كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عقبه¬ بن¬ نافع، معاويه، فتوحات، افريقيه، قيروان
نویسنده : فاطمه عادلي
عقبه بن نافع بن عبدالقیس بن لقیط بن عامر بن امیه[1]، پدرش از کسانی بود که به زینب دختر رسولخدا(ص) فروخته شد که وی قبل از فتح مکه اسلام آورد[2] و همراه عمرو بن عاص در فتح مصر بود و تا خلافت عثمان بن عفان باقی بود.[3] عقبه پسر خاله عمرو بن عاص[4] و به نقلی عمرو بن عاص دایی او[5] و در روایتی دیگر برادر مادری عاص بن وائل بود.[6] عقبه به روایتی یک سال قبل از وفات پیامبر(ص) ولادت یافت.[7]
جنگها و فتوحات عقبه بن نافع
عقبه در زمان عمر، عثمان، علی بن ابیطالب(ع)، معاویه و یزید در مناطق افریقیه و مصر حضور داشت و گاهی در منصب والی یا فرمانده نقش ایفا میکرد.
عمرو بن عاص در زمان عمر بن خطاب در سال21 هجری برای فتح به افریقا رفت.[8] عقبه بن نافع نیز با وی همراه بود و پس از فتح برقه[9] تا طرابلس[10] پیش رفت[11] و به عمر بن خطاب نامه نوشت که عقبه بن نافع را بر مغرب آن ولایت داد و تا زویله[12] پیش رفته و مناطقی که بین زویله و برقه است به خوبی فرمان دارند؛ مسلمانان ایشان صدقه میدهند و معاهدینشان جزیه پرداخت میکنند و بر اهل زویله هم مبلغی مقرر گشته که به نظر وی طاقت ادای آن را دارند.[13] عمرو بن عاص پس از فتح مناطق مذکور عقبه بن نافع را به سرزمین نوبه[14] فرستاد و مسلمانان با مردم نوبه نبرد سختی کردند؛ اما بدون نتیجه بازگشتند.[15] پس از بازگشت شهر جیزه[16] را بنا کردند.[17]
تا زمان عثمان بن عفان عمرو بن عاص والی مصر و عقبه در راس سپاه مسلمین در برقه بود؛ وقتی عثمان به خلافت رسید، در سال 25 هجری عمرو بن عاص را از مصر عزل و عبدالله بن سعد بن ابیسرح، برادر رضاعی خود[18] را والی مصر قرار داد، عبدالله نیز بعد از دو سال عازم افریقیه شد.[19]
عثمان در صورت پیروزی به وی وعده داد خمس خمس غنائم از او باشد.[20] وی نیز با سپاهی بالغ بربیست هزار نفر در سال 26 هجری حرکت کردند و به برقه رسیدند در بین راه عقبه با تعدادی از مسلمین با او همراه شدند و به سمت طرابلس حرکت کردند و رومیان را شکست دادند، سپس به افریقیه رفتند. پادشاه افریقیه -جرجیر- وقتی خبر آمدن سپاه مسلمین را شنید با صد و بیست هزار نفر از سپاه خود به جنگ ایشان آمد، این جنگ به نفع مسلمانان پایان پذیرفت و مردم افریقیه با پرداخت جزیه مصالحه کردند.[21]
اطاعت پذیری مردم سرزمین نوبه از دیگر پیروزیهای دوره عثمان بود؛[22] چرا که در زمان عمر بن خطاب جنگ مسلمانان با مردم نوبه بدون نتیجه بود.
در زمان خلافت علی بن ابیطالب(ع) فعالیتی از وی گزارش نشده است.
پس از به خلافت رسیدن معاویه بن ابیسفیان در سال 41 هجری عقبه کارگزار عمرو بن عاص در افریقیه بود و قبلا تا لواته[23] پیش رفته بود و با آنها مصالحه کرده بود تا این که در زمان معاویه نقض پیمان کردند، عقبه بار دیگر بر سر آن قوم لشکر کشیده بود، جمعی را کشته و جمعی را به اسارت گرفته بود.[24] پس از این جنگ از او درخواست کردند که مصالحه و معاهده کند؛ اما وی نپذیرفت و گفت: «نزد ما بر مشرک هیچ عهدی نیست، همانا خداوند در کتابش میفرماید: کیف یکون للمشرکین عهد و لکن بیعت میکنم با شما بر این که همیشه وفادار به من باشید و هر وقت ما خواستیم با شما بر این قرار باشیم و هر وقت خواستیم شما را بفروشیم».[25]
در سال 43 هجری غدامس،[26] بعضی از بلوکهای سودان و ودان[27] را فتح کرد.[28]
با مرگ عمرو بن عاص در سال 42 یا 43 هجری معاویه بن خدیج به مصر فراخوانده شد و عقبه بن نافع هم چنان امیر افریقیه بود.[29] در سال 46 هجری اهل ودان عهد خود را که در سال 23 هجری با بسر بن ابیارطاه بسته بودند، نقض کردند از همین جهت عقبه با چهارصد سوار و چهارصد شتر به سمت ودان حرکت کرد، عقبه با آنها جنگید، گوش پادشاه را گرفت، پادشاه گفت: این چه کاری است که با من میکنی؟! عقبه گفت: این کار را برای ادب کردن تو میکنم، هنگامی که خواستی دست به گوشت بگذاری به یادآوری که با عرب جنگ نکنی!
در پایان عقبه از ایشان سیصد و شصت غلام گرفت که بسر بن ابیارطاه از قبل پرداخت آن را واجب کرده بود. عقبه از اهل ودان پرسید: آیا بعد از شما کسانی هستند؟ گفتند: جرمه[30]، پس به سمت آنجا حرکت کرد که حدود هشت شبانه روز از ودان فاصله داشت، هنگامی که اهل جرمه را به اسلام دعوت کرد، پذیرفتند؛ اما پادشاه ایشان بر عقبه خروج کرد، عقبه گروهی را فرستاد و آنها بین پادشاه و مرکبش واقع شده، او را با پای پیاده و به سختی به نزد عقبه آوردند. پادشاه گفت: این چه کاری است که با من میکنی؟! در صورتی که من در حال اطاعت نزد تو آمدم. عقبه گفت: برای ادب کردن تو تا به یادآوری که چرا با عرب جنگیدی؟ در نهایت عقبه بر ایشان سیصد و شصت غلام واجب کرد که بپردازند. عقبه باز از اهل فزان پرسید آیا بعد از شما کسانی هستند؟ گفتند: اهل خاور.[31] عقبه با سپاهی به سمت آنجا حرکت کرد و آنها را به اسلام دعوت کردند که نپذیرفتند؛ پس از ایشان جزیه طلب کردند و آنها ممانعت کردند. عقبه به مدت یک ماه در دروازه شهر توقف کرد و پس از یک ماه کاوار را فتح کرد و پادشاه را دستگیر کرد و انگشتش را قطع کرد؟! عقبه همان پاسخی را که به پادشاهان قبلی داد به وی نیز داد.[32] پس از آن عقبه از اهل کاوار پرسید: آیا بعد از شما کسانی هستند؟ آنها هیچ اطلاعی نداشتند، سپس عقبه بازگشت و در مسیر حرکت در مکانی اقامت گزید که امروزه ماء فرس نام دارد؛ از آن جهت به این نام گذاشته شد که عقبه در آن منطقه پیاده شد، هیچ آبی نداشت و عقبه و سپاهش به تشنگی شدیدی دچار شدند به گونهای که تا حد مرگ پیش رفتند، پس عقبه دو رکعت نماز خواند و دعا کرد. در این هنگام اسب زمین را شکافت و به جستجوی آب پرداخت، وقتی به آب رسید عقبه مردم را ندا داد که زمین را حفر کنید، پس آنها هفتاد چاه عمیق را حفر کردند و آب نوشیدند. بعد از فتح خاور به زویله رفت در بین راه قلاعها و قصورها را فتح کرد، گروهی را به غدامس فرستاد و آنجا نیز فتح شد. با سپاه خود به سمت قفصه[33] و قسطیلیه[34] حرکت کرد و آنجا را فتح کرد؛ سپس به قیروان بازگشت؛ البته این قیروان، قیروانی است که معاویه بن خدیج آن را از قبل بنا کرد.[35]
در سال 49 هجری عقبه بن نافع با مصریان به جنگ دریایی پرداخت.[36]
در سال 50 هجری معاویه بن ابیسفیان، معاویه بن خدیج را از مصر و عقبه بن نافع را از افریقیه عزل کرد و هر دو ولایت را به مسلمه بن مخلد انصاری داد.[37]
تاسیس شهر قیروان[38]
یکی از اقدامات مهم عقبه بن نافع بنای شهر قیروان است. بنای شهر جدیدی به عنوان مرکز فرماندهی برای ساکنان عرب مسلمان بود تا با آسودگی خاطر به گشایش شهرهای مغرب بپردازد. عقبه میگوید: ویژگی افریقیه این است که اگر امام در آن حضور داشته باشد به اسلام میگرایند و در صورت غیبت امام، از دین برمیگردند، ای مسلمانان! اگر شهری در آن بنا کنید مایه عزت و سربلندی اسلام تا روز قیامت است.[39] بنای این شهر در سال 50 هجری آغاز شد[40] و به مدت سه سال در آن اقامت داشت.[41]
در چگونگی تاسیس شهر نقل شده است که وقتی عقبه در این محل فرود آمده است، این منطقه موضع جنگلی از اشجار و درختان گز که با وجود درندگان و مارها و کژدمهای کشنده امکان زندگی در آن نبود، به درگاه الهی دعا کرد و خداوند آنها را دور کرد به گونهای که درندگان بچههای خود را برداشته و گریختند؛ از همین جهت برخی به وی لقب مستجاب الدعوه را دادند.[42]
در سال 51 هجری مسلمه بن مخلد انصاری که از سوی معاویه اولین کسی بود که ولایت مصر و مغرب هر دو را با هم داشت به جای عقبه بننافع ولایت مغرب را به غلام خود، ابوالمهاجر دینار داد.[43] ابوالمهاجر بر افریقیه و مغرب بود که معاویه بن ابیسفیان در سال 60 وفات یافت. در زمان خلافت یزید بن معاویه، عقبه بن نافع به مقام خود بازگردانده شد.[44] عقبه پس از آن ابوالمهاجر و رهبری از یک قبیله بربری به نام کسیله بن لمزم را دستگیر کرد.[45] وی در دوران یزید نیز به جنگها و فتوحات خود ادامه داد، بسیاری از بربرها از دین اسلام بازگشتند و عقبه زهیر بن قیس بلوی را در قیروان به جای خود گذاشت و خود به سوی بلاد بربر لشکر کشید.[46] از طرفی کسیله از این که عقبه او را دربند کشیده و با او به زشتی رفتار میکرد به گونهای که هر روز به او فرمان میداد تا گوسفندانی که برای آشپزخانهاش میکشتند، پوست بکند، از همین رو تصمیم داشت انتقام خود را از او بگیرد؛ وقتی عقبه برای ادامه فتوحات با سپاه کمی به منطقه تهوذه[47] عزیمت کرد، کسیله فرصتی یافت به میان قوم خود رفت، آنان نیز راه را بر عقبه بستند و او را با سیصد تن از صحابه و تابعین کشتند.[48] وفات او در سال 62[49] یا 63 هجری بود.[50]