نقد و بررسی تعالیم کریشنامورتی درباره دین و خدا
محمدحسین کیانی؛ پژوهشگر
چکیده
کريشنامورتي، آموزههاي خود را نه زيرمجموعه روانشناسي و نه در مسير ايجاد مذهب و تعاليم عرفاني ميداند؛ اما با اندکي تأمل بهراحتي ميتوان تعاليم او را در حوزه روانشناسي و عرفان قرار داد. بسياري از عبارات او با موضوع مذهب و معنويت شکل ميگيرد. اعم از اينکه در جهت ترويج گرايشي خاص، در حوزه معنويت است و يا به وضعيت مذهب و عرفان در عصر حاضر و گذشته ميپردازد. نگارنده در اين مقاله سعي ميکند ابعاد مختلف عقيده کريشنامورتی، در زمينه اديان و مذاهب را روشن کرده با بررسي و تحليل آنها، خواننده را بيشتر با عقاید او آشنا سازد، سپس کيفيت استدلالهاي او را بررسي کند.
واژگان کلیدی: ادیان و مذاهب، فلسفه تعالیم، خدا، معلم جهانی.
مقدمه
برای فهم تعالیم کریشنا مورتی میتوان زندگی او را به دو دوره تقسیم کرد، دوره نخست، زمانی که او بهعنوان رهبر انجمن «نظام ستاره شرق»5 داراي منزلت و نفوذ زيادي بود. انجمن مذکور، سازمانی معنوي است که هدف اصلي آن جمعآوري اشخاصي است که منتظر از راه رسيدن آموزگار بزرگ6 هستند. در اين دوره بود که کريشنامورتي در يکي از اولين سخنرانيهايش ناگهان در صدايش تغييري ايجاد شد، او شروع به استفاده از ضمير اول شخص مفرد کرد (بهجاي کاربرد هميشگي او از ضمير سوم شخص مفرد) تا قبل از آن لحظه، او درباره آمدن آموزگار جهاني سخن نگفته بود؛ اما در آن لحظه، براي نخستينبار گفت: «من در شرف آمدن هستم». از آن لحظه به بعد بود که اعضاي انجمن نظام ستاره باور آوردند که مراحل آمدن آموزگار آغاز شده است. آني بزانت به ياد گفتوگويي ميافتد که درست پس از اين واقعه با کريشنامورتي داشت. آني بزانت ميگويد: «سپس کريشنامورتي بهسمت صندلي خود رفت. من بعداً از او پرسيدم که آيا خودت هم فهميدي که چه مطلبي را بيان کردهاي يا نه؟ او پاسخ داد: خير. از او پرسيدم: چه احساسي داري؟ او گفت: احساس ميکنم که تازه از خوابی عميق بيدار شدهام. ميگفت: هنوز دچار سرگيجه است» (پیتر، 1376: 37).
دوره متاخر از تحول اساسي کريشنامورتی آغاز ميشود. از آنجا که بعد از چندين سال رهبري معنوي پيروان خود، انجمن «نظام ستاره شرقي» را منحل اعلام کرد و در سخنراني چنين گفت: «حقيقت حد و مرزي ندارد؛ یکسره بیانتها و نامشروط است و از هيچ راه يا مسيري نميتوان به آن نزديک شد. به هيچ عنوان قابل سازماندهي نيست. به همان نسبت هيچ سازماني نبايد تشکيل شود تا مردم را در راه يا مسيري بهخصوص هدايت و يا آنان را ناگزير به برگزيدن آن مسير کند، اگر به حقيقت اين موضوع پي ببرید، متوجه خواهيد شد که سازماندادن يک اعتقاد و باور، تا چه اندازه ناممکن است. اعتقاد موضوعی کاملاً شخصي و فردي است. شما نميتوانيد و مجاز نيستيد به آن شکل و ساختار مشخصي بدهيد و سازماندهي آن را برعهده بگيريد.چنانچه مرتکب اين عمل شويد، آن اعتقاد مرده و جامد خواهد شد و درواقع به يک فرقه يا عقيده مبدل میشود که به اجبار بهديگران تحميل شده است» (همان: 60).
