24 آبان 1393, 14:3
ماركسیسم، ماركس، مائو، لیبرالسیم، سوسیالسیم، سوسیالسیم علمی، كمونیست، لنین، استالین
نویسنده : مصطفی رضایی
در نیمههای قرن نوزدهم میلادی که نظام اقتصادی بازار آزاد - به پشتوانۀ نظریه «دست نامرئی» آدام اسمیت - در سراسر جهان به دنبال سود بیشتر بود، موجب تحول در آرامانها و اهداف رقیب خود یعنی سوسیالیسم شد؛ زیرا نتوانسته بود به برنامههای اجتماعی اقتصادی که در انقلاب فرانسه وعده داده بود، جامۀ عمل بپوشاند. به همین دلیل به گفته انگلس، مارکس در سال 1847 اصطلاح «کمونیست» را با ترجیح نسبت به اصطلاح «سوسیالیست» برگزید؛ زیرا در آن زمان، سوسیالسیم رایحۀ مقبولیت بورژوازی به خود گرفته بود.
مارکس با تخیلی و آرمانی خواندن سوسیالسیم سن سیمون، فوریه، اُوون و غیره، «سوسیالسیم علمی» یا همان بیانیۀ کمونیست خود را ارائه نمود. او اقتصاد را زیر بنای جامعه در نظر گرفت و همه امور سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را رو بنای اقتصاد خواند. مارکس با تکیه بر نظریه ماتریالسیم دیالکتیک خود، اقتصاد را پایه و اساس حوادث تاریخ خواند. او تحت تأثیر ایده آلسیم دیالکتیک هگل و نظریههای اقتصادی ریکاردو، نظریه خود را بر تضاد طبقاتی استوار ساخت و دولت را وسیلۀ مبارزۀ طبقاتی دانسته و معتقد به زوال کاپیتالسیم شد.
اصولاً مارکسیسم مبتنی بر نظریات فلسفی، اجتماعی، اقتصادی مارکس و همکار او - انگلس- است. به عبارتی، مارکسیسم آمیزهای از نظریههای فلسفی، اقتصادی، جامعه شناختی و سیاسی بود که با الهام از اندیشۀ آزاد سازی بشر از قید سرکوب صدها ساله به کمک شیوههای انقلابی، در میانۀ دهۀ 1840 پا به عرصۀ وجود گذاشت.
فرایند مارکسیسم نظریه ای اجتماعی- اقتصادی است که با تکیه بر نیک سرشتی انسانها برابری مردم را از لحاظ اقتصادی و حذف نظام نابرابر سرمایهداری بوسیله اصول علمی اثباتی در آرمانهای خود ارائه میکند. سیر تحولات سیاسی اجتماعی و اقتصادی اروپای غربی زمینههای لازم برای تغییر و تحول در این نظریه را فراهم کرد. شکست جنبشهای کارگری در اروپا و عدم فروپاشی سرمایهداری علی رغم پیش بینی های مارکس باعث شد تا نحلههای گوناگونی از این نظریه منشعب شوند.
نظریه پردازان گوناگون با زمینههای اجتماعی متفاوت به مطالعۀ آثار مارکس و همکاران او پرداختند. هر کدام برداشتی از این نظریه داشته و خواهان تعمیم آن در جوامع گوناگون شدند. سوسیالسیم تجدید نظر طلب به پشتوانۀ نظریات ادوارد برنشتاین - سوسیال دموکرات آلمانی - اولین انشعاب بزرگ از اصول مارکسیسم بود که جنبههای مطلق گرایانه و جزم اندیشی نظریات مارکس را کنار نهاد و بر همکاری و خوش بینی روابط اجتماعی در بین کارگران و سرمایه داران تأکید کرد. برنشتاین از پایه گذاران حزب سوسیال دموکرات آلمان بود. این شاخه از مارکسیسم در اروپا زمینههای بوجود آمدن دولت رفاه را آماده کرد.
شاخۀ اصلی و عینی مارکسیسم که در طول قرن بیستم مورد توجه اندیشمندان و جوامع جهانی قرار گرفت، مارکسیسم روسی بود. پیروان اولیه مارکسیسم یعنی لنین، استالین و تروتسکی بعد از شکست نظریات مارکس در جنبشهای اجتماعی اروپا، با قرائتی دیگر از این نظریه، تحقق آنرا در جامعۀ عقب مانده روسیه از چرخه صنعت جهانی نوید دادند و با تاکید بر عدم تغییر اصول مارکسم، به عنوان رهبران مارکسیسم جهانی، جامعۀ روس را نزدیک به یک قرن بین آرمان و واقعیت قربانی کردند.
در نیمههای دوم قرن بیستم شاخهای دیگر از نظریه مارکسیسم متولد شد و آن مارکسیسم مائوی نام دارد. مائو رهبر انقلاب خلق چین، با تعمیم نظریات مارکسیسم – لنینیسم با سنتهای چینی، ایدئولوژی رهایی بخشی را برای مردم چین از یوغ استعمار ژاپن ارائه کرد. این شاخه از مارکسیسم نیز در تقابل با مارکسیسم روسی برنامههای جداگانه طرح نمود و با برقراری روابط اقتصادی و تجاری با نظام سرمایهداری در عمل رودرروی مارکسیسم روسی که به نفی نظام سرمایهداری میپرداخت، قرار گرفت.
اصولاً تجدید نظر طلبی در اصول مارکسیسم از زمان پیدایی آن تاکنون، برچسب ننگ آوری برای هر کدام از رهروان آن بوده است. مارکسیسم -اندیشۀ الهادی که دین را افیون تودهها می خواند - خواهان بر قراری نظم و انسجام اجتماعی بر اساس اصول اثبات گرایی و اقتصاد علمی است؛ نظمی که خواهان قربانی شدن و ایثار برای آینده کشور و ملتهای جهان است. این ایدۀ آرمان گرایانه با حذف ارزشهای اجتماعی – فرهنگی از جامعه برای تحقق آرمانهایش، با تأکید بر سرشت پاک همۀ افراد جامعه، راه تباهی انسانها را بوسیلۀ تزویر و فساد اخلاقی پنهانی مردم فراهم میکند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان