كلمات كليدي : شرطي سازي كنش گر، يادگيري وسيله اي، تقويت مثبت، تقويت منفي، تنبيه، خودگرداني، برنامه هاي تقويت، روان شناسي شخصيت
نویسنده : زهرا غلامي
بی.اف.اسکینر، یکی از بزرگترین رفتارگرایان معاصر معتقد بود که، رفتارها و شخصیت انسان عمدتا بر اساس یادگیری به وجود میآیند و تغییر میکنند. بنابراین شناخت یا کشف قوانین یادگیری، کلید شناخت رفتار انسان است. با شناخت این قوانین میتوان رفتار انسان را توصیف، توجیه، پیشبینی و کنترل کرد و حتی آن را تغییر داد.[1]
اسکینر در آزمایشات خود، حیوان گرسنهای را در جعبهای قرار داد و لولهای حاوی گلولههای غذا را در پشت جعبه قرار داد که به میلهای در درون جعبه متصل بود. حیوان در جعبه به این طرف و آن طرف میرفت و هربار که میله را فشار میداد، گلولهای از غذا وارد جعبه میشد. حیوان غذا را میخورد و دوباره میله را فشار میداد. یعنی غذا عمل فشار دادن میله را تقویت میکرد و سرعت این کار افزایش مییافت. اگر ارتباط لوله حاوی غذا با میله فشار قطع میشد به طوری که با فشار دادن آن دیگر غذا آزاد نمیشد، بار دیگر سرعت فشار دادن میله کاهش مییافت و پاسخ آموختهشده بر اثر عدم تقویت خاموش میشد.[2]
اسکینر بر اساس آزمایشهای خود و نظریات پاولف، واتسون و ثورندایک به این نتیجه رسید که همه رفتارها را میتوان به وسیله پیامدهای آنها(تقویتی که به دنبال رفتار میآید) کنترل و پیشبینی کرد. در واقع وی معتقد بود که بیشتر رفتارهای اجتماعی انسان صرفا در اثر تحریک محیط به وجود نمیآید. بلکه این رفتار، اول از جاندار سر میزند و در صورتی که محیط آنها را تقویت کند، پابرجا میمانند. اسکینر این نظریه خود را یادگیری وسیلهای[3] یا شرطیشدن عامل(کنشگر)[4] نامیده است. اسکینر این نوع شرطیسازی را روشی میداند که در آن ایجاد تغییر در پیامدهای یک رفتار، میزان رویداد آن رفتار را تحت تاثیر قرار میدهد. شخصیت از نظر اسکینر مجموعهای از این رفتارهای کنشگر است. علت نامگذاری این نوع شرطیسازی به شرطیسازی عامل یا کنشگر این است که بر خلاف نظریات پاولف و واتسون، در این نظریه جاندار موجودی فعال تلقی میشود که در عین حال که تحت کنترل محیط قرار میگیرد، خود نیز بر روی آن عمل میکند و آن را تحت کنترل درمیآورد.[5]
اسکینر با سایر نظریهپردازان شخصیت از این لحاظ که وجود یک جوهر مستقل به نام شخصیت را انکار میکرد و علل رفتار را در بیرون از جاندار جستجو میکرد، تفاوت دارد. همچنین او تحقیقات خود را بر روشی کاملا عینی، علمی و آزمایشگاهی مبتنی ساخت. اسکینر همچنین اعتقاد داشت که نه فرایندهای ذهنی و نه فرایندهای فیزیولوژیکی به طور آشکار قابل مشاهده نیستند و هیچ ارتباطی به علم ندارند و روانشناسی باید محدود به مطالعه رفتارهای آشکار فرد شود.[6]
مفاهیم اساسی در نظریه اسکینر
شکلدهی به رفتار یا تقریبهای متوالی Successive approximation
در این روش صرفا پاسخهایی که ارگانیسم را در جهت مورد نظر سوق میدهد، تقویت میشود. به عبارت دیگر ارگانیسم تنها در مواردی که رفتار او به رفتار نهایی مطلوب نزدیکتر میشود، تقویت میشود. با این روش میتوان ترفندها و عادات پیچیدهای را به حیوانات آموزش داد. همچنین نوزادان بر اساس این روش، سخن گفتن را میآموزند.[7]
تقویتکنندهها Leinforcer
به اعتقاد اسکینر دو نوع تقویتکننده وجود دارد:
1. تقویتکننده اولیه Primary Leinforcer
تقویتکنندهای است که ذاتا تقویتکننده محسوب میشود و سائقهای اساسی ارگانیسم را برآورده میکند. غذا، آب و رابطه جنسی جزء تقویتکنندههای اولیه هستند.
