دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1 : ارزش شهادتين

موضوع خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1 درباره "ارزش شهادتين" است.
No image
خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1 : ارزش شهادتين

موضوع خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1

متن خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1

1 ارزش شهادتين

متن خطبه 151 نهج البلاغه بخش 1

اللّه و رسوله

وَ أَحْمَدُ اللَّهَ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ

وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ

ترجمه مرحوم فیض

قسمت أول خطبه

از خداوند يارى مى طلبم بر جاهايى كه شيطان را دور ساخته و او را باز مى دارد (در هنگام عبادت و بندگى و انجام كارهاى شايسته كه جلوگير از پيروى شيطان است از پروردگار توفيق مى خواهم) و به نيفتادن در دامها و فريبهاى او (خواهشهاى نفس و جلوه گرى دنيا) كمك مى جويم، و گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده و پسنديده و برگزيده او است، فضل و بزرگوارى او را برابر نيست، و نبودنش را چيزى جبران نمى كند (اهل) شهرها بعد از گمراهى تاريك (پرستيدن بت) و نادانى بسيار و درشتى و بد خوئى در معاشرت (سخت دلى و خونريزى) به (نور هدايت و راهنمائى) او روشن شدند، و حال آنكه مردم (پيش از بعثت آن حضرت) حرام و ناشايسته را حلال دانسته و عالم و دانا را خوار مى شمردند، و در زمان نبودن پيغمبرى (كه آنان را براه راست هدايت كند) زندگى نموده و بر تاريكى (كفر و گمراهى) مى مردند

ترجمه مرحوم شهیدی

خدا را سپاس مى گويم، و از او يارى مى جويم در راندن شيطان، و دور ساختن آن، و نيفتادن در دامهايش كه نهد و فريبها كه دهد، و گواهى مى دهم كه جز خداى يكتا، خدايى نيست، محمّد بنده او و فرستاده اوست، و منتخب و گزيده او. هيچ آفريده را در فضيلت به پايه او نتوان آورد، و فقدان او را جبران نتوان كرد. شهرها به نور هدايت او روشن گشت، از آن پس كه در گمراهى تيره بود، و نادانى بر همه جا چيره، و درشتخويى و ستمكارى را همگان پذيره. مردم حرام را حلال مى شمردند، و خردمند را خوار مى گرفتند. مى زيستند، بى داشتن پيامبران، مى مردند، خداناشناس و بى ايمان.

ترجمه مرحوم خویی

از جمله خطب شريفه آن امام مبين و سيّد وصيّين است در ذكر ملاحم مى فرمايد و طلب يارى ميكنم از حضرت ربّ العالمين بر عبادات و طاعات كه محلّ طرد و زجر شيطان لعين است، و بر محفوظ شدن از معاصى و سيئات كه ريسمانهاى صيد آن ملعون و اسباب مكر و خدعه آن نابكار است، و شهادت مى دهم باين كه نيست خدائى جز خداى متعال در حالتى كه تنها است شريك نيست مر او را، و شهادت مى دهم باين كه محمّد بن عبد اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنده پسنديده و پيغمبر اوست و برگزيده و مختار اوست برابر كرده نمى شود فضل او، و جبران نمى شود فقدان او، روشن شد بوجود شريف آن بزرگوار شهرها بعد از گمراهى ظلمانى و نادانى غالب و غلظت غليظه طبايع در حالتى كه مردمان حلال مى شمردند محرمات را، و خوار مى شمردند صاحب حكمت و معرفت را زندگانى مى كردند در زمان انقطاع پيغمبران، و مى مردند بر كفر و طغيان.

شرح ابن میثم

القسم الأول

وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ

اللغة

أقول: المداحر: جمع مدحر. و هي الامور الّتي بها يدحر: أى يطرد. و مخاتلها: محالّ غروره الّتي يخيّل إلى الناس بها و يوهمهم أنّها نافعة.

المعنى

و صدّر هذا الفصل باستعانة اللّه تعالى على ما يدحر الشيطان و يزجر به. و ذلك هو العبادات و الأعمال الصالحة المستلزمة لطرده و زجره و تطويعه، و على الاعتصام من حبائله و مخاتله. و هي الشهوات و اللذّات الدنيويّة، و استعار لها لفظ الحبايل و هي أشراك الصايد لمشابهتها إيّاها في استلزام الحصول فيهما للبعد عن السلامة و الحصول في العذاب، و من ممادح الرسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كونه نجيبا للّه: أى مختارا، و روى نجيّه، و صفوة له من خلقه لا يوازى فضله: أى لا يحصل مثله في أحد. إذ كان كماله في قوّتيه النظريّة و العمليّة غير مدرك لأحد من الخلق، و من كان كذلك لم يجبر فقده إلّا بقيام مثله من الناس، و إذ لا مثل له فيهم فلا جبران لفقده. و قوله: أضاءت به البلاد بعد الضلالة. أى ضلالة الكفر، و وصفها بالظلمة لعدم الاهتداء فيها للحقّ. و الوصف مستعار، و كذلك وصف الإضاءة به مستعار لاهتداء الخلق به في معاشهم و معادهم، و إسناد الإضاءة إلى البلاد مجاز. أو الجهالة الغالبة على أكثر الخلق، و أراد الجهل بالطريق إلى اللّه تعالى و بكيفيّة نظام المعاش ممّا بيّنه هو و كشفه بشريعته. و الجفوة الجافية يريد غلظة العرب و ما كانوا عليه من قساوة القلوب و سفك الدماء، و وصفها بما اشتقّ منها مبالغة و تأكيدا لها، و أراد الجفوة القويّة. و الناس يستحلّون الحريم الواو للحال و العامل أضاءت و يستذلّون الحكيم، و ظاهر من عادة العرب إلى الآن استذلال من عقل منهم و حلم عن الغارة و النهب و إثارة الفتن، و استنهاضه بنسبته إلى الجبن و الضعف. و يحيون على فترة: أى على حالة انقطاع الوحى و الرسل، و تلك حال انقطاع الخير و موت النفوس بداء الجهل. و يموتون على كفرة و هي الفعلة من الكفر لأهل كلّ قرن حيث لا هادى لهم.

ترجمه شرح ابن میثم

وَ أَحْمَدُ اللَّهَ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ

لغات

مداحر: جمع مدحر، وسيله طرد كردن و دور ساختن مخاتل: اسباب فريب و آنچه شيطان به وسيله آن خيال انسان را بر مى انگيزد كه گمان كند آن كار سودمند است.

ترجمه

«براى به دست آوردن چيزهايى كه شيطان را از ما براند، و دور كند، از او يارى مى طلبيم، و براى مصونيّت از افتادن در دام نيرنگهايش از او درخواست كمك مى كنيم، گواهى مى دهم كه جز خداوند يكتا هيچ معبودى وجود ندارد، و شهادت مى دهم كه محمّد (ص) بنده و فرستاده و برگزيده و پسنديده اوست، برترى و بزرگوارى او را مانندى نيست، و فقدان او را جبرانى نمى باشد، شهرها به مقدم وجود او روشن گشت پس از آن كه ضلالتى پر از تيرگى آنها را فرا گرفته، و نادانى بر همگى چيره گشته، و درشتخويى و ددمنشى بر همگى غلبه يافته بود، مردم حرام را حلال مى شمردند، و دانشمند را خوار مى داشتند، در دورانى كه پيامبران نبودند مى زيستند، و بر آيين كفر و بى دينى مى مردند.

شرح

امام (ع) خطبه خود را با استعانت از پروردگار متعال بر آنچه موجب دفع شيطان و طرد آن مى گردد آغاز فرموده است و اينها همان عبادات و اعمال شايسته است كه باعث راندن و دور شدن شيطان و سركوب آن مى شود، همچنين امام (ع) از دامها و نيرنگهاى شيطان از خداوند درخواست ايمنى كرده است، دامها و نيرنگهاى شيطان شهوات و لذّات دنياست، واژه حبائل را كه به معناى دامهاى صيّادان است از جهت مشابهتى كه با شهوات و لذّات فريبنده دنيا دارد، براى آنها استعاره آورده است، زيرا هر دو مايه از دست رفتن ايمنى و دچار شدن به عذاب و سختى است.

از جمله القاب پيامبر اكرم (ص) كه بدان ستوده مى شود اين است كه نجيب خداوند است يعنى برگزيده اوست، و در اين جا نجيّه (سخنگوى او) نيز روايت شده است، و صفوته يعنى بنده ناب و خالص اوست، لا يوازى فضله يعنى برترى او را هيچ كس دارا نيست، چون كمالاتش در دو نيروى نظرى و عملى اوست كه براى هيچ آفريده اى حاصل نمى شود، در اين صورت فقدان چنين شخصيتى، جز به ظهور كسى همانند او در ميان مردم جبران نمى شود، و چون در ميان آدميان مانندى ندارد، هيچ چيزى فقدان او را جبران نمى كند.

فرموده است: أضاءت به البلاد بعد الضّلالة.

مراد، ضلالت كفر است، و توصيف اين گمراهى، به صفت ظلمت و تاريكى، براى اين است كه در اين ظلمت، راهى به سوى حقّ وجود ندارد، و اين وصف بر سبيل استعاره است، همچنين ذكر صفت إضاءه براى پيامبر اكرم (ص) نيز استعاره است، زيرا مردم به سبب انوار وجود آن بزرگوار، در امور معاش و معاد خود هدايت يافتند، و نسبت آن به شهرها به طريق مجاز است، منظور از نادانى و جهالتى كه بر بيشتر مردم غلبه داشته عدم خداشناسى و نبودن در راهى است كه به او منتهى مى شود، همچنين ندانستن كيفيّت نظام زندگى بگونه اى كه آن حضرت بيان فرموده و اسلام مقرّر داشته است، مراد از جفوة الجافية درشتخويى و سنگدلى عرب و عادت آنها به خونريزى و كشتار است صفت جافيه كه از جفوة مشتقّ و صفت براى آن آمده از باب مبالغه و تأكيد است، و منظور از آن بيان شدّت جفا و بد رفتارى و ستمگرى ميان عرب در اين زمان است.

در جمله و النّاس يستحلّون الحريم، واو براى حال و عامل آن فعل أضاءت مى باشد، همچنين است جمله يستذلّون الحكيم، ظاهرا عرب از دير زمان تاكنون بر اين عادت بوده، كه هر كس از آنها كناره مى گرفت، و از غارت و چپاول و ايجاد فتنه و فساد خوددارى مى كرد، او را خوار و زبون مى شمردند، و براى آن كه او را بدين كارها وادارند به او نسبت ترس و ناتوانى مى دادند. و يحيون على فترة يعنى اينها در حال انقطاع وحى و در دوران نبودن رسولان زندگى مى كردند، و اين دورانى است كه خيرات معنوى منقطع است، و مردم با بيمارى جهل از دنيا مى روند، واژه كفره در جمله و يموتون على كفرة مصدر مرّه است براى كفر مردم هر قرن به سبب نداشتن رهبر و پيامبر.

شرح مرحوم مغنیه

و أحمد اللّه و أستعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره، و الاعتصام من حبائله و مخاتله. و أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله و نجيبه و صفوته. لا يوازى فضله، و لا يجبر فقده. أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافية. و النّاس يستحلّون الحريم، و يستذلّون الحكيم. يحيون على فترة، و يموتون على كفرة.

اللغة:

مداحر الشيطان: ما يدحر بها و يطرد. و مزاجره: ما يزجر بها و يبعد. و مخاتله: خدائعه. و الفترة: الهدنة و الفاصل بين شيئين. و المراد بالكفرة هنا الكفر.

المعنى:

(و احمد اللّه و استعينه- الى- حبائله و مخاتله). الشيطان يصد بني آدم عن السبيل، و يزين لهم كل قبيح.. و يتضرع الإمام (ع) لخالقه أن يعصمه من نزعات الشيطان، و يقطع أثره عنه، و ليس من شك ان اللّه سبحانه إذا علم من عبده صدق النية يشمله بعنايته، و يهديه الى سبيله و مرضاته: وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ- 23 الأنفال». (لا يوازى فضله) أي فضل رسول اللّه (ص). كيف و هو الذي أخرج الناس من الظلمات الى النور (و لا يجبر فقده) لأنه رحمة مهداة للعالم كله، و قد حدد رسالته بقوله: «بعثت لأتمم مكارم الأخلاق» و قال: إن مثل ما بعثني اللّه به من العلم و الهدى كمثل غيث أصاب أرضا، فكانت منها طائفة طيبة قبلت الماء، فأنبتت الكلأ و العشب الكثير، و كان منها أجادب أمسكت الماء فنفع اللّه به الناس، فشربوا و سقوا و زرعوا.

(أضاءت البلاد بعد الضلالة إلخ).. ما كان عند العرب إلا الجهل و الخزي و العار حتى جاء محمد (ص) بالاسلام و القرآن، فصاروا شيئا مذكورا، قال سبحانه: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ- 2 الجمعة».

و الضلال المبين جامع لمساوئ العيوب، أما الحكمة فيدخل في مفهومها كل خير و صلاح (و الناس- قبل محمد (ص)- يستحلون الحريم) يبيحون المحرمات (و يستذلون الحكيم) يحتقرونه و لا يهتدون بهديه (يحيون على فترة) من غياب الرسل و المرشدين (و يموتون على كفرة) أي الكفر و الضلال.. و ما زالت رسالة محمد (ص) قائمة الى اليوم، و الى آخر يوم تدعو الى المحبة و الإخاء، و العدل و المساواة، و تبارك كلّ ما فيه صلاح للناس بجهة من الجهات.

شرح منهاج البراعة خویی

و من خطبة له عليه السّلام

و هى المأة و الواحد و الخمسون من المختار في باب الخطب و أستعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره، و الاعتصام من حبائله و مخاتله، و أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله، و نجيبه و صفوته، لا يوازى فضله، و لا يجبر فقده، أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافية، و النّاس يستحلوّن الحريم، و يستذلّون الحكيم، يحيون على فترة، و يموتون على كفرة

اللغة

(الدّحر) الطّرد و الابعاد و الدّفع بعنف على الاهانة كالدّحور و قال سبحانه «وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ دُحُوراً» و قال أيضا «قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً». و مداحر الشّيطان جمع مدحر و هى الأمور الّتى محلّ طرده و إبعاده. و قال الشّارح البحراني و المعتزلي: هى الامور الّتي بها يطرد و يبعد، و على قولهما فهى للآلة، و على ذلك فلا يجوز جعلها جمعا لمدحر كما توهّمه البحراني لأنّ مفعل بفتح الميم للمكان و بالكسر للآلة كما صرّح به جميع علماء الأدبيّة، فلا بدّ من جعلها جمعا حينئذ لمدحرة بكسر الأوّل و الهاء أخيرا و زان مكسحة و مروحة، اللهمّ إلّا أن يقال: إنّ مدحر بالكسر للآلة أيضا و جمع مفعل على مفاعل قد ورد في كلامهم مثل ملحف و ملاحف و مقود و مقاود. فقد تلخص ممّا ذكرنا أنّ مداحر يصحّ جعلها جمع مدحر بالفتح للمكان و مدحر و مدحرة بالكسر فيهما للآلة و نحوه

(المزاجر) للامور الّتي يزجر بها أو هى محلّ الزّجر من زجر الكلب نهنهه جمع مزجر و مزجر

(ختله) يختله بالكسر خدعه، و المخاتل الأمور الّتي بها يختل و يخدع

(يوازي) مضارع آزى بالهمز و لا يقال وازى

(الجهالة الغالبة) في بعض النّسخ بالموحّدة من الغلبة و في بعضها بالمثنّاة من الغلاء و هو الارتفاع أو من الغلوّ و هو مجاوزة الحدّ

(يستذلّون الحكيم) في بعض النّسخ باللّام من الحلم

(الفترة) انقطاع ما بين النبييّن

(كفرة) بالفتح واحدة الكفرات كضربة و ضربات.

الاعراب

جملة لا يوازى فضله الظّاهر أنّها استيناف بيانيّ، و جملة أضاءت حال من فاعل المصدر أعني فقده، و يحتمل الاستيناف البياني أيضا، و النّاس حال من مفعول أضاءت

المعنى

اعلم أنّ هذه الخطبة مسوقة في معرض الاخبار عن الملاحم و الوقايع الحادثة في غابر الزّمان، و صدّرها بالاستعانة على ما يجب الاستعانة من اللَّه سبحانه عليه، و عقّب ذلك بالشّهادة بالتّوحيد و الرّسالة و ذكر ممادح الرّسول صلّى اللَّه عليه و آله فقال: (و أستعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره) أى العبادات و الحسنات الّتي هى محلّ طرده و زجره أو بها يطرد و يزجر (و الاعتصام من حبائله و مخاتله) أى المعاصي و السّيئآت الّتي لها يصيد الانسان و يخدع البشر: قال الشّارح البحراني: و استعار لها لفظ الحبائل و هى أشراك الصّائد لمشابهتها في استلزام الحصول فيها للبعد عن السّلامة و الحصول في العذاب (و أشهد أن لا إله إلّا اللَّه وحده لا شريك له) قد تقدّم في شرح الفصل الثّاني من الخطبة الثّانية شرح هذه الكلمة الطيّبة بما لا مزيد عليه فليراجع ثمّة (و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله) صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم (و نجيبه) أى الكريم الحسيب الّذي انتجبه من خلقه، و يروى و نجيّه أى المناجي له و المشرف بمناجاته و مخاطبته و أصله من النّجوى و هي التّخاطب سرّا (و صفوته) أى مختاره و مصطفاه من النّاس، و قد مضى تحقيق ذلك في شرح الخطبة الثّالثة و التّسعين.

و لمّا كان ههنا مظنّة أن يسأل و يقال: هل يدانيه أحد في فضله أو يوازيه في كماله فيقوم مقامه عند افتقاره أجاب بقوله: (لا يوازى فضله) أى لا يحاذى و لا يساوى (و لا يجبر فقده) قال الشارح البحراني: إذ كان كماله في قوّتيه النّظرية و العمليّة غير مدرك لأحد من الخلق، و من كان كذلك لم يجبر فقده إلّا بقيام مثله من النّاس، و إذ لا مثل له فيهم فلا جبران لفقده.

(أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة) نسبة أضاءت إلى البلاد من باب التّوسع، و المراد اهتداء أهل البلاد بنور وجوده الشّريف إلى ما فيه صلاح المعاش و المعاد بعد تيههم في ظلمة الكفر و الضلال كما تقدّم في شرح الفصل السّادس عشر من الخطبة الأولى، و عرفت هناك أنّه صلّى اللَّه عليه و آله قد بعث و أهل الأرض يومئذ ملل متفرّقة، و أهواء منتشرة، و طرايق متشتّتة، بين مشبّهة و مجسّمة و زنادقة و غيرها (و) كانوا متّصفين ب (الجهالة الغالبة) عليهم (و) موصوفين ب (الجفوة الجافية) يريد بها غلظ الطّبيعة و قساوة القلوب و سفك الدّماء و وصفه بالجافية للمبالغة من قبيل شعر الشّاعر و داهية دهياء، و قد تقدّم توضيح جفوة العرب و غلظهم في شرح الفصل الأوّل من الخطبة السّابعة و العشرين.

(و النّاس يستحلّون الحريم) أى حرمات اللَّه الّتي يجب احترامها و محرّماته (و يستذلّون الحكيم) أو الحليم كما في بعض الرّوايات، و الحكمة هو العلم الّذي يرفع الانسان عن فعل القبيح، و الحلم هو العقل و التّؤادة و ضبط النّفس عن هيجان الغضب، و المعلوم من حال العرب استذلال من له عقل و معرفة و تجنّب عن سفك الدّماء و عن النهب و الغارة و إثارة الفتن لزعمهم أنّ ذلك من الجبن و الضّعف (يحيون على فترة) من الرّسل و انقطاع من الوحى الموجب لانقطاع الخير و تقليل العبادات و المجاهدات و موت النفوس بداء الجهل و الضّلالات (و يموتون على كفرة) لعدم هاد يهديهم إلى النّهج القويم و الشّرع المستقيم.

شرح لاهیجی

و من خطبة له (علیه السلام) يعنى از خطبه امير المؤمنين عليه السّلام است و استعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره و الاعتصام من حبائله و مخائله و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله و نجيبه و صفوته لا يوازى فضله و لا يجبر فقده يعنى طلب ميكنم از خدا اعانت بر چيزهاى دور كننده شيطان و منع كننده شيطان يعنى عبادات و اعمال صالحه و بر امتناع از دامها و حيلهاى شيطان كه شهوتها و لذّتهاى دنيا باشد و شهادت مى دهم باين كه محمّد صلّى اللّه عليه و آله بنده او است و فرستاده او است و برگزيده او است و خالص كرده شده او است برابر كرده نمى شود بچيزى فضيلت او را و جبر كرده نمى شود بكسى مفقود شدن او را زيرا كه مثل و مانندى ندارد در ذات و صفات كه تا قائم مقام او شود و جبر نبودن او كند اصابت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة و الجهالة الغالية و الجفوة الجافية و النّاس يستحلّون الحريم و يستذلّون الحليم يحيّون على فترة و يموتون على كفرة يعنى روشن گرديد باو شهرها بعد از گمراهى تاريك گرداننده و نادانى ببالا رفته و ستم بكمال رسيده و حال آن كه مردمان حلال مى گردانيدند حرام را و ذليل و خوار مى گردانيدند مردم بردبار بى شرارت را زندگى مى كردند در زمان سستى امدن پيغمبران و مى مردند بر كفر و طغيان

شرح ابن ابی الحدید

وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ وَ الِاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ لَا يُؤَازَى فَضْلُهُ وَ لَا يُجْبَرُ فَقْدُهُ أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةُ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ

مداحر الشيطان الأمور التي يدحر بها أي يطرد و يبعد دحرته أدحره دحورا قال تعالى دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ و قال سبحانه اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً أي مقصى و مزاجره الأمور يزجر بها جمع مزجر و مزجرة و كثيرا ما يبني ع من الأفعال مفعلا و مفعلة و يجمعه و إذا تأملت كلامه عرفت ذلك و حبائل الشيطان مكايده و أشراكه التي يضل بها البشر و مخاتله الأمور التي يختل بها بالكسر أي يخدع لا يؤازى فضله لا يساوى و اللفظة مهموزة آزيت فلانا حاذيته و لا يجوز وازيته و لا يجبر فقده لا يسد أحد مسده بعده و الجفوة الجافية غلظ الطبع و بلادة الفهم و يستذلون الحكيم يستضيمون العقلاء و اللام هاهنا للجنس كقوله وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا يحيون على فترة على انقطاع الوحي ما بين نبوتين و يموتون على كفرة بالفتح واحد الكفرات كالضربة واحدة الضربات

شرح نهج البلاغه منظوم

القسم الأول

و أستعينه على مداحر الشّيطان و مزاجره، و الاعتصام من حبائله و مخاتله، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله و نجيبه و صفوته، لا يوازى فضله، و لا يجبر فقده، أضاءت به البلاد بعد الضّلالة المظلمة، و الجهالة الغالبة، و الجفوة الجافية، و النّاس يستحلّون الحريم، و يستذلّون الحكيم، يحيون على فترة، وّ يموتون على كفرة

ترجمه

از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در ستايش حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و و پند بعرب، و از پيش آمدهاى ناگوار بيان و اخبار فرموده: از خدا يارى مى جويم، بر چيزهائى كه دور كننده شيطان، و او را (از اغواى انسان) نگهدارنده ميباشد، (وقتى كه انسان از جانب خداوند توفيق عبادت و اعمال شايسته پيدا كرد شيطان از او دور مى شود) و از او كمك مى طلبم كه (باغواى نفس امّاره) در دامهاى فريب او نيفتم، و گواهى مى دهم كه محمّد (ص) بنده و فرستاده و پسنديده و برگزيده او است، چيزى با بزرگوارى او برابرى نكند، و فقدانش را جبران ننمايد، شهرستانها (ى جهان) پس از گمراهيى تاريك كننده، و نادانئى چيره شونده، و ستمكاريهاى بكمال رسيده (كه در زمان جاهليّت از قبيل بت پرستى، و خون ريزى، و غارت، و دزدى كه معمول بودن بدو روشن شدند (و دست از آن عادات زشت كشيدند) در صورتى كه (پيش از پيدايش آن حضرت) مردم حرام را حلال، و دانشمند را خوار مى گرفتند، بدون داشتن پيغمبر (حاضر و پيروى كردن از دستورات پيغمبران گذشته) زندگى كرده، و در حال كفر و طغيان مى مردند

نظم

  • كمك مى جويم از درگاه يزدانبر آن چيزى كه سازد دور شيطان
  • ز ريو و حيله آن ديو مكّارز حق خواهم مرا باشد نگه دار
  • بتابم تا كه از وى چنگ نيرنگببايد تا در آن دامان زنم چنگ
  • رسول و بنده از نزد الهى محمّد (ص) هست و من دارم گواهى
  • ز نور خويش او را آفريدهپسنديده ز خلقش بر گزيده
  • برون فضلش بود از حدّ ميزاننسازد فقد او را هيچ جبران
  • ز ظلم و جهل بد گيتى چو گلخن ز نور روى او آمد چو گلشن
  • جفا و جور را بد خلق طالبجهالت بر مزاج دهر غالب
  • حلال حق شمردندى محرّم حكيمان خوار و اندر بوته غم
  • همه سر خوش بكار بت پرستىهمه دلگرم شرك و كين و مستى
  • بدلها مرده خوى نيك فطرت شده سر زنده هر زشتىّ فترت
  • بنادانى قرونى پى فشردندبحال كفر و طغيان جمله مردند
  • محمّد (ص) شد چو مأمور رسالتسر آمد دور آن كفر و ضلالت
  • يكى پرچم بدست وى ز توحيدببام عالمش محكم بكوبيد
  • بشر را سالك اندر راه دين كردبدل بر عدل و داد آن جور و كين كرد

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 200 نهج البلاغه : سياست دروغين معاويه

خطبه 200 نهج البلاغه موضوع "سياست دروغين معاويه" را بیان می کند.
No image

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 1 : فلسفه سكوت

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "فلسفه سكوت" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS