كلمات كليدي : تاريخ، امويان، خوارج، معاويه
نویسنده : علي محمد تاج الدين
جنگ صفین، نتایج بسیار مهمی بر اوضاع کلی جهان اسلام داشت. این جنگ که میان دو سپاه کوفه به فرماندهی علی(ع) و سپاه شام به سرکردگی معاویه به بهانهی ریخته شدن خون عثمان بر پا شده بود، با نیرنگ عمرو بن عاص مبنی بر روی نیزه کردن قرآنها، به مرحلهی حساسی رسید. در این مرحله، تصمیم به انتخاب حکمیت از جانب هر دو طرف گرفته شد. عدهای که ابتدا حکمیت را بر امیرالمؤمنین(ع) تحمیل کرده بودند، وقتی نتایج حکمیت با خدعهی عمروعاص به سود معاویه خاتمه یافت، حضرت را سرزنش کرده و خواستار توبهی ایشان و نبرد دوباره شدند، ولی با خودداری ایشان مواجه شدند. به همین خاطر، این گروه که به خوارج معروف گشتند و چندین هزار نفر بودند، از بدنهی لشگر علی(ع) جدا شده و به منطقهی «حرورا» رفته و نیز به «حروریه» هم شهرت یافتند.
این گروه، نه تنها در دوران حکومت علی(ع) برای مردم و حکومت دردسرهایی ایجاد میکردند، بلکه در ادوار دیگر؛ یعنی در زمان خلفای بعدی نیز خلافت آنها را با تهدید روبرو میکردند.
از آن جا که اینان معاویه را خارج از مسیر اسلام میدانستند، لذا معاویه در سرکوب آنان، با خشونت تمام عمل میکرد.
1. خوارج در کوفه
اولین و آخرین باری که خوارج تحت فرماندهی واحد بودند، جنگ نهروان بود، ولی بعد از آن به گروهها و فرقههای متعددی منشعب شدند که هر کدام با عقایدی جداگانه در مناطق مختلف اسلامی به فعالیت خود ادامه دادند که همین امر اثر منفی بر نیروی نظامی آنان نهاد.
1-1 خروج «فروة بن نوفل اشجعی»
طبری از قول عوانة میگوید: پیش از آن که امام حسن(ع) از کوفه خارج شود، معاویه در «نخیله» جا گرفت. در این هنگام پانصد نفر از حروریان که با فروة بن نوفل اشجعى کناره گرفته بودند، گفتند: «اکنون وضع به گونهای است که شکی در آن نیست؛ باید به سوی معاویه رفته و جهاد کنیم.» عوانة ادامه میدهد: پس به راه افتادند در حالی که سالارشان فروة بن نوفل بود. وقتى وارد کوفه شدند، معاویه گروهى از سواران شام را به سوى آنها فرستاد که توانستند شامیان را شکست دهند. بعد از این شکست، معاویه به مردم کوفه گفت: «به خدا نزد من امان ندارید؛ مگر این که شر خوارج را خودتان از میان بردارید.» وی میگوید: مردم کوفه به مقابله خوارج رفتند و با آنها جنگیدند.
خوارج در مقابل گفتند: «واى بر شما! از ما چه مىخواهید؟ مگر معاویه دشمن ما و شما نیست؟ بگذارید تا با او بجنگیم. اگر او را از میان برداشتیم، دشمن شما را دفع کردهایم و اگر ما را از میان برداشت، شما از ما آسودهاید.» مردم کوفه در جواب گفتند: «نه! به خدا باید با شما بجنگیم.» خوارج در ادامه افزودند: «خدا برادران ما را که در نهروان کشته شدند، بیامرزد. اى مردم کوفه! آنها شما را بهتر مىشناختند.» مردم قبیلهی اشجع، فروة بن نوفل را که رئیس قبیله بود، همراه خود بردند و خوارج نیز عبدالله بن ابىالحر (برخی مانند ابن اثیر گفتهاند: وی عبدالله بن ابی الحوساء بوده است) را که یکى از مردم طى بود، سالار خویش کردند و جنگیدند تا کشته شدند.[1]
1-2 جنبش «مستورد بن علّفة»
این جنبش در سال 43 هجری به رهبری ابن علفه در برابر معاویه، از بزرگترین شورشهای خوارج محسوب میشود.
گفته میشود که «حیان بن ظبیان» یکی از خوارج که در جنگ نهروان جان سالم برده بود، با یارن خود صحبت کرده و تصمیم گرفتند تا به کوفه رفته و مقدمات یک قیام را فراهم آورند.
چون به کوفه رسیدند، مغیرة بن شعبه از طرف معاویه ولایت کوفه را عهدهدار شد و او که مردی مسامحه گر بود، با مردم روش نیکو در پیش گرفت و با صاحبان عقاید باطل کارى نداشت. نزد وى مىآمدند و مىگفتند: «فلانى عقیدهی شیعه دارد، فلانى عقیدهی خوارج دارد.» اما او مىگفت: «خواست خداست که پیوسته مختلف باشید و خدا دربارهی اختلافات بندگان خویش داورى خواهد کرد.» بدین سبب، مردم از وى در امان بودند و خوارج هم دیگر را مىدیدند و از کشته شدن برادران خویش در نهروان سخن مىکردند و جهاد را دینداری و فضیلت میشمردند.
محل بن خلیفه گوید: در ایام مغیره، خوارج به سه نفر از خودشان روى آوردند: مستورد بن علفه تیمى از تیم الرباب، حیان بن ظبیان سلمى و معاذ بن جوین ابن حصین طائى سنبسى پسر عموى زید بن حصین که در جنگ نهروان در مقابله با على کشته شده بود. معاذ از جملهی آن چهار صدنفر از خوارج بود که زخمى شده بودند و على آنها را بخشید.
پس، خوارج در خانهی حیان بن ظبیان سلمى فراهم آمدند و مشورت کردند که چه کسی را سالار خویش کنند؟» بعد از رایزنیهای متعدد، سرانجام تصمیم بر این شد که مستورد بن علفه را که از همهی آنان مسنتر بود، به عنوان رهبر خود برگزینند. آنگاه همگی وعده کردند که لوازم قیام را فراهم کرده و در اول شعبان سال 43 هجری خروج کنند.[2]
زمانی که قیام آغاز شد، مغیرة بن شعبه، معقل بن قیس را به فرماندهی سپاه کوفه برگزید. از آن جا که تجمع خوارج در خانهی حیان بن ظبیان توسط جاسوسان به مغیره گزارش داده شده بود، لذا مغیره عدهای از آنان از جمله «حیان» را به زندان افکند، ولى مستورد گریخت و در منطقهی «حیره» فرود آمد و خوارج گرد او اجتماع کردند. چون خبر به مغیره رسید، براى مردم سخن گفت و خوارج را تهدید کرد. معقل بن قیس برخاست و گفت: هر رئیسى باید عهدهدار تحرکات قوم خود باشد. در هر صورت، خوارج که شمارشان به 300 تن مىرسید، خود را به «صراة» رسانیدند. مغیره، معقل بن قیس را با سه هزار تن که بیشتر از شیعیان على بودند، به دنبال آنان فرستاد. خوارج کوشیدند تا از رودخانه گذشته و به مداین بروند. عامل مداین، سماک بن عبید عبسى، راه بر آنان بست و آنها را به اطاعت و امان فرا خواند. آنان سر باز زدند و به سمت منطقهی «مذار» حرکت کردند. وقتی این خبر در بصره، به ابن عامر رسید، شریک بن اعور حارثى را با سه هزار تن از شیعیان فرستاد. هنگامی که معقل بن قیس نیز به مداین آمد و خوارج را در مدائن نیافت، ابو الرواغ شاکرى را با سیصد تن روانهی مذار نمود. ابو الرواغ پیش از رسیدن معقل جنگ را آغاز نمود و معقل نیز شامگاهان خود را به منطقه رساند.
خوارج چند بار شبانه بر آنان حمله کردند تا این که خبر یافتند شریک بن اعور نیز از بصره مىآید. روز بعد شریک و معقل اجتماع کردند. معقل، ابو الرواغ را با ششصد تن از پى خوارج فرستاد. اینان در «جرجرایا» به خوارج رسیدند و نبرد را آغاز کردند و خوارج را تا «ساباط» عقب نشاندند و از پى آنان روان شدند. در گیر و دار جنگ بود که مستورد به سوى معقل تاخت. چون به معقل رسید، میانشان جنگى سخت درگرفت که ناگاه ابو الرواغ رسید و لشگر معقل را که در حال هزیمت بودند، فرا خواند و جنگ را ادامه دادند. در این نبرد سخت، سرانجام معقل و مستورد هر دو کشته شدند.[3] پس از حمله و گریز فراوان و بر جای ماندن تلفات متعدد از هر دو طرف، بالاخره جنگ به سود یاران معقل به پایان رسید و به این ترتیب، خطر بزرگی از سر حکومت معاویه بر طرف شد.
1-3 خروج «ابو علی کوفی» با همراهی موالی
دستهاى از موالى (عجمها) تحت فرمان «ابو على کوفى» مولاى بنى حارث ابن کعب خروج کردند. اینان نخستین دستهاى از خوارج بودند که موالى در آن خروج کرده بودند. پس مغیره، مردى از بجیله را سوی ایشان فرستاد و در «بادوریا» با هم روبرو شدند. سپس با آنان نبرد کرد و همه را از دم تیغ گذراند.[4]
1-4 قیام «شبیب بن بجره»
شبیب همراه با ابن ملجم بود که قصد قتل على را کرده بود. چون معاویه وارد کوفه شد، شبیب براى تقرب و خودنمائى نزد او رفت و گفت: من و ابن ملجم هر دو على را کشتیم. معاویه (از شنیدن آن سخن ترسید) برخاست و رفت. سپس نزد قبیلهی اشجع فرستاد و گفت: اگر بشنوم که شبیب به خانه من بیاید، شما را هلاک و نابود خواهم کرد و باید او را نفى بلد کنید. به همین خاطر، شبیب مخفى شد، ولى شبانه از مخفی گاه خویش خارج مىشد و به هر که مىرسید او را مىکشت. چون مغیره به امارت کوفه منصوب شد، او در طف (کربلا)[5] نزدیک کوفه قیام و خروج نمود. مغیره براى قلع و قمع او، تعدادی سوار به فرماندهى «خالد بن عرفطه» فرستاد. (بعضی گفتهاند که به فرماندهى معقل بن قیس بوده است) در این جنگ شبیب و اتباع او همگی کشته شدند.[6]
1-5 ماجرای «معین خارجى»
به حاکم کوفه، مغیره خبر داده شد که «معین بن عبد الله» قصد قیام و خروج دارد. او مردى از قبیله محارب بود. مغیره، عدهای را فرستاد و او را دستگیر کردند در حالی که جماعتى نزد او بودند. مغیره او را به زندان افکند و به معاویه گزارش داد. معاویه در جواب او نوشت: اگر او اقرار کند و گواهى دهد که من خلیفه هستم، او را آزاد کن. از این رو، مغیره او را احضار کرد و پرسید: آیا اقرار میکنی که معاویه خلیفه و امیرالمؤمنین است؟
او گفت: گواهى مىدهم که خداوند عز و جل حق است و روز رستاخیز بدون شک خواهد بود و خداوند مردگان خفته در گورستان را زنده خواهد کرد. بدین ترتیب، قبیصهی هلالی را مامور قتل او نمود. [7]
1-6 بیان خروج ابن لیلى
ابو لیلى مردى بلند قد و سیاه بود. وی در سال 42 هجری، بر در مسجد کوفه فریاد زد: «لا حکم الا الله» در آن هنگام اشراف و بزرگان قوم در مسجد بودند، لذا کسى نتوانست متعرض او شود. او از همان جا قیام و تعداد سى مرد از موالی به دنبال او شتاب کردند. مغیره، معقل بن قیس ریاحى را برای مقابله با او فرستاد. در اطراف کوفه با او جنگید و همه را کشت.[8]
1-7 قیام «زیاد بن خراش عجلی»
یکی دیگر از شورشهایی که خوارج در دوران حکومت معاویه به پا کردند، شورش ابن خراش عجلی بود. وی در سال 52 هجری، با 300 نفر در منطقهی «سواد» در کوفه بر زیاد شورید، اما این قیام نیز همانند دیگر حرکتهای خوارج، توسط سعد بن حذیفه ناکام ماند و همگی کشته شدند.[9]
1-8 شورش «حیان بن ظبیان سلمی»
خوارج کوفه چند سالی را در آرامش به سر بردند، تا این که در سال 58 هجری فرصت دیگری برای شورش در برابر امویان به دست آوردند. در این سال معاویه، ضحاک بن قیس را عزل و «عبدالرحمان بن عبدالله ثقفى» را حاکم کوفه کرد. عبدالرحمان پسر امالحکم خواهر معاویه بود. در ایام وى، خوارجی که مغیرة بن شعبه به زندان افکنده بود، پس از مرگ وی، از زندان در آمدند.
