دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خوارج در دوران عبدالله بن زبیر (1)

No image
خوارج در دوران عبدالله بن زبیر (1)

كلمات كليدي : تاريخ، خوارج، عبدالله بن زبير، نافع بن ازرق، مهلب بن ابي صفره

نویسنده : علي محمد تاج الدين

بعد از شکل‌گیری خوارج در دوران خلافت امیرالمؤمنین علی‌(ع) در جریان جنگ صفین و متلاشی شدن آن‌ها توسط خود حضرت در جنگ نهروان، این گروه با ایجاد مزاحمت برای مسلمانان و اخلال در نظم جامعه، به یک معضل جدی برای دستگاه حکومت تبدیل گشته و بعد از این که در طول مدت خلافت معاویه، دردسرهای فراوانی را برای وی ایجاد نمودند، نیز در دوران خلافت حاکمان بعدی جامعه‌ی اسلامی از جمله عبدالله بن زبیر، مشروعیت این خاندان را با چالش روبرو ساختند.

1. همراهی اولیه ی خوارج با ابن زبیر

هنگامی که کار ابن زبیر در مکه بالا گرفت، خوارج که پس از قتل «ابوبلال مرداس» یکی از رهبران خود توسط ابن زیاد، بر آنان سخت گرفته بود، به دستور «نافع بن ازرق» که خود از بزرگان خوارج بود، به ابن زبیر پیوستند تا با یزیدیان بجنگند. هنگامى که نزد او مى‌رفتند، ابن ازرق رو به آنان گفت: «خدا برایتان کتاب فرستاده و در آن جهاد را بر شما مقرر داشته و از گفتار خویش حجت آورده است. اینک ستمگران و متجاوزان، شمشیر کشیده‌اند و در مکه شوریده است. بیایید سوى کعبه برویم و این مرد را ببینیم. اگر موافق عقیده‌ی ما باشد، همراه وى با دشمن (لشگر شام) جهاد می‌کنیم و اگر عقیده‌ی دیگر داشته باشد، تا آن‌جا که می‌توانیم از کعبه دفاع خواهیم کرد، آن‌گاه در کارهاى خویش بنگریم.»

وقتی نزد عبدالله بن زبیر رسیدند، وی از آمدنشان خرسند شد و گفت که با عقیده‌ی آن‌ها موافق است و بى‌تأمل و گفتگو، رضایتشان را حاصل کرد که همراه وى جنگیدند، تا وقتى که یزید مرد و سپاه شام از مکه به سوی شام بازگشت.[1]

2. جدایی خوارج از ابن زبیرپس از این که خبر مرگ یزید به لشگر شام در مکه رسید و جامعه‌ی اسلامی در بحران تعیین خلافت گرفتار آمد، لشگر شام بدون دستیابی به نتیجه‌ای بازگشت. در این میان، مسأله‌ای پدید آمد که باعث جدایی خوارج از ابن زبیر گردید.

علت این جدایی، اختلاف عقیده‌ی خوارج با ابن زبیر درباره‌ی عثمان خلیفه‌ی سوم بود. وقتی عبدالله بن زبیر به عقیده‌ی آن‌ها پی برد، خطبه‌اى طولانى ادا کرد و بر شیخین و عثمان و على(ع) ثنا گفت و از آن چه خوارج مى‌پنداشتند، تبرى جست و گفت: همه‌ی شما را به شهادت مى‌گیرم که من دوست پسر عفان و دشمن دشمنان او هستم. خوارج فریاد زدند که: «خدا از تو بیزار است.» ابن زبیر در جواب گفت: «خدا از شما بیزار است.» بدین ترتیب، خوارج از گرد او پراکنده شدند.[2]

بعد از این ماجرا، نافع بن ازرق حنظلى و عبدالله بن صفار سعدى و عبدالله بن اباض و حنظلة بن بیهس و بنى الماحوز؛ یعنى (عبدالله و عبیدالله و زبیر از بنى سلیط بن یربوع و از قبیله‌ی تمیم) به بصره آمدند. ابوطالوت از بنى‌بکر بن وائل و ابو فدیک عبدالله بن ثور بن قیس بن ثعلبه و عطیة بن اسود یشکرى به یمامه رفتند و به یارى ابوطالوت به یمامه حمله نمودند. سپس یارانش او را ترک گفتند و گرد نجدة بن عامر حنفى را گرفتند. از این پس خوارج به چهار گروه تقسیم شدند: ازارقه، نجدیه، صفریه و اباضیه.[3]

2-1 خوارج ازارقه و حمله به بصره

آغاز خروج ایشان به روزگار حکومت یزید بن معاویه بود که با چهل تن خروج کردند و از بزرگان ایشان نافع بن ازرق و عطیة بن اسود و عبدالله بن صبار و عبدالله بن اباض و حنظلة بن بیهس و عبیدالله بن ماحوز در آن شرکت داشتند.

در آن هنگام فرماندار بصره عبیدالله بن زیاد بود که اسلم پسر ربیعه را همراه دو هزار سوار به تعقیب ایشان فرستاد و آنان در دهکده‌اى به نام «آسک» از دهکده‌هاى اهواز که نزدیک خاک فارس بود با خوارج روبرو شدند. در این رویارویی، خوارج پنجاه تن از یاران اسلم را کشتند و اسلم نیز گریخت.

