بخشى از اين خطبه است:
منها: سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى
لغات
ازلفت: پيش آورده شد، نزديك شد لا مقصر له عن كذا: براى او از آن گريزگاهى نيست، و مقصر به معناى زندان است.
إرقال: نوعى دويدن
ترجمه
«راه ايمان روشنترين راه و تابانترين چراغ است، به وسيله ايمان به كردار شايسته راه برده مى شود و با كردار شايسته به ايمان استدلال مى گردد، به وسيله ايمان ديار علم آباد مى شود و به سبب علم و آگاهى مرگ مورد ترس و هراس قرار مى گيرد، و با مرگ زندگى دنيا پايان مى يابد، و به وسيله دنيا آخرت به دست مى آيد، و با بر پايى رستاخيز بهشت به پرهيزگاران نزديك و دوزخ براى گمراهان آشكار مى گردد، مردم را براى گريز از قيامت جايى نيست، و همه در آن ميدان شتابان به سوى سر منزل آخرين خود روانند.»
شرح
آغاز اين بخش از خطبه در توصيف ايمان است، و منظور از ايمان تصديق قلبى به يگانگى خداوند و به تمامى آنچه پيامبر اكرم (ص) از جانب خداوند آورده است، مى باشد، و شكّ نيست كه آن روشنترين و آشكارترين راه به سوى بهشت و فروزانترين چراغ در ظلمات جهل و نادانى است، واژه سراج استعاره است، مراد از صالحات، اعمال شايسته از قبيل عبادات و محاسن اخلاق است كه از طريق شرع وارد شده است، و روشن است كه اينها از آثار ايمان و ثمرات آن است، و از باب دلالت علّت بر معلول مى توان استدلال كرد كه كسى كه ايمان در قلب او جا گرفته بر اين اعمال مواظبت دارد، همچنين از باب دلالت معلول بر علّت مى توان حكم كرد كه كسى كه داراى عبادات و مكارم اخلاق است صاحب ايمان است.
اين كه فرموده است: و بالإيمان يعمر العلم براى اين است كه ايمان به تفسيرى كه از آن ذكر شد اگر با برهان و استدلال همراه شود علم خواهد بود، و اين روح همه علوم است، و چون با ثمرات علم كه اعمال صالحه است همراه شود به آن ايمان گفته مى شود، زيرا كردار شايسته از كمالات ايمان است و بدون آن كامل نبوده و سودى در آن نيست، همچنين اگر علم با عمل مقرون نباشد فايده آن در آخرت اندك بلكه بى فايده مى باشد و مانند ويرانه اى است كه سودى از آن حاصل نيست، و همان گونه كه ويرانه قابليّت سكنا ندارد علم خالى از عمل نيز فاقد سود و ارزش مى باشد، از اين رو امام (ع) در جاى ديگر فرموده است: العلم مقرون بالعمل يعنى علم قرين و همنشين عمل است و فرموده است: علم عمل را آواز مى دهد كه به سوى او بيايد اگر نيايد علم از او كوچ مى كند.
امّا اين كه فرموده است: بالعلم يرهب الموت براى اين است كه داشتن معارف الهى و آگاهى به غرضى كه در آفرينش انسان است و مقايسه دنيا با آخرت و علم به احوال معاد همه مستلزم ياد مرگ و پيوسته در انديشه آن بودن است و همين توجّه مداوم موجب بيم و هراس از مرگ، و عمل براى آن و احوال پس از آن است.
فرموده است: و بالموت تختم الدّنيا.
معناى عبارت مذكور روشن است، زيرا دنياى انسان عبارت از كليّه اعمال بدنى است كه در طول دوران پيش از مرگ انجام مى دهد و با فرا رسيدن مرگ همه آنها پايان مى يابد.
فرموده است: و بالدّنيا تحرز الآخرة.
اشاره است به اين كه دنيا محلّ آماده شدن و به دست آوردن زاد و توشه براى روز آخرت است و در اين جاست كه انسان كمال لازم را براى رسيدن به سعادت آن جهان به دست مى آورد. و ما پيش از اين در اين باره سخن گفته ايم.
فرموده است: بالقيامة تزلف الجنّة للمتّقين و تبرز الجحيم للغاوين.
اين گفتار اشاره لطيفى است به آنچه ما بارها آن را ذكر كرده ايم، و آن عبارت از اين است كه با رسيدن مرگ و بر طرف شدن حجاب بدن، انسان در مى يابد كه چه سرنوشتى براى خود فراهم كرده و چه خوب و بدى را از پيش براى خويش فرستاده است، و اگر چه ثمره و آثار كارهاى خوب و بدى كه انسان در دنيا انجام مى دهد عايد نفس مى شود، ليكن تألّم و التذاذ ناشى از اين امور زمانى حاصل مى شود كه حجاب تن از چهره جان زدوده شده باشد، و گفتار خداوند متعال به همين امر اشاره دارد در آن جا كه فرموده است: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً«»» واژه إزلاف و بروز اين معنا را تأييد مى كنند زيرا اين واژه ها معناى ظهور و آشكار شدن دارند كه مراد ظهور ادراك در اين هنگام است.
فرموده است: و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القيامة... تا آخر.
عبارت بالا با همه پر معنايى در نهايت زيبايى است، و اشاره است به اين كه انسان ناگزير از ورود به عرصه قيامت است، مضمار يا ميدان آزمايش، همين دوران زندگى دنياست، واژه مضمار استعاره است زيرا همان گونه كه اسبان در مضمار براى مسابقه مهيّا مى شوند، انسان نيز در صحنه دوران زندگى خود براى مسابقه در محضر پروردگار و به دست آوردن درجات آماده مى گردد، و ما پيش از اين در ذيل گفتار امام (ع) كه فرموده است: ألا و إنّ اليوم المضمار و غدا السّباق شرح آن را داده ايم، واژه مرقلين حال است، و إرقال يا دويدن، كنايه از سير معنوى انسانها در مدّت عمر خود به سوى آخرت، و تندى و شتابى است كه زمان در آماده كردن ابدان براى ويرانى و نابودى دارد، مراد از غاية القصوى سعادت يا شقاوت اخروى است.
|