دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید محمد حسن حسینی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)

سید محمد حسن حسینی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)
سید محمد حسن حسینی قوچانی (آقا نجفی قوچانی)

آقا نجفى قوچانى

(1295ـ1363 هـ. ق)

عنوان مقاله: فقیه سیاح

نویسنده: مهدى احمدى

یکى از مهم ترین مراحل رسیدن به فضائل تجربه آموزى از سالکان است. آقا نجفى قوچانى از وارستگانى است که این مراحل را طى کرد. براى همین مى تواند الگوى رهروان راه حقیقت باشد.

زادگاه

قوچان یکى از شهرهاى باستانى ایران، از آغاز حکمرانى مغولها تا امروز به نامهاى خبوشان و قوچان خوانده شده است. پس از زلزله سال 1312هـ ق که قوچان قدیم به کلى ویران شد، در ده کیلومترى شرق آن، شهر جدید قوچان به اهتمام محمدناصر خان شجاع الدوله حاکم وقت قوچان و در زمینهاى شخصى نام برده، از روى نقشه عشق آباد ترکمنستان ساخته شد. بدین جهت تا سال 1334 ناصریه نامیده مى شد.[1] این سرزمین به علت موقعیتهاى سیاسى و اقتصادى ویژه، از قبیل آب و هواى معتدل کوهستانى، مراتع سرسبز براى چراى احشام، رودخانه اترک، زمینهاى حاصل خیز و قرار گرفتن در منطقه بین آسیاى مرکزى و جنوب و غرب ایران، همواره محل اسکان و گذر اقوام مختلف از جمله ترک، مغول و کرد بوده است.[2]

خسرویه -زادگاه مرحوم سید محمدحسن قوچانى- در 65 کیلومترى جنوب غربى قوچان، در وسط دره اى حاصل خیز است که رودخانه استاد و خسرویه از وسط آن مى گذرد. بناى امامزاده باباحسین متعلق به اوایل صفویه، سنگ قبرهاى متعلق به دوره تیمورى و صفوى در صحن امامزاده باباحسین و قبرستان وسیع مرکز روستا، گویاى این واقعیت است که این محل در گذشته آباد بوده است. سرزمین و مردم قوچان «خبوشان و طوس و خروه (اصطلاح محلى خسرویه) و استاد از محلهاى معتبر بوده اند.[3]

تولد

در سال 1295 هـ ق (1257هـ ش) در روستاى «خورده» از روستاهاى دامنه «شاه جهان» به دنیا آمد و نامش را سید محمدحسن گذاشتند. این ده در شرق استوا واقع شده است و بدین جهت در اصطلاح محلى به ده «آفتاب برآمد» معروف بود. این لغت به مرور زمان تغییر یافت و به خَرْوَهو سپس در نوشته ها به خسرویه تبدیل شد.[4]

پدر بزرگ وى سید جواد نام داشت. به همین خاطر برخى از فرزندان سید محمدحسن شهرت جوادى را براى خود برگزیدند. پدر سید محمدحسن، محمد نجفى و فارسى زبان و مادرش زُلال کرد زبان بود.[5]

تحصیل

پدر سید محمدحسن اگر چه اهل و ساکن روستا بود و سواد مقدماتى داشت، ولى فردى خیّر و طرفدار علم بود. به همین خاطر خودش یک ختم قرآن را شروع کرد و آقانجفى قبل از هفت سالگى قرآن را نزد پدر ختم نمود و پس از مدت کوتاهى در سال 1302 هـ ق (1264هـ ش) به مکتب خانه رفت و دروس فارسى و عربى را فراگرفت.

در قوچان

سید پس از آنکه درس را در مکتب خانه به پایان برد، تصمیم گرفت در ده بماند و در کارهاى کشاورزى به پدر کمک کند، اما پدر قبول نکرد و اصرار نمود که براى ادامه تحصیل به قوچان برود. حتى کتاب جامع المقدمات را با زحمت فراوان براى او تهیه کرد و در سال 1308هـ ق (1270هـ ش) او را به قوچان برد و در حجره یک استاد اسکان داد.

آقا نجفى گر چه خود را در قوچان کامیاب نمى دانست، عوامل، سیوطى، شرح قَطر و جامى و شرح نظام و حاشیه ملا عبدالله و مغنى را به اتمام رساند.

سبزوار

پس از مدتى اقامت در قوچان، به دلیل کسالت به روستا بازگشت و چهل روز در بستر بیمارى افتاد. در همان ایام (1311هـ. ق) قوچان بر اثر زلزله زیر و رو شد.[6]

وى عازم سبزوار شد و در مدرسه حاج ملا هادى، شمسیه، مطول و شرایع را آغاز کرد، اما شش ماهى نگذشته بود که عازم مشهد شد.

مشهد

در مشهد مقدس سه کتاب فوق را تکمیل نمود و شرح لمعه، معالم، قوانین، شرح مطالع و شرح تجرید قوشچى را نیز خواند. او در سیاحت شرق مى نگارد:

ولى شرح مطالع و شرح تجرید را سحرها دزدانه در مدرسه نو، پشت مسجد گوهرشاد درس مى گرفتیم و هنوز تاریک بود از درس فارغ شده بودیم، چون در مشهد معقول بسیار کم بود و رؤسا و علما علم معقول را به کفریات و زندقه نسبت مى دادند.

اصفهان

آقا نجفى در سال 1313هـ ق (1274هـ ش) به اتفاق دوست یزدى[7] خود مسیرى پر دردسر را براى کسب علم انتخاب کرد و به حوزه علمیه اصفهان رفت.[8]

در آنجا منظومه حاج ملا هادى سبزوارى را نزد آخوند ملا محمد کاشى به اتمام رساند. رسائل را نزد آقا شیخ عبدالکریم گزى که محققانه درس مى گفت، خواند. فقه را نزد آقا نجفى اصفهانى و دو برادرش ثقة الاسلام و حاج آقا نورالله فرا گرفت و قوانین را نزد شیخ على بابابه اتمام رساند و به پیشنهاد ایشان یک درس فقه و یک درس اصول را از محضر آقا سید باقر درچه اى آموخت.

آقا نجفى قوچانى با یکى از مشایخ خراسان که از نجف اشرف آمده بود، آشناشد. مدتى نزد او درس گرفت. شیخ خراسانى ویژگیهایى حوزه نجف اشرف و درس آخوند خراسانى را براى او گفت و همین، انگیزه سفر آقا نجفى به نجف اشرف شد.[9]

نجف اشرف

او در شانزدهم رجب سال 1318 (1279هـ ش) وارد نجف اشرف شد و از استادان مهم حوزه بهره گرفت و در سال 1325 (1286هـ ش) ازدواج کرد.[10]

استادان

1 ـ آخوند خراسانى

وى نزدیک به 12 سال از محضر آخوند بهره برد. خود مى گوید:

«...بسیار کم غذا مى خورد و با ادنى طلبه همکاسه مى شد و مزیتى براى خود قرار نمى داد.... روز پانزده یا بیست بار آب کوفه به جهت طلاب مى فرستاد و به مردم متصل پول آب مى داد مع ذلک خود آن جناب آب شور استعمال مى نمود. بلى کسى که وجه گذرانش منحصر به تحف و هدایا باشد و از وجوهات تصرف نکند لابد کثیراً در ضیق واقع خواهد شد چون این سبب استمرار و دوامى ندارد.

ـ... چنان سعه صدرى داشت که نظیرش عزیزالوجود بود. کسى که در سابق ایام خلطه با آن جناب داشت، مى گفت روزى قریب نهار پول نداشت که نهار بگیرد و دستها را به هم مى مالید، مى فرمود چه کنم، بچه ها امروز بى نهار چه مى کنند، در این اثنا شبه زوارى درِ منزل را زد بعد پانزده قران پول داد و رفت. همسایه خبردار شد که پول به جهت آقا رسید، آمد گفت: من بى عبا هستم، پول یک عبا به من مرحمت کنید. ایشان هم پانزده قران را تماماً به شخص همسایه داد و خود باز بى نهار ماند... و حقیر به جرأت مى توانم قسم بخورم که اگر در دلسوزى جانب فقرا و اهل بیت خود را در حیث زندگانى به یک چشم نظر مى کرد و اگر از تحف و هدایا زائد بر ما یحتاج خود بود، عین آن را به بعضى از طلاب هبه مى کرد و نگه نمى داشت.

یکى از اصحاب مى گفت، عرض مى کردم این مقدار زائد را بفروش و در عرض سال بسا مى شود که پول اینها مبالغى خواهد شد آن وقت در محل حاجت صرف کنید و در ضیق نیفتید، مى فرمود من این کارها را بلد نشده ام.»[11]

از دیگر استادان وى چند شخصیت دیگر را مى توان به ترتیب زیر نام برد:

2 ـ شریعت اصفهانى[12]

3 ـ شیخ عبدالکریم گزی

4 ,,,ـ نورالله اصفهانى[13]

5 ـ محمدباقر اصطهباناتى: شرح هدایه ملا صدراى شیرازى را نزد وى فراگرفت.[14]

6 ـ ملا محمد کاشى: منظومه سبزوارى را در اصفهان نزد او خواند. در این باره مى گوید:

«...ملا محمد کاشى که منظومه را نزد او مى خواندیم بسیار محقق و ملا بود. خوب درس مى گفت با اینکه معروف و مجتهد در معقول و علوم ریاضى بود بسیار مقدس و متدین و ریاضت کش بود.... و همیشه پیش از درس به قدر یک ربع ساعت موعظه و نصیحت مینمود که خیلى مؤثر واقع مى شد به طورى که مصمم مى شدیم بالکلیه از دنیا و مافیها صرف نظر نموده متوجه آخرت شویم.»[15]

7 ـ فاضل تهرانى: مطول را در مشهد مقدس نزد وى خواند.[16]

اجتهاد

آقا نجفى پس از تحصیل در نجف احساس کرد توان استنباط احکام شرعى را پیدا کرده است. او مى نویسد:

«در این زمان که سال 1325 هجرى بود، یک دوره اصول آخوند را نوشتم.... پس از آن رفتن به درس اصول، صرف تسمع[17] بود و امید آن که شاید تازه اى بشنوم که نشنیده باشم متدرجاً قوه استنباط و تفریع فروع بر اصول، دخول و خروج در مسائل به فعلیت رسید. یعنى ربقه تقلید از من گسسته شد.»[18]

«یک دو سالى بعد از نجف آمدن فهمیدم مجتهد شده ام، غالباً در مسایل معنونه رأى من با رأى آخوند توافق داشت قبل از آن که او اظهار رأى کند. فعلاً تقلید آخوند نمى کنم الا در موارد نادرى که نرسیده ام استنباط کنم.»[19]

بازگشت به وطن

وى مدت 20 سال و 15 روز در نجف مقیم شد و پس از آن به قصد زیارت امام هشتم به مشهد آمد و در قوچان به دیدار اقوام رفت.

مردم قوچان او را دعوت کردند و وى در آنجا ماندگار شد. و بقیه عمر را به هدایت و رتق و فتق امور مردم پرداخت.[20]

آقا نجفى سال 1356 (1316هـ ش) همسرش را از دست داد و دو سال بعد همسر دیگرى اختیار کرد.[21]

آثار

1. شرح دعاى صباح

مرحوم آقا نجفى این کتاب را در 21 شوال 1327هـ ق (1287هـ ش) در نجف اشرف به نگارش درآورد. شارح ابتدا جملات دعاى صباح را از نظر لغت بررسى کرد، سپس به ترجمه و توضیح متن پرداخته و آنگاه مطالب کلامى و عرفانى دعا را شرح داده است. در برخى از کلمات دعا، علاوه بر شرح ,,,,, نکات ادبى، به وجوه مختلف آن پرداخته و گاه توضیحاتى داده است.[23]

این کتاب با مقدمه محمدرضا عطایى در سال 1378هـ ش، به چاپ رسیده است.

2. عذر بدتر از گناه

تلفیقى از نثر عربى و فارسى درباره مشروطیت ایران است و در سال 1328هـ ق (1288هـ ش) نگاشته شد.[24]

3. حیات الاسلام فى احوال آیة الملک العلام: در سال 1329هـ ق (1290هـ ش) در نجف اشرف تدوین شد. این کتاب با نام برگى از تاریخ معاصر با تصحیح آقاى رمضانعلى شاکرى در سال 1378هـ ش به چاپ رسید.

کتاب شامل اعلامیه ها، تلگرام ها و مکاتباتى است که بین مرحوم آخوند خراسانى (ره) و دربار ایران و سران قبائل و عشایر و عالمان دینى رد و بدل شده است. این پیامها به منظور حفظ استقلال ایران و حفظ حقوق مردم آن دیار و ایجاد قانون مدارى و عدالت ارسال مى شد.

اهمیت کتاب آنگاه روشن مى شود که آقا نجفى قوچانى خود شاهد عینى این مکاتبات و حوادث مشروطه بوده و آن اسناد را جمع آورى نموده است، لذا از لحاظ سندى اهمیت ویژه اى دارد.

آقانجفى سه دلیل را انگیزه خود از نگارش کتاب مى داند:

1. مظلومیت مرحوم آخوند خراسانى که در جریان مشروطه مورد اتهامات زیادى قرار گرفت.

2. کسانى که مشروطیت را با بابیت و امثال آن مساوى مى دانستند، به اشتباه خود پى ببرند.

3. مواعظ و نصایح مرحوم آخوند خراسانى را همیشه مدنظر قرار دهند و تمامى آزادى خواهان او را به عنوان الگوى خود برگزینند.[25]

4. سیاحت شرق

آقا نجفى قوچانى سوانح عمر یا سرگذشت نامه و سفرنامه خود را تحت نام سیاحت شرق نگاشته است. این کتاب با نثر ساده و بى تکلّف نوشته شده و از ابتداى کودکى تا مرحله نیل به مقام اجتهاد در حوزه علمیه نجف را در برمى گیرد. آقانجفى با زبردستى یک نویسنده هنرمند و یک روانشناس و جامعه شناس تیزبین گزارش نوشته و تصویرى دقیق از زندگى مردم روزگار خود به ارمغان آورده است و رنج و فقر طلبه اى محروم اما سرشار از شوق ایمان و علم را بازگو نموده است.[26]

این کتاب ارزشمند توسط ناصر ربیعى به عربى برگردانده شده و توسط انتشارات انوار الهدى به چاپ رسیده است.

ویژگیهاى کتاب را در چند جمله مى توان بیان کرد:

1ـ سادگى و صداقت در روایت و بیان

2ـ بیان گفتارى و محاوره اى که از صنعت پردازیهاى کلیشه اى به دور است.

3ـ شخصیت پردازى نمادین و همه جانبه که با شخصیتهاى قالبى و قراردادى تفاوت دارد.

4ـ برخورد عادلانه و عالمانه با قضایا.

5ـ خوب اندیشیدن و خوب درک کردن و در نتیجه خوب بیان کردن وقایع و حقیقتها.

6ـ استفاده از ضرب المثل هاى فراوان به مناسبت مطلب.

7ـ استفاده از شواهد شعرى که شامل مثنوى و دوبیتى هاى باباطاهر، حافظ و شیخ بهایىمى شود.

8ـ استفاده از آیات و روایات در جاى جاى کتاب به طورى که در مجموع 170 حدیث و 140 آیه در کتاب به چشم مى خورد.[27]

5. سیاحت غرب یا سرگذشت ارواح پس از مرگ

این کتاب در سال 1312هـ ش به نگارش درآمد و در سال 1349 به چاپ رسید.[28]

کتاب بیانگر سیر ارواح برزخى است. مرحوم آقانجفى فوت مثالى خود را مبنا قرار داده و به استناد آیات و روایات مراحل سفر برزخ را با کنایات و مثالهاى مخصوص درهم آمیخته است. به جاى مفهوم عبادت، فضیلت اخلاق، صفاى دل، پاکى روح و عشق به اولیاى حق، رفیقى خوشرو به نام هادى و به جاى گناه و عصیان و ظلم که در دنیا مرتکب شده است، زشت رویى به نام سیاه را در عالم برزخ مجسم مى سازد که همیشه همراه او است.

این کتاب تا کنون توسط انتشاراتى هاى زیادى به چاپ رسیده است.[29]

مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى (دام عزه) مى فرمود:

«در مورد آقا نجفى باید عرض کنم اول بار سیاحت غرب را مرحوم شهید مطهرى به من معرفى کردند. کتاب سیاحت شرق شرح حال زندگى مرحوم آقا نجفى است، سیاحت غرب هم مربوط به اصطلاحات عرفا و مراحل عالم بعد از مرگ و برزخ است. مرحوم مطهرى معتقد بود که مرحوم آقانجفى سیاحت غرب را از روى خیالات ننوشته بلکه از روى مکاشفه نوشته است.»[30]

6. رساله سفرى کوتاه به آبادیهاى اطراف قوچان

این کتاب در 29 شوال 1348 (1309هـ ش) نگاشته شده است و در ارتباط با رسیدگى به امور شرعى مردم در چند روستاى قوچان است ضمن رسیدگى به امور شرعى روستائیان، به برخى از مسائل اجتماعى مردم آن منطقه نیز پرداخته است.[31]

7. شرحى بر کتاب «پسران من»

کتاب پسران من از تألیفات پُل دومر آمریکایى در زمینه اخلاق و تربیت جوانان و عشق و آزادى است که مرحوم آقا نجفى قوچانى این شرح را به خط خود در سال 1352هـ ق (1312هـ ش) نگاشته است.

وى در این شرح مطالب کتاب پل دومر را با مبانى اخلاق اسلامى مقایسه و تطبیق مى کند و سپس برترى و فطرى بودن اخلاق اسلامى را با استناد به آیات و روایات به اثبات مى رساند.[32]

8. شرح ترجمه رساله تفّاحیه بابا افضل کاشانى

این اثر در سال 1354هـ ق (1314هـ ش) نگاشته شد.[33] اصل کتاب از آثار ارسطو مى باشد و باباافضل کاشانى[34] آن را ترجمه و آقا نجفى شرح داده است.[35]

9. رساله اى در اثبات رجعت (عربى ـ فارسى)

این کتاب به خط مرحوم آقانجفى در سال 1361 قمرى مطابق با 1321 شمسى نگاشته شد.[36]

10. رساله «اصالة البرائة» در اصول فقه

حاشیه وى بر فوائد الاصول شیخ مرتضى انصارى است. ظاهراً وقتى در اصفهان نزد شیخ عبدالکریم گزى تلمذ مى کرد، نوشته است.

این تقریرات تحلیلى بر درس استاد است. این نسخه جزوات دیگرى از جمله «منجزالمریض» و «رساله طهر بدن حیوان به زوال عین النجاسه» و «نوافل یومیه» را به ضمیمه خود دارد.[37]

11. تقریرات فقهى

در مباحث قضا، صوم، صلاة و رهن و به خط آن مرحوم در نجف اشرف است. رساله اى به نام «الاتقان فى ارکان الدین» از محمدهادى بن محمدامین استرآبادى نیز همراه اوست.[38]

12. شرحى بر مباحث الفاظ کفایة الاصول[39]

نوشته هاى دیگرى از آن مرحوم نزد بستگان وى موجود است که هنوز به چاپ نرسیده است.

شاگردان

نام برخى از شاگردان وى چنین است:

1. غلامرضا غروى: شوهر دو خواهر آقا نجفى قوچانى.

2. على قدوسى[40]

3. محمد رئیسى

4. عبدالکریم

5. ذبیح الله اسلامى

6. آقا فاضل[41]

ویژگیها

1 ـ تأثیر معنوى

یکى از کسانى که تحت تأثیر معنوى آقانجفى قوچانى قرار گرفت، مرحوم شهید مطهرى بود. مقام معظم رهبرى مى فرمود:

«مطهرى (رضوان الله تعالى علیه) در دامان چند معلم خوب پرورش یافته بود... مرحوم آقاى مطهرى از معاشرت یک ماه رمضان یا دو ماه رمضان خودشان با مرحوم آقانجفى قوچانى براى من نقل مى کردند آن مرد بزرگوارى که این سیاحت شرق و سیاحت غرب را نوشتند که تأثیر مقامات معنوى و تربیت و ممشاء و منش آن مرد بر روح مرحوم مطهرى (رضوان الله علیه) معلوم مى شود... .»[42]

2 ـ دورى از شهرت

مقام معظم رهبرى در این باره نیز مى فرمود:

«مرحوم آقا نجفى به قم مى رفت و با آقاى مطهرى هم حجره مى شد، شاید هم مثلاً در حجره نزدیک ایشان بود، معمولاً در ماه رمضان اهل علم در شهرهاى خودشان مى مانند، منبر مى روند، نماز جماعت مفصل مى خوانند، مردم به آنها توجه دارند. مرحوم مطهرى مى گفت: ماه رمضان که مى شد مى آمد و در مدرسه دارالشفاء با من هم حجره مى شد بعد هم بزرگان آن روز قم مثل مرحوم خوانسارى، مرحوم صدر و... به دیدن ایشان مى آمدند و احترام مى کردند که نماز جماعت بخواند، ولى ایشان قبول نمى کرد و مى گفت: من قوچان را رها کردم، آمدم اینجا حالا مى گویید این جا امام جماعت بشوم؟!»[43]

3 ـ مثنوى خوانى

او کتاب مثنوى معنوى را در روزگارى که خواندن آن گمراهى شمرده مى شد، درس گرفت و در تفسیر و بیان آن استاد بود. او مثنوى خوانهایى داشت که مى خواندند و او معنا و تفسیر مى کرد و با نقل احادیث گوشه ها و زوایایى از ذهن تاریک افراد را روشن مى ساخت. تمام شاگردان او مثنوى را تفسیر مى کردند.

4 ـ آگاه به زمان

آقا نجفى اوضاع عراق را در جنگ جهانى اول توضیح مى دهد و ضمن اظهار تأسف از بى توجهى مسلمانان در مبارزه با استعمارگران، مى نویسد:

«... و بالجمله، انگلیس داخل عراق گردید و بدیهى است که قبله و معراج حرکات او دنیاست و به حکم الناس على دین ملوکهم، نهروانى هایى از مسلمانان که در وجهه باطنى آنان نیز دنیا بود، ظاهر گشت که بى پروا افتخار مى کردند و مشى انگلیس را دلیل بر حقانیت خود مى گرفتند.»[44]

در جریان جنگ جهانى دوم، شبانه و سرزده به منازل خلیل زاده و دکتر مؤید قرشى که رادیو داشتند، وارد مى شد و اخبار مربوط به جنگ را از صوت العرب مى شنید و براى دیگران ترجمه مى کرد. شبى پس از شنیدن اخبار به دکتر مؤید گفت: دکتر مؤید ببین این کافرها چه مى سازند که از آن سر دنیا اخبار را به ما مى رسانند و ما از اخبار شهر خودمان بى خبریم.[45]

آقا نجفى قوچانى در جاى دیگر مى نویسد:

«... و اما در صورتى که مقلد اروپائیان بشویم دنیا بالاخره خراب و پر هرج و مرج و به خرابى دنیا، آخرت هم خراب و دیانت هم مضمحل گردد. خوب است که این شیعه خانه یعنى ایرانصانها الله عن الحدثان در زندگى دنیا پیروى از اروپائى نکند.... اگر ایرانیها حس و غیرتى پیدا کنند و فقط دو سال از دو جنس فرنگیها خوددارى نمایند یکى قند و چائى آنها را ترک کنند و دیگرى جنس بزازى را ترک نمایند و به ترک این دو کارخانه جات اسلحه سازى و همان دو خط اصلى راه آهن ساخته مى شود . چون سالى چهارصد کرور به قند و چائى پول ایران به فرنگستان مى رود و دویست کرور پول پارچه...»[46]

5 ـ درد دین

آقا نجفى دوستى به نام آقاى ملائکه داشت که از دوستان دوران کودکى او به شمار مى آید و با او انس خاصى داشت و معمولاً درد دل خود را به ایشان مى نوشت.

در روزهاى اول اردیبهشت سال 1318 شمسى جشن عروسى ولیعهد ایران (محمدرضا شاه) با فوزیه برگزار شد. شهر قوچان در آن روزها حالتى به خود گرفته بود که سابقه نداشت. میدان شهر، مغازه ها، ادارات و برخى خانه ها آذین بندى شده بودند. روز دوم جشن، گروهى مرکب از چند نفر نوازنده و دو نفر زن رقاص از مشهد رسیدند. آنها سوار بر اتوبوس در شهر راه افتادند. و مردم نیز به دنبال آنان همراهى مى کردند.

آقا نجفى دراین باره مى نویسد:

«آقاى ملائکه[47] خود دل بده به این کلام و بیانات حضرت على(علیه السلام) و با دوربینى سیاحت کن، این رقاصى و هیاهوى مستانه بوزینه هایى را که به درجات از طبیعیین و انعام آن طرف تر افتاده اند، شیعه نیستند، آیا عاقل هم نیستند؟ متدین نیستند آیا متمدن هم نیستند؟! آیا چنین باغ وحشى تا به حال تصور کرده بودى؟

در کراچى باغ وحشى دیدم که هر جنسى در قفس، به مقتضیات طبایع خود مشغول بودند. نه سرى و نه صدایى. اما بیا به این باغ وحش که ما داریم، گوشه اى بنشین و به سیاحت گراى، حقیقتاً همه چیزمان آنتیک است و واقعاً به سیم آخر زده ایم و واقعاً طفلانیم که یک شبه ره صد ساله رفته ایم.»[48]

6 ـ تزکیه نفس

علم اگر بر پایه تزکیه نفس استوار نباشد نتیجه اى جز گمراهى نخواهد داشت. این مطلب را روایات نیز تأیید مى کند. آقا نجفى مى نویسد:

«... و بالجمله طلبه باید اولاً در تغسیل باطن خود جدیت نماید چنانچه در اول طفولیت است و باطن او هنوز چرکین و نجس نشده، مواظب باشد که نجس نشود. پس در اولین وهله از روى تقلید هم که باشد علم، عمل و اخلاق را دارا بشود، پس از آن با جدیت مشغول تحصیل حقیقت علم گردد.»[49]

7 ـ نماز شب

مناسب ترین وقت براى شستن رذائل نفسانى سحر است که ریا هم در آن راهى ندارد. آقا نجفى مى نویسد:

«...در این حجره تازه که حجره هامان وصل به هم بود از میان طاقچه سوراخ نمودیم و ریسمانى در آن کشیدیم که یکسر ریسمان در حجره رفیق بود و یکسر در حجره من، وقت خواب آن سر را رفیق به پا و یا دست خود مى بست و این سر ریسمان را من به دست خود مى بستم که سحر هر کدام زودتر بیدار شویم دیگرى را بدون اینکه صدائى بزنیم به توسط همان ریسمان بیدار کنیم که مبادا طلبه اى از صداى ما بیدار شود و راضى نباشد.»[50]

8 ـ توکل به خدا

تردیدها و نگرانیها نسبت به آینده نتیجه عدم توکل به خداست و آنچه به دل، گرمى مى بخشد اطمینان به خداست.

در جریان سفر به اصفهان، در بین راه طبس تا یزد، در یکى از منزلگاهها چیزى براى خوردن نداشتند. رفیق آقا نجفى به روستا رفت، اما چیزى نیافت: آقا نجفى ناامید نشده و خود راهى شد.او مى گوید:

« و من متکلا على الله رفتم به کوچه ده وارد شدم در خانه اول که باز بود سرى داخل نمودم که کسى را به بینم سؤال نان نمایم.

دیدم زنى در میان حیاط کنار تنور ایستاده خمیرها را پهن مى کند و به تنور مى زند. سر عقب بردم چنانکه شأن طلاب علوم دینیه هست که نظر به نامحرم ولو بدون ریبه هم نکنند.

و آواز نمودم اى مادر نان دارى. گفت بلى بیائید تو، من داخل شدم. گفت چقدر میخواهى، گفتم یک من. گفت چیز دیگر هم مى خواهى، گفتم خورش هم اگر باشد مى خواهم. گفت ماست و دوغ و شیر و پنیر همه چیز دارم و کره تازه خوبى هم دارم. گفتم پنج سیر هم از آن کره بده، به دخترش امر کرد پنج سیر کره داد به ما. گفتم پول اینها چه مى شود.

