدهد که به لحاظ شرکت در اعمال و مناسک، ضعیف هستند. سوالی که به ذهن میآید این است که چرا با گذشت سه دهه از انقلاب اسلامی و تلاشهای بسیار، نسل جوان و تحصیلکرده جامعه ما به بعد مناسکی کمتر اهمیت میدهد؟
شکلگیری هویت دینی در افراد، حافظه جمعی و منابع معرفتی از دین را در اذهان افراد تشکیل میدهد. با وجود افزایش و شدتیافتن فرآیند توسعه، مذهب همچنان بهعنوان منبع مهمی برای هویت و معنابخشی در جهان متجدد و آشفته بهشمار نمیرود (کلانتری، عزیزی و زاهد زاهدانی، 1388: 128).
گسترش ارتباطات جهانی، ایجاد تغییرات فرهنگی و رواج ارزشهای مختلف و قرارگرفتن جوانان در معرض اندیشهها و گرایشهای مختلف به یک مسئله مهم بدل شده است . این امر سبب تضعیف هویت دینی جوانان میگردد. چه باید کرد تا افراد نسل جوان بتوانند در مقابل اندیشههای مخرب دوام آورده و دچار مشکلات هویتی نشوند؟
بخشی از قضیه مربوط است به اینکه امروزه جامعهپذیری افراد، یادگیری ارزشها و هنجارهای جامعه در چارچوب نهادهای آموزشی شکل میگیرد و بخش دیگر از رفتار و اندیشههای فرد براساس نظریه اریکسون، در دوران کودکی (شیوه فرزندپروری) و تحت تأثیر الگوهای درون خانواده و تعامل با همسالان شکل میگیرد. الزامات زندگی مدرن و اشتغال والدین در خارج از خانه و نبود ارتباط کلامی و احساسی بین اعضای خانواده سبب میشود که در تبادل ارزشهای مهم و بهویژه ارزشها و اندیشههای دینی و در درونیکردن این ارزشها در بین جوانان خلل ایجاد شده و جوانان نتوانند پایه و اساس محکمی برای رفتار و اندیشههای دینی خود پیدا کنند و دچار نوعی سرگشتگی در مواجهه با مسائل دینی خواهند شد. در مقابل، دوری از خانواده در دوران مدرسه و سپریکردن مدت زیادی از روز را با همسالان و مواجهشدن جوانان با سوالها، معماها، اندیشهها، راهها و خرده فرهنگهای مختلف در دوران دانشجویی و گاهی اندیشههای نامتناسب، بحران در هویتیابی بهویژه هویت دینی را رقم خواهد زد. بنابراین شاید بتوان گفت عمل نکردن خانوادهها به رسالت خود در تربیت نسل جوان، سبب فاصله ارزشی بین نسلها میگردد.
موضوع بعدی به الگوگیری جوانان مربوط میشود. اگر به سابقه تاریخی هویت اجتماعی و دینی دانشجویان در دهه 50 نگاه کنیم، روشنفکران دینی در مذهبیسازی فضای دانشگاهها نقش مهمی داشتند و توانستند با ادبیاتی که در فضای مذهبی خلق میکنند، محیط دانشگاه را مذهبیتر کنند و با نقد آراء الحادی و نیز مارکسیستی و در عینحال نقد اسلام انحرافی، موجی جدید در مذهبیکردن فضا و محیط دانشگاه ایجاد کنند. با وقوع انقلاب اسلامی، دانشگاهها بهعنوان کانون تحرکات اجتماعی قلمداد میشدند و همین منبع الگوگیری و هویتیابی دینی برای قشر جوان و دانشجوی بود. بعد از انقلاب اسلامی در دهه 60 ، تأسیس نهادهای انقلابی و تأثیر دفاع مقدس و جنگ تحمیلی سبب شکلگیری هویت دینی جوانان گردید. از آرمانهای انقلاب اسلامی دینداری بود؛ اما آنچه فکر دانشجوی امروزی را بهخود مشغول کرده، نه حرکت در جهت آرمانها و اهداف بزرگ، بلکه امنیت فردا و رسیدن به حداقلهایی است که هر آدمی حق داشتن آنها را دارد و در پرتو آن، آرامش درونی تنها چیزی است که میتواند امید به زندگی و تلاش در جهت نیل به اهداف را تأمین کند . دغدغههای مختلف و مسائل پیرامونی از یکسو و نبود ارتباط و عدم شکلگیری گفتمان و تعامل بین نسلهای میانسال و جوان سبب میشود نسل امروزی نه دارای پشتوانهای برای تکیه، الگوگیری و داوری باشد و نه بتواند بهراحتی در مواقع بروز مشکل به آنها مراجعه کند.
شاید بزرگترین آسیبشناسی جامعه امروز ما این مهم باشد که در برخی موارد «دین جدا از دینداری» نمایان میشود. بدینمعنا که به لحاظ اعتقادی به بسیاری از موارد قائل هستیم در حالیکه در عمل آنها را رعایت نمیکنیم. یعنی بهجای اینکه عمل به دستورات دینی جزئی از اصول و ارزشهای اخلاقی ما قرار گیرد، عدم رعایت سفارشات و احکام دینی سبب میشود که بسیاری از کارها در جامعه تظاهر به دینداری جلوه کند. این رویه در عین اینکه حرمت بسیاری از ارزشها و هنجارهای دینی را لوث میکند، نوعی الگودهی غلط را برای نسل جوان امروزی رقم میزند، بنیان دینی جامعه را سست کرده و در عینحال جامعه را بهسمت بیاخلاقی سوق میدهد. براساس آنچه گفته شد بر دوش تک تک خانوادهها و نهادهای آموزشی و پرورشی و مبلغان دینی تکلیفی است مبنی بر اینکه به رسالت خود در جامعه در جهت فرهنگسازی، آشنایی جوانان با اصول و ارزشهای دینی و رفع شبهات و مشکلات بکوشند.
فهرست منابع
- آقایاني چاووشي، اكبر و همكاران (1387) بررسي رابطه نماز با جهتگيري مذهبي و سلامت روان، مجله علوم رفتاري، دوره دوم، شماره دوم، تابستان، صفحات 156- 149.
- برقي، زيبا و احمد عليپور (1388) بررسي رابطه سلامت روان با باورهاي مذهبي، منبع كنترل و خوشبيني اساتيد دانشگاه، فصلنامه معرفت در دانشگاه اسلامي، سال سيزدهم، شماره 3، پاييز، صص 149- 170.
- تقوي، محمدرضا (1380) بررسي روايي و اعتبار پرسشنامه سلامت عمومي. مجله روانشناسي. سال پنجم، شماره 4 صص 381- 395.
- جمالي، فريبا (1371) بررسي رابطه نگرش مذهبي، احساس معنابخش بودن زندگي و سلامت روان در دانشجوايان دانشگاههاي تهران. پاياننامه كارشناسي ارشد روانشناسي عمومي. دانشگاه الزهرا.
- چراغی، مونا و حسین مولوی (1385) رابطه بین ابعاد مختلف دینداری و سلامت عمومی در دانشجویان دانشگاه اصفهان، مجله پژوهشهای تربیتی دانشکده علومتربیتی دانشگاه اصفهان، سال دوم، شماره 2، صص 1-22.
- ریاحی، محمد اسماعیل و اکبر علیوردی نیا (1388) مجله علوماجتماعی دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال پنجم، شماره دوم، پاییز و زمستان، صص 51-90.
- صادقي، محمدرضا، رحيم باقرزاده و محمدرضا حقشناس (1389) وضعيت نگرش مذهبي و سلامت روان در دانشجويان، مجله دانشگاه علوم پزشكي مازندان، دوره بيستم، شماره 75، فروردين و ارديبهشت، صص71- 75.
- صفايي راد، ايرج و همكاران (1389) رابطه بين بهزيستي معنوي با سلامت روان در دانشجويان، مجله دانشگاه علومپزشكي و خدمات بهداشتي درماني سبزوار، دوره 17، شماره چهارم، زمستان، صص 270- 276.
- طهماسبيپور، نجف و مرتضی كمانگيري (1375) بررسي ارتباط نگرش مذهبي با ميزان اضطراب، افسردگي و سلامت روان گروهي از بيماران بيمارستانهاي شهداي هفتم تير و مجتمع رسول اكرم6.
- طالقانی، نرگس (1385) رابطه جهتگیری مذهبی با سلامت روانی، مجموعه مقالات سومین سمینار سراسری بهداشت روانی دانشجویان، تهران، سوم و چهارم خرداد.
- کلانتری، عبدالحسین؛ علی عزیزی و سعید زاهد زاهدانی (1388) هویت دینی و جوانان (جوانان شهر شیراز)، فصلنامه علمی پژوهشی تحقیقات فرهنگی، دوره دوم، شماره 6، تابستان، صص 125-141.
- Allport, G, (1968) The Person in Psychology, Boston, Beacon Press.
- Bassett RL, Camplin W, Humphrey D, Dorr C, Biggs S, Distaffen R (1991) et al. Measuring Christian Maturity: A Comparison of Several Scales. J Psychol Theol. 19(I): 84-93.
- Berammer LM. Abrego P. Shostrom EL (1993) editors.Therapeutic Counseling and Psychotherapy. 6th edition. Prentice Hall.
- Chan, D.W. Chan, T.S.C.(1983) Reliability, Validity and the Structure if the General Health Questionnaire in the Chinese Context. Psychological Medicine, 13: 363-372.
- Culliford, L(2001) Healing from within Sprituality and Mental Health, Advanced in Psychiatric Treatment, Vol.8, pp 249-261.
- Didoca, D. (1999) "Assessing Sociotypal Trait In:13-18 years Olds", Journal of Personality & individual Differences, 27(4), P.673-682.
- Douglas, M (1983) The Effects of Modernization On Religious Change, Boston, Beacon.
- Dubaw, E. F., Pargament, K.I.,Boner,P., Tarakeskwar (2000) Initional Investigation of Jewish Early Adolescence Bethni Identity. Stress and Coping. Journal of Early Adolescence. Vol.20, p.418-428.
