بسیاری از فرق با انگیزههای ناشایست موجودیت یافتند و با همان اغراض فاسده به موجودیت خود استمرار بخشیدند. حب مقام و ریاست، طمع و ثروت اندوزی، زورگوئی و ستم و حتی اظهار زهد و تقوی میتواند از عوامل و انگیزههای موثر برای تشکیل فرقه باشد. فرقه کرامیه از جمله فرقی است که در آن ریاء و نفاق و تظاهر به زهد و عبادت باعث تشکیل و اوجگیری آن شد. در این نوشتار به معرفی این فرقه میپردازیم.
مؤسس فرقه کرامیه
ابوعبدالله محمد بن کرام سردمدار اندیشه کرامیه است.[1] او سجستانی بوده و از آنجا به گرجستان تبعید و مطرود شد. وی با تملق و نفاق توانست همپیمانانی بدست آورد. چنانکه گفتهاند با تظاهر به زهد و تعبد، خودش را در نظر اهالی گرجستان و اطراف آن جلوهای دینی داد و سپس ایشان را به بدعت خویش کشاند تا اینکه با او بیعت کردند.
تبلیغ ریاکارانه
او با عدهای از همپیمانانش در ایام ولایت محمد بن طاهر بن عبدالله حاکم مستعین در خراسان[2] به نیشابور رفته و با تظاهر، به فریب اهل آن دیار پرداخت و در آنجا دعوت خود را علنی نمود.
ثمره تبلیغات او در نیشابور به وجود آمدن سه فرقه کرامیه به نام حقاقیه، طرائقیه و اسحاقیه در خراسان شد. این سه فرقه از کرامیه به مجسمه خراسان معروف هستند.[3]
آثار قلمی محمد بن کرام
او نویسنده کتابی به نام عذاب قبر است. وی در آن به تبیین اندیشهها و افکار خود پرداخته ولی چون در آن مطالب غیر معقول بوده بعدا عدهای از همفکران او اصل کتاب را با حذف مطالب سخیف تغیر دادند تا بر اعتبار آن بیفزایند و دیگر اصل آن را افشاء ننمودند. به عنوان نمونه یکی از عقائد باطل او در این کتاب این است که به چگونگی و کیفیت خدا و همچنین مکان الله پرداخته است.[4]
موضعگیری نویسندگان
معمولا نویسندگان فرق و مذاهب که خود از اهل سنت میباشند وقتی به شرح حال کرامیه میپردازند به طعن و ذم این گروه میپردازند.
به چند نمونه از این اظهارات اشاره میکنیم:
1.محمد بن کرام فردی منافق و متظاهر به عبادت و زهد برای فریب مردم بود.
2.بدعتهای او در اسلام بیشتر از آن است که در این مختصر مقالات بگنجد.
3.او دارای کتب و تصانیف بسیاری است اما کلامش در نهایت زشتی و بطلان است.[5]
4.در فروع دین اقوال عجیبی دارند و مدار کار این گروه خرقه پوشی و فریب دادن و تظاهر به زهد است.[6]
5.سران فرق کرامیه از علماء معتبر نیستند بلکه از سفهاء جاهل هستند.[7]
6.اعتقاد کرامیه (به اینکه خدا محل حوادث است) در هیچ امتی مشابه ندارد مگر مجوس.[8]
7.عقائد او شبیه به عقائد ثنویه و نصاری است در اینکه خدا از جهت تحتانی محدود است و اینکه خدا جوهر است.[9]
8.بعید است که محمد بن کرام از دیانت برخوردار باشد. چون به علم شریعت (فقه) و ابوحنیفه و شافعی جسارتهائی دارد و گفته :
ان علم الشافعی و ابی حنیفه جملته لا تخرج من سراویل امراة [10]
(تمام علم شافعی و ابوحنیفه از جامه زنی خارج نمیشود کنایه از اینکه دانش آندو در فقه فاقد ارزش علمی است)
اعتقادات محمد بن کرام و فرق کرامیه
الف. در باب خدا شناسی:
او علاوه بر اثبات صفات و حالات برای خداوند به نحو تشبیه و تجسیم به تبیین مسائل خداشناسی از دیدگاه خود پرداخته و در مقالاتش به تعیین جایگاه و مکان خداوند پرداخته و سوالی را که فرق مشبهه به سادگی جواب میدهند با عباراتی منحرف کننده تنقیح نموده است.
با دقت در عقاید او میتوان التقاط مکاتب باطل دیگر را در آن مشاهده نمود. به برخی ازاین موارد اشاره می کنیم :
1.معبود وی بر روی عرش قرار دارد.
2.ذاتا خدا درجهت فوق می داند.
برخی از کرامیه معتقدند که خدا در جهت بالا و در محاذی عرش است.
3.برای معبودش انتقال و دگرگونی و فرود آمدن را ممکن میشمرد.[11]
4.هر موجودی که عرض نباشد (جسم باشد) باید در یکی از جهات باشد و معین نمودهاند که خدا در برترین و شریفترین جهات یعنی جهت فوق است.[12]
5.محمد بن کرام معتقد است که خدا جسم است و از جهت تحتانی نهایت دارد. او
در این اعتقاد شباهت به قول ثنویه پیدا کرده است که معتقدند نور از جهت تحتانی محدود به تاریکیها است.
6.عرش مکان خداست و خدا مماس با عرش است.
7.او و پیروانش خداوند را محل و جایگاه تمام حوادث میدانند.[13]
8.کلام خدا را قدیم ولی قول خدا را حادث میپندارند.
9.علم و قدرت و حیات را حالاتی برای خدا میدانند. میگویند خداوند به علم عالم است و به قدرت قادر است و به حیات حی است.[14]
ب.نبوت و رسالت از دیدگاه کرامیه
از بدعتهای این فرقه تحلیل نادرست ایشان از نبوت و رسالت است که بدون شک با چنین تحلیلات نادرست ازمنکرین نبوت ورسالت خواهند شد.
تحلیل نبوت ازنظر کرامیه
رسالت و نبوت دو حالت عرضی در وجود رسول و نبی است و معجزه و وحی و عصمت، ملاک نبوت و رسالت نیست بلکه هر کس که در او چنین حالت عرضی (نبوت و رسالت) حاصل شود بر خدا واجب است که او را به سوی خلق مبعوث نماید. اگر او را ارسال کند آن شخص مرسل (فرستاده شده) میشود وإلا مرسل نیست.
با این ملاکی که در باب نبوت و رسالت ارائه میدهند به فرعی از مسائل نبوت نیز پرداخته و اظهار میکنند که نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در قبر رسول است ولی مرسل نیست.[15]
این گروه در واقع منکر نبوت و رسالت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هستند و خواستهاند با تحلیلی که تماما مغالطه و بدون برهان است به این انکار رنگی علمی دهند.
ج. امامت [16]
در مساله امامت به چیزی جز توجیه عملکرد ظالمان و اتهام به امیر مؤمنان علی علیه السلام توجهی ندارند. موضعگیری ایشان دقیقا با سلفیان از اهل سنت تطابق کامل دارد. همچنانکه با شیعه تضاد شدید دارند.
ملاک درتعیین امام
تعیین امام به اجماع امت است نه به نص و نصب از طرف خدا و رسول . با این ملاک به عملکرد سقیفه و زیر پا گذاشتن دستور خداوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مهر صحت زدند و علت اینکه پیامبر را بعد از وفات مرسل نمیدانند به خاطر این است که بتوانند به راحتی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم امر خلافت را زیر پا بگذارند.
شهرستانی از علماء اهل سنت و نویسنده ملل و نحل تصریح میکند که ایشان در مورد مساله امامت عقیده اهل سنت را دارند.