گفت نان نیم قران و کره یک قران، پنج دانه نان هم از تنور بیرون کرد به ما داد، نان دیمه فرد اعلا به اصطلاح پنجه کش نیم ذرع درازى هر یک بود، سفید و پاکیزه که از مشهد تا آنجا همچو نانى ندیده بودیم بلکه در آن دهات نانهاى سیاه و مخلوط به غیر گندم بود.

نان و کره را آوردم نزد رفیق.... گفت این نان به این خوبى را که در غیر قوچان من ندیده ام از کجا آورده اى. گفتم: از ماوراء الطبیعه. گفت شوخى مى کنى. گفتم خودت سرو تقسیم نما در این دهات غیر از حدود طبس هیچ دوغ و ماست تازه دیدى و هیچ گاو و گوسفند دیدى و این آبادى مختصر را اگر همه را تو نگشتى این زوارها گشتند و از من و تو هم بلدتر بودند این دهات را. مع ذلک مأیوسانه و صفر الید همه برگشتند... قبول ندارى من جاى آن خانه را نشان مى دهم اگر تو آن منزل را پیدا کردى و اگر هم پیدا بشود آن مادر و دختر و تنور گرم را اگر پیدا کردى؟! منزل هم از بهشت بود و زنها نیز از حورالعین بهشت بودند... .»[51]

شعر سرائى

آقا نجفى قوچانى به مناسبت هاى مختلف اشعارى مى سرود، مانند:

جبرئیل من بود این پاى من*** امر و نهى داد او از ذوالمنن

وقت امرش میخ فولادى شود*** در سفر چون اشتر بادى شود

هنگامى که روسها وارد ایران شدند چنین سرود:

خبر آمد که ایران پایمال است***به زیر پنجه خرس شمال است

خبر آمد که در ایران بهار است*** ز خون نونهالان لاله زار است[52]

آقا نجفى گاهى که پولى براى زندگى نداشت، به کارگرى مى رفت.[53]

فرزندان

آقا نجفى در نجف اشرف صاحب پنج فرزند شد که دو دختر و یک پسر او فوت کردند. وى به همراه دو دختر خود به ایران مراجعت کرد و در ایران نیز صاحب دو دختر شد که همگى مرحوم شده اند.

در سالهاى آخر، آن گاه که دو دختر نوجوان و تازه عروسش یکى پس از دیگرى رخت به سراى باقى مى کشند و همسرش نیز دار فانى را وداع مى گوید، با دلى انباشته از اندوه مى نویسد:

«پس از سه سال دیگر عیال نیز مرحوم شد و دنیا هم بنا گذاشت که خود را جمع نماید و قبل از آنکه او به من پشت کند من به او پشت نمودم.. من که چهل سال به حال طلبگى به سر زده بودم در چند صباحى که مى خواست به دنیا آشنا شوم، هنوز اقبال نکرده رو به ادبار گذاشت.»[54]

آقا نجفى قوچانى از همسر دوم خود نیز صاحب دو پسر به نامهاى على و مهدى شد که آقاى سید على نجفى ساکن مشهد است و آقاى سید مهدى فوت کرده است.[55]

وفات

وى پس از یک عمر تلاش در شب جمعه 26 ربیع الثانى سال 1363 (9 اردیبهشت 1322) دار فانى را وداع گفت و در یکى از اتاقهاى منزل خود به خاک سپرده شد.[56]

مزار

مزار وى در شهر قوچان که در اوایل انقلاب به کمک مردم بازسازى شد، کمى بالاتر از تقاطع میلان شهید رازقى قرار دارد، و هم اکنون مورد توجه و زیارتگاه مردم قوچان است.[57]

نوشته روى سنگ قبر آن عالم ربانى چنین است: «هوالباقى مرقد عالم ربانى و حکیم صمدانى آیت الله سید حسن نجفى معروف به آقانجفى قوچانى که در سال 1295 قمرى در خسرویه قوچان تولد یافته و تحصیلات مقدماتى و حکمت و فلسفه و اصول را در مشهدو اصفهان و نجف به پایان رسانده و به مقام اجتهاد نائل آمده است. این عالم بزرگوار در شب جمعه 26 ربیع الثانى سال 1363 قمرى در سن 68 سالگى به رحمت خدا پیوست.»[58]



[1]. مشکوة، ش 49، ص 171.

[2]. یادمان آقانجفى قوچانى، گروه رجال و مفاخر فرهنگى مرکز خراسان شناسى، چ اول، 1380، ص 27 و 28.

[3]. یادمان آقانجفى قوچانى، ص 13 و 14.

[4]. همان، ص 101.

[5]. مشکوة، ش 49، ص 176.

[6]. سیاحت شرق، ص 56.

[7]. آیت الله شیخ غلامرضا یزدى مؤلف کتاب «مفتاح علوم القرآن» در مقدمه کتاب ارتباط، همدرسى و رفاقت تحصیلى خود با مرحوم آقا نجفى قوچانى را یادآور مى شود و مى نویسد: «...بعد از تحصیل علوم ادبیه به قدر لازم از براى فقه و اصول و مقدارى از منطق و کلام در مشهد نزد فضلاء و علماء آن زمان و مقدارى از سطوح کتب فقه و اصول به رفاقت با سید آقا سید حسن قوچانى که بعد از تحصیل رتبه عالیه فقاهت و اجتهاد مراجعت به قوچان نموده و به آقانجفى در آن حدود معروف شدند از راه یزد در سنه 1314 به اصفهانرفتیم...» (سیاحت شرق، مقدمه چ سوم)

[8]. ر.ک.به: سیاحت شرق.

[9]. یادمان آقانجفى قوچانى، ص 131 و 132.

[10]. همان، ص 99.

[11]. برگى از تاریخ معاصر، ص 16 الى 18.

[12]. گلشن ابرار، ج 1، ص 472.

[13]. همان، ج 2، ص 521.

[14]. برگى از تاریخ معاصر، ص 8.

[15]. سیاحت شرق، ص 188.

[16]. همان، ص 62.

[17]. فقط براى شنیدن بود.

[18]. یادمان آقا نجفى قوچانى، ص 133.

[19]. سیاحت شرق، ص 372.

[20]. یادمان آقانجفى قوچانى، ص 102.

[21]. همان، ص 99.

[22]. برگى از تاریخ معاصر ایران، ص 8.

[23]. همان، ص 137.

[24]. مشکوة، ش 49، ص 181.

[25]. برگى از تاریخ معاصر، ص 9.

[26]. مشکوة، ش 49، ص 176.

[27]. یادمان آقا نجفى قوچانى، ص 161.

[28]. مشکوة، ش 49، ص 181.

[29]. برگى از تاریخ معاصر، ص 138. دو کتاب سیاحت شرق و سیاحت غرب بارها با نام سیاحت شرق و غرب به چاپ رسیده است.

[30]. گذرى به زندگى استاد شهید، على تاجدینى.

[31]. همان.

[32]. برگى از تاریخ معاصر، ص 139.

[33]. مشکوة، شماره 49، ص 181.

[34]. خواجه افضل الدین کاشانى (متوفاى:770 هـ ق) از علماى بزرگ عصر و از حکیمان زمان خود بود. حکایات و خوارق عادات زیادى از او نقل کرده اند. بابا افضل در عصر خواجه نصیرالدین طوسى مى زیست. براى بابا افضل رساله هاى زیادى را از جمله ترجمه رساله تفاحیه در حکمت ذکر کرده اند. این کتاب در سال 1311 چاپ شد. (برگى از تاریخ معاصر، ص 139.)

[35]. همان، ص 139.

[36]. همان.

[37]. همان.

[38]. همان.

[39]. همان، ص 139.

[40]. منظور فردى غیر از شهید قدوسى است.

[41]. مشکوة، ش 49، ص 180.

[42]. سخنان مقام معظم رهبرى در دیدار با کارگران و معلمان 15/2/78.

[43]. گذرى بر زندگى استاد شهید.

[44]. یادمان آقانجفى قوچانى، ص 116.

[45]. همان، ص 103.

[46]. سیاحت شرق 240 و 241.

[47]. او دوست قدیمى آقاى نجفى بود. آن دو دوران تحصیلى قبل از حوزه را با هم گذراندند.(یادمان آقاى نجفى، ص 126.

[48]. یادمان آقا نجفى قوچانى، ص 127.

[49]. سیاحت شرق، ص 214.

[50]. همان، ص 198.

[51]. سیاحت شرق، ص 125 و 126.

[52]. یادمان آقا نجفى قوچانى، ص 162.

[53]. سیاحت شرق، ص 73.

[54]. یادمان آقا نجفى قوچانى، ص 134.

[55]. برگى از تاریخ معاصر، ص 8.

[56]. همان.

[57]. مشکوة، ش 49، ص 173.

[58]. همان، ص 175 و 176.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید محمد حسن
نام خانوادگی نجفى قوچانى
نام پدر محمد نجفى
نام معروف آقا نجفى قوچانى
تاریخ تولد (شمسی) 1257
تاریخ تولد (قمری) 1295
مکان تولد ایران،خراسان رضوی،مشهد،قوچان،مشهد >قوچان >روستای خسرویه
تاریخ فوت (شمسی) 1323
تاریخ فوت (قمری) 1363
مکان فوت ایران،خراسان رضوی،مشهد،قوچان،مشهد >قوچان >روستای خسرویه
مکان دفن ایران،خراسان رضوی،مشهد،قوچان

شاگردان

حکایات

No image

توکل به خدا

No image

نماز شب

No image

درد دین

No image

ویژگیها

نظر ایشان درباره دیگران

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

کتاب گلشن ابرار - جلد هفتم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که تا کنون هَشت جلد از آن به زیور چاپ آراسته شده، اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS