بررسی تاریخ فرقههای معاصر و یا نزدیک به معاصر از این جهت مهم مینماید که با بسیاری از روابط اجتماعی و فرهنگی امروزی در پیوند است و ما به راحتی میتوانیم با فرهنگ و موقعیت اجتماعی و نیز روابط سیاسی رهبران و پیروان این فرق با بیگانه آشنا شویم. در این مقاله سعی بر این است که به بررسی فرقه آقا خانیه، از فرق معاصر اسماعیلی نزاری، پرداخته شود.
پیشینه رهبران آقاخانی
این فرقه از بازماندگان نزاریه اسماعیلی است.[1] فرقه نزاریه بعد از حمله مغول متحمل صدمات شدیدی شد و پس از این جامعه نزاری در ایران به حالت تقیه زندگی میکرد. نزاریان خود به دو فرقه محمد شاهی و قاسم شاهی تقسیم شدند. از رهبران قاسم شاهی اطلاعات گسترده ای در دست نیست، فقط میدانیم که عدهای در سالهای 870 تا 880ه.ق در منطقه انجدان از نواحی محلات، ادعای امامت نزاریان قاسم شاهی را نمودهاند. از آثار خیرخواه هراتی که در قرن دهم میزیسته بدست میآید که او با امامان نزاری در انجدان، ارتباط داشته است. این مطلب نشان دهنده فعالیت جدید امامان نزاری است. ایشان با فرستادن افرادی در سلک صوفی و به نامهای شاه و پیر به تبلیغ امامت خویش میپرداختند.[2]آقاخانیه عنوان شاه را از مراشد صوفیه اقتباس کردند[3]و حتی آقاخان اول، روابطی با مستعلیشاه از بزرگان فرقه صوفیه نعمتاللهیه داشت.[4]در دوره صفویه و زندیه و قاجار، امامان نزاری با حکومت مرکزی سازش داشته و از سوی حکومت به فرمانداری برخی مناطق، منصوب میشدند.[5]
چهل و چهارمین امام نزاری
او فردی از سادات اسماعیلی، از اهالی کهک قم به نام سید ابوالحسن خان است. سید ابوالحسن خان سلسله نسب خود را به اسماعیل فرزند امام صادق(ع) میرساند.[6]از فعالیتهای سیاسی او این است که در حکومت زندیه و آغاز حکومت قاجار در کرمان حکمفرمائی میکرد. پس از برکناری از حکومت به محلات مهاجرت میکند. محل زندگی او و فرزند و نوهاش در دولت آباد، واقع در 36 کیلومتری محلات بود.[7]وی در آن دیار به عنوان رئیس دینی اسماعیلیه و چهل و چهارمین امام نزاری فعالیت مینمود و از این رو هدایا و نذورات سرشاری از سوی پیروانش بخصوص از هند و آسیای میانه به او میرسید. اگر کسی از پیروانش نمی توانست نذورات خود را به او برساند، آنها را به دریا میافکندند و اعتقاد داشتند که سرانجام این اموال به دست امامشان خواهد رسید.[8]سرانجام در سال 1206 هجری درگذشت.[9]
فعالیتهای رهبران آقاخانیه
سیدابوالحسنخان و فرزندش شاهخلیلالله، در سیاست به عنوان حکمرانی سلسله نزاریه تلاش نداشتند. بلکه از حکومت زمان تبعیت میکردند. این حالت ابتدائی و ضعف نزاریان بود تا جائی که شاه خلیل الله در یک درگیری که بین طرفداران او و شیعیان رخ داد، در یزد کشته شد.
پس از کشته شدن شاهخلیل فرزندش حسنعلی به راه وی ادامه داده و از سوئی مورد لطف فتحعلیشاه واقع شد. شاه قاجار دستور تنبیه قاتلین شاه خلیلالله را صادر کرد و برای دلجوئی، یکی از دختران خود به نام سروجهان را به همسرى حسنعلىشاه در آورد و حکومت قم و محلات را به وى واگذار نمود. فتحعلیشاه او را به لقب آقاخان مفتخر ساخت و از این پس وی به آقاخان محلاتی شهرت یافت. وجه تسمیه پیروان او به آقاخانیه نیز از لقبی است که فتحعلی شاه به او اعطاء نمود.[10]با توجه به موقعیت بدست آمده، دیگر فعالیتهای وی منحصر در مراسم مذهبی اسماعیلی نمیشد، بلکه برای تأسیس حکومت سلسله آقاخانی تلاش کرد.[11]
تلاش برای تشکیل حکومت
بعد از مرگ فتحعلیشاه و جنگ شاهزادگان برای تصاحب قدرت مرکزی، زمینه آشوبهای حسنعلیشاه فراهم شد. آشوب های حسنعلیشاه برای تضعیف حکومت مرکزی قاجار چندین بار تکرار شد. ابتدا وی در سال 1256ه.ق قلعه بم را تصرف کرد تا به دامنه حکمرانی خود بیفزاید اما نصرت الدوله، برادر محمدشاه او را سرکوب نمود و مجبور به عذر خواهی از محمدشاه شد و پس از آن به محلات بازگشت. وی برای بار دوم نقشه شورش برضد قاجار را طراحی کرد. او با کسب اجازه از محمدشاه عازم زیارت مشاهد مقدسه و سفر به مکه معظمه شد و زنان و اموال و فرزندان خود را به کربلا و نجف فرستاد و خود مخفیانه به جمع آوری یاران خویش و تجهیزات نظامی پرداخت و با جعل نامه محمدشاه مبنی بر واگذاری حکومت کرمان به او، به سوی آن شهر حرکت نمود. این بار نیز او به مقصود خود نرسید و شاهزاده بهاءالدوله در بین راه با او درگیر میشود.[12]
وی بعد از 14 ماه تلاش برای تسخیر کرمان و عدم موفقیت در این زمینه به میناب و بندر عباس میرود و توسط نیروهای انگلیس تجهیز میشود. این بار با خاطری جمع برای تسخیر کرمان اقدام میکند ولی در نواحی ریگان شکست سختی از قوای دولتی متحمل میشود و به ناچار پس از مدتى جنگ و گریز به قندهار گریخت و در آنجا مورد حمایت دولت انگلیس قرار گرفت. وی در آنجا به همکاری با انگلیسها پرداخت و علیه بلوچها که ضد انگلیسی بودند، فعالیت میکرد.[13]با تصرف افغانستان توسط انگلستان، روابط نزدیکی بین فرمانده نظامی انگلیس و آقاخان برقرار شد و با شکست انگلستان در افغانستان در سال 1262 ه.ق، آقاخان به همراه خانوادهاش به هندوستان رفت و در بندر بمبئی سکونت گزید.[14]
ریاست بر اسماعیله
ورود او به بمبئی با اعتراض دولت ایران روبرو شد و به همین دلیل به ایالت بنگال مسافرت کرد و در سال 1263 ه.ق در کلکته ساکن شد و دوباره به بمبئى بازگشت و آن شهر را مرکز آقاخانیه قرار داد. آقاخان با حکم دادگاه به قضاوت جوزف آرلوند، وارث قانونی امامان الموت شد و به این ترتیب با کمک انگلستان رسما رئیس اسماعیلیه هند نیز گردید.[15]همپیمانی او با انگلیس و خود فروختگیاش تا جائی پیش رفت که دولت بریتانیا برای وی حق سالانه معین نمود. آقاخان در قیام عمومی مسلمانان هند در سال1274ه.ق برعلیه بریتانیا، در کنار انگلیس بود. سرانجام آقا خان در سال 1298 ه.ق در گذشت و در قبرستان حسن آباد بمبئى به خاک سپرده شد.[16]
آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه کتابی به نام عبرت افزا را متعلق به حسنعلیشاه میشمرد. او در این کتاب به نسب خویش و جریان قتل پدرش و سرگذشت خویش میپردازد.[17]
آقاخان سوم سرگذشت جد خویش، حسنعلی را اینچنین مینویسد: در این هنگام پادشاه (فتحعلیشاه) درگذشت و جد بزرگمان حامی و طرفدار خود را از دست داد و مخالفینش من جمله نخست وزیر (میرزا آقاسی) مخالفت علنی خود را با او شروع کرد. این مخالفت منجر به زد و خورد شد و چون جدم نتوانست مقاومت نماید با عدهای از اتباعش به افغانستان و از انجا به سند رفت و در آنجا مقیم گردید و در همان جا بدرود زندگی گفت.[18]
آقاخان دوم و سوم
پس از حسنعلی فرزند بزرگترش آقاعلىشاه یا آقا خان دوم پیشواى اسماعیلیه هند شد. آقا خان دوم در سال 1302 قمرى بر اثر ذات الریه در گذشت و جنازه او در نجف اشرف دفن شد.
پس از مرگ علیشاه، پسر هشت ساله اش محمدشاه یا آقاخان سوم به امامت رسید. او از هجدهم اوت 1885 تا سال 1957، رئیس فرقه اسماعیلیه بود. محمدشاه در سن 21 سالگی به اروپا رفت و روابط خوب خانوادگی خود را با انگلیس ادامه داد و به دلیل همکاری با دولت بریتانیا، القاب و نشانهای متعددی دریافت نمود. وی همانند عبدالبهاء رئیس فرقه ضاله بهائیت، از طرف دولت بریتانیا لقب سر را دریافت کرد. آقاخان سوم با حمایتهای قدرتهای استعماری، رهبر اسماعیلیان نزارى هند و ایران و آسیاى مرکزى و شرق آفریقا گردید. تلاشهای او بر این بود که هویت نزاریان را از شیعیان اثنیعشریه و اهلسنت در تمام کشورهائی که اسماعیلیان در آنجا زندگی میکردند، متمایز سازد. بنابراین در سال 1905ه.ق قوانینی را برای تمام جوامع اسماعیلی تعیین کرد و شورایی را موظف ساخت که آن قوانین را اجرا نمایند. مهمترین این قوانین آداب و رسومی بود که موجب جدائی این فرقه از دیگران میشد. تمام نزاریان باید سندی که عقائد نزاری در آن مشخص شده را امضاء کرده و آقاخان سوم را به عنوان امام حاضر خود بپذیرند.[19]
فعالیتهای محمدشاه منحصر در رهبری آقاخانیه نبود بلکه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیز انجام میداد، از جمله تبدیل کالج علیگره در هند به دانشگاه، نقش در تأسیس حزب مسلم لیگ، رئیس کنگره مسلمانان هند. او هفت سال در این سمت ماند و در سال 1932 نماینده هند در کنفراس خلع سلاح و رئیس نمایندگان آن کشور در جامعه ملل گردید. در سال 1937 به ریاست جامعه ملل در ژنو انتخاب شد.[20]وی برای مسابقات اسبدوانی، اسبهای درجه یک تربیت میکرد و از این راه جوائز زیادی را نصیب خود میکرد. [21]
تشریفات پیروان آقاخانیه
در سال 1936 – 1937م که پنجاهمین سال امامت آقاخانسوم بود، اسماعیلیان آسیا و آفریقا در بمبئى و نایروبى، هموزن او طلاى ناب به وى هدیه کردند. در سال 1946 هموزن او الماس دادند و در سال 1954 - 1955 هموزن او طلاى سفید در قاهره به وى تقدیم کردند. چنین اقداماتى جنبه تشریفاتى داشت و پس از انجام مراسم، طلاها و الماس ها به صاحبان اصلى آن بر گردانده مىشد.[22]
آقاخان سوم در سال 1327 شمسى با تلگراف از دولت ایران تقاضاى تابعیت کرد و شاه وقت ایران محمدرضا به او لقب حضرت والا داد و جواب تلگراف او را اینگونه نوشت: تلگرافیه مبنی بر تقاضای تابعیت ایران مخابره نموده بودید، واصل گردید. دولت همیشه شما را ایرانی شناخته است و این تقاضا در کمال خوشوقتی پذیرفته شد و عنوان رسمی شما را حضرت والا نمودیم .[23]
آقاخانسوم در سال 1957 در سن 80 سالگى در گذشت و جنازه او در اسوان مصر دفن گردید.[24]
آقاخان چهارم
علیخان فرزند آقاخانسوم به علت خوشگذارانی و عشرت نتوانست جای پدر را بگیرد. به همین دلیل کریمخان فرزند علیخان متولد 1315 شمسى، در 21 سالگى بنا به وصیت جدش به امامت رسید. وی که لیسانس تاریخ اسلام از دانشگاه هاروارد است، کارهای پدر بزرگش را ادامه داد. او همانند جدش در لندن زندگی میکند و پیروان خود را که قریب به یک میلیون نفر میباشند[25]را به زندگی سکولار غربی تشویق میکند. فعالیتهای او بیشتر اقتصادی وفرهنگی است. به چند نمونه از اقدامات او اشاره می کنیم :[26]
1.درسال 1977م/1356ش، موسسه مطالعات اسماعیلیه لندن را تأسیس کرد.
2.تأسیس دانشگاه در کراچی، سال 1985م.
3.در سال 1986م قانون اساسی اسماعیلیان نزاری را نوشت و برای تمام نزاریان فرستاد.
4.در سال 2002 پس از اشغال افغانستان، از آنجا دیدن کرد و به فعالیتهای اقتصادی در آنجا پرداخت.
5.راهاندازی شبکه توسعه مسائل اجتماعی به نام شبکه توسعه آقاخان.
برخی عقاید آقاخانیه
ماهیت این فرقه به عنوان نو نزاریان اسماعیلی در دوره معاصر است و در واقع اعتقاداتی جز اعتقادات نزاریان ندارند و رهبران ایشان بیشتر جنبه سیاسی و فرهنگی داشتند تا اعتقادی و دینی اما به هرحال آقاخانها را امام خویش میدانند.
ایشان معتقدند که دستورات امام حاضر مورد اطاعت قرار میگیرد.[27]فرقه آقاخانیه از ابتداء تا کنون چهار امام را تجربه کرده است که عبارتند از:
1. حسنعلى شاه (متوفی 1298 ه.ق)
2. علىشاه(متوفی 1302 ه.ق)
3. محمد شاه ( 1293-1374 ه.ق)
4. کریم خان ( متولد 1315 شمسی)
اعتقاد به تناسخ در میان نزاریان و همچنین آقاخانیه وجود دارد و به همین دلیل به تأویل ثواب و عقاب و رفع تکالیف و احکام شریعت اسلام پرداختهاند.[28]در این باره میگویند: ثواب عبارت است از این که روح انسان در وقت مردن منتقل شود به بدن انبیاء و صلحاء و نحو ذلک، و عقاب عبارت است از انتقال روح در وقت مردن به بدن کلب یا خنزیر یا مار و عقرب و امثال ذلک.[29]آقاخانها خودشان با توجه به گرایش شدیدی که به غرب داشته و تحت تأثیر افکار و منش آنان بودند، برای همراهی با غربیان مشکل چندانی نداشتند. آقاخان سوم مقید به شریعت اسلامی نبوده و خود را موظف به رعایت آن نمیدانست؛ زیرا امامان نزاری حال حاضر را قیامت میدانستند و در این صورت شریعت ملغی میشود.[30]بدین ترتیب اباحهگری اسماعیلیان در دوران گذشته، امروزه نیز ادامه دارد.