كلمات كليدي : هوش، اندازه گيري هوش، آزمون هاي هوش، روان سنجي
نویسنده : زهرا غلامي
دو تحول مهم تاریخی در نیمه دوم قرن نوزدهم، تأثیر چشمگیری بر ظهور نهایی ابزارهای اندازهگیری هوش گذاشتند. یکی، اجباری شدن تحصیل در آمریکا و دیگر کشورها که موجب شد تنوع عجیبی در دانشآموزان پدید آید. بسیاری از دانشآموزان جزء خانوادههای بیسواد یا خانوادههایی بودند که به زبان بومی خویش صحبت میکردند. در نتیجه میزان مردود شدگان در حد چشمگیری بالا رفت. بنابراین برای حفظ منابع و امکانات چارهای نبود جز مشخص کردن کسانی که بیشتر احتمال دارد موفقیت تحصیلی کسب کنند.
تحول مهم دوم این بود که دانشمندان روانشناسی معتقد بودند که تواناییهای ذهنی، قابل اندازهگیری هستند. اگرچه تلاشهای اولیه بیشتر بر اندازهگیری تیزحسی و زمان واکنش متمرکز بودند ولی همین تلاشها بسترساز تحقیقات دیگری شدند.
آلفرد بینه و همکارش تئودور سیمون، با تهیه آزمون بینه – سیمون که تفاوتهای فردی در کارآیی ذهنی را مشخص میکرد، به رهبران جنبش هوشآزمایی مبدل شدند. هدف اصلی بینه، تدوین روش دقیق برای شناسایی کسانی بود که حقیقتا توانایی تحصیل نداشتند. بینه و سیمون مثل معاصران خودشان، هوش را "قوای ذهنی" میدانستند که موروثی است؛ اگرچه معتقد بودند آموزشها و فرصتها نیز بر آن تأثیر میگذارند. به این ترتیب، جنبش هوشآزمایی به دنبال کمّیسازی عملکرد عقلانی و تداوم اجباری بودن تحصیل در اروپا و امریکای شمالی تثبیت شد. مدارس صنایع نیروهای نظامی دولت ذاتا به آن دسته از تفاوتهای فردی که بر عملکرد عوامل و اعضایشان تأثیر میگذاشتند، علاقهمند بودند؛ بنابراین هوشآزمایی رونق گرفت.
تا سالها هیچ کس در مورد اهمیت فوقالعاده و مصرف گسترده آزمونهای هوشی شک نکرد. اما در اواخر دهه 1960 روانشاسان به اعتبار این آزمونها حمله کردند. اساس بحثها نیز این بود که این آزمونها مادههای ناعادلانهای دارند. هیئت تعلیم و تربیت ایالات کالیفرنیا در پی یک دادخواهی مدنی طولانی که در سال 1971 شروع شد، در سال 1975 استفاده از آزمونهای هوش برای سنجش ناتواناییهای آفریقاییتبارها را به حال تعلیق درآورد. رأی دادگاه این بود که در هوشآزمایی، حق کودکان آفریقاییتبار ضایع میشود و بدون هیچ دلیل موجهی آنها را جزء افراد دچار اختلالات شناختی قرار میدهد. ولی برخی دیگر، نظر دادگاه را قبول نداشتند. بعضی از آفریقاییتبارها علیه این رأی شکایت کردند. آنها معتقد بودند عملکرد آفریقاییتبارها در این آزمونها ضعیف نیست. عدهای هم آزمون بهره هوشی را یک دیو اجتماعی نمیدیدند، بلکه معتقد بودند میشود از آن برای اصلاح ظلمهایی که در محیط تأسفبار بر اقلیتها روا داشته میشود، استفاده کرد.[1]
نظریههای موافق و مخالف
اندازهگیری هوش، همواره تاریخی همراه با بدفهمی، مناقشه و احیانا کاربرد نابجا داشته است. دامنه انتقادها از اتهامهای اخلاقی برچسب زدن به افراد تا سوگیری فرهنگی و حتی اتهامهایی در مورد سوء استفاده آشکار از نمرههای هوش را شامل بوده است. اگرچه مطمئنا میتوان انتقادهای بجایی به اندازهگیری هوش وارد کرد، اما دامنه استفاده از این روشها مزایایی نیز دارد. یکی از فواید عمده آزمونهای هوش آن است که رفتار آینده را به دقت پیشبینی میکنند. در آغاز، بینه توانست با مقیاسهای خود تا اندازهای موفقیت آینده را پیشبینی کند و از آن زمان تاکنون، روشهای روانآزمایی به گونه پیشروندهای اصلاح شده و دقت آنها افزایش یافته است.
مطالعات جدید نشان میدهند که آزمونهای هوش تجدیدنظرشده وکسلر بزرگسالان و کودکان، میتوانند تعداد بسیار زیادی از متغیرهای گوناگون را پیشبینی کنند. بهویژه، آزمونهای هوشبهر پیشبینیکنندههای عالی برای پیشرفت تحصیلی هستند. اما این موفقیتها با برخی از محدودیتهای احتمالی معین نیز همراه است. نخست، بهکار بستن آزمونهای هوش ممکن است به طبقهبندی قالبی یا کلیشهای[2] افراد بینجامد که آزادی آنان را در انتخاب رشتههای تحصیلی محدود میکنند. بهعلاوه، آزمونهای IQ در پیشبینی فعالیتهایی که به آزمون و یا پیشرفت تحصیلی بستگی ندارند، محدودیت شدید دارند. با وجود این، گاهی به غلط برای اینگونه استنباطها بهکار میروند. همچنین باید تأکید کرد که آزمونهای هوش سطح کارکرد شخص را در زمان حال اندازهگیری میکنند و لذا امکان پیشبینی را برای کوتاهمدت فراهم میسازند. هر چند اغلب برای پیشبینیهای درازمدت نیز بهکار بسته شدهاند، اما دقت اینگونه پیشبینیها کمتر است، زیرا بسیاری از متغیرهای اثرگذار و کنترلناپذیر وارد عمل میشوند.[3]
یکی از موضوعات بحثانگیز در این زمینه، استفاده از آزمونهای هوش در جایگزینی دانشآموزان در کلاسهای مدرسه است. کودکانی که در این آزمونها نمرههای پائینی به دست میآورند، ممکن است در کلاسهای با آهنگ کند یا در کلاسهای ویژه کندآموزان قرار داده شوند و دانشآموزانی که نمرههای بالا دارند ممکن است در برنامههای با بار آموزشی بیشتر، با آهنگ سریعتر قرار گیرند.
اگر در مدارس، برنامههایی برای ارزیابی دورهای وجود نداشته باشد و در کلاسهای کندآموزان، مهارتهای تحصیلی تأکید نشود، به احتمال زیاد آینده تحصیلی کودک را همان جایگزینی اولیه او تعیین خواهد کرد. مثلا برخی از جوانان که از توانایی بالقوه برای موفقیت در دانشگاه برخوردارند، ممکن است به علت دلسردی حاصل از نمرههایی که در آزمونها میگیرند از ثبتنام در درسهای ویژه آمادگی برای دانشگاه خودداری کنند. هم والدین و هم معلمان باید توجه داشته باشند که نمرههای هر آزمون فقط عملکرد جاری فرد را اندازهگیری میکنند.[4]
یکی دیگر از فواید مهم آزمونهای هوش، بهویژه مقیاسهای تجدیدنظرشده وکسلر بزرگسالان و کودکان، این است که درباره قوت و ضعف شناختی شخص، اطلاعات با ارزشی در اختیار میگذارند. آنها رویههای استانداردی هستند که به وسیله آنها عملکرد شخص در حوزههای مختلف را میتوان با عملکرد همسالانش مقایسه کرد. بهعلاوه، درباره الگوهای قوت و ضعف شخص میتوان مقایسههای مفیدی به عمل آورد: مقیاسهای تجدیدنظرشده هوش وکسلر برای بزرگسالان و کودکان و دیگر آزمونهایی که بهطور فردی اجرا میشوند، برای آزمایشکننده، امکان مصاحبه ساختداری را فراهم میکنند که در آن با بهکار بستن انواع تکلیفها میتوان روشهای شخصی و یگانه آزمودنی را در برخورد با تکلیفهای شناختی مورد مشاهده قرار داد. از طریق تعاملهای درمانجو با آزمایشکننده و مواد آزمون، میتوان درباره عزت نفس، ویژگیهای فردی رفتاری، اضطراب، مهارتهای اجتماعی و انگیزش وی یک برداشت مقدماتی به عمل آورده و در همان حال تصویر خاصی از کارکرد هوش وی ترسیم کرد.[5]
از دیگر فواید آزمونهای هوش این است که کارفرمایان، مربیان و درمانگران، بهطور دایم و با هدفهای مختلف، از آزمونهای گروهی و فردی هوش استفاده میکنند. کارفرمایان، آزمونهای هوش را برای استخدام و ارتقاء کارمندان بهکار میبرند. مدارس، برای شناسایی نیازهای دانشآموزان و اندازهگیری استعدادهای آنها، از آزمونها کمک میگیرند تا در نهایت بتوانند آنها را برای رشتههای مناسب راهنمایی کنند.
درمانگران، از آزمونهای هوش به دلایل مختلف کمک میگیرند، از جمله برای پیبردن به این که رفتار بیماران مناسب با سطح توانایی ذهنی آنها هست یا نه. با این همه، چون هوش خیلی وسیعتر از آن است که آزمونها اندازه میگیرند، نباید در تعمیم نتایج آزمونهای هوش افراط کرد. روانشناسان و سایر افرادی که آزمونهای هوش را بهکار میبرند، باید از محدودیتهای نتایج آنها آگاه باشند و از اطلاعات دیگر نیز کمک بگیرند. نتایج آزمونهای هوش، گاهی برای پیشبینی موفقیت در اکثر جنبههای رفتاری مورد استفاده قرار میگیرند. اما تحقیقات نشان داده است که متغیرهای دیگری از جمله خلاقیت، سطح انگیزش و مهارتهای حسی – حرکتی نیز میتوانند شاخصهای خوبی برای پیشبینی موفقیت در آینده باشد.[6]
از فواید یافتن بهره هوش کودکان، میتوان این نکته را ذکر کرد که کودکانی که بهره هوششان کم است، طبیعتا نمیتوانند در کلاس همدوش کودکان دیگر پیشرفت کنند. بنابراین اگر کمبود هوش در آنها زیاد نباشد، میتوان با کلاسهای تقویتی، معلم خصوصی و توضیح بیشتر و رسیدگی دقیقتر به کار آنها، مانع عقبافتادگی درسی آنان شد. در این صورت کودکان، کار عادی مدرسه را خواهند کرد، بدون آنکه در آنان حس حقارت، ایجاد شود. در صورتی که کمبود هوش آنان زیاد باشد، میتوان آنان را به کلاسهای مخصوص یا مدارس مخصوص هدایت کرد تا به جای تعلیمات عقلی عادی، بیشتر تعلیمات عملی و حرفهای ببینند. به این ترتیب، هم از اتلاف سرمایه آدمی جلوگیری خواهد شد، هم خوشبختی این کودکان مختل نخواهد شد و هم کار کلاس درس به علت آمیختن آنان با کودکان هوشمند به تعویق نخواهد افتاد.[7]
آزمونهای هوش در مواردی که بجا بهکار روند، نقش مهمی ایفا میکنند. به کمک این آزمونها، معلم میتواند دانشآموزان یک کلاس بزرگ را که مهارتهای گوناگون دارند، برای مقاصد یادگیری به گروههای همگن تقسیم کند. از آزمونهای هوش میتوان به عنوان ابزارهای تشخیص به منظور بهبود فرصتهای آموزشی کودکان گروههای اقلیت و یا طبقات کمدرآمد نیز استفاده کرد. کودکی که در یک آزمون گروهی هوش، نمره پایینی گرفته باید بهطور کامل مورد ارزیابی قرار گیرد. آزمون انفرادی کودک روشن خواهد کرد که:
1. نمره آزمون گروهی، تا چه اندازه شاخص دقیقی از تواناییهای فعلی کودک است.
2. کودک چه تواناییها یا ناتوانیهای ذهنی ویژهای دارد.
3. و مناسبترین برنامه آموزشی برای بهبود مهارتهای او کدام است.
هدف استفاده از آزمونها باید انطباق آموزش با نیازهای فرد باشد نه برچسب زدن به کودک.[8]
یکی از انتقادهای واردشده به آزمونهای هوش، آن است که سوگیری در جهت تأکید بر شیوههای تفکر همگرا، تحلیلی و علمی – منطقی تقریبا از ویژگی ذاتی تمامی آنهاست. بنابراین، کسی که به شیوههای تفکر واگرا، هنری و تخیلی تأکید دارد بهطور مشخص از آزمونهای هوش زیان میبیند. گیلفورد بهویژه اظهار داشته است که نمرۀ هوشبهر به تنهایی برای قضاوت در مورد ماهیت چندبعدی هوش کافی نیست. بعضی از منتقدان حتی بر این مطلب تأکید کردهاند که رویکرد موجود به آزمون هوش به صورت یک مکانیسم اجتماعی درآمده است و کسانی که از ارزشهای مشابه برخوردارند، آزمونها را برای انتقال مزایای آموزش به کودکان مشابه خود بهکار میبرند. آزمونهای هوشبهر نه تنها افراد خلاق را با زیان مواجه میکنند، بلکه در سنجش تواناییهای هوشی که فاقد جهتگیری علمی یا تحلیلی است، محدودیت دارند. بدینترتیب، تیزفهمی اجتماعی(Social acumen)، موفقیت در برخورد با مردم، توانایی کنار آمدن با واقعیتهای ملموس دنیای روزمرۀخود و تکلیفهای خاص مانند خرید کالا، با هیچ یک از آزمونهای هوش اندازهگیری نمیشوند. خلاصه اینکه مردم دارای بسیاری از تواناییهای شناختی هستند که به مراتب بیش از آن است که به وسیلۀ آزمون هوش اندازهگیری میشوند.[9]
یکی دیگر از محدودیتهای مهم آزمونهای هوش، این است که در بیشتر موارد به فرایندهای زمینهساز موجود در مسألهگشایی توجه ندارند. آنها به محصول یا نتیجۀ نهایی متمرکزند و به گامهایی که برای رسیدن به این نتیجه برداشته میشوند، توجهی ندارند. به عبارت دیگر، آنها به "چه" توجه دارند تا به "چگونه". بنابراین، اگر کسی به سؤال «میز تحریر و نیمکت از چه نظر به هم شباهت دارند؟» پاسخ درست بدهد، آزمایشکننده نمیداند که این پاسخ نتیجه یادگیری گذشته، تمییز ادراکی، استدلال قیاسی و یا ترکیبی از اینهاست. نمونۀ افراطی تاکید بر این "نتیجه نهایی" نمرۀ هوشبهر کلی است.[10]
اعتبار نمره آزمون را همواره باید در ارتباط با فرد معین و یک هدف معین بررسی کنیم و کوششهای خود را در زمینۀ بهبود روشهای ارزیابی ادامه دهیم. با این حال، آزمونهای هوش به رغم کمبودهایی که دارند، هنوز هم کارآمدترین وسایلی هستند که بر مبنای آنها میتوان مناسبترین حرفه، کلاس یا دورۀ آموزشی را برای فرد معینی مشخص کرد و برای این کار راه دیگری به نظر نمیرسد. اتکاء کامل بر قضاوتهای ذهنی به انواع پیشداوریهایی میانجامد که چنین آزمونهایی برای جلوگیری از آنها ساخته شدهاند. از سوی دیگر، گمارش تصادفی افراد در حرفهها یا برنامههای آموزشی، نه برای جامعه سودی خواهد داشت و نه برای خود فرد.[11]
سرانجام، بسیاری از مردم احساس میکنند که هوشبهرشان بخشی از اطلاعات شخصی و کاملا محرمانۀ آنان است. آنها ترجیح میدهند که به دیگران، حتی به روانشناسان که انتظار میرود رازدار باشند، نباید اجازه داده شود که از این امر آگاه شوند. هنگامی که نمرههای هوشبهر در اختیار افراد مختلف قرار میگیرد، مانند هنگام بررسیهای قانونی و یا گزینش استخدامی، این مسأله پیچیدهتر میشود. بهطور خلاصه آزمونهای هوش تعدادی از کارکردهای مفید و ارزشمند را در اختیار میگذارند. آنها میتوانند عملکرد تحصیلی کوتاهمدت را به دقت پیشبینی کنند، سنجشی از نقاط ضعف و قوت نسبی شخص فراهم کنند، متغیرهای شخصیتی مهمی را آشکار سازند و به پژوهشگران، مربیان یا متخصصان بالینی امکان دهند تا تغییرات احتمالی فرد یا جامعه را ردیابی کنند. اما، این مزایا تنها هنگامی مفیدند که محدودیتهای آزمونهای هوش به دقت فهمیده شوند و به گونهای مناسب مورد توجه قرار گیرند.[12]