دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سپهبد امیر احمدی

No image
سپهبد امیر احمدی

كلمات كليدي : اميراحمدي، رضاشاه، قوام السلطنه، اميرمؤيد سوادكوهي

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

احمد آقاخان (امیر احمدی) فرزند سرتیپ تقی آقا بود. وی در سال 1262ش در اصفهان به دنیا آمد. خود او می‌گوید که در 6 سالگی به مدرسه رفتم. در آن زمان، مدارس جدید، هنوز رونق نیافته بود و عامه مردم، رغبت زیادی نداشتند که فرزندان خود را به مدارس جدید بفرستند و بیشتر، فرزندانشان را به مکتب می‌فرستادند که با اصول آموزش و پرورش صحیح منطبق نبود. من بعد از دو سال به مدرسه تربیت رفتم و علاوه بر دروس مدرسه، زبان روسی را نیز فرا گرفتم.

پس از چندی، از طرف قزاق‌خانه روس‌ها، مدرسه‌ای تشکیل یافت که باید فرزندانِ افسران قزاق‌خانه در این مدرسه تحصیل می‌کردند. طبعا من نیز ناگزیر بودم مدرسه تحصیلات خود را که در آن ادامه دهم. به علت تلاش‌های فراوان، در سن 14 سالگی به فوج گاردسوار قزاق انتقال یافتم و به خدمت در قزاق‌خانه مشغول شدم؛ در حالی که به روسی مسلط و سوارکاری، زیرک و چابک بودم، در خدمت صف گمارده شدم و از مدرسه قزاق‌خانه با دو درجه، که گروهبان دومی باشد، وکیل‌باشی فوج گاردسوار شدم و در آنجا به درجه گروهبان یکمی دست یافتم.[1]

کودتای 1299

در شب سوم اسفند سال 1299 در قهوه‌خانه شاه‌آباد، واقع در دو فرسخی فرودگاه مهرآباد تهران، چهار نظامی و یک روزنامه‌نگار در حال بررسی طرح کودتایی بودند که از طرف «ژنرال آیرون ساید» و صاحب‌منصبان انگلیسی حمایت می‌شد. این پنج نفر عبارت بودند از: رضاخان میرپنج، سید ضیاءالدین طباطبایی، ماژور مسعود خان کیهان، کلنل کاظم‌خان سیاح و سرهنگ احمد آقاخان امیراحمدی.[2]

پس از اشغال تهران به دست کودتاچیان سوم اسفند 1299، فرمان رئیس‌الوزراییِ سید ضیاءالدین طباطبایی و سردار سپهیِ رضاخان به امضای احمدشاه قاجار رسید. رضاخان بدون فوت وقت، «بریگاد مرکزی» را در قوای قزاق ادغام کرد و اردوی نیرومندی تحت فرمان احمد آقاخانِ امیر احمدی در قصر قاجار، محل ییلاقی دیویزیون، تشکیل داد.[3]

امیراحمدی پس از کودتا

اولین مأموریت امیر احمدی بعد از کودتا سرکوبی امیر مؤید سوادکوهی در مازندران بود. امیر مؤید فیروزکوهی سر از اطاعت دولت مرکزی برداشته بود[4] و یک ‌دسته از قوای چریک را اطراف خود، جمع کرده بود؛ به گونه‌ای که می‌توان گفت استان مازندران نیز مانند استان رشت برای دولت، اسباب زحمت شده بود.

در آن مدت، برای برقراری امنیت آن خطه و تسلیم و یا پراکنده‌کردن قوای وی، از طرف کابینه‌های وقت، اقداماتی انجام شد؛ ولی آنها نتوانستند کاری از پیش ببرند. سرانجام در کابینه قوام‌السلطنه از طرف وزارت جنگ، اردویی به ریاست احمد آقاخان، فرمانده بریگارد سوار، از تهران به فیروزکوه اعزام شد. پس از ورود قوای احمد آقاخان، قوای امیر مؤید پس از چند ساعت جنگ و 150 نفر تلفات، عقب‌نشینی کردند.[5] این مسئله به شکست امیر مؤید منجر شد.

در سال 1301 که مقدمات تشکیل 5 لشکر در ایران فراهم شد، احمد آقاخان با درجه امیرلشکری به فرماندهی لشکر غرب ـ که مرکز آن همدان بود ـ منصوب شد. وی برای برقراری امنیت در آن منطقه، اقدامات شدیدی انجام داد. در زمان فرماندهی وی، رضاخان ـ که در آن زمان (سال 1303ش) رئیس‌الوزرا بود ـ پس از شکست در غوغای جمهوریت و مخالفت اکثریت مجلس با وی و همچنین رسیدن تلگراف احمدشاه از اروپا مبنی بر برکناری سردار سپه از رئیس‌الوزرایی در روز هجدهم فروردین همان سال، ظاهرا از کار کناره‌گیری کرد و به عنوان قهر، عازم «رودهن» شد.

