كلمات كليدي : تاريخ، امويان، سلم ابن زياد، معاويه، يزيد، خراسان، سيستان
نویسنده : سيد مرتضي مير تبار
از شخصیتهای سرشناس صدر اسلام که در دوران زندگی خود دارای پستهای مهم مختلفی بود، سلم بن زیاد بوده است که در دوران زندگی خود حکومت چندین خلیفه را درک کرد و به ویژه در دوران حکومت اموی، چهرهای شاخص و معروف بود. او به عنوان نماینده امویان بر خراسان و سیستان حکومت میکرد. وی از جمله والیانی است که در اواخر عمرش در مخالفت با حکومت اموی اقداماتی انجام داد.
در این مقاله سعی شده است به زندگی و شخصیت او در دوران زندگی و همینطور به فعالیتهای سیاسی و فتوحات او اشاره شود.
نسب و خصوصیات او
سلم بن زیاد فرزند زیاد بن ابیه، از نزدیکان معاویه است. زیاد کسی بود که معاویه او را برادر خود مینامید و نسب نامهای ساختگی برای این منظور ایجاد نمود و به همین جهت در برخی کتب از وی به عنوان زیاد بن ابیسفیان یاد میشود.[1] در برخی تواریخ نام او را مسلم نوشتهاند که مسلما اشتباه است، چرا که زیاد پسری به نام مسلم نداشته است.[2] البته در طبقات ناصری وی را سلام نیز نامیدند که آن هم مطمئنا نادرست است.[3] سلم از قبیله آل زیاد است و با کنیه ابوحرب شناخته میشود.[4] تاریخ تولد او به صورت دقیق در تاریخ ذکر نشده است که نشان از اختلافی بودن تاریخ ولادت اوست. طبری در کتاب خود سن او را در زمان به حکومت رسیدن سلم بر خراسان از سوی یزید بن معاویه بیست و چهار سال ذکر میکند، بنابراین وی متولد سال سی و هفتم هجری میباشد.[5] مادر او را ام ولد دانستند.[6] همسر او ام محمد دختر عبدالله بن عثمان بن ابیالعاص بود که در زمانی که سلم والی خراسان بود، اممحمد با وی به خراسان رفته بود.[7] وی نخستین زنی بود که به همراه سلم از نهر بلخ گذشت. از ازدواج این دو پسری به نام سغدی به دنیا آمد.[8]
سلم بن زیاد را اجود بنی زیاد لقب میدهند که نشان از بخشندگی و کرم او دارد[9] که نمونههای مختلفی از بخشندگی او در تاریخ آمده است.[10] کرم او باعث شد که مردم او را دوست داشته باشند و شعرای زمان نیز اشعار مختلفی را در مدح او بسرایند.[11] نمونهای از این محبت مردم به سلم در این مورد یافت میشود که در اثر فرماندارى سلم بن زیاد در خراسان بیست هزار کودک در آن زمان به اسم این فرماندار محبوب یعنى سلم نامیده شدند. البته در این مورد باید به این نکته هم توجه داشت که نام سلم در عین حال نام یکى از دلاوران داستانهاى پهلوانان باستانى ایران بوده است.[12] وی که از تابعین نخستین شناخته میشود، نامش در برخی سلسله اسناد روایی نیز آمده است. در انساب الاشراف در حدیثی که ابوالحسن مدائنی از رسول خدا(ص) نقل کرده است نام او جز راویان حدیث ذکر شده و در واقع مدائنی بسیاری از روایاتش را از سلم نقل میکند.[13]
ربیع در دوران حکومت معاویه
در زمانی که معاویه به خلافت رسید پدر سلم؛ یعنی زیاد بن ابیه را حاکم بصره و خراسان نمود[14] و با نفوذی که زیاد نزد معاویه داشت سلم نیز به سیستان رفت و با سن کم خود حاکم آن منطقه از سوی خلیفه شد. او توانست سرزمینهای هند را به سیستان متصل کند و این کشور را فتح کند.[15]
در کتاب زین الاخبار آمده است که سلم در دوران معاویه والی خراسان شده بود[16] که کاملا اشتباه است و سلم بالاترین پستی که از سوی معاویه گرفت، حکومت سیستان بود.
در این دوره که سلم حاکم سیستان بود، برادر رتبیل که پادشاه دیار خود بود به یکی از شهرهای سیستان که آمل نام داشت، فرار کرد و مورد حمایت سلم قرار گرفت که معاویه از این موضوع ناراحت و غمگین شد، چرا که بعد از مرگ معاویه، برادر رتبیل طمع کرد و جنگی را برپا کرد.[17] برادر رتبیل برخی مناطق هم چون زرنج را تصرف کرد و سلم با کمک نیروهای کمکی که از بصره رسید توانست غائله را بخواباند.[18]
ربیع در دوران یزید بن معاویه
با به حکومت رسیدن یزید بن معاویه، سلم به عنوان حاکم خراسان انتخاب شد و به آنجا رفت،[19] و جایگزین ولید بن عتبه بن ابی سفیان شد.[20] ابن اثیر علت این کار یزید را اینطور بیان کرد: علت این بود که سلم بر یزید وارد گردید. یزید به او گفت: اى اباحرب من امارت دو برادرت عبدالرحمن و عباد را به تو مىسپارم. گفت: هر چه امیرالمؤمنین بخواهد رواست او هم خراسان و سیستان را به او سپرد.[21] یزید در سال شصت و یک هجری و بعد از حادثه دلخراش عاشورا و شهادت امام حسین(ع) سلم را والی سیستان کرد و سلم هم حاکم سیستان بود و هم خراسان.[22] سلم بعد از گرفتن حکم از یزید، حارث بن معاویه حارثى جد عیسى بن شبیب را به خراسان فرستاد و خود او سوى بصره رفت و لوازم گرفت و سوى خراسان رفت. بعد از ورود به خراسان، سلم برادر خویش یزید بن زیاد را سوى سیستان فرستاد و حکومت آنجا را به او سپرد.[23]
اولین اقدام او بعد از ورود به خراسان حمله به ماوراء النهر بود. او به جنگ ماوراء النهر و به جنگ زنى، که پادشاه آنجا بود و خاتون نام داشت، رفت. آن زن به طرخان پادشاه ترک نامه نوشت و از او یارى خواست و کمک طلبید و در برابر آن حاضر به ازدواج با او شد. طرخان با لشکرى بالغ بر صد و بیست هزار نفر از ترک و سغد آمد و سلم با ایشان به پیکار ایستاد[24] و ایشان را شکست داد و اموال و اولادشان را به غنیمت برد.[25] البته خاتون پیش از آغاز جنگ با سلم صلح کرد و سلم مهلب ابن ابی صفره را به جنگ با متحدان خاتون فرستاد و پیروز شد.[26] سلم در صلح خوارزم، چهارصد هزار درهم گرفت.[27]
سلم بعد از صلح و گرفتن خوارزم به سمرقند رفت و دروازههای آنجا را نیز با صلح گشود.[28] آنگاه سلم به مرو بازگشت و از آنجا به غزا رفت و از نهر بلخ گذشت و بندون سغدى را به هلاکت رسانید و با سغدیان نبرد کرد و آنان را شکست داد.[29] در این جنگ زن سلم از زن امیر سغد زر و زیورش را به عاریه گرفت؛ ولى پس نداد و آن را غصب کرد. بعد از این جنگ سلم هم لشکرى سوى خجنده روانه کرد و آن را نیز فتح کرد.[30]
از وقایع مهم در دوران حکومت سلم بر مناطق تحت کنترلش، شورش عبدالله بن خازم[31] بود. کسی که با زبیران بیعت کرد. سلم بعد از دستگیری عبدالله، وی را به همراه تحفههای سمرقند و خوارزم به نزد یزید فرستاد.[32]
در اواخر عمر یزید بن معاویه مردم کابل بیعت خود را شکستند و به سیستان حمله کردند. در این جنگ یزید بن زیاد والی سیستان به همراه بسیاری از یارانش کشته شد و لذا سلم بن زیاد، طلحه بن عبدالله خزاعی را به نبرد با اهل کابل فرستاد و طلحه، ابوعبیدالله بن زیاد را که اسیر کابل بود بازخرید کرد و سلم طلحه را به ولایت سیستان منصوب کرد. طلحه تا زمان مرگش والی سیستان از سوی سلم بود.[33]
از حوادث روزگار سلم این بود که وی در سال شصت و پنج هجرى که سلم بن زیاد برادر همین عبیدالله بن زیاد پس از چهار سال ولایت سیستان و خراسان به بصره بازگشت دبیر خود اصطفانوس را خواست و 12 میلیون درهم نقره به او داد و گفت: اینها را براى من نگهدار چون یک دینار آن از راه ظلم به مسلمانى یا کسى که در عهد و پیمان ما بوده به دست نیامده، اصطفانوس به فارسى از او پرسید، پس این همه مال از کجا جمع شده، سلم که متوجه طعنه او شد گفت: همه اینها از هدایاى کارگزاران و روستائیان و دهقانان ایرانى است[34] و با این سخن، خود را تبرئه و کارش را توجیه کرد.
مرگ سلم بن زیاد
بعد از مرگ یزید بن معاویه در سال شصت و چهار،[35] معاویه بن یزید بر تخت نشست؛ اما وی نیز بعد از مدت اندکی مرد. ابتدا سلم مرگ خلیفه را از مردم پنهان نمود؛ اما بعد از مدتی مجبور شد که به آنان جریان را بگوید.[36] در این زمان مردم خراسان با سلم بیعت کردند تا زمانی که خلیفه بعدی اعلام شود. این بیعت دو ماه طول کشید و بعد از دو ماه مردم با سلم مخالفت کردند[37] و وی را از کار برکنار نمودند و مهلب بن ابی صفره را حاکم خراسان قرار دادند و مردم با او بیعت کردند.[38] در همین زمان بود که فتنه ابن زبیر آشکار شد. عبدالله بن زبیر توانست عراق و خراسان را فتح کند.[39]
بعد از مرگ خلیفه و انتشار آن در خراسان، مردم بر علیه سلم دست به شورش زدند و گفتند: چه گمان بدى داشت پسر سمیه که مىپنداشت با جماعت و فتنه بر ما تسلط خواهد یافت. همین سخن را به برادرش عبیدالله نیز در بصره گفته بودند.[40] سلم بن زیاد خراسان را به عرفجة بن عامر السعدى سپرد و خود به سوى مکه رفت. در راه عبدالله بن خازم را دید و حکومت خراسان را به او داد.[41] البته مردم خراسان با مهلب بیعت کرده بودند.
سلم از خراسان به سوی مکه رفت و نزد عبدالله بن زبیر آمد. عبدالله چهار هزار هزار درهم از او غرامت بستاند و وى را به زندان افکند. سلم از کار خود پشیمان شد و مىگفت:
اى کاش به شام مىرفتم و از خدمت برادرم عبیدالله بن زیاد سر نمىپیچیدم و پاى او را مىشستم و پیش ابن زبیر نمىآمدم.
وى هم چنان در مکه بود تا حجاج بن یوسف، ابن زبیر را در محاصره گرفت. آنگاه سلم در زندان نقبى زد و نزد حجاج و سپس عبدالملک رفت. عبدالملک به او گفت: به خدا که اگر در مکه مىماندى جز تو کسى به ولایت آن شهر گمارده نمىشد و در آنجا تحت فرمان امیرى نمىبودى. پس او را به ولایت خراسان گمارد.[42] اما بخت با سلم همراه نبود و وقتی وی به بصره رسید درگذشت. البته در تاریخ بخارا درباره مرگ او آمده است: وقتى خبر مرگ برادرش یزید بن زیاد را که حکومت کابل داشت شنید غمناک شد، و حکومت را به دیگرى سپرد، و خود عازم شام گردید، ولى وقتى که به بصره درآمد در آنجا درگذشت.[43] به هر حال او در سال هفتاد و سه هجری در بصره مرد و در همان جا دفن شد.[44]