دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

شب عاشورا (2)

No image
شب عاشورا (2)

كلمات كليدي : امام حسين(ع)، شب عاشورا، زينب(س)

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

گفتگوی امام حسین(ع) و زینب کبری(س)

از امام سجاد(ع) روایت شده که: «در آن شبى که فرداى آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمه‌ام زینب(س) از من پرستارى می‌کرد، در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین‌[1] - غلام ابوذر غفارى- نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت(ع) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت:

یا دهر افّ لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب و طالب قتیل و الدّهر لا یقنع بالبدیل

و انّما الامر الی الجلیلو کلّ حی سالک سبیلی

«ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستی‌ات؛ چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را به کشتن می‌دهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمی‌شوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زنده‌ای سالک این طریق است(همه فانی‌اند جز ذات حق تعالی)»

ایشان دو یا سه بار، این شعر را تکرار کردند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد؛ امّا عمه‌ام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بی‌تاب بود، نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالى که لباسش را بر روى زمین می‌کشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام(ع) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، [گویى] مادرم فاطمه(س) و پدرم على(ع) و برادرم حسن(ع)، از دنیا رفته‌اند، اى جانشینِ گذشتگان و پناه بازماندگان.

[امام] حسین(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: «خواهرم، شیطان، بردباری‌ات را نبرد و شکیبایی‌ات را از دستت نرباید.» زینب(س) گفت: «اى اباعبداللّه پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کرده‌اى جانم به فدایت.» اشک در چشمان [امام] حسین(ع)، جمع شد و فرمود: «اگر مرغ قطا را در آشیانه‌اش به حال خود مى‌گذاردند [آسوده] مى‌خوابید.»[2]

زینب(س)گفت: «واى بر من؛ آیا تو به ناچارى تن به مرگ داده‌اى؟ این بیشتر دلم را می‌سوزاند، و بر من سخت‌تر و ناگوارتر است.» آن گاه، به صورت خود زد و گریبان، چاک کرد و بیهوش بر زمین افتاد. امام(ع) برخاسته آب به روى خواهر پاشید و به او گفت: «خواهرم، از خدا پروا کن و به تسلّى بخشىِ او، خاطر آسوده‌دار. بدان که زمینیان، می‌میرند و آسمانیان، باقى نمی‌مانند و هر چیزى، از میان می‌رود، جز ذات خدا که با قدرتش، زمین را آفریده است، و مردم را برمی‌انگیزد تا همه، باز گردند و اوست یگانه و یکتاى بى‌همتا. جد و پدر و مادر و برادرم همگی بهتر از من بود (و همه از این دنیا رفتند) و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى، پیامبر خدا(ص) است.»

امام(ع) خواهرش را با این سخنان و مانند آن دلدارى داد و به او فرمود: «خواهرجان تو را قسم می‌دهمکه در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.»

پس از اینکه عمه‌ام آرام گرفت پدرم، او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت...»[3]

اقدامات نظامی امام(ع) در شب عاشورا

امام حسین(ع) در این شب، در کنار سایر مسائل، از انجام اقدامات مؤثر نظامی نیز غافل نبودند. نقل شده که در نیمه شب عاشورا، ابا عبدالله الحسین(ع) خود به تنهایی، از خیمه خارج شد تا از بلندی‌ها و پستی‌های اطراف بازدید کرده، تمهیدات لازم را تا پیش از حمله فردا، فراهم آورد. حضرت(ع) پس از انجام بازرسی، به سوی اردوگاه بازگشتند.[4]

در این شب، به فرمانامام(ع)، اصحاب و یاران در اطراف اردوگاه حضرت(ع)، گودالى شبیه خندق حفر کردند و به دستور ایشان، پر از هیزم و خار و خاشاک کردند.امام(ع) به یارانش دستور دادند به محض حمله دشمن، آن چوب‌ها و نی‌ها را آتش بزنند تا در زمان اشتغال به جنگ، آتش مانع حمله دشمن از پشت سر و دست‌اندازی به حرم اهل بیت(ع) شود. این تدبیر در روز عاشورا برای اصحاب امام(ع) بسیار سودمند بود.[5]

حضرت(ع) همچنین به اصحاب دستور دادند که چادرهایشان را به هم نزدیک و طنابهای خیمه‌ها را در هم داخل کنند و آنها را چنان نصب کنند که خود در میان چادرها باشند و با دشمن از یک سو رو در رو گردند به طوری که چادرها پشت سر و در راست و چپ‌شان واقع باشد و جز سمتی که دشمن از آنجا می‌آید همه طرف بسته باشد. پس از آن امام(ع) به جایگاه خویش بازگشت و تمام شب را سرگرم نماز و استغفار و دعا و تضرع بود. اصحاب وی نیز به مواضع خود برگشته شب را به نماز و دعا و استغفار به سر آوردند.[6]

شب عاشورا، شب راز و نیاز

شب عاشورا، شب راز و نیاز امام حسین(ع) و یارانش، به درگاه الهی بود. نقل شده که امام(ع) و یارانش، تمام این شب را به راز و نیاز و رکوع و سجود و قیام و قعود و استغفار به سر آورده[7] و در ذکر و عبادت زمزمه‌هایى[بدون وقفه] مانند زنبور عسل داشتند.[8]

از ضحاک بن عبداللَّه مشرقى در بیان حوادث و وقایع این شب نقل شده که می‌گفت:

«در شب عاشورا حسین(ع) و یارانش تمام شب را بیدار بودند و به مناجات با خداوند برخاسته نماز مى‌خواندند و آمرزش مى‌طلبیدند.» امام حسین(ع) با صدای بلند قرآن می‌خواند تا اینکه به این آیه رسید:

«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ * ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‌ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ....؛ آنها که کافر شدند(و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند اگر به آنها مهلت می‌دهیم به سودشان است ما به آنها مهلت می‌دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوار کننده‌ای(آماده شده)است*‌ چنین نبود که خداوند مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد....»[9]

گروهی از سواران دشمن که در حال گشت‌زنی در اطراف خیام امام(ع) بودند بر ما ‌گذشتند یکى از آن سواران این آیه را شنید و فریاد زد: «قسم به پروردگار کعبه که ما آن پاکانیم که از شما جدا شده‌ایم.»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقى گوید: «من او را شناختم و به بریر بن خضیر گفتم: «مى‌دانى این کیست؟» گفت: «نه.»»

گفتم: «این ابوحرب عبد اللَّه بن شهر است[10]، مردى است بذله‌گوى و معتبر و دلیر و غافل کش، بارها اتفاق افتاده که سعید بن قیس او را به سبب جنایتى محبوس کرده بود.»

پس بریر بن خضیر عبدالله بن شهر را خطاب قرار داد و گفت: «اى فاسق! خدا ترا جزو پاکان مى‌کند؟» گفت: «تو کیستى؟» گفت: «بریر بن خضیر.»

گفت: «انا للَّه، حیفم می‌آید اى بریر، به خدا هلاک شدى، به خدا هلاک شدى.»

بریر گفت: «اى ابوحرب، مى‌خواهى از گناهان بزرگ خویش به پیشگاه خدا توبه برى که به خدا ما پاکانیم و شما پلیدان.»

گفت: «من نیز بدین گفته شهادت مى‌دهم.»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقى به او گفت: «واى بر تو! پس چرا دانستن این موضوع فایده‌ای به حالت ندارد؟»

عبدالله بن شهر[با تمسخر]گفت: «فدایت شوم، پس کى همنشین یزید بن عزره عنزى مى‌شود؟» و ادامه داد: «اینک یزید همراه من است.»

بریر گفت: «به هر حال خدا رأى ترا زشت بدارد که بى‌خردى.»

پس او رفت و به سپاه عمر بن سعد ملحق شد.[11]

شب عاشورا و شوخ طبعی یاران

در برخی از گزارشات تاریخی، از شادی و سرزندگی زاید‌ الوصف برخی از یاران امام(ع)، در شب عاشورا سخن به میان آمده است. نقل شده در این شب، حبیب بن مظاهر بسیار شادمان و خرسند بود از این‌رو بسیار بذله‌گو و شوخ طبع شده، با اصحاب و یاران امام(ع) شوخی می‌کرد. «یزید بن حصین» به او خرده گرفت و گفت: «ای برادر! الآن چه وقت شوخی است؟» حبیب گفت: «کجا از این جا برای شادمانی سزاوارتر است؟ در حالی که تنها فاصله ما با حورالعین، حمله این قوم بر ماست تا که شمشیرها را از نیام برکشند.»[12]

پیوستن گروهی از یاران عمر بن سعد به امام(ع)

روایت شده که پس از رد پیشنهادهای امام(ع) از سوی سران سپاه کوفه و قطعی شدن جنگ، سی و دو نفر از لشکریان عمر بن سعد به این امر اعتراض کرده شبانه از لشکر ابن سعد جدا شدند و به سپاه امام(ع) پیوستند.[13]

رویاى امام(ع) در سحرگاه عاشورا

سحرگاهان امام(ع) پس از زدن چرتی کوتاه بیدار شد و فرمود: «آیا می‌دانید که اینک در خواب چه دیدم؟» اصحاب گفتند: «چه دیده‌ای یابن رسول الله(ص)؟» فرمود: «سگانی را دیدم که به من حمله کردند تا مرا پاره پاره نمایند. در میان این سگها، سگی بود دو رنگ که بیش از همه به من حمله می‌برد گمان دارم کار کشتن مرا مردی پیسی از میان این قوم بر عهده گیرد. پس از آن جدم رسول خدا(ص) را دیدم در حالی که گروهی از اصحابش با وی بودند او به من فرمود: فرزندم تو شهید آل محمدی و به اهل آسمان و عرشیان مژده آمدن تو را داده‌اند امشب به هنگام افطار نزد من خواهی بود، شتاب کن و کار را به تأخیر مینداز! این فرشته‌ی اجل است که از آسمان فرود آمده است تا خون تو را گرفته و در شیشه‌ای سبز قرار دهد.

این بود تمام آنچه را که من در خواب دیدم پس بی‌تردید اجل نزدیک شده و هنگام رحیل و کوچ از این جهان فانی فرا رسیده است.»[14]

آماده شدن براى نبرد

در برخی از منابع روایت شده که در شب عاشورا و اندکی پیش از رسیدن وقت سحر، علی‌رغم خطرهاى بسیار، امام(ع) فرزندش علی اکبر(ع) را به همراه سی سوار و بیست پیاده به شریعه فرات فرستاد تا آب بیاورند. علی اکبر(ع) و همراهانش به سوی فرات حرکت کردند و موفق شدند با استفاده از تاریکی شب، مقداری آب به خیمه‌گاه امام(ع) برسانند. امام(ع) به یارانش فرمود: «برخیزید و از این آب بنوشید که این آب، آخرین توشه شما است پس وضو بسازید و غسل کنید و لباسهایتان را بشویید که همین لباسها کفن‌هایتان خواهد شد.» سپس، نماز صبح را با آنان خواند و آنان را آماده نبرد کرد.[15]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS