دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3 : ياد تنهايى قبر

موضوع خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3 درباره "ياد تنهايى قبر" است.
No image
خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3 : ياد تنهايى قبر

موضوع خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3

متن خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3

ترجمه مرحوم فیض

ترجمه مرحوم شهیدی

ترجمه مرحوم خویی

شرح ابن میثم

ترجمه شرح ابن میثم

شرح مرحوم مغنیه

شرح منهاج البراعة خویی

شرح لاهیجی

شرح ابن ابی الحدید

شرح نهج البلاغه منظوم

موضوع خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3

3 ياد تنهايى قبر

متن خطبه 157 نهج البلاغه بخش 3

وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَجِي ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ

ترجمه مرحوم فیض

و (چون دنيا گذران است) فردا (مرگ) به امروز نزديك است. امروز با آنچه در آن است (از خوشى و بدى و سود و زيان) مى گذرد، و فردا از پى آن مى آيد، پس (نزديك بودن فردا و رسيدن مرگ طورى است كه) گويا هر مردى از شما بمنزل تنهائى خود و گودال گور خويش از زمين رسيده است، پس شگفتا از خانه تنهائى و منزل ترسناك و جاى بى كسى، و گويا صيحه (آواز بلند روز رستخيز كه همه را زنده ميكند) به گوش شما رسيده است، و قيامت شما را دريافته، و براى حكم بين حقّ و باطل نمايان شده ايد (از قبرها بيرون آمده ايد) در حاليكه از شما نادرستيها و بهانه ها (ى بيجا و دليلهاى بيهوده) دور گشته و از بين رفته، و حقائق بشما ثابت گرديده، و هر امرى (نيك يابد) از شما بمواضع خود باز مى گردد (خلاصه در آنروز آنچه حقّ و حقيقت است واقع ميشود، و آنچه رسيدنى است از پاداش و كيفر خواهد رسيد) پس از عبرتها (مرگ و سختيهاى بعد از آن) پند گيريد، و از تغيير روزگار اندرز گرفته آگاه شويد، و از بيم كردن (خدا و رسول) سود ببريد (كارى كنيد كه از عذاب الهىّ خود را برهانيد).

ترجمه مرحوم شهیدی

فردا به امروز نزديك است. امروز با آنچه در آن است مى رود، و فردا مى آيد و بدان مى رسد. گويى هر يك از شما در دل زمين به خانه اى كه خاصّ اوست رسيده، و در گودالى كه براى او كنده اند آرميده. وه كه چه خانه تنهايى، و چه منزل وحشتزايى، و چه غريب از همگان جدايى، گويى بانگ- صور- برايتان دميده است، و قيامت بر شما رسيده، و براى ختم داورى برون شده ايد، و پندارهاى باطل از شما دور گرديده. بهانه ها از ميان برخاسته، حقيقتها برايتان آشكار شده. و سرنوشت شما را بدانجا كه بايد كشانيده. پس، از آنچه مايه عبرت است پند گيريد، و از گردش روزگار عبرت پذيريد، و از بيم دهندگان- پيامبران- سود برگيريد.

ترجمه مرحوم خویی

و بدرستى كه فردا نزديكست از امروز مى رود امروز با آنچه كه در اوست از خير و شر، و مى آيد فردا در حالتى كه لاحق است بآن.

پس گويا هر مردى از شما بتحقيق رسيده است از زمين بمنزل تنهائى خود، و بمحلّ خطّ گودال خود كه عبارتست از قبر او، پس أى بسا تعجّب أ يقوم مرا بمنزل و مكان از خانه تنهائى و منزل بيمناك و محلّ تفرّد غريبى، و گويا صداى نفخه صور اسرافيل آمده است بشما، و قيامت احاطه نموده بر شما، و بيرون آمده ايد از قبر بجهة حكم عدل پروردگار كه تميز دهنده است ميان حق و باطل در حالتى كه بعيد شده است از شما باطلها، و زايل شده از شما علّتها، و مستحق شده است بشما حقيقتها و بازگشته بشما امورات بمواضع بازگشتن خودشان.

پس پند گيريد با عبرتها، و عبرت نمائيد با تغيّرات روزگار، و منتفع باشيد با چيزهائى كه مى ترساند شما را از عذاب نار، و از سخط خداوند قهار.

شرح ابن میثم

وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَجِي ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ

المعنی

ثمّ عقّب بالتحذير من المعاصي بالتنبيه على الرصد القريب الملازم، و أشار بالرصد إلى الجوارح كما قال تعالى «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ»«» و قوله «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا»«» الآية، و الشهادة هنا بلسان الحال و النطق به فإنّ كلّ عضو لمّا كان مباشرا لفعل من الأفعال كان حضور ذلك العضو و ما صدر عنه في علم اللّه تعالى بمنزلة الشهادة القوليّة بين يديه و أكّد في الدلالة، و أشار بحفّاظ الصدق إلى الكرام الكاتبين، و قد سبقت الإشارة إلى ذلك في الخطبة الاولى، و ظاهر كونهم لا يستر منهم ساتر. ثمّ بالتحذير بقرب غد، و كنّى به عن وقت الموت. ثمّ ببلوغ منزل الواحدة، و كنّى به عن القبر، و وصفه بالأوصاف الموحشة المنفّرة المستلزمة للعمل لحلوله و لما بعده. ثمّ بالصيحة و هي الصيحة الثانية إن كانت إلّا صيحة واحدة فإذا هم جميع لدينا محضرون، و النفخة الثانية و نفخ فيه اخرى فإذا هم قيام ينظرون. ثمّ بالقيامة الكبرى و البروز لفصل القضاء و هو حال استحقاق كلّ نفس ما لا بدّ لها منه من دوام عذاب أو دوام نعيم بحكم القضاء الإلهيّ، و ذلك بعد زوال الهيئات الباطلة الممكنة الزوال من النفوس الّتي لها استكمال ما و لحوقها بعالمها و اضمحلال العلل الباطلة للنفوس و استحقاق الحقائق بالخلق و رجوع كلّ امرى ء إلى ثمرة ما قدّم. ثمّ عاد إلى الموعظة الجامعة الكلّيّة فأمر بالاتّعاظ بالعبر و كلّ ما يفيد تنبيها على أحوال الآخرة فهو عبرة، و بالاعتبار بالغير و هي جمع غيرة فعلة من التغيّر و اعتبارها طريق الاتّعاظ و الانزجار.

ثمّ بالانتفاع بالنذر جمع نذير و هو أعمّ من الإنسان بل كلّ أمر أفاد تخويفا بأحوال الآخرة فهو نذير و الانتفاع به حصول الخوف عنه. و باللّه التوفيق.

ترجمه شرح ابن میثم

وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَجِي ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ

ترجمه

همانا فردا به امروز نزديك است. امروز با همه آنچه در آن است سپرى مى شود، و فردا از پى آن در مى آيد، (و اين آن چنان سريع است) كه گويى هر كدام از شما به منزل تنهايى و گودال گور خويش رسيده است، اى واى از آن خانه وحدت، و سراى وحشت و بى كسى غربت، و گويى نفخه صور دميده، و قيامت شما را فرا گرفته و براى داورى حاضر شده ايد، در حالى كه باطلها از شما زدوده گشته، و بهانه ها از ميان رفته و حقايق بر شما ثابت گرديده و اوضاع، چگونگى خود را بر شما نمايان ساخته است، بنا بر اين از عبرتها پند بياموزيد و از دگرگونيهاى روزگار عبرت اندوزيد، و از اين هشدارها سود برگيريد.»

شرح

سپس امام (ع) هشدار مى دهد كه فردا نزديك است، و اين اشاره به فرداى مرگ است و پس از آن رسيدن به خانه تنهايى را يادآورى مى كند، و مراد از آن گور است كه آن را به اوصافى هراس انگيز و نفرت زا توصيف مى كند كه انسان وادار مى شود براى روزى كه در آن قرار مى گيرد و احوال پس از آن به عمل پردازد، سپس صيحه وقوع رستاخيز را تذكّر مى دهد، و منظور از آن صيحه دوّم است كه در آيه «إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ«»» آمده و نفخه دوم است كه در آيه «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ«»» ذكر شده است، پس از اين به قيامت كبرا و حضور براى داورى قطعى اشاره مى كند و آن عبارت از اين است كه به فرمان خداوند هر كسى در حال و وضعى قرار مى گيرد كه مستحقّ آن بوده و از آن ناگزير است، يا عذاب دائمى و يا نعيم هميشگى و اين پس از آن است كه زنگارهاى باطلى كه قابل زدودن است از نفوسى كه در مرتبه اى از كمالند زدوده شده، و به عالم خود پيوسته باشند، و علل و امراض نفوس از ميان رفته و خلايق مستحقّ حقوق خود شده، و هر كسى به ثمره و نتيجه آنچه از پيش براى خود فرستاده بازگشته باشد. آن حضرت پس از اين به پند و اندرزى جامع و همه جانبه مى پردازد و دستور مى دهد كه از عبرتها پند گيرند، بديهى است آنچه انسان را متوجّه احوال آخرت مى كند عبرت است، همچنين از تغييرها و دگرگونيها پند آموزند، واژه غير جمع غيره بر وزن فعله و مشتق از تغيّر به معناى دگرگونى است، و عبرت گرفتن از دگرگونيهاى روزگار به كار بستن موعظه ها و باز ايستادن از منكرات است، سپس تذكّر مى دهد كه از نذر يعنى بيم دهندگان سود گيرند و بيم دهندگان اعمّ از انسان و جز آن است، بلكه هر امرى كه انسان را در باره احوال آخرت بترساند نذير و بيم دهنده است، و سود بردن از آن بيمناك شدن از آن است، و توفيق از خداوند است.

شرح مرحوم مغنیه

و إنّ غدا من اليوم قريب. يذهب اليوم بما فيه، و يجي ء الغد لاحقا به، فكأنّ كلّ امرى ء منكم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخطّ حفرته. فيا له من بيت وحدة، و منزل وحشة، و مفرد غربة. و كأنّ الصّيحة قد أتتكم، و السّاعة قد غشيتكم، و برزتم لفصل القضاء. قد زاحت عنكم الأباطيل. و اضمحلّت عنكم العلل. و استحقّت بكم الحقائق. و صدرت بكم الأمور مصادرها. فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنّذر.

الإعراب:

من اليوم متعلق بقريب، و لاحقا حال من الغد، و يا له «يا» لمجرد التنبيه، و قيل: للنداء و المنادى محذوف أي يا قوم، و اللام للتعجب، و بيت تمييز مجرور بمن المبينة مع مجرورها للمراد بالضمير المجرور باللام.

المعنی

(يذهب اليوم بما فيه إلخ).. الأيام تسرع حتى كأنه لا فرق بين السابق منها و اللاحق، و لا بين الطويل و القصير، و لا معنى لسرعة الأيام إلا فناء العمر و ذهابه، و اننا في هذه الحياة ضيوف موقتون.. و على هذا جرت سنته تعالى في الأولين و الآخرين، و إذا كنا ضيوف هذه الدار بشهادة العيان فهل هناك حياة ثانية ننتقل اليها بعد الموت، أو ان من مات فات و أجبنا عن هذا السؤال بأساليب شتى فيما تقدم، و يتلخص بعضها بأن من لا يؤمن باللّه و عدله فلا يحق له ان يطلب الدليل على ثبوت اليوم الآخر، و له كل الحق أن يطلب الدليل على وجود اللّه، أما من يؤمن باللّه و عدله فيتحتم عليه أيضا أن يؤمن باليوم الآخر، و التفكيك محال، لأن الإيمان بالعدل الإلهي لا يستقيم إلا مع الإيمان بأن مصير الفاجر غير مصير البر، و ان المسي ء لا يفلت من العقاب، و ان المحسن لا يحرم من الثواب، و إذا لم يتحقق شي ء من هذا في دار الدنيا فلا بد إذن من دار ثانية ينتصف فيها للمظلوم من الظالم، و يحاسب كل على عمله، ان خيرا فخير، و إن شرا فشر.

و حث الإمام على العمل لهذا اليوم، و حذر من عذابه، و ذكّر بوحشة القبر و غربته، و هول الحساب، و أمر بالاتعاظ و الانتفاع بالنذر، و منها كتاب اللّه و سنّة نبيّه، و الوعاظ و المبلغون، و الموت و النكبات.. و إذا كان في كل شي ء آية تدل على وحدانية اللّه فإن كل ما في الدنيا نذير و دليل على زوال الدنيا و فنائها. و سبق هذا المعنى مرات و مرات.

شرح منهاج البراعة خویی

و إنّ غدا من اليوم قريب، يذهب اليوم بما فيه، و يجي ء الغد لاحقا به، فكأنّ كلّ امرء منكم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و مخطّ حفرته، فيا له من بيت وحدة، و منزل وحشة، و مفرد غربة، و كأنّ الصّيحة قد أتتكم، و السّاعة قد غشيتكم، و برزتم لفصل القضاء، قد زاحت عنكم الأباطيل، و اضمحلّت عنكم العلل، و استحقّت بكم الحقائق، و صدرت بكم الامور مصادرها، فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنّذر.

اللغة

(مخطّ حفرته) في بعض النّسخ بالخاء المعجمة لأنّ القبر يخطّ أوّلا ثمّ يحفر، و في بعضها بالحاء المهملة من حطّ القوم إذا نزلوا.

الاعراب

إضافة المخطّ إلى حفرته من باب الاضافة في سعيد كرز إذ المراد بهما القبر، و قوله: فيا له من بيت وحدة، النّداء للتّفخيم و التّهويل، و اللّام للاستغاثة، و الضّمير في له، راجع إلى مخطّ حفرته، و من بيت وحدة تميز.

قال الرّضيّ: و قد يكون الاسم في نفسه تامّا لا لشي ء آخر أعنى لا يجوز اضافته فينصب عنه التميز و ذلك في شيئين: أحدهما الضّمير و هو الأكثر و ذلك فيما فيه معنى المبالغة و التّفخيم كمواضع التّعجب نحويا له رجلا و يا لها قصّة و يا لك ليلا و يا لها خطّة «إلى أن قال» فان كان الضّمير فيها«» لا يعرف المقصود منه فالتّميز عن المفرد كقول امرء القيس:

  • فيا لك من ليل كأنّ نجومهبكلّ مغار القتل شدّت بيذبل

و إن عرف المقصود من الضّمير برجوعه إلى سابق معيّن كقولك: جائني زيد فيا له رجلا و ويله فارسا و يا ويحه رجلا و لقيت زيدا فللّه درّه رجلا، أو بالخطاب لشخص معيّن نحو قلت لزيد يا لك من شجاع و للّه درّك من رجل و نحو ذلك، فليس التميز عن المفرد، لأنّه لا إبهام إذا في الضّمير بل عن النّسبة الحاصلة بالاضافة، كما يكون كذلك إذا كان المضاف إليه فيها ظاهرا، نحو يا لزيد رجلا و للّه درّ زيد رجلا إلى آخر ما ذكره.

المعنى

ثمّ حذّر بقرب الموت فقال: (و انّ غدا من اليوم قريب) كنّى بالغد عن وقت الموت (يذهب اليوم بما فيه) من الخير و الشّر و الطّاعة و المعصية (و يجي ء الغد لاحقا به) ثمّ حذّر ببلوغ القبر و كنّى عنه بقوله (فكان كلّ امرء منكم قد بلغ من الأرض منزل وحدته و مخطّ حفرته) و أشار إلى هول ذلك المنزل و وصفه بالأوصاف الموحشة المنفّرة فقال (فيا له من بيت وحدة و منزل وحشة و مفرد غربة) ثمّ حذّر بالصّيحة و نفخ الصّور و قيام السّاعة فقال: (و كان الصّيحة قد أتتكم و السّاعة قد غشيتكم) و الظّاهر أنّ المراد بالصّيحة الصّيحة و النّفخة الثانية و قد اشير اليهما أعنى الصّيحتين في سورة يس قال تعالى: ما يَنْظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ فَلا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ.

قال في مجمع البيان: أى ما ينتظرون إلّا صيحة واحدة يريد النّفخة الاولى عن ابن عبّاس، يعني أنّ القيامة تأتيهم بغتة تأخذهم الصّيحة وَ هُمْ يَخِصِّمُونَ أى يختصمون في امورهم و يتبايعون في الأسواق، ثمّ أخبر عن النفخة الثّانية و ما يلقونه فيها إذا بعثوا بعد الموت فقال: و نفخ في الصّور فاذاهم من الأجداث، و هى القبور، إلى ربّهم أى إلى الموضع الّذي يحكم اللّه فيه لا حكم لغيره هناك، ينسلون، أى يخرجون سراعا ثمّ أخبر عن سرعة بعثهم فقال: إن كانت إلّا صيحة واحدة، أى لم تكن المدّة إلّا مدّة صيحة واحدة، فاذا هم جميع لدينا محضرون، أي فاذا الأوّلون و الآخرون مجموعون في عرصات القيامة محضرون في موقف الحساب و في سورة الزّمر: وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ.

قال في مجمع البيان: فصعق من في السّموات آه أى يموت من شدّة تلك الصّيحة الّتي تخرج من الصّور جميع من في السّماوات و الأرض، و قوله: ثمّ نفخ فيه أخرى، يعني نفخة البعث و هي النّفخة الثّانية.

(و برزتم لفصل القضاء) أى لحكم العدل الفاصل بين الحقّ و الباطل ليتميّز المصيب من المخطى، و المسلم من الكافر، و المؤمن من المنافق ليجزى كلّ ما عمل كما قال عزّ من قائل: وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها وَ وُضِعَ الْكِتابُ وَ جِي ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ.

(قد زاحت عنكم الأباطيل) أى بعدت و تنحت عنكم الهيآت الباطلة الممكنة الزّوال (و اضمحلّت عنكم العلل) أى ذهبت و انحلّت عنكم العلل و الأمراض النّفسانيّة (و استحقّت بكم الحقائق) قال الشّارح المعتزلي: أى حقّت و وقعت فاستفعل بمعنى فعل (و صدرت بكم الأمور مصادرها) أراد به رجوع كلّ امرء إلى ثمرة ما قدّم، قاله البحراني (فاتّعظوا بالعبر) أى بكلّ ما يفيد اعتبارا و تنبّها على أحوال الآخرة و بما فيه تذكرة للموت و ما بعده من الشّدايد و الأهوال، ألا ترى إلى الآباء و الاخوان و الأبناء و الولدان و الأقرباء و الجيران كيف طحنتهم المنون، و توالت عليهم السّنون، و فقدتهم العيون، اندرست عن وجه الأرض آثارهم و انقطعت عن الأفواه أخبارهم.

  • إذا كان هذا حال من كان قبلنافانّا على آثارهم نتلاحق

(و اعتبروا بالغير) أى بتغيّرات الدّهر و انقلاباته على أهله، لا يدوم سروره، و لا تتمّ اموره، لا يقيم على حال، و لا يمتنع بوصال، و عوده كاذبة. و آماله خائبة.

  • تحدّثك الأطماع أنّك للبقاءخلقت و أنّ الدّهر خلّ موافق
  • كأنّك لم تبصر اناسا ترادفت عليهم بأسباب المنون اللّواحق

(و انتفعوا بالنّذر) أى بكلّ ما أفاد تخويفا بالآخرة و ما فيها من المفزعات و الدّواهى فيا من عدم رشده، و ضلّ قصده إنّ أوقاتك محدودة، و أنفاسك معدودة، و أفعالك مشهورة، و أنت مقيم على الاصرار، غافل عن يوم تشخص فيه الأبصار.

  • إذا نصب الميزان للفصل و القضاو ابلس محجاج و اخرس ناطق
  • و اجّجت النّيران و اشتدّ غيظهاإذا فتحت أبوابها و المغالق
  • فانّك مأخوذ بما قد جنيتهو إنّك مطلوب بما أنت سارق
  • فقارب و سدّد و اتّق اللّه وحده و لا تستقلّ الزّاد فالموت طارق

شرح لاهیجی

و انّ غدا من اليوم قريب يذهب اليوم بما فيه و يجي ء الغد لاحقا به يعنى و بتحقيق كه فرداى قيامت نزديكست بامروز دنيا مى رود امروز دنيا با آن چه در اوست و ميايد فرداى اخرت در عقب او فكانّ كلّ امرء منكم قد بلغ من الارض منزل وحدته و محطّ حفرته فيا له من بيت وحدة و منزل وحشة و مفرد غربة و كانّ الصّيحة قد اتتكم و السّاعة غشيتكم و برزتم لفصل القضاء قد زاحت عليكم الاباطيل و اضمحلّت عنكم العلل و استحقّت بكم الحقائق و صدرت بكم الامور مصادرها فاتّعظوا بالعبر و اعتبروا بالغبر و انتفعوا بالنّذر يعنى پس گويا كه هر مردى از شما بتحقيق رسيده است بمنزل تنهائى خود از زمين و گودال جاى فرود امدن خود كه قبرش باشد پس حزن و اندوه باد از براى او از خانه تنها و منزل وحشتناك و مكان جدائى غربت و گويا صداء صور اسرافيل رسيده است بگوش شما و روز قيامت فرو گرفته است بشما و بيرون آمده اند از قبور از براى حكم عدل جدا كننده حقّ از باطل در حالتى كه زائل باشد از شما هوا و هوسهاى باطله و نيست شده باشند از شما اسبابها و وسيلها و ثابت و لازم گرديده باشد بشما حقوق و امور واقعيّه و صادر و واقع شود بشما امور از جزاء نيك و بد از اسبابش و بر وفقش پس پند بگيريد بعبرت گرفتن و عبرت حاصل نمائيد بتغيّرات اوضاع زمانه و احوال انباء روزگار و نفع ببريد از انذار و تخويف يعنى بپرهيزيد از عذاب خداى (متعال)

شرح ابن ابی الحدید

وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَجِي ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مَفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ وَ اسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ

قوله و إن غدا من اليوم قريب و منه قول القائل 

فإن غدا لناظره قريب

منه قوله

غد ما غد ما أقرب اليوم من غد

و منه قول الله تعالى إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ و الصيحة نفخة الصور و زاحت الأباطيل بعدت و اضمحلت تلاشت و ذهبت قوله و استحقت أي حقت و وقعت استفعل بمعنى فعل كقولك استمر على باطله أي مر عليه و صدرت بكم الأمور مصادرها كل وارد فله صدر عن مورده و صدر الإنسان عن موارد الدنيا الموت ثم البعث

شرح نهج البلاغه منظوم

وّ إنّ غدا مّن اليوم قريب. يذهب اليوم بما فيه، و يجي ء الغد لاحقا به، فكأنّ كلّ امرى ء مّنكم قد بلغ من الأرض منزل وحدته، و محطّ حفرته، فيا له من بيت وّحدة، وّ منزل وحشة، وّ مفرد غربة وّ كأنّ الصّيحة قد أتتكم، و السّاعة قد غشيتكم، و برزتم لفصل القضاء، قد زاحت عنكم الأباطيل، و اضمحلّت عنكم العلل، و استحقّت بكم الحقائق، و صدرت بكم الأمور مصادرها، فاتّعظوا بالعبر، و اعتبروا بالغير، و انتفعوا بالنّذر.

ترجمه

آه كه چقدر فرداى امروز نزديك است (روزى كه خلايق سراسيمه از گورها برخيزاند، و آنها را بپاى ميز حساب بكشانند، دست و پا و گوش و زبان بنطق آمده، و اعمال خويش را تذكره سازند، و انسان گنهكار از شرم بمرگ خود راضى شود، افسوس كه مرگى نيست) مردم امروز و آنچه در آن است مى رود، و از پس آن فردا در مى رسد پس (از بس مرگ نزديك است) گويا هر مردى از شما بسر منزل بيكسى و گودال گور خويش رسيده است، آه از آن خانه تنهائى، و منزل وحشتناك و (واى از آن) خانه غربت و بى مونسى، مثل اين است كه (اسرافيل در صور دميد و) گلبانگ و صيحه آسمانى بگوشتان رسيده است، و قيامت شما را دريافته و براى حكم بين حق و باطل حاضر شده ايد، آنجا ديگر بهانه ها و اباطيل را از شما نمى پذيرند، و دلايل نادرست و عذرهاى بى مورد از ميان مى رود (فقط) چيزى كه بشما ثابت مى گردد حقيقت است و بس، و امور (نيك و بد) يكه از شما صادر شده بجايگاه خود باز مى گردند، پس از عبرتها پند گيريد، و از تغييرات گوناگون جهان اندرزى پذيرفته، و از آنچه شما را از آن ترسانيده اند سودمند شويد (و براى روز بيچارگى خويش فكرى كنيد).

نظم

  • الا امروز خواهد رفت از دست ز دنبالش روان آنچه در آن هست
  • بتندى از پيش فردا در آيدجهان از نيك و بد اينسان سر آيد
  • شما را گوئيا بينم هم اكنون كه ناگاه از جهان گرديده بيرون
  • از اين محنت سرا بر بسته ديدهبمنزلگاه تنهائى رسيده
  • يكى خانه بدون مونس و كس انيس و مونسش تاريكى و بس
  • رفيق مرد رنج و درد و كربتشفيق شخص تنهائىّ و غربت
  • تو گوئى كان نداى آسمانى همان فرياد و بانگ ناگهانى
  • كه اندر صور اندازد سرافيلجهان را كار سازد پاك تعطيل
  • كنون در صور افكند آن صدا راصلا از قبرها بر زد شما را
  • فرو بگرفتتان ناگه قيامتندارد فائدت ديگر ندامت
  • جدا خواهند كردن حق ز باطل بماند بارها بسيار در گل
  • رود عذر و بهانه جمله بر بادعلل را بر كند از بيخ بنياد
  • فقط چيزى كه خواهندش ز هر كس بدانيد آن حقيقت باشد و بس
  • حقيقت را خدا باشد خريدارنمايد بى حقيقت را گرفتار
  • امورى كز شما گرديده صادرز نيك و بد همه بينيد حاضر
  • نكوئى سوى نيكى باز گرددبديها با بدى انباز گردد
  • در آن موقع بهر كس ذات داوربقدر كار بدهد مزد و كيفر
  • ز عبرتها پس اكنون پند گيريدز تغييرات عبرت در پذيريد
  • به تغيير و تبدّل چون جهان است شما را موضع پند اندر آن است
  • ز هر آيت كه يزدان بر شما خواندز هر چيزى كه احمد ص
  • ز هر آيت كه يزدان بر شما خواندز هر چيزى كه احمد ص
  • از آن بايست نفع و استفادت گرفت و رفت در راه سعادت

منبع:پژوهه تبلیغ

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 : مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان

خطبه 27 نهج البلاغه بخش 3 به تشریح موضوع "مظلوميّت امام عليه السّلام، و علل شكست كوفيان" می پردازد.
No image

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 : ياد ياران شهيد

خطبه 182 نهج البلاغه بخش 7 به تشریح موضوع "ياد ياران شهيد" می پردازد.
No image

خطبه 11 نهج البلاغه : آموزش نظامى

خطبه 11 نهج البلاغه موضوع "آموزش نظامى" را بررسی می کند.
No image

خطبه 200 نهج البلاغه : سياست دروغين معاويه

خطبه 200 نهج البلاغه موضوع "سياست دروغين معاويه" را بیان می کند.
No image

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 1 : فلسفه سكوت

خطبه 5 نهج البلاغه بخش 1 موضوع "فلسفه سكوت" را بیان می کند.
Powered by TayaCMS