پس از کناره‌گیری رضاخان با نقشه از پیش تدوین‌شده‌ای، سیل تلگراف‌های تهدید‌آمیز از فرماندهان نظامی به مجلس سرازیر شد. در این تلگراف‌ها امرای لشکر و افسران قزاق، آشکارا مجلس شورای ملی و امنیت کشور را تهدید کرده بودند. تلگراف امیراحمدی، فرمانده لشکر غرب، نمونه خوبی از این نوع تلگراف‌هاست. این تلگراف، ضربۀ کاری و تعیین‌کننده‌ای را وارد آورد و مجلس را به تسلیم و عذرخواهی از رضاخان کرد.[6]

سرکوب مردم و عشایر لرستان

سرلشکر احمدی، فرماندهی بسیار توانا و بی‌رحم بود. این ویژگی‌ها او را قادر ساخت که شورش‌ها و راهزنی‌های مناطق غربی و جنوب غربی کشور را به طور مؤثر و بی‌رحمانه‌ای سرکوب کند. سردار سپه بعد از آن، امیر احمدی را روانه فتح لرستان کرد. امیر احمدی می‌دانست که در اینجا کارش دشوارتر از گذشته است.

او با همکاری سرتیپ شاه‌بختی ـ که همیشه در جنگ‌های صحرایی، شجاعت و استقامت قابل تمجیدی از خود نشان می‌داد ـ دست به کار شد. لرها درصدد بودند که امیر لشکر غرب را نابود کنند؛ ولی به زودی متوجه شدند که حریف او نیستند و در جنگ‌های پی در پی از او شکست خوردند و تسلیم شدند.

امیر احمدی هم برای تسخیر لرستان از هیچ اقدام حاد و تندی خودداری نکرد. سنگدلی‌های وی در لرستان، کار را به جایی رسانید که او را «احمد آقای قصاب» لقب دادند؛ زیرا دستور وی کافی بود تا صدها نفر را جلوی مسلسل بگذارند و یا هزارها نفر را خفه کنند. رضاشاه در باره او گفته بود: اگر سنگدلی‌های امیر احمدی نبود، لرستان امن و آباد نمی‌شد.[7] سرانجام سردار احمدی در این مأموریت به دریافت نشان «ذوالفقار» مفتخر شد که عالی‌ترین نشان نظامی آن روز بود.

اقدامات امیر احمدی در لرستان

هدف از مأموریت امیر احمدی، خلع سلاح عشایر و تخته‌قاپو کردن آنان بود. مهم‌ترین اقدامات او به شرح ذیل است: 1.تخته‌قاپو کردن ایلات که به یاری قوای نظامی و با توسل به اعدام‌های دسته‌جمعی و قتل و غارت عشایر به اجرا در آمد.

2. با تأسیس مدارس عشایری، ضمن رخنه در تفکرات سنتی ایلی با عمده هدف یک جانشینی و تخته‌قاپوی عشایر و به گروگان‌گرفتن فرزندان خان‌ها و کشاندن آنها به شهر، زمینه وابستگی آنها به حکومت مرکزی را بیشتر کرد.

3. با کوچاندن و اسکان اجباری عشایر به حاشیه جاده‌ها و واداشتن ایشان به کشاورزی، اقتصاد ایلی ـ که یکی از ارکان تولید ملی و حتی صادرات کشور بود ـ لطمه شدیدی خورد.[8]

برکناری امیراحمدی از مشاغل نظامی

امیر احمدی در 1308به سپهبدی رسید؛ ولی چندی بعد مورد بی‌مهری رضاشاه قرار گرفت و از مشاغل مهم نظامی برکنار شد. سپس، شغل کوچکی در تهران (ریاست اداره اصلاح نژاد اسب) به او واگذار شد. علت بی‌مهری رضاشاه این بود که امیر احمدی در مأموریت‌های جنگی لرستان، غنایم بی‌شماری به دست آورده و از تقدیم آن جواهرات و اثاثیه گران‌قیمت به رضاشاه خودداری کرده و آن را برای خویش اندوخته بود. امیر احمدی تا شهریور 1320 جایگاهی در ارتش نداشت و به هیچ‌وجه او را در مسائل نظامی دخالت نمی‌دادند.[9]

امیر احمدی در شهریور1320

در شهریور 1320 هنگامی که نیروهای متجاوز انگلستان و شوروی وارد خاک ایران شدند، رضاشاه از سلطنت استعفا کرد. پس از سقوط کابینه علی منصور و روی کار آمدن «محمدعلی فروغی»، رضاخان هنگام فرار، سپهبد امیر احمدی را به فرماندهی حکومت نظامی در تهران منصوب کرد. وی در این سمت، عهده‌دار جلوگیری از هرج و مرج و آشوب در پایتخت بود. امیر احمدی در شانزدهم آذر 1320 برای اولین بار در کابینه فروغی، وزیر کشور شد. در آن زمان به علت اشغال ایران از سوی قوای بیگانه، کشور از لحاظ خواربار در تنگنای شدیدی قرار داشت. تلاش امیر احمدی برای بهبود وضع نان به جایی نرسید. با سقوط کابینه فروغی، امیر احمدی کنار رفت و در کابینه قوام، وزیر جنگ شد.[10]

در 16 آذر 1321 هنگامی که جنگ قدرت بین محمدرضاشاه و نخست‌وزیر احمد قوام‌السلطنه، می‌رفت تا به لحظات سرنوشت‌ساز خود نزدیک شود و قوام‌السلطنه این گرگ باران‌دیده کارزار سیاست، خطر توطئه را استشمام کرده بود، به سپهبد امیر احمدی دستور داد پُست فرماندار نظامی تهران را در اختیار بگیرد و مخالفان دولت را سرکوب کند.

سپهبد امیر احمدی که دست دربار را در کار دید، از قبول این پست آشکارا خودداری کرد و گفت: « شما فرماندهان نظامی فراوانی دارید، یک بار هم سراغ آنها بروید.» قوام‌السلطنه ناچار به شاه متوسل شد. شاه، سپهبد امیر احمدی را به کاخ مرمر احضار و به وی امر کرد که مسئولیت امنیت تهران را به عهده بگیرد. این بار امیر احمدی، سلام نظامی داد و بدون چون و چرا از دستور شاه اطاعت کرد. او ساعت پنج و پنج دقیقه بعد از ظهر روز 27 آذر 1321 به عنوان فرماندار نظامی، وارد ساختمان شهربانی کل کشور شد و ظرف چند ساعت، تظاهرات خونینِ مخالفان دولت را متوقف کرد.

در کابینه سهیلی 28 بهمن 1321، وزارت جنگ، دوباره به امیر احمدی واگذار شد و این پُست تا ترمیم کابینه سهیلی ادامه داشت. در 25 بهمن 1324 برای چهارمین بار مقام وزارت جنگ را در کابینه قوام‌السلطنه به وی سپردند؛ ولی به علت ناسازگاری با خواسته‌های قوام‌السلطنه[11] که تحریکات شاه، عامل ناسازگاری‌اش بود، از کابینه اخراج شد و جای خود را به محمود جم داد.

امیر احمدی در کابینه ابراهیم حکیمی نیز جایی برای خود باز کرد و بر مسند وزارت کشور نشست. وی در کابینه عبدالحسین هژیر به وزارت جنگ منصوب شد و هنگامی که محمدرضا پهلوی به دعوت ژرژ ششم، پادشاه انگلستان، عازم لندن بود، به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سلطنت برگزیده شد. او آخرین وزارت خود را در کابینه ساعد(وزیر جنگ) سپری کرد. وی در سال 1328 هنگام تأسیس مجلس سنا بازنشسته شد و مقام سناتور انتصابی گرفت و تا 16سال این مقام را داشت.[12]

پایان کار سپهبد

سپهبد امیری در طول حیات خود، هشت بار وزیر جنگ، دو مرتبه وزیر کشور، پنج بار فرماندار نظامی تهران و دو بار فرمانده کل ژاندارمری و فرمانده لشکر لرستان و آذربایجان بود. او بعد از شهریور 1320 و وزیدن نسیم آزادی و حلول دموکراسی نسبی، مورد انتقاد مطبوعات قرار گرفت؛ به ویژه روزنامه‌های چپ‌گرا حملات سختی به او کردند و از قساوت و آدم‌کشی‌هایش در لرستان، داستان‌ها به رشته تحریر درآوردند و از ثروت و املاک و مستغلات او در تهران افسانه‌ها ساختند. امیر احمدی در مقام دفاع در مجلس و در مطبوعات به پاسخگویی برآمد. وی در سال 1344 بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. او یکی از متمولان درجه اول ایران بود و مستغلات زیادی در تهران داشت.[13]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS