دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ضحاک بن قیس

No image
ضحاک بن قیس

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، ضحاك بن قيس، معاويه، اميرالمومنين(ع)، نبرد مرج راهط، مروان

نویسنده : قدسيه خدامي

ضحاک بن قیس یکی از همراهان معاویه به شمار می‌آید که در موقعیت‌های مختلف نظامی علیه حکومت امیرالمومنین(ع) نقش ایفا کرده است. نبرد او با بنی‌امیه بر سر سپردن قدرت به زبیریان که به نبرد مرج راهط معروف است، از جمله مهم‌ترین رخدادهای دوره‌ی او محسوب می‌شود.

نام و نسب

وی ضحاک بن قیس بن خالد اکبر بن وهب بن ثعلبه بن عمرو بن شیبان بن محارب بن فهر[1] بن مالک بن نضر بن کنانه قرشی فهری[2]، مادرش امیمه بنت ربیعه[3] و عمویش ابوعبیده بن جراح[4] بوده است. از کنیه‌های او می‌توان ابو انیس، ابو عبدالرحمن[5]، اباامیه و اباسعید[6] را نام برد.

در مورد تاریخ تولد وی اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی تولد او را دو سال[7] و برخی هفت سال[8] پیش از وفات پیامبر(ص) دانسته‌اند. وی در روزگار خود بزرگ بنی‌فهر و یکی از والیان شجاع بود.[9] از فرزندان وی می‌توان عمرو، محمد، عبدالرحمن و حبیب[10] را نام برد.

شخصیت روایی

از وی حسن بصری، تمیم بن طرفه، محمد بن سوید فهری، سماک، میمون بن مهران،[11] معاویه، شعبی، سعید بن جبیر، عمیر بن سعید و ابواسحاق سبیعی[12] روایت نقل کرده‌اند.

برخی وی را یکی از صحابه دانسته‌اند که پیامبر(ص) را درک کرده و استماع حدیث نموده است،[13] ولی نهایت سن وی در زمان وفات رسول خدا(ص) هشت سال بوده است. در نتیجه صحت استماع حدیث از پیامبر بعید به نظر می‌رسد.[14] با این حال روایاتی از وی به نقل مستقیم از پیامبر(ص) وجود دارد.[15]

جایگاه ضحاک در دولت معاویه

از ضحاک بن قیس تا زمان قدرت گرفتن معاویه در تاریخ سخن قابل توجهی به میان نیامده است. وی فرمانده لشکر، امین[16] و مشاور معاویه[17] به شمار می‌آمد و ماموریت‌های فراوانی را از جانب وی عهده‌دار شد.

مناصب نظامی ضحاک

معاویه اولین فردی بود که گارد شخصی تشکیل داد و رئیس آن را ضحاک قرارداد.[18] با این حال در طی حکومت معاویه مناصب نظامی دیگر نیز به وی سپرده شد.

فرمانده نخستین غارات در تاریخ اسلام

زمانی که معاویه متوجه تجهیز امیرمومنان(ع) برای نبرد با وی شد، ضحاک بن قیس را با لشکری عظیم به سوی مناطق تحت حکومت امیرالمومنین(ع) فرستاد و به او دستور داد تا بدویان مطیع امام علی‌(ع) را مورد حمله قرار داده و همه‌ی مناطق مرزی را ناامن کند. این اولین غارات معاویه بود. ضحاک نیز همراه سه یا چهارهزار سوار حرکت کرد و اموال مردم (عرب و عجم) را غارت کرد و کسانی را که مظنون به اطاعت از علی(ع) بودند را کشت. چون خبر به امیرمومنان(ع) رسید حجر بن عدی کندی را با چهار هزار کس روانه کرد. حجر در تدمر به ضحاک رسید و نوزده کس از یاران وی را کشت و دو کس از یاران خود او کشته شد. عاقبت شب در میانشان حایل شد و ضحاک با یارانش گریختند.[19]

فرمانده معاویه در مقابله با زحر بن قیس

امیرالمومنین(ع) زحر بن قیس را با عده‌ای از سواران برای جلوگیری از رسیدن خواروبار به شام فرستاد. در این جریان نیز معاویه، ضحاک بن قیس را برای مقابله با زحر بن قیس گسیل نمود. در نبردی که روی داد زحر پیروز شد و عده‌ای از یاران ضحاک کشته شدند و از رسیدن خواروبار به شام جلوگیری شد.[20]

فرماندهی سپاه در نبرد صفین

ضحاک که مشاور و امین معاویه محسوب می‌شد، در نبرد صفین نیز نقش کلیدی داشت، به طوری که در منابع از وی به عنوان فرمانده کل سپاه دمشق نام برده‌اند؛[21] البته طبری او را سالار پیادگان دانسته است.[22]

هر چند که تاریخ صراحتا از نقش وی در خدعه‌ی بالا بردن قرآن‌ها سخنی به میان نیاورده است؛ اما کلام امیرمومنان با سپاهیان فریب خورده‌اش گویای نقش و موقعیت او در این نبرد است. حضرت(ع) به لشکریان خود می‌فرماید: «به جنگ با دشمن برگردید. معاویه، عمروعاص، ابن ابی‌معیط، حبیب بن مسلمه، ابن ابی سرح و ضحاک بن قیس اهل دین و قرآن نیستند. من آن‌ها را بهتر از شما می‌شناسم. در کودکی و بزرگی با آنان همنشین بودم؛ آنان بدترین کودکان و بدترین مردان بودند. اینان قرآن را بالا نبردند و به آن رفعت ندادند. به آن چه در اوست دانشی ندارند و این کار را جز برای حیله نکردند.»[23]

در تاریخ آمده که یکی از افرادی که امیرمومنان(ع) در قنوت صبح او را لعن می‌کرد، ضحاک بن قیس بوده است.[24]

مناصب حکومتی ضحاک

معاویه در زمان خلافت امیرمومنان(ع) ضحاک را به حکومت موصل منصوب کرد و این در حالی بود که امیرمومنان مالک را در همان زمان عامل موصل، نصیبین و... قرار داد.[25] زمانی که مالک از حرکت ضحاک و حضور وی در منطقه اطلاع یافت با لشکری از نصیبین به سمت ضحاک حرکت کرد. ضحاک از مردم رقه کمک گرفت و سپاهی فراهم آورد. جنگ سختی در گرفت؛ اما در نهایت ضحاک شکست خورد و شبانه گریخت.[26] ضحاک در سال 53 پس از مرگ زیاد بن ابیه نیز به امیری کوفه منصوب شد[27] و پس از مدتی در سال 57 عزل و به جایش عبدالرحمن بن ام حکم خواهرزاده‌ی معاویه گماشته شد. [28] وی سپس به شام بازگشت[29] و امارت دمشق به او واگذار شد.[30] وی در دوره‌ی آل زبیر نیز از طرف عبدالله بن زبیر امارت شام را به دست آورد.[31]

ضحاک زمینه ساز ولایتعهدی یزید

ابن قیس به عنوان یکی از افرادی که بستر جانشینی پسر معاویه را فراهم آورد، در تاریخ مطرح شده است. نقل است که وقتی نمایندگان نواحی مختلف دمشق نزد معاویه گرد آمدند، وی با طرح نقشه‌ای از ضحاک خواست پس از اتمام سخنانش برخیزد و درباره‌ی جانشینی یزید سخن بگوید و به عده‌ای دیگر فرمان داد که وی را تصدیق کنند. ضحاک نیز طبق طرح معاویه به تعریف و تمجید از عقل و سیاست یزید پرداخت و شایستگی وی را برای تصدی خلافت گوشزد نمود.[32]

مرگ معاویه و اقدامات ضحاک

زمانی که مرگ معاویه فرار رسید، یزید در دمشق نبود. در نتیجه معاویه ضحاک بن قیس و مسلم بن عقبه را فرا خواند و از آنان خواست که سفارش و وصیت او را به یزید برسانند.[33] پس از جان دادن معاویه، ضحاک در حالی که کفن معاویه را به همراه داشت به مسجد بزرگ دمشق رفت و خبر مرگ معاویه را به مردم داد و مردم را به تشییع او دعوت کرد. بعد از نماز ظهر مردم جمع شدند و به امامت ضحاک بر وی نماز خواندند.[34] تا باز گشت یزید به پایتخت اداره‌ی امور به دست ضحاک صورت می‌گرفت.

ضحاک پس از مرگ معاویه نیز در خدمت یزید و سپس فرزندش معاویه بود.[35]

ضحاک و آل زبیر

پس از مرگ معاویه بن یزید مردم شام با ضحاک بیعت کردند که با او نماز بخوانند و امور را به دست او بسپارند تا اینکه شخصی برای خلافت برگزیده شود.[36]

فضای عمومی به نفع آل‌زبیر

پس از مرگ مشکوک معاویه‌ی دوم و عدم انتخاب جانشین از سوی او؛[37] گرایش مردم به آل‌زبیر که قدرت پیدا کرده بود، بیشتر می‌شد. مردم عبدالله بن زبیر را فردی کامل لسان، یاور عثمان و پسر حواری پیامبر(ص) که مادرش نیز دختر ابوبکر بود، می‌شناختند.[38]

شامیان نیز پس از مرگ معاویه دچار اختلاف و تشویش شده بودند و در فضای ناآرام سیاسی برخی به زبیریان گرایش پیدا کردند. به عنوان مثال نافل بن قیس در فلسطین،[39] نعمان بن بشیر در حمص، زفر بن حارث در قنسرین و ضحاک بن قیس در دمشق به عبدالله بن زبیر گرایش پیدا کرده بودند.[40] با این حال در این میان ضحاک از ترس بنی‌امیه گرایش خود را علنی ننمود و به شکل مخفیانه به آل‌زبیر دعوت می‌کرد.[41]

حرکت بنی‌امیه از مکه و مدینه به شام

زمانی که عبدالله بن زبیر بر مکه و مدینه مسلط شد، بنی‌امیه را از شهر بیرون کرد. آنان نیز رهسپار شام شدند[42] و تلاش‌هایی را برای انتخاب فردی به عنوان خلیفه‌ی جدید انجام دادند. ضحاک بن قیس که تا آن زمان گرایش خود را مخفی نموده بود، با طرفندی که از سوی حسان بن مالک یکی از طرفداران بنی‌امیه صورت گرفت، در مسجد دمشق حمایت خود از آل‌زبیر را علنی نمود.[43] حاضران در مسجد که از دو قبیله‌ی قیس و کلب بودند بر اثر این سخن به جان هم افتادند؛ قبیله‌ی قیس به حمایت از آل‌زبیر و قبیله‌ی کلب به حمایت از بنی‌امیه و خالد بن یزید بن معاویه.[44] سرانجام پس از مدت‌ها کشمکش تصمیم سران و بزرگان بنی‌امیه بر این شد که به منطقه‌ای به نام جابیه رفته و با فردی از بنی‌امیه که در نظرشان خالد بن ولید بن یزید بود بیعت کنند؛ اما در راه فردی از قبیله‌ی قیس به نام ثور بن معن سلمی، ضحاک را که اقدام به بیعت گرفتن برای آل‌زبیر نموده بود، تشویق به بازگشت و ادامه‌ی دعوت به آل‌زبیر نمود. ضحاک نیز به دمشق بازگشت[45] و لشکری را ترتیب داد و مناطق اطراف را به بیعت آل‌زبیر دعوت نمود. سپس طی نامه‌ای به ابن‌زبیر احوال خود را گزارش کرد. عبدالله نیز وی را به ولایت شام منصوب نمود.[46]

نقش عبیدالله بن زیاد در تغییر موازنه‌ی قدرت به نفع مروانیان

عبیدالله بن زیاد که در زمان یزید حاکم بصره بود، پس از قدرت گرفتن آل‌زبیر همچون سایر امویان از بصره اخراج شد[47] و به سمت شام حرکت کرد. وی در راه شام مروان بن حکم ـ‌یکی از بزرگان قریش‌ـ را ملاقات نمود که قصد عزیمت به سوی عبدالله بن زبیر وگرفتن امان از او را داشت. عبیدالله که حیات خود را در آن زمان در گرو حکومت بنی‌امیه می‌دید، وی را از رفتن بازداشت و گفت: «تو سید و بزرگ قریش هستی. درست نیست خویش را تحت فرمان آل‌زبیر درآوری. اگر تو خلافت را قبول کنی من قریش را برایت کفایت خواهم نمود.»[48]

بزرگان بنی‌امیه نیز که در شام مشغول رایزنی برای انتخاب خلیفه بودند. آنان پس از گفتگوهای فراوان از خالد بن ولید بن یزید به جهت کمی سن صرف نظر نموده و بر روی مروان به سبب سوابقش به توافق رسیدند. مروان در یک مصلحت سنجی سیاسی با مادر خالد ازدواج نمود و مردم برای بیعت با او اجتماع کردند.[49]

از طرف دیگر عبیدالله به قصد تخریب موقعیت ضحاک به دمشق رفت و با او در ظاهر بیعت کرد و در عین حال مردم را به سوی مروانیان دعوت می‌نمود. هم‌نشینی عبیدالله با ضحاک سبب اطمینان ضحاک به او شد.[50] در این هنگام عبیدالله با طرفندی مقام و موقعیت وی را یادآور شد و گفت: «چرا با آل‌زبیر بیعت کردی، در حالی که تو بزرگ قوم و شیخ قریش هستی. مردم را به بیعت با خود دعوت کن.»[51] سخن عبیدالله در وی اثر کرد. او سه روز مردم را به خود دعوت نمود و این امر سبب اختلاف شد. زیردستان او گفتند: «تو ما را به بیعت با عبدالله بن زبیر دعوت کردی سپس بدون دلیل او را خلع کردی و به خودت فراخواندی؟» ضحاک با مشاهده‌ی این وضعیت پشیمان شد و به دعوت زبیریان بازگشت. اما این مساله باعث از بین رفتن محبوبیت و جایگاه اولیه‌ی او شد.[52]

علاوه بر این عبیدالله درباره‌ی مکان استقرار سپاه ضحاک برای مقابله با بنی‌امیه نیز خدعه نمود و به او پیشنهاد خروج از دمشق را داد.[53] ضحاک نیز پذیرفت و برای نبرد به خارج از دمشق رفته و در منطقه‌ای به نام مرج راهط استقرار یافت.

نبرد مرج راهط

ضحاک بن قیس با هزار مرد جنگی در مرج راهط مستقر شد.[54] سپس از نعمان بن بشیر در حمص و زفر بن حارث در قنسرین[55] و ناتل در فلسطین[56] یاری طلبید و آنان به یاری او آمدند. قبیله‌ی کلب، قوم سکاسک، سکون و غسان نیز اطراف مروان جمع شدند.[57] در این زمان سپاه ضحاک سی هزار و سپاه مروان سیزده هزار نفر بودند.[58] دو سپاه آماده‌ی نبرد شدند. عمرو بن سعید بن عاص بر پهلوی راست سپاه مروان و عبیدالله بن زیاد بر پهلوی چپ سپاهش بود. دست چپ ضحاک نیز زیاد بن عمرو و دست راست او عمرو بن سعید بود.[59] جنگ شروع شد و به مدت بیست روز درگیری شدیدی ادامه داشت.[60] عبیدالله که توان سپاه دشمن را می‌دید با طرفند مجاز بودن خدعه در جنگ در صورت بر حق بودن، مروانیان را به طرح نقشه‌ای فریبکارانه دعوت نمود. آنان با تظاهر به کنارگذاشتن جنگ طرف مقابل را فریب دادند و پس از اغوا نمودن آنان در یک موقعیت مناسب، آنان را غافلگیر نموده و سپاه ضحاک را قلع و قمع نمودند. در این جنگ بسیاری از بزرگان قبیله‌ی قیس کشته شدند.[61] ضحاک نیز توسط فردی به نام زمحه بن عبدالله کشته شد.[62]

این جنگ در سال شصت و چهار[63] و به نقلی در سال شصت و پنج[64] رخ داده است. با کشته شدن ضحاک، ملک شام به دست مروان افتاد و خلافت بر وی مسلم شد.

c

مقاله

نویسنده قدسيه خدامي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.

پر بازدیدترین ها

No image

فتح مغرب و اندلس

No image

جریر بن عطیه

No image

مصعب بن زبیر

Powered by TayaCMS