امامت دردومنطقه
ایشان بیعت با دو امام در دو منطقه را جایز میدانند. با این ملاک، خلافت ظالمانه پیشوای حیلهگران یعنی معاویه را در شام مشروعیت میبخشند و بر اتباعش اطاعت از او را واجب شمردهاند. با وجود اینکه در عراق و حجاز امیرالمومنین علی علیه السلام خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود.
توجیه اعمال معاویه
آنها معاویه در تمام استبدادها وظلمها و غارتها و خونریزیها و قتل مؤمنین و مؤمنات و جنگ با امیرالمومنین علی علیه السلام برای طلب خون عثمان عملکردی صحیح داشته است.
اتهام بی جا
امیرالمومنین علی علیه السلام را متهم در قتل عثمان معرفی میکنند و گفتهاند صبر و سکوت او و مقابله نکردن با شورشیان موجب قتل عثمان شد.
د. تعریف ایمان
این فرقه با تعریف ایمان با تفکر مرجئی فروع کثیری از بدعتها و ابتذال در عقیده و عمل را به ارمغان آورده است.
در تعریف ایمان گفتهاند: ایمان فقط اقرار و تصدیق (به شهادتین) زبانی است و غیر از این ایمان نیست.
البته در تفسیر اینکه ایمان قول است گفتهاند مراد اقرار زبانی اکنون به شهادتین نیست بلکه مراد اقرار زبانی به شهادتین در عالم ذر هست، آنگاه که خدا پرسید آیا من پروردگار شما نیستم و همه گفتند بله. ایشان معتقدند این قول (بلی) تا ابد باقی است و حکمش زائل نمیشود. یعنی همه (که چنین جوابی به خدا دادند) مومن هستند.
فروعات مساله ایمان:
1.منافقین عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان حقیقی داشتند.
2.کفر حقیقی به خدا انکار نمودن زبانی اوست.
3.منافقین ایمانشان به اندازه ایمان انبیاء و ملائکه و جبرئیل و میکائیل است. زیرا همگی اقرار زبانی داشتند.[17]
هـ .فتاوای فقهی
از مهمترین مسائل متمایز کننده یک فرقه، دیدگاههای فقهی آنهاست. به نمونههائی از فتاوای کرامیه توجه کنیم:
1.نماز در زمین و مکان نجس جایز است. چنانکه در لباس و بدن نجس نیز جایز است.
2.طهارت از نجاست واجب نیست. ولی طهارت از حدث واجب است.
3.غسل و نماز میت واجب نیست.
4.واجبات مانند نماز واجب و حج واجب نیاز به نیت ندارد چون نیتی که قبلا در عالم ذر شده کفایت میکند.
5.نیت در نمازهای مستحبی واجب است زیرا در عالم ذر نیت آن قبول نشد.[18]
شخصیتهای برجسته کرامیه
علاوه بر محمد بن کرام و ذکر عقائد خاص او در فرقه کرامیه سرانی هستند که به عقائد خاص آنها پرداخته شده است؛ مانند محمد بن هیصم و ابراهیم بن مهاجر. در این قسمت به برخی از عقاید ایشان اشاره میکنیم:
محمد بن هیصم سرکرده هیصمیه از کرامیه
او گفته است بین خدا و عرش بینهایت فاصله وجود دارد. جدا بودن و بالا بودن برای خدا صحیح است. او با عالم جدائی ازلی دارد (بینهایت فاصله دارد) ولی محاذات (مقابل بودن) و تحیز (اشغال نمودن) در مورد خدا معنی ندارد.[19]
عقاید ابراهیم بن مهاجر از کرامیه
1.اسم، عرض و حالتی برای مسمی و قائم به اوست.
2.خداوند جسم است.
3.زانی جسم نیست بلکه عرض و حالت در جسم است. سپس با حد واجب شرعی بر زانی مخالفت نموده و گفته حد بر جسم وارد میشود نه بر زانی.[20]
4.عرض خدا به اندازه عرض عرش است.[21]