2. تقویتکننده شرطی یا ثانوی Conditioned Leinforcer
محرکی است که به دلیل همراهی با یک تقویتکننده اولیه ارزش تقویت کنندگی مییابد. پول و تحسین از شایعترین تقویتکنندههای شرطی هستند.[8]
تقویت reinforcement
اسکینر به وجود دو نوع تقویت معتقد بود:
1. تقویت مثبت positive reinforcement
نوعی تقویت که در آن از طریق ارایه یک محرک خوشایند، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد.
2. تقویت منفی negative reinforcement
نوعی تقویت که در آن از طریق حذف یک محرک ناخوشایند و آزاردهنده، احتمال تکرار پاسخ افزایش مییابد. اغلب این تقویت اشتباها نوعی تنبیه تلقی میشود.
تنبیه punishment
در تنبیه برخلاف تقویت منفی، از طریق ارایه یک محرک ناخوشایند و آزاردهنده، احتمال تکرار یک پاسخ نامطلوب کاهش مییابد.[9]
برنامههای تقویت schedules of reinforcement
اسکینر با مشاهده اینکه موشها میله را با میزان نسبتا ثابتی، حتی وقتی که به صورت پیاپی تقویت نمیشوند، فشار میدهند، اقدام به یافتن برنامهها و میزان تقویت کرد تا تعیین کند که کدام یک از آنها بیشترین اثربخشی را در کنترل رفتار دارند. وی چهار نوع تقویت را مورد پژوهش قرار داد:
1. برنامه نسبی ثابت Fixed Ratio
در این نوع برنامه، تقویت بعد از ارایه تعداد معینی از پاسخها داده میشود.
به عبارت دیگر تعداد پاسخهایی که سازواره باید بدهد تا تقویت شود، ثابت است. هرچه این نسبت بیشتر باشد، سرعت پاسخدهی فرد بیشتر خواهد بود. مهمترین ویژگی رفتارهایی که طبق این برنامه شکل میگیرند، این است که درست پس از اعمال تقویت، تا مدتی پاسخدهی قطع میشود.
2. برنامه نسبی متغیر Variable Ratio
در این نوع تقویت، فرد فقط به ازای تعداد معینی پاسخ تقویت میشود. لکن این تعداد به نحو پیشبینیناپذیری تغییر میکند. بر خلاف برنامه نسبی ثابت، رفتار فردی که طبق این برنامه عمل میکند هیچگاه قطع نمیشود و حتی ممکن است که پاسخدهی تند شود.
3. برنامه فاصلهای ثابت Fixed Interval
در این برنامه ارگانیسم به ازای نخستین پاسخی که پس از گذشت مدت معینی از تقویت قبلی میدهد تقویت میشود. مثلا در یک برنامه دو دقیقهای صرفا زمانی تقویت صورت میگیرد که از آخرین پاسخ تقویتشده دو دقیقه گذشته باشد. وجه تمایز پاسخدهی بر اساس این برنامه این است که پاسخدهی بلافاصله بعد از هر تقویت، مدتی قطع میشود و با نزدیک شدن موعد تقویت، افزایش مییابد.
4. برنامه فاصلهای متغیر Variable Interval
در این برنامه هم مانند برنامه فاصلهای ثابت ارایه تقویت به مدت زمانی که گذشته است، بستگی دارد. ولی این فواصل به نحو پیشبینیناپذیری متغیر است. ارگانیسم در این برنامه اغلب با سرعت بالا و یکنواختی پاسخ میدهد.[10]
رفتار خرافی Superstitious behavior
اسکینر در طی آزمایشاتش دریافت که اگر تقویت بر مبنای یک برنامه فاصلهای ثابت یا متغیر ارایه شود، هر رفتاری که درست در لحظه ارایه تقویت روی دهد، تقویت خواهد شد. زیرا ارگانیسم آن رفتاری را که به طور اتفاقی تقویت شده است با تقویت منظم مرتبط میکند. مثلا اگر به کبوتری در حین دور زدن در جهت خلاف عقربههای ساعت به طور تصادفی پاداش داده شود، این رفتار بدون هیچگونه رابطه علت و معلول با تقویت، شرطی میشود.[11]
خودگردانی رفتار Self-control
فرض اصلی رویکرد اسکینر این است که رفتار ارگانیسم از سوی متغیرهای بیرونی ایجاد و کنترل میشوند. اما اگرچه محرکها و تقویتکنندههای بیرونی قویترین شکلدهندههای رفتار هستند، اسکینر معتقد است که فرد میتواند متغیرهایی را که رفتار او را تعیین میکند کنترل کند. به عنوان مثال، اگر صدای استریو خانه همسایه شما مانع از تمرکز فکر شما روی درس شود، ممکن است اتاق را ترک کنید و برای مطالعه به کتابخانه بروید. فنون دیگر خودگردانی شامل اشباع(انجام بیش از اندازه رفتار)، تحریک آزارنده(برقرار کردن پیامدهای ناخوشایند در صورت ادامه یافتن رفتار) و خودتقویتی میشود.[12]