دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

النفس فی وحدتها کل القوی

No image
النفس فی وحدتها کل القوی

كلمات كليدي : قواي نفس، مراتب نفس، نفس ناطقه

نویسنده : هادي موسوي

در مسأله قوای نفس گفته شده که نفس انسانی دارای قوای متعدد نباتی، حیوانی و انسانی است. مسأله‌ای که در این نوشتار می‌خواهیم به آن بپردازیم اینست که آیا این قوا، وجودی خاص به خود دارند و جدای از وجود نفس هستند. یعنی نفس فقط از آنها در انجام افعال استفاده می‌کند و یک نوع دوگانگی میان نفس و قوا در جریان است یا خیر رابطه نفس و قوا شکل دیگری هم می‌تواند داشته باشد. به تعبیری دیگر این کثرتی که در قوای نفس است تحت چه امر جامعی قابل جمع است. آیا نفس موجودی است که این قوا را که در بدن هستند به خدمت می‌گیرد در حالی که این قوا وجودی غیر از نفس دارند یا خیر اینها همه قوای یک نفس یا مراتب مختلف یک امر که همان نفس است می‌باشند.

حکمای مشاء بر این باورند که هر یک از قوای نفسانی وجود خاص به خود را دارند و معمولاً آنها را از سنخ اعراض می‌دانند.[1] ایشان لازم می‌دانند که قوای انسانی باید رابطی داشته باشند که آنها را جمع کند و نسبت این رابط به این قوا همانند نسبت حس مشترک به حواس است.[2]یعنی یک نوع دوگانگی میان نفس و قوا قائل‌اند. بنابراین قوا یک وجود مستقل از نفس دارند. عقیده صدر المتألهین کاملاً بر خلاف این است. به اعتقاد وی نفس با تمامی قوای خویش دارای وجود واحد ذو مراتبی است؛ به این صورت که هر یک از مراتب نفس به قوۀ خاصی تعلق دارد. در بالاترین مرتبۀ نفس ناطقه، قوۀ عاقله قرار دارد. در مرتبه پایین‌تر قوه خیال و در نهایت به سمت مراتب پایین‌تر نفس که می‌رویم، ادراک حسی است که مرتبه نازلتری از نفس ناطقه را تشکیل می‌دهد.[3]به اعتقاد ملا صدرا نفس، وجود واحدی است که دارای مراتب گوناگونی می‌باشد و از هر مرتبه آن ماهیت خاصی انتزاع و به نام قوه خاصی موسوم می‌گردد. بنابراین هر ادراک یا حرکتی که از حیوان (و انسان ) سر می‌زند مدرِک حقیقی و محرک حقیقی آن-چه در حرکات ارادی- همانا نفس است. با این حال مانعی ندارد که بپذیریم در تحقق افعال ادراکی و حرکتی نفس قوای متعددی به عنوان واسطه دخالت می‌کنند که به لحاظ ماهیت با یکدیگر متفاوت‌اند و از این رو هر کدام به عنوان ابزار و آلت سنخ خاصی از افعال به کار گرفته می‌شوند. ضرورت وساطت قوای مزبور از آنجا ناشی می‌شود که موجودی که در مرتبه عالی‌تری از وجود قرار دارد برای انجام دادن افعال نازل می‌باید از مرتبه وجودی خود تنزل کند و در مرتبه نازلی که هم پایۀ مرتبه وجودی فعل مزبور است، منشأ صدور آن گردد. بنابراین مقصود از "قوه" بنابر مبانی صدرالمتألهین، مرتبه‌ای از مراتب نفس است که می‌تواند به علت تنزل از مرتبه اصلی نفس، منشأ صدور افعال نازلی گردد. به عقیده ملاصدرا این عقیده حکمای مشاء که هر یک از قوای متعدد نفس، دارای وجود خاصی است که توسط نفس استخدام می‌شود، معلولِ نداشتن تصور روشنی از وجود تشکیکی و ذومراتب نفس است.[4]بنابراین بدن و قوای بدنی و جسمانی، هر چه هستند مرتبه‌ای از مراتب نفس‌اند و نفس ناطقه در این کارهای جذب و تغذیه و امثال اینها در حال صحت، فاعل بالطبع است. نفس، فاعل بالقسر نیز محسوب می‌شود. هنگامی که انسان مریض می‌شود عامل قاسر که میکروب یا قاسری دیگر است نفس را به این مقسور کرده است که حرارتی که منجر به تب می‌شود در بدن ایجاد کند. بنابراین نفس در اینجا که در بدن ایجاد حرارت بیش از حد عادی کرده است، عامل قاسر است.[5](طبق طبیعیات قدیم هر یک از موجودات جسمانى را میلى است طبیعى که بدون قاسر و عامل خارجى بدان سو می‌رود که میل طبیعى او اقتضا کند آب و خاک بپائین آیند و آتش و هوا بالا روند هر یک را آثارى است موافق‌میل طبیعى و مقتضاى طبع خود. حرکات و آثارى که منشأ آنها مقتضاى طبع نباشد و بواسطه محرک و نیروى خارجى وارد بر آنها از آنها ظاهر شود حرکات قسرى میباشند.)[6]

دلیل ملاصدرا بر نظریه فوق

صدر المتألهین که مبتکر نظریه" النفس فی وحدتها کل القوی" است در توضیح مختصری درباره این نظریه این گونه می‌گوید که مدرک جمیع ادراکات منسوب به قوای انسانی نفس ناطقه است، همچنین این نفس ناطقه است که محرک جمیع تحریکات صادر از محرک حیوانی و نباتی و طبیعی است. براهین کثیری برای این نظریه هست که بعضی از جهت ادراکات نفس و بعضی از جهت تحریکات نفس آورده شده‌اند. از جمله دلایل این است که ما احکام اموری را که به صورت حسی، وهمی و عقلی درک می‌کنیم بر یکدیگر حمل می‌کنیم مثلاً می‌گوییم: این شیء که فلان رنگ است فلان طعم را دارد یا فلان چیز که فلان صدا را دارد، فلان بو را دارد یا مثلاً وقتی صورتی را خیال می‌کنیم و سپس آن صورت را با چشم می بینیم، می‌گوییم آن صورت خیالی همین صورت زید محسوس است. یا در مثالی دیگر وقتی شخصی را بوسیله حس درک می‌کنیم و سپس حکم می کنیم که وی انسان است یا حیوان و سنگ و درخت نیست، یعنی داریم بر موجود محسوس جزئی حکم می‌کنیم که معقول کلی است. با توجه به اینکه عالم و تصدیق کننده دو چیز باید آن دو را تصور و ادراک کند، نتیجه می‌گیریم که نفس در عین وحدت و بساطت، عین قوای ادراکی است و قوای ادراکی اعم از قوای حسی، خیالی، وهمی و عقلی در حقیقت مراتب گوناگون حقیقت نفس می‌باشند.[7]بنابراین قوای ادراکی نفس، مدرک حقیقی و اصیل نیستند بلکه ابزاری برای ادراک نفس می‌باشند، ابزاری که دارای وجودی مستقل نبوده، بلکه مرتبه‌ای از مراتب وجود نفس است.[8]اگر چه این قوا از لحاظ ابزار و افعال و قبول اثر از طبیعت متکثر و متعدداند –چون این عالم طبیعت و حس عالم تفرقه و تزاحم و انقسام است- ولی با این حال همه این قوا در زیر چتر هویت واحد نفس جمع شده‌اند. همه این افعال متکثر منسوب به یک قوه هستند. و این است معنی اینکه نفس در عین وحدت، جامع همه قواست.

اشکال به قاعده فوق و پاسخ آن

از جمله اشکالات مهمی که به نظریه فوق شده این است که لازمه برهان مزبور این است که نفس در عین وحدت، هم جوهر مادی باشد و هم جوهر مجرد، هم عقل باشد و هم وهم، هم خیال باشد و هم حس، هم مدرک باشد و هم متحرک. توضیح آنکه وقتی نفس محسوسات را ادراک می‌کند، باید قوه حسی شود؛ وقتی صور خیالی را ادراک می‌کند، باید قوه خیال گردد؛ وقتی وهمیات را ادراک می‌کند، باید قوه واهمه گردد؛ وقتی کلیات و معقولات را ادراک می‌کند، باید قوه عاقله گردد؛ و وقتی کار تحریک را انجام می‌دهد، قوه محرکه گردد. با توجه به اینکه برخی از افعال منسوب به نفس، مستلزم فاعل مادی و برخی مستلزم فاعل مجرداند، لازم می‌آید که نفس، هم ماده باشد و هم مجرد. روشن است که نفس نمی‌تواند در عین وحدت، همه این قوا و خصوصیات باشد.

در پاسخ باید گفت که نفس با توجه به اینکه دارای مراتب مختلفی است، عین همه این قوا و خصوصیات است و محذوری هم پیش نمی‌آید. زیرا نفس دارای مراتب طولی است. مرتبه عالی آن مرتبه عقلانی است و این مرتبه است که مدرک مفاهیم کلی و معقولات است و مرتبه بعدی آن مرتبه خیالی و وهمی است که مدرک صور و معانی جزئی می‌باشد و مرتبه نازله آن مرتبه حسی است که مدرک محسوسات است. نفس با حرکت جوهری استکمالی خویش مراتب و مقامات گوناگونی را طی می‌کند. وقتی به مراتب بالاتر و کامل‌تر می‌رسد، وسعت وجودی‌اش بیشتر می‌گردد و در عین حفظ کمالات مرتبه پایین، واجد کمالات برتر و بیشتر می‌گردد. همانگونه که حیوان کمالات گیاه را و گیاه کمالات معدنیات را داراست، به همین نحو، طبیعت واحد انسانی که نفس انسان است، تمام کمالات عنصری و معدنی و نباتی و همچنین حیوانی را دارا است. بنابراین انسان در حقیقت همه این انواع است و صورت نوعی خاص او در حقیقت، همه این صورت‌های نوعیه را در خود دارد.[9]

دو شاهد دیگر بر برهان فوق

ملاصدرا علاوه بر این برهانی که گذشت سه برهان دیگر نیز بر وحدت نفس با قوا اقامه می‌کند که به جهت طولانی شدن بحث از مطرح کردن آنها خودداری می‌کنیم. وی علاوه بر این براهین دو شاهد نیز بر این ادعای خود اقامه می‌کند.

1- اگر نفس در مرتبه نباتی و طبیعی حضور نمی‌داشت و نسبت به اینگونه افعال بی‌اعتنا بود، با تغییر مزاج و تحولات حاصل در حوزه بدن، متأثر و متألم نمی‌شد و حال آنکه می‌دانیم با خروج بدن از حالت اعتدال و عارضه بیماری و همچنین بریدگی و شکستگی اعضا و جوارح و یا وارد شدن آسیب و فشار بیرونی، نفس متأثر و متألم می‌شود و چه بسا در صدد چاره اندیشی بر می‌آید. همین نشانه حضور قوای نفسانی در مرتبه نباتی و طبیعی است.

2- انسان در مواقع تشنگی و گرسنگی شدید و در هنگام نیاز بدن به غذا و نیز زمان اختلالات عضوی و شدت بیماری و درد از فعالیت‌های ادراکی و تفکری باز می‌ماند؛ یعنی حال و توان دانش آموزی و تفکر از او گرفته می‌شود. دلیل این امر آن است که نفس به امور بدنی چنان اشتغال و سرگرمی پیدا می‌کند که مجال پرداختن به فعالیت‌های دیگر خود را ندارد. اگر نفس در مرتبه افعال نباتی و طبیعی حضور نداشته باشد، باز ماندن نفس از فعالیت‌های ادراکی خویش به راحتی قابل توجیه نیست.[10]

مقاله

نویسنده هادي موسوي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

No image

امکان اخص Contingency,probability

بنابراین باید امکان را مقابل ضرورت دانست؛ اما بسته به اینکه واژه امکان در مقابل چه ضرورتی مطرح شود، معانی مختلفی از امکان خواهیم داشت.
No image

فاعل بالتسخیر

No image

علت صوری

No image

علت مادی

No image

فاعل جبری

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS