كلمات كليدي : اسحاقيه، اسحاق بن محمد بن احمد، النخعي، اسحاق الاحمر، ابويعقوب، غلات
اسحاقیه یکی از فرقی است که در کتب شیعه و سنی از آن نامی به میان آمده است. این نام مشترک بین چند فرقه میباشد که از جهت اعتقادی و مبانی دینی با یگدیگر تضاد دارند چون فرق غلات و کیسانیه و اهلسنت و کرامیه و ابومسلمیه.در این مقاله به فرقه اسحاقیه از غلات اشاره میکنیم.
غلات
غلات معمولا به گروهی از فرق گفته میشود که در اعتقادات به انحراف کشیده شدند و بخصوص در مورد ائمه اطهار(ع) و یا افراد دیگر مطالب غیر قابل قبولی را ارائه میدهند بطوریکه با توحید و خالقیت و رازقیت خداوند منافات دارد.این گروه منحرف در ادیان گذشته نیز وجود داشتند به عنوان نمونه برخی از مسیحیان معتقد شدند که عیسی(ع)فرزند خداوند است و نیز برخی از یهود این تفکر انحرافی را در مورد حضرت عزیر(ع) داشتند.[1] در اسلام نیز تفکر حلول و اتحاد و یا وحدت خدا با اشیاء و یا افراد که از مذاهب ساخته بشر یا تفکرات الحادی مذاهب منحرف به دامن اسلام وارد شد و صوفیه را در دام چنین عقیده باطلی واژگون نمود این انحراف تا حدی است که عدهای مراقبت و تلاش در امور عبادی و تزکیه نفس را علت کشف وحدت وجود میدانند و هر چیزی جز ذات حق را نفی میکنند.[2]در مکتب شیعه نیز همانطور که عدهای نسبت به حضرت عیسی(ع) و حضرت عزیر(ع) چنین اعتقادی را داشتند در مورد امیرالمومنین علی(ع) به دلیل بیخردی برخی افراد و توسط برخی فرصت طلبانی چون بشار شعیری مطرح شد.[3] این تفکر باطل در فرقه اسحاقیه نیز گفته شدهاست.[4]
رئیس فرقه
نام رئیس این فرقه اسحاق است. به او اسحاق احمر یا اسحاق بن محمد بن احمد و نیز إسحاق بن محمد بن أحمد بن أبان النخعی گفته میشود. کنیه او ابویعقوب است و چون اهل کوفه بوده به ابویعقوب کوفی نیز معرفی شدهاست.سال 286را به عنوان سال مرگ وی مشخص نمودهاند[5] وی به مرض برص مبتلا بود و برای دفع آن به صورتش داروئی میمالید تا گلگون شود و به همین دلیل به او اسحاق احمر گفته میشد. [6]
اسحاق احمر نزد شیعه و سنی
در کتب رجالی شیعه وی از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسگری(ع) شمردهشده است.[7] او در رجال شیعه متهم به غلو است و عقیده وی به فساد تعبیر شده است.از نظر روائی برای وی شأنی قائل نبوده و روایاتش را قبول نمی کنند.وی همچنین متهم به جعل حدیث است و به شخصیتی بی پایه و مضطرب معرفی شده است.معمولا روایات او از کسانی است که با حضرت امام هادی(ع) و امام حسن(ع) دیدار داشته و یا مکاتبه نمودهاند.با این حال نتوانست در جبهه حق ماندگار باشد بلکه به یکی از مدعیان دروغین بابیت تبدیل شد.[8]از نظر اهل سنت نیز اسحاق بن احمد یکی از راویان ایشان محسوب میشود.اما اهل سنت نیز او را به غلو در رافضی بودن و انتساب فرقه اسحاقیه به او متهم میکنند.گفته شده که او کتابی به نام صراط دارد در موضوع توحید است اما وی در آن به آراء باطل خود پرداخته است.[9] ذهبی از دانشمندان اهلسنت وی را درغگو و از غلات دانسته ومذهب او را خبیث معرفی کرده[10] خطیب بغدادی از ابیمحمد حسن بن یحیى نوبختی از متکلمان بزرگ شیعه نقل میکند که وی در کتابی که در رد غلات نگاشته اینچنین نوشته است:در عصر ما کسی که به گزافه گوئی دچار شده، اسحاق بن احمد معروف به احمر است.[11]روایاتی که از او موجود است با اعتقادات اسلامی ناسازگاری ندارد و این نشان دهنده پالایش روایات از آراء باطل و یا احادیث جعلی اوست.به عنوان نمونه وی در سلسله سندی واقع شده که شیعه و سنی به اسناد گوناگون روایت امیرالمومنین علی(ع) را به کمیل بن زیاد نقل نموده است که فرمودند: یا کمیل ان هذه القلوب اوعیه....[12] همچنین وی در کتب روائی شیعه در سلسله اسنادی واقع شده که در آن از فضائل و معجزات و دستورات امام حسن عسگری(ع) یاد شدهاست.[13] با توجه به مطالب بالا به مدیریت اهلبیت(ع) در دفاع از احادیث صحیح و طرد آراء باطل و صاحبانشان را متوجه میشویم که باید در علم حدیث به آن پرداخته شود.
کتاب صراط
خطیب از علماء اهل سنت از کتاب صراط اسحاق بن محمد این مطالب را نقل کرده است:[14]
1. اگر مومن کامل شود و به نهایت معرفت دست پیدا کند و خداوند و حجب و مقامات و نقباء و مخلصین و..را بشناسد، از عبودیت خارج میشود وبه منزل آزادگان میرسد و قید و بندها از او رفع میشود و هر حرامی بر او مباح میشود.
2. هر کس خداوند را در ظهور آخرینش بشناسد خداوند را در تمام ظهورات گذشته باز شناخته است.
3. خدا اسمی سه حرفی است و علی معنی آن سه حرف است
4. کوهها و کوهسار همان زورگویان و طاغوتهای گذشته هستند که در سزای ظلمی که به اهل حق نمودهاند به این صورت مسخ شدهاند و بعد از این در دوره دیگر به صورت حیوانات مسخ خواهند شد.
5. عذاب مسخ و نسخ برای کافر تا روز ظهور قائم غائب، حضرت حجت بن الحسن(عج) ادامه دارد و بعد از ظهور به صورت انسان در خواهند آمد و به سزای اعمالشان خواهند رسید. سپس ایشان را میکشت و جویباری از خون ایشان جاری می سازد.
گفته دانشمندان در مورد این فرقه
این عده گفتار و اعتقادات عجیب وغریبی داشته که با دین مخالت دارد و وبا این عقائد باطل از عموم مسلمین خارج میشوند و به خاطر این اعتقادات موجب کفر خویش شدهاند.اعتقادات این گروه شبیه به نصاری درمورد عیسی(ع)است.[15]در کتب شیعه و سنی فرقه اسحاقیه به اسحاق بن محمد منتسب شده است.[16] جرجانی این فرقه را همانند نصریه از غلات معرفی کرده و عمده اعتقاد باطل ایشان را حلول خدا در امیرالمومنین علی(ع)میداند.[17]زرکلی میگوید اسحاقیه در مدائن میباشند و معتقد به الوهیت علی بن ابی طالب(ع) شده .همچنین بر این باورند که علی است که روزگاری به صورت حسن(ع) و روزگاری دیگر در حسین(ع) ظاهر شده است و اوست که محمد(ص)را به رسالت مبعوث نمودهاست.[18]ذهبی گفته است که وی علی(ع)را خدا میپنداشته.از عقائد غلو آمیز این گروه که شباهت زیادی به اعتقادات فرقه نصیریه دارد این است که جزئی از وجود علی(ع) و فرزندانش را خدائی می دانند. ونیز برخی از ایشان گمان دارند که علی(ع) با رسول الله (ص) در نبوت شراکت دارند . تناسخ ارواح نیز یکی دیگر از عقائد این فرقه معرفی شده.[19]
ادعای نیابت خاصه
وی از اولین کسانی است که بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع) ادعای نیابت را سر داد و در بغداد خود را در معرض مراجعه شیعیان قرار داد.این مطلب را از زبان یکی یکی از شیعیان پی گیری میکنیم.ابوالعباس احمد بن دینوری از کسانی است که بعد از شهادت امام حسن عسگری(ع) به دنبال درک حضرت حجة(عج) بود زیرا ولادت و زندگی حضرت حجة از نظر عموم شیعیان مخفی بود اما میدانستند که زمین از حجت خداوند خالی نمیشود و آن حضرت با وکلاء و نائبان خویش با مردم ارتباط داشتند.از این رو مردم دینور احمد دینوری را که میخواست به حج مشرف بشود شانزده هزار دینار از سهم امام دادند تا به آن حضرت برساند. او به مردم گفت وکیل امام به وضوح مشخص نیست!اما مردم دینور به خاطر اطمینانی که به او داشتند این اموال را به او دادند و گفتند که این اموال را با حجت و برهان به نائب امام بسپار. دیگران از شهرهای مختلف نیز به احمد اموالی دادند تا به حضرت حجت بسپارد. وی می گوید وقتی به بغداد رسیدم فقط قصدم این بود که مدعیان بابیت را ببینم.ابتداء به فردی به نام باقطانی معرفی شدم که ادعای بابیت داشت.احمد به او میگوید که نزد من اموالی است که باید به امام برسد.باقطانی گفت آن را به من بسپار اما احمد بدون حجت و دلیل این کار را نکرد و بعد از سه روز وی به بطلان ادعای باقطانی پی برد. بعد از آن او را به سوی اسحاق احمر فرستادند که ادعای بابیت نموده بود. دینوری می گوید اسحاق جوانی بود که خدم و حشمش از باقطانی پیرمرد بیشتر بود ولی او نیز نتوانست حجتی برای ادعای خود بیاورد.[20]
استمرار عقاید اسحاق
با مرگ اسحاق پس از ادعای نیابت و فرقه سازی او، پیروانش به جانشین او یعنی همام الاعسر رجوع کردند و بعد از وی شخصی به نام لقینی ریاست این فرقه را به عهده داشت تا اینکه اسماعیل بن خلاد ابوذهبیه بعلبکی رهبری این فرقه را به دست گرفت و بعد از وی أبو سعید المیمون سرور بن قاسم الطبرانی تا قرن پنجم با ریاست خود به این فرقه حیات بخشید.[21]از حلب تا کوهستان لازقیه به مرکزیت جبله نهایت حوزه جغرافیائی این فرقه عنوان شده است.[22]
نکته مهم
بطورکلی در مورد فرق و مذاهب و اعتقادات خاص باید به مدارک و اسناد متقن و استوار استناد شود. باید رابطه منطقی بین اسناد و مطالب استناد شده وجود داشته باشد تا بتوان با استفاده از مدارک به استدلال و اثبات مطالب مورد نظر پرداخت؛ زیرا عواملی که موجب تعصبات کور میشود زمینه گستردهای دارد.به همین دلیل در مورد فرق و مذاهبی که اسناد محکمی برای آنها وجود ندارد نمی توان به سادگی از کلام برخی نویسندگان برای اثبات آن و بیان عقائد ایشان استفاده گردد. این روند گاهی موجب تعارض اسناد غیر معتبر با اسناد معتبر میشود.عدم ناسازگاری اسناد معتبر با اسنادی که در مورد شخص اسحاق بن محمد الاحمر و فرقه و اعتقاداتی که به ایشان نسبت داده میشود، وجود دارد. از طرفی وی از اصحاب امام هادی(ع) و امام حسن عسگری (ع) است ودرمورد امامت و فضائل امام حسن (ع) روایاتی ازوی نقل شده است وهمچنین وی در سلسله سندی از روایات واقع شده که با مکتب هیچ تضادی ندارد بلکه عین واقعیت و حقیقت مکتب را بیان میکند و از سوئی از طرف اهل سنت به کذب و دروغگوئی وعقائد غلو آمیز متهم است. شواهد و اطلاعات به دست آمده برخی از بزرگان را به دفاع از اسحاق الاحمر واداشته است و او را از اتهامات گذشته پاک ساختهاست.[23]