كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، عباس قره باغي، تيمور بختيار، بي طرفي ارتش، محمد رضاشاه، ارتشبد، گارد جاويدان
نویسنده : فاطمه پهلوان پور
ارتشبد عباس قرهباغی در سال 1297ش. در تبریز متولد شد. پدرش میرزا کریمخان شغل تجارت داشت و مانند بسیاری از مردم ساکن آذربایجان در زمره مهاجر زادگانی بود که اجداد او پس از جنگهای معروف ایران و روسیه به ایران مهاجرت کردند و در تبریز اقامت کردند.[1] عباس پس از انجام تحصیلات ابتدائی، وارد دبیرستان رشدیه شد و تا کلاس چهارم در این دبیرستان بود و از سال پنجم وارد دبیرستان نظام تبریز گردید و در سال 1315ش. دیپلم نظام گرفت و وارد دانشکده افسری شد.[2]
دوستی با محمدرضا شاه
ورود قرهباغی به سال اول دانشکده افسری مقارن بود با بازگشت محمدرضا از سوئیس به ایران[3] سی نفر برای تشکیل کلاس و دسته مخصوص ولیعهد انتخاب شدند که قرهباغی به همراه علی قوام و فردوست جزء دانشجویان دسته مخصوص بودند.[4]
قرهباغی در دانشکده افسری تا میتوانست خود را به ولیعهد نزدیک کرد، حتی در سالهای پس از آغاز جنگ جهانی، او هرگز وارد دستهبندیهای ارتش نشد و همواره کنار محمدرضا ماند. قرهباغی هرگز با ولیعهد وارد بحث و گفتگو نمیشد و او را نصیحت نمیکرد، در مقابل او ابراز عقیده و وجود نمینمود و همین مشخصهها بود که قرهباغی را از سال 1315 تا 1357 به مدت 42 سال به صورت فرد مورد اعتماد شاه درآورد و ارتش شاه را در 1357 از هم فرو پاشید؛ زیرا او اهل ابتکار و پیشنهاد و رأی دادن نبود.[5]
در واقع قرهباغی در میان فرماندهان نیروهای مختلف ارتش از نفوذ و اعتبار زیادی برخوردار نبود و شاید به همین دلیل بود که شاه او را بر فرماندهان دیگر ارتش ترجیح داد.[6]
فردوست در اینباره مینویسد: «با عباس قرهباغی از سال 1315ش به علت همدوره بودن در دانشکده افسری... آشنا شدم ... او به علت اینکه فوقالعاده خوش خط بود، در سال 1315ش. در دانشکده افسری، منشی مخصوص محمدرضا شد و این آشنایی را تا انقلاب حفظ کرد و محمدرضا اکثراً مشاغلی نزدیک به خود به او میداد.»[7]
قرهباغی در رأس گارد جاویدان شاه
فردوست مینویسد: «... محمدرضا مرا احضار کرد و گفت که یک واحد مستقل با نام خاص برای حفاظت کاخ شخصی من و محوطه و درب محوطه تشکیل دهید... اولین کاری که من در اجرای این دستور کردم، انتخاب سرگرد عباس قرهباغی به معاونت خود بود، من و قرهباغی و سه افسر دیگر یک طرح دقیق تهیه کردیم که از کدام نقطه شروع کنیم و در کدام نقطه خاتمه دهیم. پس از مطالعه مشخص شد که 300 سرباز کافی است که باید کادر را نیز به آن افزود...[8]
مأموریت انتخاب افراد به قرهباغی محول شد و یک افسر هم برای کمک به او داده شد که در سراسر کشور مسافرت کند و کلیه پادگانهای نظامی و ژاندارمری مراجعه نماید و طبق طرح مأموریت را انجام دهد. افراد اعزامی قرهباغی بینقص بودند و نه ماه بعد از دستور محمدرضا گارد آماده معرفی شد. پس از دو هفته محمدرضا به من گفت: «واحد را به قرهباغی تحویل دهید.»[9]
قرهباغی و کابینههای شریف امامی و ازهاری و بختیار
در شهریور 1357ش. قرهباغی در کابینه شریف امامی به وزارت کشور منصوب و معرفی گردید و در کابینه غلامرضا ازهاری نیز همان سمت را داشت و مدت کوتاهی علاوه بر وزارت کشور، وزارت امور اقتصادی و دارائی با او بود. شاه قبل از فرار از ایران او را به ریاست ستاد بزرگ(ارتش) منصوب نمود و تا پایان رژیم در آن سمت مستقر بود. او پس از خروج شاه از ایران، عضویت شورای سلطنت را هم عهدهدار بود.[10] و همه روزه با سفرای انگلیس و آمریکا جداگانه ملاقات میکرد و همه روزه حداقل روزی یکی دوبار با محمدرضا ملاقات داشت و مطالبی را نیز تلفنی به اطلاع محمدرضا میرساند.»[11]
قرهباغی در آستانه انقلاب
بنا به اعترافات قرهباغی در کتابی که تحت عنوان «اعترافات ژنرال»[12] میباشد، شاه در روزهای آخر حکومت شاهنشاهی و بعد از خروج از ایران ارتش خود را یتیم و بیسرپرست گذاشت و رفت و در تمام مدتی که در مصر و مراکش بود، هیچ گونه تماسی با قرهباغی یا فرماندهان دیگر ارتش نگرفت و فرماندهان نیروها، پریشان و سردرگم، ارتش را به سوی فروپاشی کشاندند.[13]
پیام امام به ارتش و نتایج آن
بعد از پیام امام در 19 بهمن 1357ش، که در آن خطاب به ارتش فرموده بودند: «ما به نظامیان میگوئیم به ملت محلق شوند. میگوئیم اسلام بهتر از کفر است... ما میخواهیم که مملکت قوی باشد، ما میخواهیم که مملکت دارای یک نظام قدرتمند باشد، ما نمیخواهیم نظام را به هم بزنیم، ما میخواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظام ناشی از ملت و در خدمت ملت...»،[14] بختیار در ملاقات با ارتشبد قرهباغی به او پیشنهاد میکند که دستور دهد مراکز ارتشی بمباران شود، قرهباغی به ظاهر این دستور را به سپهبد ربیعی منتقل میکند و در چاپخانه ارتش متنی چاپ میشود که از مردم خواسته شده که اطراف مراکز نظامی را خلوت کنند و اگر نه با بمباران این مراکز جانشان در خطر خواهد بود و مردم به مراکز ساواک حمله میکنند.[15]
بختیار در 20 بهمن 1357ش. بار دیگر از قرهباغی میخواهد که مراکز اسلحه ارتش در داخل شهر را بمباران کند تا اسلحه به دست مردم نیفتد و این پیام را به قرهباغی هم میرساند، از سوی شورای انقلاب با او تماس گرفته میشود که اگر راست میگوید، کشتار در نیروی هوایی را متوقف کند. او برای رهبران انقلاب پیام میدهد که افتادن اسلحه به دست مردم به سود هیچ کس نیست و بعداً جمعآوری آنها مشکل است؛ اما در مقابل پیشنهاد شورای انقلاب که از او میخواهد، استعفاء بدهد، سماجت میکند، قرهباغی هم مایل بود که بختیار استعفا بدهد تا آنها تکلیف را یکسره کنند.[16]
اعلام بیطرفی ارتش از سوی عباس قرهباغی
بیستم بهمن ماه 1357، ارتش تصمیم به اعلام بیطرفی و خروج از صحنه گرفت که به معنی قطع پشتیبانی از دولت بختیار بود، درباره آخرین جلسه شورای فرماندهان که نام آن را «شورای عالی ارتش» گذاشتند و مذاکرات آن جلسه که به صدور اعلامیه بیطرفی ارتش انجامید، باید گفت که جلسه شورای فرماندهان ارتش در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 با حضور 27 هزار نفر از فرماندهان، معاونین، رؤسا و مسئولین سازمانهای نیروهای مسلح شاهنشاهی به شرح زیر تشکیل گردید: ارتشبد قرهباغی؛ رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران، ارتشبد جعفری شفقت: وزیر جنگ، سپهبد ناصر مقدم؛ معاون نخست وزیر و رئیس ساواک و ... .[17]
در این جلسه هر یک از فرماندهان ضمن تشریح آخرین وضعیت خصوصی نیروی مربوط به خود، اشکالات و نظراتشان را نیز گویا شدند تا ستاد فرماندهان در جریان حوادث و وقایع قرار گرفته و درباره آنها بحث و بررسی شود.[18]
پس از صحبت و اظهار نظر، عدهای طرفدار اعلان بیطرفی و تعدادی دیگر موافق اعلام همبستگی بودند.[19]
سرانجام پس از پایان جلسه اعلامیه بیطرفی ارتش که بدون اطلاع بختیار مستقیماً به رادیو ارسال شده بود، کمی بعد از ساعت یک بعدازظهر پخش شد که بدین قرار بود. با توجه به تحولات اخیر کشور شورای عالی ارتش در ساعت 30/10 امروز 22 بهمن 1357ش. تشکیل و به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خونریزی بیشتر بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد به پادگانها مراجعه نمایند.»[20]
سرانجام قرهباغی
پخش اعلامیه بیطرفی ارتش، کمکی به حفظ ارتش و جلوگیری از حمله دستجات مسلح به پادگانهای نظامی ننمود و طی 24 ساعت بعد از صدور این اعلامیه، ارتش شاهنشاهی از هم پاشید و اسلحه و مهمات بسیاری از پادگانها به غارت رفت. افسران و سربازان نیز پستهای خود را ترک کرده بودند که با شروع کار دولت موقت و با تلاش سرلشگر قرهنی که به ریاست ستاد ارتش منصوب شده بود، سازمان از هم پاشیده ارتش به تدریج سر و سامان یافت. از فرماندهان ارتش ارتشبد قرهباغی مدتی متواری بود تا اینکه بعدها از پاریس سر در آورد و ارتشبد فردوست نیز بعد از چند سال دستگیر و طی چندین مصاحبه تلویزیون اسراری از رژیم گذشته را فاش کرد. سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی، فردای پیروزی انقلاب هنگام خروج از دفتر کار خود کشته شد و بسیاری از امیران دیگر که اعلامیه بیطرفی ارتش را امضاء کرده بودند، در دادگاههای انقلاب، محاکمه و محکوم به اعدام شدند.[21] نخست وزیر آخر، بختیار نیز استعفا داده و از کشور گریخت.[22] ارتشبد قرهباغی مدتی در اروپا زندگی کرده و به انتشار خاطرات خود مبادرت ورزید و سرانجام نیز در سال 1376ش. در اروپا درگذشت.[23]