اين ايده بعدها توسط کريشنامورتي گسترش یافت و بههمراه ديگر عقايد متشابه و يا مرتبط، مهمترين عقيده نظري کريشنامورتي در تعاليم جديد او شد. شهرت جهاني او دقيقاً بعد از تغيير خط فکرياش افزايش مييافت؛ چنانکه امروزه کريشنامورتي را بهدلیل عقايد، آموزهها، سخنرانيها و کتابهايی ميشناسند که همگي در دوره دوم زندگي حرفهاي او شکلگرفته است. مهمترين بازخورد ايدهی مذکور کريشنامورتی، در موضعگيري او در برابر اديان و مذاهب نمايان ميشود که در آينده به تفضيل در مورد آن سخن ميآيد؛ اما نکته جالب آنکه بعد از گذشت چندين دهه در سال 1968، کريشنامورتی سازمان و نهادي را براي دستهبندي و ترويج عقايد خويش تأسيس کرده و در هر دوره شاگرداني را پذيرفته و به تعليم آنان ميپردازد.
اما علت تغيير و تحول اساسي در روش تعاليم کريشنامورتي و رد منصب (معلم جهاني) از جانب او چيست؟ پيترميشل8 در کتاب «کريشنامورتي راز سر به مهر» اذعان ميکند که تضاد و دوگانگي معمولي همواره در کريشنا وجود داشت. همان تضادي که ميان سخنرانيها و بحثهايش در ملاء عام، عمل و تجربههای شخصي وی وجود دارد. دقيقاً با همان دوران تحول دروني او مطابقت دارد. اين حالت تناقض تا سالها در وجود او باقي مانده بود.
فلسفه مورتی
کريشنامورتي بارها بيان کرده بود که در پي تأسيس مذهب و عرفان نيست. حتي تعاليم خود را با روانشناسي مرتبط نميدانست! اما با توجه به کتابهاي گوناگون که اکنون از او باقي مانده است، اين سوال همواره ذهن خوانندگان و مخصوصاً مشتاقان تعاليم او را بهخود مشغول ميکند که با توجه به ايده اساسي او و نوع پيچيدگي عميقي که در تعاليم او وجود دارد، بهراستي اساس تعاليم کريشنا چيست؟ يکي از علاقمندان کريشنا، در يک سخنراني از او ميپرسد: نميدانم در طول چند هفته ديگري که در هندوستان خواهيد بود، فرصت هست که اصل تعاليم شما را روشن کنيم؟ ما حدود بيست تا بیستوپنج سال است که حرفهاي شما را ميشنويم؛ به يک معنا بسياري از ما توانستهايم زمينهي اساسي خط فکري شما را درک کنيم، اما هنوز يک پرسش براي من مطرح است که ميل دارم از شما بپرسم: تعاليم شما چيست؟
کريشنا ميگويد: از من ميپرسيد تعاليم من چيست؟ خودم هم نميدانم. نميتوانم آن را در چند کلمه بگنجانم. ميتوانم؟ فکر ميکنم اين عقيده که يک نفر تعليم ميدهد و دیگری تعليم ميبيند اساساً اشتباه است- دستکم بهنظر من اشتباه است- به عقیده من موضوع بيشتر جنبه«شرکتکردن بيشتر جنبه «سهيمبودن و همکاري دارد، تا جنبه تعليمدادن» و دريافتکردن. پس آيا ما ميتوانيم در چيزي سهيم و شريک باشيم که در فکر و حيطه ما نيست و جهت و هدف ندارد؟ آيا ميتوانيم شريک باشيم، يا همه ما چنان سخت شرطي شدهايم که هیچگاه نميدانيم معناي شريکبودن چيست؟ (مورتي، 1383: 223).
پرسش و پاسخ در چيستي تعاليم کريشنا، همچنان ادامه مييابد. در تمام پاسخهاي کريشنامورتی نوعي ابهام، همانند پاسخ فوق وجود دارد. تا آنجا که پرسشکننده ميگويد: وقتي من سؤال مطرح ميکنم و نتيجه نميگيريم، درواقع با بنبست مواجه ميشوم. تنها چارهاي که برايم باقي ميماند اين است که پرسش را پس بگيرم! کريشنامورتی ميگويد: نه، نه لزوماً. شما ميپرسيد تعليمات چيست؟ پاسخ اين است: تعليمات اين است که نه تعليمدهندهاي است و نه تعليمگيرندهاي. خود اين بخشي از تعليمات است (همان: 227). شما ميپرسيد: تعاليم تو چيست؟ درست است؟ من در چند کلمه آن را بيان ميکنم. آن چند کلمه اين است: آنجا که شما هستيد ديگري نيست.
پرسش و پاسخ در مورد چيستي تعاليم کريشنا، همچنان ادامه مييابد تا آنکه سرانجام فرد ديگري وارد بحث ميشود و ميگويد: لزومي ندارد که انسان هرمطلبي را درک کند. کريشنامورتي در جواب ادعاي فوق، عيناً همان مفاهيم گذشته را در قالب کلماتي ديگر بيان ميکند و حضار را در سردرگمي عميقي فرو ميبرد.9 وي در مورد تعاليم خويش معتقد است که تعليمات مهم نيستند. آنچه ضرورت دارد شناخت هستي و خويشتن خویش است. سعي نکنيد آنچه را درک کنيد که من ميگويم. اين را درک کنيد که آنچه من ميگويم ميتواند بهعنوان آيندهاي عمل کند که شما خود را در آن ميبينيد. وقتي شما از نزديک و با دقت به خودتان نگاه کرديد، آيينه ديگر اهميتي نخواهد داشت. شما ميتوانيد آن را دور بيندازيد (همان: 227)
نکته جالب آنکه، آخرين اظهارات مورتی در مورد خود و تعاليم بهجا مانده از خويش است. کريشنا مورتی در نُه روز باقيمانده از حيات خود ميگويد: ديگر چنين کالبدي يافت نخواهد شد. ضمناً هيچ شعور و خردي اين چنين والا و برين، در کالبد جسماني، شروع به فعاليت نخواهد کرد. دستکم چند صدسال بايد سپري شود تا چنین وضعيتي، دوباره امکانپذير شود. شما ديگر با چنين وضعيتي مواجه نخواهيد شد ... مردم همه وانمود خواهند کرد که دوباره قادر هستند با اين «آگاهي و شعور خردمندانه» وارد ارتباط شوند؛ اما بسيار بعيد بهنظر ميرسد. مگر آنکه بر اساس تعليمات و آموزشهاي بهجا مانده عمل کنند. اما هيچکس موفق به اينکار نميشود. هيچکس! هيچکس نتوانست بر اساس اين تعاليم زندگي کند. بنابراين ديگر حرفي باقي نمانده (پیتر، 1376: 125).
اين جملات باعث پريشاني و ناراحتي مسئولین و اعضای تمام مؤسسات و انجمنهایي شد که با نام کريشنامورتي بهحيات خود ادامه ميدادند. از اينرو سعي کردند، اين جملات در جايی منتشر نشود. برخي از انجمنها و شخصيتها در بيوگرافي کريشنامورتي اظهار کردند که اين هدف و نيت کريشنامورتي بود که جملات و تعاليمش را براي نسلهاي بعدي بهجاي بگذارد.
نکته: ابهامگوييهاي مذکور در بيان چيستي تعاليم کريشنامورتي تنها مختص اين بخش نيست. کريشنامورتی در بسياري از تعاليم خود، از عبارات مبهم و گنگ استفاده ميکند و خوانندگان را در سردرگمي فرو ميکشاند. اگر بخواهيم خوشبينانه نسبت به بسياري از تعاليم کريشنا اظهارنظر کنيم و نگوييم که عبارات اينچنيني او خالي از هر مفهوم منطقي است، دستکم بايد گفت در پشت اين عبارات- که بيشتر بهعبارات مجادلهاي و مغالطهاي ميماند- مفاهيم انتزاعي وجود دارد که اگر قطرهاي از حقيقت را چشيده باشند، آنقدر از فهم افکار عمومي به دور است که هيچگاه عبارات وي در مسير راهگشايي معنوي بهکار عوام مردم نميآيد. از دیگر سوی، لازم ميآيد که تعاليم او مختص اشخاصي باشد که عمري با سيره گفتاري و نوشتاري کريشنامورتی آشنا بودهاند؛ اما برخي ازشاگردانش که مدتها تحت تعاليم او پرورش يافتهاند در نافهم بودن برخي از اصول اساسي مکتب کريشنامورتي اظهار همدردي میکنند.
دیدگاه مورتی
کريشنامورتي آموزههاي خود را نه زيرمجموعه روانشناسي و نه در مسير ايجاد مذهب و تعاليم عرفاني ميداند. اما با اندکي درنگ بهراحتي ميتوان تعاليم او را در حوزه روانشناسي و عرفان قرار داد. بسياري از عبارات او با موضوعيت مذهب و معنويت شکل ميگيرد. اعم از اينکه در جهت ترويج گرايشي خاص، در حوزه معنويت است و يا به وضعيت مذهب و عرفان در عصر حاضر و گذشته ميپردازد. اگر به گفتار کريشنامورتي خوشبين باشيم، میتوان گفت که کريشنا با اصل دين و معنويت در جامعه موافق است و آن را لازمه حيات انساني ميداند. (مورتی، 1376الف: 87). اما در بُعد عمل، با اصل هيچ دين و مذهبي موافقت نکرد. اگر تعاليم کريشنامورتي را بهعنوان يک عرفان و يا مذهب معرفي کنيم با اشکالاتي همچون موارد زیر برخورد ميکنيم:
- او هيچگاه تعاليم خود را عرفان و مذهب نخواند و همواره ادعا ميکرد که براي تأسيس دين و مذهب فعاليت نکرده. در سند تأسيس بنياد کريشنامورتي آمده است: «بنياد کريشنامورتي سازمانی جديد، بدون کوچکترين ارتباط و شباهتي با سازمانهاي روانشناسي است. اين سازمان، بدون کوچکترين وابستگي به مفاهيم رواني و عرفاني عمل خواهدکرد» (پيتر، 1376: 80)؛
- بسياري از تعاليم کريشنامورتی سرشار از اغماض، پيچيدگي و جملات نامفهوم است. از اينرو، خصوصيت مذهبی فراگير را ندارد؛ زيرا پيروان خود را در سردرگمي و احتمالات گوناگون باقي ميگذارد؛
- کريشنامورتی معتقد بود که تعاليم او پس از مرگش کسي را به حقيقت متصل نخواهدکرد.
1. اديان و مسئله جنگها
کريشنامورتی ميگويد: انسان در طلب چيزي است جاودانه و پايدار. در طلب آن چيز بينام و نشان، کليسا و معابدي ساخته است و با نام مذهب دست بهکارهاي فوقالعادهاي زده است. جنگهاي واقعشده که مذاهب مسئول آن بودهاند. انسانهايي شکنجه و سوزانده شدهاند و به هلاکت رسيدهاند و اين بدان جهت است که ايده و نظريه، اهميتي بيش از حقيقت مذهب پيدا کرده است (مورتی، 1384: 59). مذاهب سعي کردهاند تا عامل وحدت و يگانگي باشند، اما موجب گسيختگي و پراکندگي بيشتري شدند که جنگها، مظالم و عذابها را به همراه داشت (مورتی، 1378الف: 207).
کريشنامورتي معتقد است که اصول اخلاقی که بزرگ داشته ميشود و بهوسيله گروههاي سنتي تصويب شده است ضداخلاقي است و اصول اخلاقی انقلابي نيز بهزودي، همانند اصول اخلاقی جامعه کنوني بزرگ داشته ميشود و ضداخلاقي ميشود. اين اصول اخلاقی، فرد را بر آن ميدارد که به جنگ برخيزد، بکشد، حريص و طالب قدرت باشد و اصل تنفر را بپذيرد که همگي بهراستي ستمگري و بيدادگري اتوريته کنوني است. (مورتی، 1382الف: 65).
در کنار ادعاهای کریشنا مورتی در نظر گرفتن نکاتی ضروری است:
- اينکه «همواره اديان موجب ايجاد جنگ شدهاند» ادعايی قديمي است که کليت ندارد؛
- اديان هرگز خواهان ايجاد جنگ نبودهاند، بلکه از جنگ بهعنوان عاملی مخرب ياد ميکردند؛
- جنگيدن قبح ذاتي ندارد، از اينرو براي دستگيري مظلوم و باز پسگيري حق وي، کوشش - در برخي موارد بهواسطه جنگيدن - ارزشمند است؛
- بسياري از جنگها که به اسم دين صورت گرفته، بهعلت اميال نفساني و خواستههاي باطل متدينين آن مسالک بوده است. از اينرو، نبايد عامل اينگونه جنگها را اصل دين معرفي کرد، بلکه عامل اصلي، نفس منفعتطلب و خودخواه کساني است که ادعاي دينداري میکنند.
2. دين و مسئله آزادانديشي
کريشنامورتي ميگويد: دين و مذهب نميتواند آزادي بدهد؛ زيرا چنين کاري نقض غرض است. حکم «هرچه رشته، پنبه شده است» را دارد. آنان برده ستايشگر ميخواهند. آن وقت بيايند به برده خود آزادي بدهند؟ آزادي در هيچ خانقاه و گوشهاي يافت نميشود. از طريق هيچ سيستم و الگوي نظري يافت نميشود .... من اکنون از آشرامها10 آنگونه فرار ميکنم که از طاعون! من براي آرامش بهسوی آنها رفتم و آنها به من مقداری تکليف و تعليمات ديکتاتورمابانه و سلطهجويانه دادند با مقداري وعده پوچ و عبث (مورتی، 1378ب: 153).
مرشدها که همه به انسان ميگويند چنينوچنان کن و در ازا اطاعت از آنها به پيروان خود وعده مدينه فاضله ميدهند. ما را تبديل به ماشينی کور و مطيع میکنند. ريشه کلمه obey (اطاعت) بهمعناي گوشکردن و شنيدن است. وقتي ديگری چيزي را بهطور مستمر به شخصی ميگويد آن شخص رفتهرفته ميل اطاعت پيدا ميکند و بهسوي تسليم، متمايل و کشانده ميشود! وقتي من از درون آزاد باشم و از خودم چيزي بياموزم، درباره ديگران نيز ميآموزم. ذهن آزاد، اطاعتکننده نيست (مورتی، 1384: 202).
کريشنامورتي ميگويد: به محض اينکه ترس در شما پيدا ميشود سعي ميکنيد با احساس مسئوليت و تعقيب سنتی آن را بپوشانید و بدينترتيب خلاقيت و ابتکار را از دست ميدهيد، در نتيجه مقلد باقي ميمانيد و فاقد خلاقيت و ابتکار ميشويد (مورتی، 1376ب: 19).
اما ادعای کريشنامورتي موجب برانگیختن چند پرسش و نکته میشود:
- گفتار کريشنامورتی در مورد اديان و مذاهب کليت دارد و هيچ وجه افتراق و تمايزي بين اديان بزرگ، مذاهب و گرايشهای افراطي برخي از عرفانهاي هندو نمیبیند. آيا او به يکسانبودن تمام اديان و مذاهب در تمام مسائل و جزئيات معتقد است؟!
- تمام اديان، هرچند داراي نقطهنظرات يکسان هستند؛ هرگز نميتوان از تمايزات آنان چشمپوشي کرد. برای مثال همه اديان و مذاهب مانع آزادانديشي و خلاقيت انسانها نيستند. آيا مراد از آزادانديشي و خلاقيت در امور ديني است يا غيرديني؟
- برای نمونه اسلام بهعنوان دينی بزرگ هيچگاه مانع آزادانديشي نيست، بلکه در بسياري موارد به انديشيدن سفارش ميکند. حسنبنعلي (ع) ميفرمايد: شما را به انديشيدن مداوم سفارش ميکنم؛ زيرا که انديشيدن پدر و مادر همه خوبيها است (ورام، ج1: 52) و عليبنابي طالب(ع) ميفرمايد: ساعتي کوتاه انديشهکردن بهتر از عبادتي طولاني است (امدی، 1360: 6537). هرچند در دنياي امروز، از لحاظ اجتماعی - سیاسی تمام فرآيندها حدومرز دارد. اگر آزادانديشي به فعاليتهايی ختم شود که باعث صدمهزدن به حريم نهادهاي اجتماعي گردد. همانطور که هر قانون حقوقي غيرديني با چنين آزادانديشي مقابله ميکند، اسلام بهعنوان ديني با آن مقابله ميکند که در جهت تقويت جامعه، حکومت و ايجاد حقوق عادلانه است؛
- زمانی که شخصی عضوی از نهاد و سازمان - اعم از ديني و غيرديني - ميشود. از آنجا که هر سيستم، دارای نظام و قوانيني است؛ فرد بايد از آن ضوابط پيروي کند. وجود قانون در يک سازمان بهمعناي مخالفت با آزادانديشي افراد نيست؛ زيرا افراد ميتوانند از آن نهاد خارج شوند و در ورای آن مرتکب هر عمل منافی با ضوابط آن شوند؛ اما تا زماني به قوانين آن بايد پايبند باشند که به سيستمی اعتماد ميکنند.
3. ماهیت اديان
کريشنامورتي ميگويد: ما خواهان پدري با عظمت و قدرتمند هستيم که از ما حمايت کند و به ما بگويد که بايد چه کنيم. حال براي آنکه تنها و بييار و پشتيبان نمانيم، بهخدا اعتقاد پيدا ميکنيم که به ما در زندگي کمک کند با اينهمه ذهن ما است که اين را آفريده است. اينطور نيست؟ برای اينکه ما ميترسيم و دوست داريم هدايت شويم و به ما بگويد چه چيز درست و چه چيز غلط است. همچنانکه بزرگ ميشويم بهاصطلاح مذهب را ميسازيم که درواقع مذاهب حقيقي نيستند. مذهب به عقيده من، چيز یکسره متفاوتي است و براي اينکه به اين چيز متفاوت دست پيدا کنيم که مذهب واقعي است بايد بهطور کلي از نظر ذهني آزاد شويم و از مذهبي دست برداریم که ذهن آن را ساخته و اختراع کرده است (مورتی، 1376ب: 220).
تمامي باورها از مسيحگرايي، هندویيسم و آيين بودا پويش انديشهاند که در راستاي زمان، نوشتارها، نمادها و فرآوردهاي دست و ذهن تداوم يافتهاند و همه آنها در جهان مدرن کنوني نيز دين خوانده ميشود. از ديدگاه کريشنامورتي، اينها بهراستي دين نبوده، بلکه پنداري رمانتيک، احساساتي، تسکيندهنده و خرسندکننده است (مورتی، 1376الف: 121).
در گفتار کريشنامورتي مسائلهای پراهميت وجود دارد. او هيچگاه در مورد مذهب حقيقي خود سخن نميگويد. بلکه همواره راه رسيدن به مذهب حقيقي را دستبرداشتن از اديان و مذاهب بزرگ معرفي ميکند. حال آنکه چه دليلي وجود دارد که مذهب حقيقي و يا هر تعليمي که او از آن پيروي ميکند و يا حتي اساس تعاليم او، ساخته ذهن و تخییل نباشد؟
4. اديان و حقيقت
کريشنامورتي معتقد است که همه سياستمداران قبيلهگرا هستند و قبيلهگرايي تنها نام پرزرق و برق مليگرايي يافته است. بنابراين ما نميتوانيم بههيچ سياستمدار، رهبر، يا هيچ کتابي که پيرامون معنويت نوشته شده، تکيه کنيم ...؛ زيرا هيچيک از آنان ياراي حل مسائل انسانيمان را نداشتهاند (همان: 99). انسانهاي عالم و سفسطهگر نيز به ما گفتهاند که چه بايد کرد، اما گفته آنها هم ما را جلوتر نرانده است. به ما گفته شده است که همه راهها به حقيقت ختم ميشود يعني شما راه خود را بهعنوان يک هندو ميرويد ديگري بهعنوان يک مسيحي و يا يک مسلمان، در نهايت تمام راهها به يک در منتهي ميشود. دري که وقتي خوب به آن نگاه کنيد به طرزي بسيار واضح به پوچي آن پي ميبريد. حقيقت، هيچ جادهاي ندارد و همين زيبايی حقيقت است. حقيقت زنده است. براي رسيدن به يک چيز مرده جاده وجود دارد؛ زيرا ايستا است. اما اگر پي ببريد که حقيقت چيزی زنده و متحرک است که هيچ قرارگاهي ندارد. نه معبد، مسجد، کليسا، مذهب و نه معلم و نه فيلسوفي و در نتيجه هيچکس نميتواند شما را بهسوي آن هدايت کند (مورتی، 1382ب: 42).
کريشنامورتي ميگويد: حقيقت سرزميني است بدون معبر، راهي بهسوي آن نيست. انسان نميتواند از طريق تشکيلات مبتني بر تشريفات، مسلکها و ايدئولوژيها، از طريق مرشدها، کشيشها، ادوار و شعایرشان و نيز از طريق دانشهاي فلسفي يا تکنيکهاي روانشناسي بهحقيقت برسد. شخص بايد حقيقت را در آينه روابط کشف کند رابطه با خويشتن خود و با مجموعه قضايا و پديدههاي زندگي (مورتي، 1383: 13).
5. اديان و انفعال انسان
کريشنا ميگويد: در طول تاريخ اديان، راهنمايان مذهبي اين اطمينان را به ما دادهاند که اگر تشريفات مذهبي خاصی را اجرا و دعاهاي معيني را نيز تکرار و از الگوهاي خاص پيروي کنیم و تمايلاتمان را سرکوب کرده و افکارمان را کنترل يا احساساتمان را منزه نگهداشته و خواستها و آرزوهايمان را محدود کنیم و از زيادهروي در مسائل جنسي اجتناب بورزيم. پس از تحمل کليه رياضتهای ذهني و بدني به چيزي ماوراي اين زندگي کوچک دست خواهيم يافت .... اما ذهنی شکنجه شده، شکسته و تقسيمشده، ذهني که ميخواهد از همه آشفتگيها فرار کند. ذهني که جهان بيرون را انکار کرده و بهوسيله اجراي ديسيپلين و تطبيق دادنهاي خود سنگ شده است، چنين ذهني هرچند هم که طلب و تلاش کند باز همه چيز را بر طبق تجربيات خود ميبيند (مورتی، 1382ب: 35).
علت اوليه اختلال و بينظمي درون ما، جستوجوي واقعيتي است که توسط «ديگري» به ما وعده داده شده است. ما بهطور کليشهي و مکانيکي از کسي پيروي ميکنيم که ما را از يک زندگي معنوي بيدغدغه مطمئن ميکند و اين امريست غيرعادي (همان: 37). کريشنامورتي معتقد است: ديگر نميتوانم به هيچ سنتي وابسته باشم؛ زيرا سنت باعث بهوجود آوردن تنبلي عظيمی میشود. من به هيچوجه نميتوانم به ديگري اعم از معلم، خدا، اعتقاد، سيستم و يا هر نوع نفوذ و فشار خارجي تکيه کنم تا او براي تغيير به من کمک کند (همان: 47).
اما باید گفت؛ بسياري از دانشمندان، در طول اعصار گوناگون افرادي بسيار مذهبي و متدين بودند حال آنکه بهنظر ميرسد وجه اعتقاد مذهبي ايشان مانعي براي پيشرفت علمي آنها نبوده است. از طرفی، چنانچه گذشت برخي از اديان و مذاهب برای انديشه و تحصيل علم اهميت زيادي قائل هستند.
نتیجهگیری
در معنویت کريشنامورتی موجوديت خداوند، ساختار اديان، مذاهب، فرامين، دستورات ديني و ... به محصول ذهن انسانها تبديل ميشوند. از ديگر سوی ذهن را سازنده تخيلات تعريف ميکنند. بدينسان او رويکرد معنوي معاصر و اعصار گذشته را ساخته ذهن تخيلي دانسته به «شکگرايي معنوي» دامن ميزند.
کريشنامورتی تمام ارزشهاي ديني انسان را به اسم حقيقت قرباني ميکند. او هيچگاه تصوير روشني از حقيقت عرضه نمیکند. آيا حقيقتي که او در ذهن ميپروراند؛ اول. زاييده ذهن تخيلي او نيست؟ دوم. آن حقيقت ارزش قرباني کردن تمام معتقدات و آموزههاي ديني- معنوي انسانها را دارد؟ برای نمونه، اگر او راه رسیدن به سعادت را در مديتيشن ميداند؛ نخست اینکه انواع گوناگون مديتيشن در مکاتب ديني- عرفاني قبل از کريشنامورتی وجود داشته، در نتیجه این ادعای جدیدی نیست؛ و دیگر آنکه آيا مديتيشن ميتواند و توانسته است تمام گرفتاريهاي مقلدين خود را حل کند؟
فهرست منابع
- ابي الحسين ورّام بن ابي فراس (بیتا) تنبيه الخواطر و نزهة النواظر، بيروت: دارالتعارف و دارصعب.
- عبدالواحد الآمدي الميمي (1360) غررالحکم و دررالکلم، تحقيق مسير سيدجلالالدين المحدث، تهران: الطبعه الثالثه.
- مورتي کريشنا (1376 الف) تارو پود انديشه، رضا ملکزاده، تهران: انتشارات ميترا.
- مورتي کريشنا (1376 ب) زندگي پيشرو، پيمان آزاد، تهران: انتشارات صداي معاصر.
- مورتي کريشنا (1378 الف) حقيقت و واقعيت، حبيبالله صيقلي، تهران: انتشاارت ميترا.
- مورتي کريشنا (1378 ب) شادماني خلاق، محمدجعفر مصفا، تهران: انتشارات صفي عليشاه.
- مورتي کريشنا (1382 الف) ضرورت تغيير، رضا ملک زاده، تهران: انتشارات ميترا.
- مورتي کريشنا (1382 ب) رهايي از دانستگي، مرسده لساني، تهران: انتشارات بهنام.
- مورتي کريشنا (1383) تعاليم کريشنامورتي، محمدجعفر مصفا، تهران: انتشارات قطره.
- مورتي کريشنا (1384) فراسوي خشونت، محمدجعفر مصفا، تهران: انتشارات قطره.
- ميشل پيتر (1376) کريشنامورتي راز سر به مهر، فريده مهدوي دامغاني، تهران: انتشارات تير.