كلمات كليدي : انگيزش، نظريه هاي انگيزش، نقش انگيزش در رفتار، روان شناسي تربيتي
نویسنده : راضيه ابراهيم زاده
انگیزش، یک مفهوم وسیع است. این مفهوم چندین واژه دیگر را که توصیفکننده عوامل مؤثر در انرژی و هدایت رفتار ما است نظیر: نیازها، علایق، ارزشها، گرایشها، اشتیاقها و مشوقها را دربرمیگیرد.[1]
انگیزش، از نظر لغوی اسم مصدر و به معنی ترغیب، انگیزیدن و انگیختن است. ولی از دیدگاه صاحبنظران عبارت است از: «حالتهای درونی ارگانیسم که موجب هدایت رفتار او به سوی هدفی خاص میشود». انگیزش، معمولا بر اثر دخالت یک انگیزه در انسان ایجاد میشود. انگیزه، اصطلاحی است که با انگیزش مترادف است و بعضی این دو را یکی میدانند. تعریف انگیزه[2] عبارت است از: عامل درونی به وجود آورنده انگیزش. انگیزه نیز در لغت به معنی آنچه که کسی را به کاری برانگیزد آمده است. انگیزه و انگیزش غالبا به صورت مترادف به کار میروند. با این حال، میتوان انگیزه را دقیقتر از انگیزش دانست. به این صورت که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار، اما انگیزه را علت اختصاصی یک رفتار خاص به حساب آورد.
پدیده انگیزش، غالبا به علل رفتار و تعبیر و تفسیر انسان از رفتارهای گوناگون توجه دارد. روانشناسان معتقدند، مسائل اساسی که در روانشناسی انگیزش مطرح میشود، عبارتند از اینکه: چرا رفتار خاصی پدید میآید ؟ چرا رفتار هدفدار است؟ چرا رفتار معینی برای مدت زمانی طولانی ادامه مییابد؟[3]
انگیزش، دلایل رفتار افراد را نشان میدهد و مشخص میکند که چرا آنها به روشی خاص رفتار میکنند. رفتار دارای انگیزه، رفتاری همراه با انرژی، جهتدار و دنبالهدار است.[4]
اصطلاح انگیزش را میتوان به عنوان عامل نیرو دهنده، هدایتکننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد. گیج و برلاینر(1984)، انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کردهاند. سیفرت(1992)، گفته است، انگیزش یک تمایل یا گرایش به عمل کردن به طریقی خاص است. او همچنین انگیزه را به صورت نیاز یا خواست ویژهای که انگیزش را موجب میشود، تعریف کرده است. فرانسوا(1997)، انگیزه را علت و دلیل رفتار میداند.
از لحاظ پرورشی، انگیزش هم هدف است و هم وسیله. از اینرو، تمام برنامههای درسی که برای آنها فعالیتهای حوزه عاطفی در نظر گرفته شده است، دارای هدفهای انگیزشی هستند. به عنوان وسیله، انگیزش مانند آمادگی ذهنی یا رفتارهای ورودی یک پیشنیاز یادگیری به حساب میآید و تأثیر آن بر یادگیری کاملا آشکار است.[5]
انواع انگیزش
وقتی نظریهپردازان درباره انواع مختلف انگیزش صحبت میکنند، در واقع میان رفتار مشاهدهشده و دلایل فرضی یا انگیزههایی که زیربنای رفتار هستند، پیوندهایی را برقرار میسازند، اما برخی از مهمترین انواع انگیزش به نظر روانشناسان به قرار زیر است:
الف. فیزیولوژیکی – روانشناختی: در اساسیترین یا پایهایترین سطح، ما میتوانیم درباره نیازهای جسمی یا فیزیولوژیکی صحبت کنیم. نیازهای فیزیولوژیکی شامل غذا، آب، پوشاک و نیازهای جنسی است و نیازهای روانشناختی با فعالیتهای ذهنی و اجتماعی ارتباط دارند که برای برآورده شدن هر یک از نیازهای مطرحشده، یک انگیزش مفروض وجود دارد.
ب. صلاحیت[6]: وایت، مشاهده کرد که کودکان در حال رشد، محیط خود را فعالانه کشف میکنند. وایت، احساس میکرد که این رفتار اکتشافی ذاتی، نتیجه نیاز فرد به تأثیرگذاری بر محیطش است. این نیاز، به آنچه وایت، آن را انگیزش کارآیی[7]، انگیزش صلاحیت یا انگیزش تسلط نامیده، ارتباط دارد.
پ. پیوندجویی یا تعلق[8]: یکی دیگر از انگیزشهای روانشناختی مهم، تمایل فرد به ایجاد وابستگیها یا نیاز به پیوندجویی یا تعامل با دیگران است.[9]
نظریههای انگیزش
الف. نظریههای انسانگرایانه
اگرچه نیازهای اساسی ما با سایر حیوانات مشترک است ولی نیازهای ما پیچیدهتر هستند. بعد از اینکه نیازهای اساسیمان برآورده شد، بهتدریج به وسیله سطوح بالاتر انگیزش، به فعالیت واداشته میشویم. نظریهپردازانی از قبیل مازلو[10] ریشه بسیاری از رفتارها را در انگیزههای درونی از قبیل خودآگاهی و تحقق تواناییهای بالقوه خویش میداند. مازلو، سلسله مراتبی از نیازهای انسان را مطرح میسازد. بدینمعنا که قبل از رسیدن به نیازهای سطح بالاتر، ابتدا باید نیازهای سطح پایین یا نیازهای اساسیتر برآورده شود. سلسله مراتب نیازها براساس نظریه مازلو عبارتنداز: نیازهای فیزیولوژیکی، نیازهای ایمنی، نیازهای عشق و تعلق، نیاز به احترام از سوی خود و دیگران و نیاز به خودشکوفایی.
سایر روانشناسان انسانگرا نیازهای دیگری را مطرح ساختهاند. راجرز(1961)، از نیاز به حرمت نفس[11] صحبت میکند. اره(1979)، نیز از نیاز به احترام اجتماعی سخن میگوید.[12]
ب. نظریههای شناختی و کارآمدی شخصی
در نظریههای شناختی انگیزش، بر فرآیندهای تفکر که در انگیزش فرد دخیل هستند، تأکید میشود. مفهوم کارآمدی شخصی[13] به وسیله بندورا(1968) مطرح شد و آن بخش از "خود" را توصیف میکند که بهطور مشخص با ارزیابی و برآورد ما از اثربخشی شخصیمان ارتباط دارد. چنین به دست آمده، دانشآموزانی که اثربخشی خود را در تعلیم و تربیت، بالا ارزیابی میکنند یا سطح بالایی از کارآمدی تحصیلی را از خود ظاهر میسازند، در فعالیتهای تحصیلیشان ثبات، تلاش، انگیزش و علایق درونی بیشتری از خود نشان میدهند. کارآمدی شخصی را میتوان به دو جزء تقسیم کرد:
الف. قابلیتها یا مهارتهای لازم برای عملکرد موفقیتآمیز
ب. ارزیابی ما از تواناییها یا کارآمدی شخصی خود در این قابلیتها و مهارتها.
ادراک فرد از مهارتهای واقعی لازم و توانایی او در زمینه این مهارتها بسیار ذهنی است. بندورا، در توضیح ماهیت ذهنی بودن این ارزیابیها، چهار عامل را که بر ارزبابیهای ما اثر میگذارد، مطرح ساخت:
یک. عامل فعالیتی یا عملی:[14] این عامل، از اعمال شخصی فرد ناشی میشود و ممکن است آنطور که به نظر میرسد، درست نباشد، چرا که موفقیت یا شکست فرد، تابع تفسیر یا اسناد شخصی وی است.
دو. عامل جانشینسازی:[15] این عامل توجه فرد به چگونگی مقایسههایی است که دیگران انجام میدهند. مهمترین مقایسه یک دانشآموز، مقایسه خود با همسالان و همکلاسیهایش است.
سه. عامل تحریکی یا تشویق:[16] برای افرادی که احساس میکنند در برخی از مهارتها کفایت لازم را ندارند، اظهارنظر یا تشویق افراد مهم مانند والدین و معلمان میتواند در ذهن فرد جای گیرد و به عنوان عامل تشویقکنندهای عمل کند.
چهار. عامل عاطفی: شامل اشتیاق یا برانگیختگی عاطفیست که ما برای انجام یک تکلیف یا فعالیت نشان میدهیم. مقدار معینی از برانگیختگی میتواند به توجه زیادی منجر شود، اما سطوح برانگیختگی خیلی پایین یا بالا مانند ترس شدید، میتواند به ناتوانی و بیکفایتی فرد در انجام تکیف خود منجر شود.
پ. نظریههای رفتاری
کاکس[17]، درباره انگیزش مربیانی که میخواهند بهترین ورزشکاران را تربیت کنند، به انتشار مطالبی پرداخته است. او انگیزش را نیرویی سوقدهنده در نظر میگیرد که میتواند تحت تأثیر اقدامات و تجارب مناسب محیط بیرونی قرار گیرد و به گونهای هدفمند، تغییر یابد. از این نظر، عقاید و دیدگاههای وی را میتوان در راستای تفکر رفتارگرایان قرار داد.
کاکس، از انگیزش اولیه و ثانویه و نیز انگیزش مثبت و منفی سخن به میان میآورد. انگیزش اولیه، از نفس عمل یا خود فعالیت ناشی میشود و انگیزش ثانویه نیز به هر نوع گرایش و رغبتی اطلاق میشود، به استثنای آنهایی که مستقیما با پرداختن به خود فعالیت، ارتباط مییابند. علاوه بر این، کاکس اظهار میدارد که پیچیدگی انگیزش از این واقعیت سرچشمه میگیرد که منبع و منشأ هر دو نوع انگیزش اولیه و ثانویه میتواند مثبت یا منفی باشد.
ت. نظریه اسناد
واینر[18]، نظریه اسناد را مطرح ساخت که به بررسی چگونگی تفسیر فرد از علل موفقیتها و شکستهایش میپردازد. بر اساس این نظریه، تبیینهایی که ما از موفقیتها و شکستهایمان به دست میآوریم، انتظار موفقیتها و شکستهای آتی و متعاقب آن، انگیزش ما را در انجام دادن تکالیفی که احتمال موفقیت یا شکست در آنها وجود دارد، تعیین میکند.
نوع تفکر واینر بر پایه کارهای اولیه راتر[19] استوار است. راتر، مفهوم منبع کنترل را مطرح کرد. منبع کنترل، به عقاید و باورهای فرد درباره ارتباط میان رفتارهای وی و پاداشها یا تنبیهات پیامد آن، اشاره کرد. فردی که دارای منبع کنترل درونی است، نتایج و پیامدهای رفتار خود یا پاداشها یا تنبیهات را نتیجه تلاشهای شخصی خود میداند. چنین فردی، خود مسؤلیت آنچه را که برایش اتفاق میافتد بر عهده میگیرد. در مقابل فردی که از منبع کنترل بیرونی برخوردار است، نتایج و پیامدهای رفتار خود را حاصل بخت و اقبال، تقدیر، تصادف یا نتیجه اعمال دیگران میداند.[20]
ث. نظریه برانگیختگی
اصطلاح برانگیختگی به حالت تهییج، توجه یا گوشبهزنگ بودن اشاره میکند. برانگیختگی از معدود متغیرهای انگیزشی است که برای آن شاخصهای قابل مشاهده و قابل اندازهگیری فیزیولوژیکی وجود دارد. منابع اولیه برانگیختگی گیرندههای دور هستند، مانند اندامهای شنوایی و بینایی، اما منابع دیگر تحریک از جمله فعالیت مغز نیز میتواند منجر به برانگیختگی شود.
هب[21]، رابطه بین سطح تحریک و کارکرد شناختی را در چارچوب نظریه برانگیختگی خود توضیح داده است. به باور هب، در صورتی یک محرک بیشترین اثر را دارد که سطح بهینه برانگیختگی را تولید نماید. هنگامی که سطح برانگیختگی بسیار پایین است، مانند زمانی که ارگانیسم یا موجود زنده در خواب به سر میبرد، اطلاعات رسیده به مغز نمیتوانند مورد استفاده قرار گیرند. به همین منوال، وقتی که سطح برانگیختگی بسیار بالاست، مقدار زیادی اطلاعات به وسیله کرتکس تحصیل میشوند و اغلب پاسخهای متناقض یا رفتار نامربوط را به دنبال میآورند. این بدان معنی است که سطح برانگیختگی بهینه، نه خیلی زیاد است و نه خیلی کم.[22]
نقش انگیزش در رفتار و یادگیری
میتوان گفت انگیزش موجب ایجاد انرژی و جهت دادن به رفتار میشود که سبب میشود توجه افراد حفظ شود و تداوم یابد. از آنجا که رفتار آدمی دارای هدف است، پس انگیزش تعیینکننده تقویتها و توجیهکننده جهتگیریهاست.
انگیزش، یکی از مهمترین عناصر یادگیری و آموزش اثربخش است که در عین حال اندازهگیری آن بسیار دشوار است. به زبان ساده، چیزی است که شما را به پیشرفتن وا میدارد، در حال پیشرفتن نگه میدارد و تعیین میکند که به کجا سعی دارید بروید.[23] در تعلیم و تربیت، بحث انگیزش عمدتا به نکات زیر توجه دارد:
· آماده ساختن دانشآموز برای یادگیری
· فعال نگهداشتن دانشآموز در طول یادگیری
· توجه و دقت برای تمرکز بیشتر.[24]