كلمات كليدي : تاريخ، امويان، سعيد، عثمان، خراسان، معاويه، فرمانداري، ابوعثمان
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
از چهرههای تاریخی صدر اسلام که هم دارای پستهای ویژه و هم انسان سرشناسی در عرصه جنگ و دین به شمار میرود، میتوان از سعید بن عثمان نام برد. وی که پسر خلیفه سوم بوده، به جهت فضایی که امویها در ارج نهادن به خاندان خود ایجاد نمودند، خیلی سریع توانست جایگاه خاص و مهمی در ارکان دولتی برای خود دست و پا کند.
وی که متوفی سال 62 هجری است،[1] تا قبل از مرگ پدرش در مدینه زندگی میکرد، لذا او را بزرگ شده در مدینه عنوان میکنند[2]. کنیه سعید ابوعثمان بود.[3] در روایتی که از اسحاق بن راهویه در سندی که از طریق زبیر بیان گردیده، او را یکی از سه نفری میداند که تفسیر این آیه شامل آنها است : «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان»[4] که عین عبارت این است: قال: منهم عثمان بن عفان، و سعید بن عثمان، و علقمة بن عثمان الأنصاریان.[5] که البته این تفسیر در کتب تفسیری اهل شیعه ذکر نگردیده است. نام مادر او امعبدالله، فاطمة بنت ولید بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم بود، که در روزی که عثمان کشته شد او نیز در آن حادثه به قتل رسید.[6]
فعالیت سعید بن عثمان
سعید بن عثمان که به عنوان یکی از فاتحین از او یاد میشود، در زمان خلافت پدرش در جنگها شرکت میرد و بعد از مرگ پدرش، به معاویه پیوست[7] و خلافت امام علی(ع) را نپذیرفت و معاویه نیز به او ولایت خراسان را داد.[8] لذا سعید در سال 56 هجری[9] به فرماندهی خراسان منصوب شد. پیش از او عبدالرحمن بن زیاد والی خراسان بود که معاویه از کار او راضی نبود و لذا وی را برکنار کرد و سپس سعید بن عثمان را با وجود نارضایتی او از این سمت به خراسان فرستاد، حتی بیان شده که به درشتی با خلیفه سخن گفت[10] تا بتواند حرف خود را به کرسی بنشاند که موفق نشد و لذا به خراسان رفت. بعد از ورود وی به خراسان، به سرعت به سوی سمرقند لشکر کشید و آن را فتح کرد،[11] البته در البلدان آمده است که وی ابتدا به بخارا لشکر کشید و بعد از فتح آن به سمرقند رفت[12]. از وی به عنوان نخستین فردی نام برده میشود که رود بلخ را از عرب قطع کرد[13]. در جنگ با مردم سمرقند بود که قثم بن عباس نیز با او بود. قثم کسی بود که امام علی(ع) بعد از رسیدن به حکومت او را حاکم مدینه کرد،[14] قثم بن عباس در نبرد سمرقند کشته شد[15] و سعید در این جنگ یکی از یاران بزرگش را از دست داد. کشته شدن قثم نشان از به وقوع پیوستن جنگ میدهد، زیرا در برخی کتب بحث از صلح در این حادثه ذکر گردیده است و با قتل قثم خلاف این ادعا آشکار میشود، در البدایة و النهایة آمده که در این جنگ مردم زیادی کشته شدند؛[16] اما در برخی کتب آمده که سمرقند با صلح به تصرف سعید بن عثمان و یارانش درآمد.[17] البته در البلدان این طور آمده که قثم بن عباس بن عبدالمطلب در مرو بدرود حیات گفت[18] و کشته نشد.
بیهقی در مورد ورود وی به خراسان این طور میگوید: «سعید بن عثمان بن عفان امیر خراسان بود، از راه اصفهان به ناحیت بست آمد و از آن جا به ناحیت رخ رفت، چون به قصبه بیشک رسید بیمار شد، و در آنجا با زنى ازدواج کرد، و او را پسرى آمد، محم نام کرد، فهو محم بن سعید بن عثمان بن عفان، و دخترى آمد او را عین نام کرد، و عین در حباله امام محمد بن النصر البیشکى بود.»[19]
وی در دوره حکومتش در خراسان، به چند نمونه از فتوحات دست زد، همچون بخارا، سمرقند و طخارستان که با این فتوحات، او اولین مسلمان فاتحی بود که به ماوراءالنهر رسید.[20] در همین دوره خلافت معاویه، او به گرگان لشکرکشی کرد و آن جا را فتح نمود هر چند که بعد از مدتی مردم گرگان دست به طغیان زدند و به قول یعقوبی مرتد شدند که در این زمان یزید بن مهلب به آن جا حمله برد و برای بار دوم گرگان را فتح نمود[21]. خراجی که برای گرگان در نظر گرفته شد ده میلیون درهم بود.[22]
در مورد نقل روایت از وی چیزی در منابع بیان نگردید به جز نقل قولی از او که از ذوالنون نقل نمود که عین عبارت آن آورده میشود :
عن سعید بن عثمان قال: سمعت ذا النون یقول: «اللّهمّ متّع أبصارنا بالجولان فى حلالک بسهرها عمّا نامت عنه قلوب الغافلین، و اجعل قلوبنا معقودة بسلاسل النور، و علّقها بأطناب الفکر، و نزّه أبصارنا عن سرّ مواقف المتحیرین، و أعطها من الأنس فى خدمتک مع الجوّالین»[23] که با این اوصاف میتوان وی را جز راویان تلقی نمود.
از جمله کارهای او پناه دادن به مالک پسر ریب مازنی بود کسی که راهزن بود و یکی از انصار پیامبر(ص)[24] مأمور دستگیری او بود که به دست مالک کشته شد. مالک مدتی فراری بود و پس از این که سعید بن عثمان حاکم خراسان شد به او پیوست.[25] که این کار او از کارهای اشتباه او تلقی میگردد که قاتل یک انصاری را پناه داد، چرا که از چشم دیگران افتاد.
در مورد سعید بن عثمان آمده است که وی فردی اعور و بخیل بوده است[26] و به جمعآوری اموال همتی مضاعف به خرج میداد[27] که در واقع همین خصلت در نهایت موجب عزل او از فرمانداری خراسان توسط معاویه گردید
عزل وی از فرمانداری خراسان
در مورد عزل او چند قول ذکر گردیده است که در البلدان این طور آمده است: رئیس خراج خراسان اسلم بن زرعه کلابى بود، پس سعید بن عثمان از وى خواستار مال شد، اما اسلم چیزى باو نداد و مال را نزد عبیداللّه بن زیاد که امیر بصره بود، مىفرستاد، سپس اسلم بن زرعه از خراسان گریخت و قضیه خویش را و این که سعید بن عثمان خواستار گرفتن مال بوده است، به معاویه گزارش داد، پس معاویه، سعید بن عثمان را برکنار کرد.[28] حادثه برکناری او از سوی معاویه، خلیفه وقت، در سال پنجاه و هفت روی داد و او درست بعد از یک سال فرمانداری خراسان از کار خود برکنار شد؛[29] اما این واقعه در همین جا خاتمه نیافت. معاویه بعد از عزل سعید بن عثمان، اسلم بن زرعه را والی خراسان گردانید. اسلم به همراه یارانش به سمت خراسان رهسپار شد و در منطقه مروشاهجان با سعید روبرو شد و به جهت کینهای که از سعید در دل داشت برخی از یارانش به سوی سعید حملهور شدند و با نیزه ای به سراپرده سعید بن عثمان فرو بردند که در این واقعه کنیز سعید کشته شد که این حادثه موجب شد، معاویه هر دوی آنها را احضار کند. معاویه اسلم را نیز عزل کرد و عباد بن زیاد والی خراسان گردید[30].
جریان قتل وی
بعد از مرگ معاویه او به مدینه بازگشت[31] و چون انسان نان به روز خوری بود به یزید گرایش پیدا کرد و از او حمایت نمود و او را امیرالمؤمنین نامید.[32] در زمان فتوحات خود، او تعدادی اسیر به مدینه آورد که آنان سغدی بودند و به جهت بخل و بد رفتاری که از سوی سعید بن عثمان دیده بودند، روزی به در خانه سعید آمدند و وارد خانه او شدند و در را از پشت بستند. به او حمله کردند و او را کشتند و چون مردم فهمیدند و به طرف آنان آمدند تا آنان را دستگیر کنند، همه آنان خودکشی نمودند.[33] در کتاب تاریخ بخارا در بحث مرگ سعید از اغانی مطلبی آمده به این ترتیب: صاحب اغانى هم واقعه سعید را یاد کرده و نوشته است که: سى نفر از مردم سغد که به بردگى گرفته، به آنها فرمان کرده بود براى او خانه بسازند، در وقتى که سعید به خانه خود نشسته، و چند تن از دوستانش با او بودند، به خانهاش در آمدند، و او را کشتند. یکى از جلساء مجلس به نام ابو قطیفه دو بیت در مرثیه سعید و چگونگى کشتن او سروده که در اغانى یاد شده است. [34]در همین کتاب، ادامه ماجرا را از فرای می آورد که می گوید: مردم از واقعه قتل سعید با خبر شدند، امیر شهر سوار شد، و به در خانه سعید آمد، در قفل بود، در دیوار سوراخى حفر کردند، و سعید و دیگران را مرده یافتند[35]. و به این ترتیب وی در سال 62 هجری به قتل رسید.[36] و کتاب زندگی او بسته شد.