- Ellison CW, Jonker-Bakker I (1983) Spiritual Well-being: Conceptualization and measurement. Psychol Theol, 11(4):330-40
- Fabricatore, A. N (2004) Stress, religion, and mental health: Religious Coping in Mediating and Moderating Roles. International Journal for the Psychology of Religion, 14, 91-108.
- Genia V (2001) Evaluation of Spiritual Well-being Scale in Sample of College Student. Int J psychol religion. 11(1): 25-30.
- Goldberg, D. P (1972) The Detection of Psychiatric Illness by Questionnaire: A Technique for the Identification and Assessment of Non-psychotic Psychiatric Illness. London: Oxford University Press.
- Graham, S,. Furr, S,. Flowers, C,. & Burke, M. T (2006) Religion and Spirituality in Coping with Stress. Counseling and Values, 46( I),
- M & Kuk. (2005) Identity Style, Psychosocial Maturity and Academic Performance: Personality and Individual Differences, 30 (I) 235-247.
- Hartz GW (2005) Spirituality and Mental Health: Clinical Applications. New York: Haworth press.
- Keyes, C. L. M (1998) Social Well-being. Social Psychology Quarterly, 61, 121 -140.
- Keyes, C. L. M (2002) The mental health continuum: of Health and Social Behavior. 43, 207-222.
- Keyes, C. L. M (2003) Complete Mental Health: An Agenda for the 21st Century. In Flourishing: Positive Psychology and the Life Well-lived, pp. 293-312, edited by Keyes, C. L. M. and Haidt, J. Washington, DC: American Psychological Association Press.
- Keyes, C. L. M (2005a) Mental Illness and/or Mental Health? Investigating Axioms of the Complete State Model of Health. Journal of Consulting and Clinical Psychology. 73, 539-548.
- Keyes, C. L. M (2005b) Chronic physical disease and aging: Is mental health a potential protective factor? Aging International, 30, 88-104.
- Keyes, C. L. M (2004) The Nexus of Cardiovascular Sling Psychology, 56(2), 321-329.
- Keyes, C. L. M (2007) Promoting and Protecting Mental Health as Flourishing: A Complementary Strategy for Improving National Mental Health. American Psychologist, 62 (2), 95-108.
- Kim J, Heinemann AW, Bode RK, Sliwa J, King RB (2000) Spirituality, Quality of Life, and Functional Recovery After Medical Rehabilitation. Rehabil Psychol. 45(4): 365-85.
- Koeing, K.G. (1998). Handbook of Religion and Mental Health, Academic.
- Koeing, K.G. & McCullough & D.B Larson (2001) Handbook of Religion and Health, New York, Oxford University Press.
- Leach MM, Lark R (2004) Does Spirituality Add to Personality in the Study of Trait Forgiveness? Pers Individ Dif. 37(1): 147-156.
- McNulty, K (2004) Perceived Uncertainly Spiritual Well-being and Psychological Adaptation in Individual with Multiple Sclerosis. Journal of Family Psychology,
- Neelman .I. Halpern D. Leon D. Lcwis G (1997) Rolerance of Suicide. Religion and suicide rates: an ecological and individual study in western countries. Psychol Med, 27(5): 165-71.
- Navara,G.S. James, S (2005) Acculturative stress of missionaries: Does Religious Orientation Affect Religious Coping and Adjustment?, International Journal of Intercultural Relations.
- Patillo, G (1995) Pessimism and Cardiac Death, New York, Guilford.
- Payne IR. Bergin A.E, Bielmea KA. Jenkins PH. (1991) Review of Religion and mental Health: Prevention and the Enhancement of Psychosocial Functioning. Prevention in Human Service, 9: 11-40.
- Ryff, C. D (1989) Happiness is everything or is it? Explorations on the Meaning of Psychological Well-being. Journal of Personality and Social Psychology, 57,1069-1081.
- Schaefer CA, Gorsuch R.L (1991) Psychological Adjustment and Religiousness. Journal for the Scientific Study of Religion, 3(4):448-61.
- Sapington A. (2001). Health Psychology, Translated by Shahi Baravati 1-1.Tehran: Nashre Ravan Press. [in Persian]
- R.J. Joe. H (1998) Does Spirituality Influence Academic Achievement and psychological Adjustment of Affrican-American Urban Adolescence.EDRS-MF/ plus postage.
- Wasserman, Ira & Trovato, Frank (1996) The Influence of Religion on Smoking and Alcohol Consumption(Alberta Case Study), International Review of Modern Society, Vol.26(Autumn): No.2: 43-56.
- Watson, D. L. & Thrap, R. G (1994) Self-directed Behavior: Self- modification for Personal Adjustment.Pacific Grove, California: Books Pub 1, Comp.
- Woodbury A.M (1992) Social Support Network and Adjustment in Childhood: A Longitudinal Analysis [dissertation]. Boston: Boston University.
- D.M (1997) editor. Psychology of Religion. 2nd edition. John Wiley & Sons Inc.