كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن عامر، معاويه، ويژگي هاي ابن عامر، اصلاحات
نویسنده : فاطمه عادلي
نقش ابن عامر در صلحنامه امام حسن(ع)
پس از شهادت حضرت علی(ع) مردم با حسن بن علی(ع) بیعت کردند و چون خبر کشته شدن علی(ع) به معاویه رسید، عبدالله بن عامر را برای مقابله با امام حسن(ع) و سپاهش به سوی ایشان روانه کرد. او در انبار فرود آمد و آهنگ مداین کرد. امام حسن(ع) پس از شنیدن خبر برای جنگ با ابن عامر عازم مداین شد و چون به ساباط رسید، از یاران خود سستی دید، خطبه خواند و آماده مقابله با ابن عامر شد، ابن عامر ندا داد: ای مردم عراق من جنگ را به مصلحت نمیبینم که من، خود، مقدمه سپاه معاویهام و او خود با سپاهیانش به انبار رسیده است به ابومحمد از سوی من سلام برسانید و به او بگویید تو را به خدا سوگند میدهم که جان خود و این جماعت همراه خود را حفظ فرمای؛ چون مردم، این سخن را شنیدند از یاری خودداری کردند ناچار امام جنگ را رها کرد و در نهایت با شرایطی صلح را پذیرفت و به شرط رعایت آنها خلافت را به معاویه واگذار کرد.[1]
پس از به خلافت رسیدن معاویه در سال 41 هجری، وی ابتدا بسر بن ارطاة را حاکم بصره کرد؛ اما او را برکنار کرد و سبب عزل وی نیز درخواست ابن عامر بود که گفت: من پیش گروهی از مردم بصره امانتهایی دارم که اگر مرا به حکومت آن نگماری، از میان خواهد رفت و معاویه او را برای سه سال حاکم بصره کرد.[2] معاویه وی را نیز در سال 42 هجری والی کوفه کرد و بسیاری از مردم به استقبال او شتافتند.[3]
فتوحات ابن عامر در زمان معاویه
در زمان معاویه نیز وقتی عبدالله بن عامر والی بصره شد، عبدالرحمان بن سمره را به خراسان فرستاد و او همراه عبدالله بن خازم سلمی به بلخ و کابل لشکر کشید و بلخ را با جنگ و کابل را با صلح گشودند و عبدالرحمن بن سمره، عبدالله بن خازم را بر خراسان گماشت.[4] ابن عامر همچنین افرادی را برای نبرد با شورشیان دیگر مناطق اعزام کرد؛ از جمله قیس بن هیثم به شورش مردم بلخ و بادغیس و هرات و پوشنگ خاتمه داد.[5]
عزل ابن عامر از بصره و علت آن
با توجه به سابقه ابن عامر بر ولایت بصره؛ اما وی در دوره معاویه از حکومت بصره برکنار شد، در علت عزل وی آمده است؛ ابن عامر مرد بردبار و نرمخویی بود؛ از این رو بر مردم نادان سخت نمیگرفت؛ پس فساد در بصره زیاد شد و در کوفه فردی معروف به ابن الکواء پس از پرسش معاویه از اوضاع شهرها از ناتوانی ابن عامر خبر داد و گفت: اما مردم بصره بیخردان بر آن چیرهاند و عامل آنجا ناتوان است. چون خبر به ابن عامر رسید خشمگین شد و یکی از دشمنان ابن الکواء، عبدالله بن ابیشیخ الیشکری و به نقلی طفیل بن عوف یشکری را عامل خراسان کرد. در این احوال، معاویه وی را خواند و او سه روز آنجا بود. معاویه گفت: سه چیز از تو میخواهم بگو از توست، ابن عامر گفت: از توست. معاویه گفت: کار حکومت را پس دهی و خشمگین نشوی، ملک عرفهات را به من ببخشی و از خویشاوند رعایت بینی (میان ما خویشاوندی افتد) ابن عامر پذیرفت؛ آن گاه گفت: حال من نیز از تو سه چیز میخواهم بگو از آن توست، گفت: از آن توست؛ گفت: ملک عرفه را پس دهی، هیچ یک از عاملان مرا به حساب نکشی و دختر خویش، هند را زن من کنی؛ او هم پذیرفت و در نهایت ابن عامر از حکومت کناره گرفت[6] و حارث بن عبدالله ازدی جای وی نشست.[7]
شکایت ابن عامر از زیاد بن ابیه
در سال 44 هجری پس از انتساب زیاد به فرزندی ابوسفیان توسط معاویه، در این هنگام یکی از عبدالقیس که نزد زیاد بود، گفت: ابن عامر منتی بر من دارد، اگر اجازه دهی پیش وی روم، زیاد گفت: به شرطی که آنچه میان او و تو میگذرد به من بگویی. پس از ملاقات با او، ابن عامر گفت: پسر سمیه کارهای مرا تقبیح میکند و از عاملان من بد میگوید میخواهم قسمخورانی از قریش بیاورم که قسم خورند ابوسفیان سمیه را ندیده بود، وقتی خبر به زیاد رسید به معاویه گفت، معاویه نیز به حاجب خود گفت: وقتی ابن عامر آمد پای بر چهره مرکب او زن، او هم چنان کرد، ابن عامر شکایت او را به یزید کرد و با او نزد معاویه رفت، معاویه شعری به این مضمون خواند: ما روشی داریم، شما نیز روشی دارید، رفیقان این را دانند، ای ابن عامر تو درباره زیاد بدان گونه سخن گفتی به خدا عربان دانند که من در جاهلیت از همهشان نیرومندتر بودم و اسلام مرا نیرو افزود، من به وسیله زیاد فزونی نگرفتم ولی حقی داشت که به او دادم ابن عامر گفت: چنان کنم که زیاد خوش دارد، در نهایت پیش زیاد رفت و او را راضی کرد.[8]
مرگ عبدالله بن عامر
ابن عامر یک سال پیش از معاویه در سال 59 هجری در مکه فوت کرد و در عرفات دفن شد[9] و قبل از فوت خود به عبدالله بن زبیر وصیت کرد.[10] عبدالله بن عمر هنگام وفات او حاضر بود و او را به خاطر اصلاحاتش ستایش کرد.[11]
درباره ابن عامر، ویژگیها و اصلاحاتش
صفات اخلاقی
عبدالله بن عامر به عنوان مردی شجاع و بخشنده که رعایت پیوند خویشاوندی میکرد، شناخته شده است. وی در میان قوم خود بسیار مهربان و دوستداشتنی بود، چه بسا اگر باری میافتاد خودش پیاده میشد و آن را بار میکرد.[12] وی در بین کارگزاران عثمان نیز نزد اهل بصره محبوبیت داشت و به قریش هم پیشکش میداد.[13]
ناتوانی در ایراد خطبه
در روز جمعهای عبدالله بن عامر خواست خطبه بخواند، چون مردم زیادی را دید ترس او را گرفت به گونهای که سخن را اینگونه آغاز کرد: «الحمدلله الذی خلق السموات و الارض فی ست سنین» سپاس خدای را که آسمانها و زمین را به شش سال آفرید، مردی از بنی مازن گفت: امیر اصلاح کن. عبدالله شرم داشت و هیچ سخن نگفت، از منبر پایین آمد و دیگری را بر منبر فرستاد و آن شخص خطبه و نماز خواند. مردی از قریش به ابن عامر گفت: اگر تو خود بر منبر نرفته بودی و دیگری را میفرستادی بهتر بود از این که به این صورت خطبه بخوانی؛ چون مردم بسیاری دیدند که تو نتوانستی سخن بگویی. ابن عامر گفت: راست میگویی، بعد امروز دیگر مرا نبینی که بر منبر روم.[14]
بذل و بخشش از اموال بیتالمال
ابن عامر از کارگزارانی بود که به راحتی و بدون هیچ حسابی اموال بیتالمال را بذل و بخشش میکرد؛ گاهی به دستور عثمان و گاهی خود این کار را میکرد. وقتی عثمان دخترش را به ازدواج عبدالله بن خالد بن اسید درآورد به ابن عامر دستور داد تا از بیتالمال بصره ششصد هزار درهم به او بدهد؛ ابن عامر نیز چنین کرد. یا زمانی که دهقان خراسانی به او گفت: اگر تو را زودتر از سعید بن عاص به خراسان برسانم چه میدهی؟ گفت: خراج تو و خاندانت تا روز قیامت از آن تو باشد.[15]
نقل حدیث از پیامبر
در منابع یک حدیث از پیامبر به نقل از عبدالله بن عامر ذکر شدهاست: هر کس در دفاع از مال خویش کشته شود شهید است.[16]
اصلاحات ابن عامر
عبدالله بن عامر برای مردم بصره بازار ساخت؛ خانههایی را خرید و خراب کرد و آن را به صورت بازار درآورد. او نخستین کسی است که در عرفات حوض و استخر ساخت و آب قنات را در آنها جاری ساخت و برای مردم آب آماده ساخت.[17]
وی پس از فتح نیشابور در قهندز[18] آنجا مسجد جامعی ساخت، عثمان هم جامهها و خلعتهایی برای مسجد فرستاد.[19] وی دو رود در بصره حفر کرد یکی در شرق و دیگری در بصره که منسوب به نام مادرش حوض ام عبدالله است.[20] نهر الابله هم توسط زیاد بن ابیسفیان و به دستور عبدالله بن عامر حفر شد.[21] نهر الاساوره در بصره هم توسط ابن عامر ساخته شد.[22]
[1]. دینوری، پیشین، ص216-218.
[2]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص36 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج3، ص191.
[3]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص219.
[4]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص217.
[5]. ابن خلدون، پیشین، ج3، ص5.
[6]. طبری، تاریخ طبری، ج4، ص162-163 و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص440-441 و ابن خلدون، پیشین(باکمی تفاوت)، ج3، ص7.
[7]. ابن اثیر، پیشین، ج3، ص441 و ابن خلدون، پیشین، ج3، ص7 و بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417، ج9، ص359.
[8]. طبری، پیشین، ج4، ص163 و ابن اثیر، پیشین، ج4، ص441 و ابن خلدون، پیشین، ج3، ص7.
[9]. ابن حبان، پیشین، ج5، ص7 و ابن قتیبه، پیشین، ص321.
[10]. ابن عبدالبر، پیشین، ج3، ص933.
[11]. ابن قتیبه، پیشین، ص322.
[12]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص34 و ابن عساکر، پیشین، ج29، ص259.
[13]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص35.
[14]. ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411، ج2، ص335.
[15]. یعقوبی، پیشین، ج2، ص168.
[16]. عبدالله بن حبان، طبقات المحدثین بأصبهان، تحقیق عبد الغفور عبدالحق حسن البلوشی، بیروت، موسسه الرساله، چاپ دوم، 1412، ج1، ص257 و ابن عبدالبر، پیشین، ج3، ص932.
[17]. ابن سعد، پیشین، ج5، ص35 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج3، ص191.
[18]. معرب کهن دژ است. این واژه در خراسان و ماوراءالنهربه کار میرفت و به دژهای شهرهای معروف اگلاق میگردید. ر، ک، یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج4، ص419.
[19]. مقدسی، پیشین، ج5، ص194.
[20]. ابن قتیبه، پیشین، ص321.
[21]. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1399، ج5، ص316 و بلاذری، فتوح البلدان، قاهره، مکتبه النهضة المصریه، 1957م، ج2، ص438.
[22]. بلاذری، پیشین، ج2، ص440.