ابن زیاد از این کار سخت خشمگین شد و در بصره هیچ کس را که متهم به خارجى بودن بود باقى نگذاشت و نهصد مرد را به گمان و اتهام کشت.

اما با مرگ یزید و نابسامان شدن اوضاع سیاسی خلافت بنی امیه، کار خوارج بالا ‌گرفت و هواداران و هم‌فکران ایشان از بصره به آنان ‌پیوستند و عبیدالله بن زیاد نیز از عراق گریخت.

مردم بصره که در آن هنگام امیرى نداشتند، بر خود بیمناک شدند و گرد «مسلم بن عبیس قرشى» جمع شدند و پنج هزار سوار از دلاوران بصره را همراه او کردند و به سوى خوارج بیرون شدند و در جایى به نام دولاب[4] با خوارج رویارو شدند و هر دو گروه در برابر یکدیگر پایدارى کردند. در این نبرد، مسلم بن عبیس کشته شد و یارانش گریختند.

مردم بصره پس از کشته شدن مسلم به سختى از خوارج بیمناک شدند و عثمان بن معمر قرشى را برگزیدند و حدود ده هزار تن از دلاوران خود را با او همراه ساختند و او همراه ایشان در تعقیب خوارج بیرون شد و در فارس به ایشان رسید و جنگ کردند که عثمان کشته شد و همراهانش گریختند.[5]

مردم بصره در چنین شرایطی، براى عبدالله زبیر نامه نوشتند و به او اطلاع دادند که امیرى ندارند و از او خواستند کسى را بفرستد تا عهده‌دار حکومت شود. وی، «حارث بن عبدالله بن ابى ربیعه مخزومى» را فرستاد که به بصره آمد و حکومت را در دست گرفت و بزرگان بصره را دعوت و با ایشان مشورت کرد که فرماندهى جنگ با خوارج را به چه کسى واگذار نماید و همگان گفتند: «مهلب بن ابى صفره» بهترین گزینه است. او همان مردى است که اگر با خوارج رو در رو شود، آتش آنان را خاموش مى‌کند و هیچ کس جز مهلب شایسته‌ی این جنگ نیست.[6]

2-2 جنگ مهلب با خوارج

حارث بن عبدالله عامل جدید زبیری، براى عبدالله بن زبیر نامه‌ای نوشت و از او خواست تا براى مهلب نامه‌اى بنویسد که مردى را در خراسان بگمارد و خودش به سوى خوارج رود و عهده‌دار جنگ با آن‌ها شود. چون نامه به عبدالله بن زبیر رسید، با فرستادن قاصدی، مهلب را فرا خواند.

چون نامه‌ی ابن زبیر به مهلب رسید کسى را در خراسان گماشت و حرکت کرد و چون به بصره رسید به منبر رفت و با مردم این چنین عهد گرفت که نباید در امور نظامی با او مخالفت شود و همگی باید مطیع فرامین او باشند. و مردم نیز پذیرفتند.

مهلب در ابتدا به سوى خوارج که کنار رودخانه‌ی شوشتر[7] بودند حرکت کرد و با آنان درگیر شد و ایشان را چنان فراری داد که تا اهواز عقب‌نشینى کردند.

پس از این که خوارج گریختند، مهلب چهل روز کنار پل ماند و سپس به تعقیب ایشان پرداخت، چون این خبر به نافع بن ازرق رسید، در اهواز باقى ماند تا مهلب آن‌جا رسید و در جایى که نامش «سلّى»[8] بود با خوارج روبرو شد و تمام روز را تا شب با آنان جنگید. در این نبرد، بسیارى از خوارج کشته شدند و سالار ایشان نافع بن ازرق نیز کشته شد و به همین خاطر، خوارج به سوى فارس گریختند.[9]

2-3 مرحله‌ی دوم نبرد مهلب با ازارقه

چون به عبدالله بن زبیر خبر رسید که فرماندارش در بصره یعنی حارث بن عبدالله بن ابی ربیعه، تصمیم به فرار داشته است، او را عزل نمود و برادر خود مصعب را به حکومت بصره گماشت. او حرکت کرد و به بصره آمد و حکومت هر دو عراق و «فارس و اهواز» را بر عهده گرفت.

چون نافع بن ازرق در سال 65 هجری کشته شد، خوارج بار دیگر جمع شدند و عبدالله بن ماحوز را که از پارسایان ایشان بود بر خود امیر کردند. وقتی این خبر به مهلب رسید، از اهواز به تعقیب ایشان پرداخت و در شاپور (از شهرهاى فارس) با ایشان درگیر شد که خوارج گریختند و تا گرگان عقب‌نشینى کردند. مهلب هم چنان به تعقیب ایشان پرداخت و روزى که سخت باران مى‌بارید خوارج به جنگ او آمدند و جنگ در گرفت و مهلب آنان را مجبور به عقب‌نشینى کرد و خوارج راه کرمان را پیش گرفتند. در نبردی که در کرمان میان دو گروه رخ داد، عبدالله بن ماحوز رهبر خوارج کشته شد.[10]

مهلب همواره از شهرى براى تعقیب خوارج به شهر دیگرى مى‌رفت و پس از هر جنگ، جنگ دیگرى مى‌کرد و این کار در تمام مدت حکومت عبدالله بن زبیر تا هنگامى که او کشته شد و حکومت به عبدالملک پسر مروان رسید، ادامه داشت.[11]

مقاله

نویسنده علي محمد تاج الدين

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS