كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، طيب حاج رضايي، محمدرضا شاه
نویسنده : طلعت ده پهلواني
"طیب حاجرضایی" فرزند "حسینعلی" در سال 1280ش.، در محله صام پزخانه «تهران» دیده به جهان گشود. پدرش از اهالی قزوین بود که به تهران مهاجرت کرده بود و ریاست بوته فروشیها را بر عهده داشت، کار او تقسیمبندی بوته برای سوخت نانواییها بود. طیب از همان اوان جوانی به جرگه باستانی کاران و لوطیان پیوست و پس از بازگشت از خدمت سربازی نامش بر سر زبانها افتاد.[1] بارها به دلیل دعوا و درگیریهای جاهلانه دستگیر شده بود و به زندان رفته بود. وی در سالهای جوانی سابقه خوبی نداشت، از جمله اینکه در سال 1316ش. به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود. در سال 1319 نیز به اتهام نزاع، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شده است. در سال 1322 نیز به 5 سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و در سال 1323ش. نیز به بندرعباس تبعید شد. او در سال 1332 از کودتاچیان 28 مرداد بود که «تاجبخش شاه» تلقی میشد[2]؛ اما در اثر یک تحول روحی طیب به نهضت اسلامی پیوست.
خصوصیات و زوایای شخصیت طیب
طیب انسانی جوانمرد با منش لوطی و مشتیگری بود، کارش بارفروشی بود؛ ولی بارش روی دوش کسی نبود. آن روزها دستگاه به کارهایی که مورد نظر و علاقه جوانهای مملکت بود، دامن میزد و خودش پیش قراول این حرکت بود؛ ولی طیب به آن معنا که فکر میکردند، جزو آن دسته نبود، بلکه در اداره و تدبیر، انسانی عاقل بود![3] آنچنان که در خاطرات آمده است: طیب بر مسلک عیاران و فرهنگ لوطیگری از سجایای اخلاقی برخوردار بوده است، عاشقانه به امام حسین(ع) عشق میورزید و هر محرم دسته بزرگی تشکیل میداد. اکثر کسانی که طیب را میشناختند، معتقدند که طیب بازگشتی همچون "حر بن یزید ریاحی" داشت.[4]
از صفات اخلاقی وی مردمدار بودن، جوانمرد و با محبت بودن، عرق مذهبی داشتن، وی همچنین دارای اعتقادات مذهبی بسیار قوی بود. برای امام حسین(ع) و پرچمدار نهضت وی یک حرمت و قداست خاص قائل بود. ایشان علاقه خاصی به محرم و عزاداری برای امام حسین(ع) داشت و مشکل هیئتها را رفع میکرد.[5]
به ایشان لقب حر داده بودند، چون حر اولین کسی بود که به دستگاه امام حسین(ع) صیانت کرد؛ ولی آنچنان وقیحانه به میدان نیامد، بلکه حریم را نگه میداشت و ذاتش پلید نبود، چون با احترام نزد امام حسین(ع) آمد. دل امام حسین(ع) را شکسته بود؛ ولی در عین حال حریم را در نظر داشت و کاملاً برای آنها احترام قائل بود که به فیض شهادت نائل شد و طیب هم که بعضیها نسبت به او نظر خوبی نداشتند، این همه مقام کسب کرده بود. شاید برای هیچ شخصیتی شب اول قبر پانزده هزار رکعت نماز خوانده نشده است؛ ولی برای "طیب" و "حاج اسماعیل" مردم این چنین کردند.[6]
خاطراتی از زندگی ایشان
مدتها معروف بود که طیب جزء اوباش است و گاهی در میدان ترهبار با کسی دعوا میکرد. یا مدتی شایع شده بود که یک نفر ساعت یک و دوی نیمه شب، چهار دست و پا به پشت بام میرود و این مسأله شک برانگیز بود و میگفتند باید او را تعقیب کنیم، ببینیم چه کسی است، چون مردم با خانواده روی پشت بامها خوابیدهاند، ممکن است روانداز کسی کنار رفته باشد، تصمیم گرفتیم او را تعقیب کنیم... .
ولی مشخص شد که طیب است و چون یک و دو نیمه شب، به خانه میآمد و میدانست که مردم روی بامها خوابیدهاند، به این صورت میرود که مبادا چشمش به ناموس کسی بیفتد و با این عمل اصالت و غیرت از خود نشان میداد و به حفظ ناموس اهمیت میداد.[7]
داستان دیگر که از ایشان تعریف میکنند، این است که دوستان به او اعتراض میکردند که چرا وقتی در میدان روی تخت مینشست و چای میخورد، گاهی گداهایی میآمدند، مرحوم طیب جلو پای اینها بلند میشد و به آنها احترام میگذاشت و کمک میکرد به او میگفتند که اینها احترام ندارند؛ ولی او میگفت، چون لباس پیغمبر را پوشیدهاند من به آنها احترام میگذارم.[8]
"مسعود طلوعی" در کتاب «بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست» در خصوص سیر تحول روحی مرحوم طیب رضایی مینویسد:
احساسات مذهبی در میان ورزشکاران سنتی به قدری نیرومند بود که وقتی شاه در برابر روحانیت قرار میگرفت، ورزشکاران سنتی نیز به جمع مخالفان رژیم میپیوستند. طیب یکی از کارگردانان قیام 15 خرداد بود. طیب و یاران او بعد از سرکوبی قیام 15 خرداد دستگیر و در مرداد ماه همان سال در یک دادگاه نظامی محکوم به اعدام شدند. وکلای طیب و یارانش تقاضای تجدید نظر کردند و دادگاه تجدید نظر نیز، حکم اعدام را صادر کرد.[9]
نقش مرحوم طیب در جریان 15 خرداد
مرحوم طیب حاجرضایی به اتهام مشارکت و همکاری در قیام 15 خرداد در تهران دستگیر و زندانی شد. به طوری که فرمانداری نظامی تهران و حومه که در آن زمان تحت ریاست "سپهبد نصیری" بود،[10] طی گزارش ویژه به شاه اعلام کرد، شخص طیب حاجرضایی مسؤول اصلی این اقدامات است. به موجب تحقیقات موصوله معلوم گردید طیب حاجرضایی بار فروش عمده میدان انبار غله، عامل اصلی و مؤثری در این جریان بوده است. نامبرده در 15 خرداد ماه، عده زیادی از بارفروشان و ساکنین جنوب شهر را با چوب و چماق که قبلاً آماده کرده بودند، به طرف میدان شوش و بازار، روانه ساخته است که اخلالگران منظور در طی سیر خود مبادرت و خرابکاریهای متعددی کردهاند که به موقع به شرف عرض ملوکانه خواهد رسید.[11]
علیرغم این سخنان، طیب منکر هر نوع اقدامی شده و تلاش نمود تا به طفره رفتن از بازجوییها و حتی خود را شاه دوست جلوه دادن، از دادن اطلاعات خودداری کند.[12] گفتن این مطالب و اصرار مرحوم طیب بر عدم داشتن هیچ نقشی در جریان 15 خرداد موجب شده بود تا عصبانیت فراوانی در روح و جان بازجویان و سردمداران ایجاد شود، به طوری که سپهبد برای شاه مینویسد: گرچه ظاهراً طیب منکر این اقدامات بوده، محرک این کار را چند نفر دیگر از مردان بارفروش من جمله "حسین شمشاد"، "حسین کاردی" و "عباس کاردی"، "حبیب قمی"، "سیدعلی کاشی"، "علی توسلی" و "محمد رذوقی" و "محمد قمی" معرفی مینماید؛ ولی دلایل و گزارشات موجود حاکی از آن است که شخص طیب محرک اصلی است و اعزام تعدادی از اهالی ورامین به تهران نیز طبق توصیه طیب بوده است و اقدامات منصوبین وی در آنجا صورت گرفته است. از این طبق نیز طیب حاجرضایی یا حسین شمشاد و "علی سپری" معروف به پلنگ، به وسیله مأمورین دستگیر شدهاند و سایرین نیز فعلاً متواریاند که نسبت به دستگیری آنان نیز اقدام خواهد شد.
خلاصه طیب پس از دستگیری در نخستین بازجویی خود جهت فریب بازجویان اعلام میکند، من همچنان فدایی شاه بوده و هستم و حاضرم تمام زندگیام را در راه شاه بدهم.[13]
در زندان او را شکنجه میکردند و میگفتند، بگو از خمینی پول گرفتهام و این غائله را به راه انداختهام؛ ولی او میگفت من عمر خود را کردهام، بنابراین حاضر نیستم در پایان عمر خود به کسی که جانشین ولی عصر(عج) است و مرجع تقلید هم هست، تهمت بزنم. نقل شده است زمانی که ایشان زندانی بود، ساواک زندانیان را به صف کرده بودند و به مرحوم طیب دستبند قپونی زده بودند. با این دستبند، یک دست از عقب و یک دست از روی شانه میآید و هر دو مچ را از پشت سر با چیزی به هم میبندند، مثل ساعت کوک میکنند و دو دست تحت فشار قرار میگیرد، عرق از بدن انسان جاری میشود. مرحوم طیب تمام سختیها را بر جان خرید و حاضر نشد بگوید، از امام خمینی پول گرفتهام؛ لذا همه اینها جمع میشود و به فیض شهادت میرسد و برایش چند هزار نماز وحشت خوانده میشود.[14]
بخشی از وصیتنامه مرحوم طیب
در حال سلامت و عقل سالم بدون فشار از طرف کسی مبادرت به نوشتن این وصیتنامه مینمایم، اول محمد بن عبدالله(ص) رسول خدا و بعداً فاطمه زهرا و حضرت علی بن ابیطالب و یازده فرزندش را به شهادت میطلبم و از آنها یاری میخواهم در قیامت.
ثلث دارایی این جانب را اول، سی هزار تومان سهم امام
(ع) و سهم سادات بدهید. 10 سال نماز و روزه بخرید. من را در مکان شریف شاهزاده عبدالعظیم حسنی دفن نمایید. شبهای جمعه برای من دعای کمیل بخوانید، من خیلی مایل به دعای کمیل میباشم. و هرکس از من طلبکار است و پس از مرگ من آمد و مدعی شد به او بدهید و هر کس هم به من بدهکار است اگر داد، داد و اگر نداد من حلالش میکنم... از تمام دوستان و اقوام و بازماندگانم خداحافظی میکنم و همگی را به خدا میسپارم تا روز قیامت. بیست هزار تومان جهت احداث یک مدرسه با نظارت آقای .............. ساخته شود. رضیت بالله ربا........[15]
فرجام کار زندگی او
سرانجام طیب به اعدام محکوم شد. وکیل مدافع او در دادگاه میگوید: «خالکوبی طیب دلیل علاقهمندی او به کشور است. خانوادهاش نیز از پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آزادی او را درخواست میکنند.»
اقدامات خانواده و دوستان طیب به جایی نرسید و حکم اعدام او در بامداد روز 11/8/42 در ساعت 5:10 در میدان تیر حشمتیه به اجرا درآمد. ساواک در گزارش اعلام میکند: «تیرباران نمودن طیب برای عامه مردم و خصوصاً اهالی جنوب شهر که نامبرده در میان آنها وجههای خاص داشته است، کاملاً غیر منتظره و خلاف امیدواری آنان به عفو بوده است.[16] طیب حاجرضایی و حاج اسماعیل رضایی در همان تاریخ اعدام شدند و جنازههای ایشان را در شاهزاده عبدالعظیم در راهروی ورودی دفن کردند، این بنابر وصیت خود ایشان بود، تا زوار از روی قبرش عبور کنند.[17]