كلمات كليدي : تاريخ، اموي، زيد بن علي(ع)، قيام، بني اميه، هشام بن عبدالملك، يوسف بن عمر
نویسنده : سيد علي اكبر حسيني
قیام زید بن علی(ع) در سال 120 یا 121 هجری در کوفه علیه حاکم مستبد اموی - هشام بن عبدالملک - به وقوع پیوست. این قیام نیز به مانند، دیگر قیامهای اصیل اسلامی معلول حوادث و رخدادهای سیاسی و اجتماعی بوده، ریشههای این قیام را باید در زمینههای تاریخی و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد. این مقاله کوششی است، در بیان و معرفی اجمالی زمینهها، علل و انگیزههای این قیام.
اوضاع سیاسی- اجتماعی مسلمانان در عصر اموی
عصر اموی عصر آلام اهل بیت(ع) است. این عصر برای خاندان عصمت و طهارت در شمار سختترین و پردردترین دورهها بوده است. در این دوره بود که معاویه پس از غصب خلافت مردم را به سّب علی(ع) برانگیخت و آن را به صورت یک سنت در آورد. در این دوره بود که امام حسن(ع) مظلومانه به زهر جفا به شهادت رسید و شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) در کربلا رقم خورد؛ در عصر اموی بود که بر شیعیان سخت گرفته شد و هزاران نفر از شیعیان تنها به جرم علوی بودن کشته شدند و ...
البته بر جنایات و فجایع بنیامیه کفر و الحاد خلفایشان و اشتهارشان به مخالفت با اسلام و رسول خدا(ص) را نیز باید افزود. مکه و مدینه محل بزم قرار گرفته و شرابخواری در آن علنی گشته بود.[1] در ایام بنیامیه ارتکاب مناهی و محرمات و فسق و فجور چنان شیوع یافته بود که در هیچ زمانی آن شیاع و آن اوضاع مشهور نبود. در شرب خمر و استماع تغنی اغانی رقاصی و ادائی را هیچ اجتناب نمیرفت.[2] اموال مسلمین به یغما برده میشد و در خزانههای بنیامیه جمع میگردید و در راه عیاشیها و خوشگذرانیهای حکام تبهکار بنیامیه خرج میشد، دودمان اموی به قدری روزگار را بر مردم سخت کرده بودند که همه(جز درباریان) آرزوی سقوطش را داشتند.[3]
در چنین اوضاع و احوالی بود که جناب زید بن علی(ع) پا به عرصهی وجود نهاد. او از همان آغاز این اوضاع و احوال را شاهد بود و از مشاهدهی ستمهای بیامان ظالمان زمانه بر خاندان خویش رنج میبرد، تحمل این همه ظلم و الحاد برای شخصیت فوقالعاده و با شهامت زید که صاحب مراتب بالایی از زهد و عبادت و غیرت و شجاعت بود،[4] بسیار سخت و دشوار بود. از اینرو از جوانی در پی قیام علیه رژیم سفاک اموی بود. در حدیثی مشهور از جابر جعفی آمده که زید میفرمود: «ای جابر، مرا مقدر نیست که خاموش بنشینم؛ در حالی که از کتاب خدا تخلف میشود و مخاصمه به جبت و طاغوت برده میشود؛ نزد هشام بودم که مردی نزد او رسول خدا(ص) را سبّ میکرد به سب کننده گفتم، وای بر تو ای کافر؛ اگر بر تو دست یابم، جانت را میگیرم و به دوزخ رفتنت، را پیش میاندازم؛ اما هشام به من گفت: ای زید دست از همنشین ما بدار. [ای جابر] به خدا سوگند، اگر جز من و پسرم یحیی کسی نباشد، بر وی خروج خواهم کرد و جهاد خواهم نمود، تا کشته شوم.»[5]
اشتیاق زید در راه اصلاح دین جدش آن چنان بود که از عبدالله بن مسلم نقل شده، «با زید آهنگ زیارت خانه خدا کرده بودم، شب فرا رسید و ستارگان در آسمان میدرخشیدند، زید رو به من کرد و گفت: عبدالله آن ستارهها را میبینی؟ گفتم: آری، گفت: کسی را یارای دسترسی به آن هست؟ گفتم: نه، گفت: به خدا قسم دوست دارم که دستم به آنها بچسبد و از آنجا به زمین یا به هر جای دیگری پرتاب گردم و بدنم قطعه قطعه گردد، در مقابل خداوند بین امت محمد(ص) را اصلاح نماید.»[6]
گویا جاسوسان و کارگزاران هشام بن عبدالملک روحیه انقلابی زید و سخنانش را که بوی قیام از آن بر میخاست، را به هشام گزارش داده بودند، از اینرو هشام در صدد بود، به بهانهای زید را از میان برده، خاطر خود را از وجودش آسوده سازد. از اینرو بر او سخت گرفته، به بهانههای مختلف او را به شام فرا خوانده، برای تحقیر او اعمال و سخنانی را انجام داده بود که مشاجرات لفظی سختی بین هشام و زید را موجب شده بود؛ به طوری که بسیاری از مورخان سختگیریهای هشام نسبت به زید و رفتار تحقیر کننده، هشام در خلال این سفرها را علت اصلی قیام زید قلمداد کردهاند که در این بخش به هر دو این روایات به طور اجمال اشاره میکنیم:
نقل شده است که در زمان استانداری یوسف بن عمر ثقفی در عراق، خالد بن عبدالله قسری - استاندار سابق عراق - مدعی شد که مالی[7] را از زید بن علی(ع) و محمد بن عمر بن علی و داود بن علی و سعد بن ابراهیم و ایوب بن سلمه طلبکار است، یوسف بن عمر نامهای به هشام نوشته جریان را به اطلاع او رساند. زید و بقیه به شام احضار شدند و سپس برای انجام محاکمه به عراق فرستاده شدند، در عراق جلسه محاکمهای تشکیل شده یوسف بن عمر به دستور هشام بن عبدالملک، خالد را با زید و همراهانش روبرو کرد؛ اما خالد این ادعا را رد کرده[8] آن را ظلم به زید و همراهانش توصیف کرد،[9] زید و بقیه تبرئه شدند. زید مدتی را در کوفه ماند و سرانجام با اقبال شیعیان به سوی او مقدمات قیام زید فراهم گردید و او دست به قیام زد.
از دیگر مواردی که از سوی مورخان به عنوان علت این قیام برشمرده شده است، موضوع مخاصمهی آن بزرگوار با بنیالحسن(ع) در موضوع تولیت اوقاف امام علی(ع) است.[10] هشام و عمال حکومتیاش برای سرگرم کردن، علویان با هم و احیاناً ایجاد نزاع و کشمکش و مشغول کردن آنان به خود صدقات و موقوفات علی(ع) را دستاویز قرار داده تا بدین طریق منزلت آنان را در بین مردم بشکنند. آنان که برای لکهدار کردن شخصیت و مقام آنها و کاستن از محبوبیتشان در بین مردم از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند، بر آتش این اختلاف بیش از پیش دامن میزدند.[11] این امر موجب شده بود، زید به شام سفر کند. هنگامی که زید وارد دمشق شد و برای گفتگو با هشام به قصر رفت تا چند روز هشام اجازه ورود به او نمیداد.[12] هشام پس از دادن اجازه ورود به زید هم برای تحقیر و درهم شکستن شخصیت زید، دستور داده بود تا جای نشستن به زید ندهند.[13] در این جلسه هشام زید را به کوشش برای تصدی خلافت متهم کرد و گفت: «شنیدهام خود را شایسته خلافت میدانی و فکر خلافت را در سر میپرورانی در حالی که کنیززادهای بیش نیستی و به کنیززاده نمیرسد که بر مسند خلافت تکیه زند...». برخورد زشت و زننده هشام بن عبدالملک در جمع درباریان و نیز سخنان تحقیر کننده او با زید باعث گردید، مشاجرات سختی بین هشام و زید درگیرد.[14] این امر موجب شد که زید در بازگشت از این سفر وارد کوفه گردیده، به درخواست شیعیان کوفه قیام کند.
این وقایع را شاید، نتوان در زمره اسباب و علل اصلی این قیام برشمرد؛ اما بیشک از عواملی بوده که در قیام زید بن علی(ع) بیتأثیر نبوده است؛ حوادث تلخ و ناگوار این سفرها روح بلند و آزاده زید را به شدت متأثر کرده، او را در انجام قیامش مصممتر کرده بود؛ به طوری که گفتهاند، زید در این سفرها جملاتی را به زیر لب بیان داشته که حکایت از عمق تأثر او از این اوضاع میکرد. جملاتی مثل «انه یکره قوم قط حر السیوف الا ذلوا؛ همانا ملتی که از داغی شمشیر هراسیدند، پست و زبون شدند.»[15] و نیز این جمله که «به خدا سوگند زندانی توأم با ذلت و خواری را دوست ندارم.»[16] تا اینکه سرانجام حوادث تلخ و ناگوار زمانه طاقت را بر زید استوار کرد و سموم بغض و کینه هشام بن عبدالملک نیز بر آن آتش دامن زد و آن جناب را ناچار به خروج و قیام کرد.