پس از خروج از زندان، حیان بن ظبیان سلمى، یاران خویش را گرد هم آورد و بعد از ایراد سخنرانی و دعوت آنها به قیام، معاذ بن جوین طایى گفت: «دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم.» پس با حیان بیعت کرد و دیگران نیز با وى بیعت نمودند.
چند روز بعد، خوارج در خانهی معاذ بن جوین طائى جمع شدند و حیان بن ظبیان به آنها گفت: «بندگان خدا! رأى خویش را بگویید، کجا برویم؟» پس از این که پیشنهادات متعددی از سوی انقلابیون ارائه شد، در نهایت تصمیم بر آن شد که در منطقهی «بانقیا» گرد هم آیند.
اما این قیام نیز همانند بقیهی قیام هایی که تا کنون انجام داده بودند، با شکست مواجه شد و همگی کشته شدند.[10]
2. خوارج در بصره
خوارج بصره نیز همانند هم کیشانشان در کوفه، دست به قیام زده و بار دیگر اوضاع عراق را برای معاویه، با خطر مواجه ساختند. اما با انتصاب «زیاد بن ابیه» به جای ابن عامر در بصره، خوارج به ندرت فرصت خودنمایی پیدا میکردند، زیرا زیاد و بعد از او پسرش عبیدالله، بسیار بر خوارج سخت میگرفتند و آنها را زندانی مینمودند، میکشتند و یا تبعید میکردند.
2-1 خروج «سهم بن غالب» و «خطیم باهلی»
در سال 41 هجری، «سهم بن غالب هجیمى» با تعداد هفتاد مرد بر «ابن عامر» حاکم بصره، خروج نمود. «یزید بن مالک» معروف به «خطیم باهلی» نیز در میان آنها بود. این افراد، میان دو پل و شهر بصره مستقر شدند. «عبادة بن فرص لیثى» با فرزند و برادرزادهاش، از جنگ (با مشرکین) بر میگشتند که با آنها برخورد کردند. خوارج از آنها پرسیدند که شما کیستید؟ پاسخ دادند: قومى از مسلمین هستیم. خوارج گفتند: دروغ مىگوئید (مسلمان نیستید). لذا خوارج به جرم کافر بودن، همهی آنها را کشتند. وقتی ابنعامر از این ماجرا با خبر شد، خود، شخصا به دنبال آنها رفته و عدهای از آنها را کشت و بقیهی آنها، به یک بیشه پناه بردند. ابنعامر به آنان پیشنهاد داد که اگر تسلیم شوند، امانشان دهد. آنها نیز پذیرفتند و تسلیم شدند. معاویه با شنیدن خبر، به او نوشت که همه را بکشد. ابن عامر در پاسخ نامه، به معاویه این چنین نوشت: من با آنها عهد کردم که مصون باشند. به همین خاطر از کشتن آنها سر باز زد. وقتی معاویه «ابن عامر» را به دلیل مدارا کردن با خوارج، عزل نمود و «زیاد بن ابیه» را در سال 45 هجری به امارت بصره منصوب کرد، سهم و خطیم هر دو گریخته و به اهواز رفتند.[11]
2-2 خروج «قریب ازدی» و «زحاف طایی»
در سال 50 هجری زمانی که زیاد بن ابیه از سوی معاویه به امارت کوفه منصوب شد، سمرة بن جندب را جانشین خود در بصره نمود. در دوران او، قریب ازدی و زحاف طایی که پسر خاله بودند، خروج کردند. آنها بعضى از مردان قبیلهی «بنى ضبه» را کشتند، ولى جوانان «بنى على» و «بنى راسب» به مقابله با آنان برخاستند و تیر بارانشان کردند. در این نبرد، قریب کشته شد. او را، عبدالله بن اوس طاحی[12] کشت و سرش را نزد زیاد آورد. زیاد براى نابودى خوارج سخت مىگرفت. به سمرة نیز فرمانهاى شدید میداد، به طوری که در این دوره، بسیارى از آنان کشته شدند.[13]
2-3 حرکت «طواف بن غلاق»
در سال 58، هفتاد تن از خوارج که همه از «عبدالقیس» بودند، در بصره اجتماع کردند و با «طواف بن غلاق» بیعت کردند که از ابن زیاد حاکم بصره انتقام بگیرند. سبب این بیعت آن بود که ابن زیاد، گروهى از خوارج را در بصره به زندان افکنده بود و در آنجا به آنان وعده داده بود که اگر بعضى از یاران خود را بکشند، آزادشان نماید. گروهى چنین کرده و آزاد شده بودند.
یکى از اینان «طواف» بود. این گروه بعد از مدتی از اعمال خود پشیمان شدند و نزد اولیاء مقتولین رفتند تا دیهی کشتگانشان را بپردازند یا قصاص شوند، ولى آنان از گرفتن دیه سرباز زدند. یکى از علماى خوارج بر طبق این آیه: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا من بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ من بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.»[14] گفت: باید جهاد کنید. از این رو، این گروه تصمیم به جهاد گرفتند. ابن زیاد خبر یافت که آنان در خروج شتاب ورزیدند و مردى را کشتند و به «جلحاء» رفتند. ابن زیاد، گروهى از شرطهها و جنگجویان را بر سر آنان فرستاد. در این زد و خورد، نخست فرستادگان ابن زیاد منهزم شدند، سپس جمع کثیرى از مردم براى کمک به یاران ابن زیاد پیوستند و پس از مدتی، همهی خوارج کشته شدند.[15]
3. خوارج در اهواز
3-1 حرکت سهم و خطیم از اهواز به سمت بصره
وقتی معاویه، «ابن عامر» را به دلیل مدارا کردن با خوارج عزل نمود و «زیاد بن ابیه» را در سال 45 هجری به امارت بصره منصوب کرد، سهم و خطیم هر دو از زندان گریخته و به اهواز رفتند. در اهواز، عدهای گرد «سهم» جمع شدند و او با همان عده به قصد بصره حرکت نمود. در پیرامون شهر قومى را اسیر کرد. آنها گفتند: ما یهودى هستیم، پس آنها را رها کرد (وی مسلمانها را مىکشت و یهود را آزاد مىکرد) بعد از آن، سعد، مولاى قدامة بن مظعون را کشتند. آنها وقتی وارد بصره شدند، از اطراف سهم پراکنده و او ناگزیر پنهان گردید. سهم با مشاهدهی این وضعیت، به گمان این که زیاد همانند ابن عامر به او امان خواهد داد، امان خواست لکن زیاد او را امان نداد و به جستجوى او پرداخت تا این که او را یافت و به قتل رسانید و بر در خانهاش او را به دار آویخت. گفته شده که او در حال اختفا ماند تا زیاد درگذشت و عبیدالله بن زیاد او را به دار کشید.
اما خطیم، توسط زیاد به بحرین تبعید شد و بعد از آن دوباره او را برگردانید و پس از مدتی دستور قتل او را در بصره صادر نمود.[16]
3-2 خروج «ابوبلال، مرداس بن ادیه» از اهواز
یکی از خوارج که توسط ابن زیاد دستگیر شد، «عروة بن ادیه» بود که به دلیل تذکر دادن به ابن زیاد، دست و پایش را قطع کرد. برادرش، مرداس از بزرگان و عباد خوارج بود و از کسانى که در نهروان حضور داشته بود. او خروج زنان را حرام مىشمرد و جنگ با کسانى را که با آنان به جنگ برنخاسته باشند، جایز نمىشمرد. زنش از زنان عابده، از بنى یربوع بود. ابن زیاد او را نیز گرفت و دستها و پاهایش را برید.
ولى مرداس را، به سبب کثرت زهد و عبادتش آزاد نمود. مرداس که از او بیمناک بود به اهواز رفت. چون به اموال بیتالمال برخورد مىکرد، آنان را مىگرفت و مقدارى از آن را براى اصحاب خود برمىداشت و باقى را باز مىگردانید.
ابن زیاد، اسلم بن زرعة کلابى را با دو هزار مرد به جنگ مرداس فرستاد و او را به تسلیم فرا خواند، ولى مرداس و یارانش امتناع و جنگ را آغاز نمودند. در این جنگ مرداس و یارانش منهزم شدند. ابن زیاد، عباد بن علقمة المازنى را از پى آنان فرستاد.
عباد، آنان را در منطقهی «توج» در حالی که همگی مشغول نماز بودند، یافت. هم چنان که برخى در رکوع و برخى در سجود بودند، همه را به قتل رساند. آنگاه سر مرداس را به بصره آورد.[17]