دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد حسین صولت قشقایی

No image
محمد حسین صولت قشقایی

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، محمد حسين صولت قشقايي، صولت الدوله، مصدق، خسرو خان، ناصر خان، ملك منصور، كودتاي 28 مرداد، شورش جنوب

نویسنده : منصوره رضايي

«اینک روزی رسیده است که بعون الله تعالی ایل مهم قشقایی که سال‌های دراز در این آب و خاک پرورش یافته و همواره به شجاعت مشهور بوده‌اند. به مدد برادران وطنی خود تنگستانی‌ها و دشتستانی‌های دلاور، دست از آستین مردمی برآرند و چنان چشم زخمی به قشون دشمن و خائنین برسانند که آواز آن در جهان پیچیده و جهانیان بدانند که ایران بردنی و خوردنی نیست.»[1] (از سخنان سردار عشایر صولت‌الدوله پدر محمدحسین صولت)

محمدحسین‌خان فرزند اسماعیل‌خان صولت‌الدوله در سال 1293(ه.ش)[2] به هنگام حرکت ایل از ییلاق به قشلاق در مکانی به نام خویس به‌دنیا آمد.[3] پدر و مادرش چهارده فرزند به دنیا آوردند که شش تن از آنان در کودکی از دنیا رفتند و فقط چهار پسر و چهار دختر ماندند. چهار برادر به ترتیب سن؛ ناصرخان، ملک منصورخان، محمدحسین خان و خسرو خان بودند.[4]

نسب خانوادگی

پدرش اسماعیل‌خان صولت‌الدوله فرزند داراب خان ایل بیگی مقتدر ایل قشقایی فرزند مصطفی قلی‌خان ایلخانی (سردار لشکر آرا) فرزند جانی‌خان متولد 1252(ه.ش) مردی باهوش، پرتوان و غیرتمند، دین مدار و وطن پرست بود.[5]

مادرش خدیجه بی‌بی دختر عبدالله بیگ کشکولی زنی شجاع و بی‌باک، سیاس، سخنران و دوراندیش بود که در دوران تبعید و زندانی شدن و در نهایت مسموم شدن همسرش اسماعیل‌خان به دست رضاخان مسئولیت سنگین ایل را بر عهده گرفت.[6]

اما دربارۀ برادرانش ناصر، خسرو و ملک منصور باید گفت که؛ ناصرخان برادر بزرگتر او و متولد 1287(ه.ش) بود که از همان دوران کودکی به امور ایلاتی پرداخت. ایشان بعد از کودتای 28 مرداد مدتی با عوامل رژیم درگیر و در پی آن راهی خارج از کشور شد و در سال 1362 در آمریکا درگذشت.[7] و اما خسروخان که مردی چهارشانه و خنده‌رو بود[8] از چهره‌های سیاسی و جنجالی پس از شهریور 1320 است. او در زمان دکتر مصدق با او همکاری می‌کرد و در دوره‌های 16 و 17 به مجلس راه یافت. ایشان بعد از کودتای 28 مرداد به آلمان رفت؛ اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران باز گشت و بر ضد نظام حرکت‌هایی را انجام داد و با سازمان سیا همکاری کرد که در خرداد سال 1361 دستگیر و اعدام شد.[9] برادر دیگرش ملک منصورخان که اکثر اوقات محمدحسین را همراهی می‌کرد در دانشگاه اکسفورد انگلستان تحصیل می‌نمود. ایشان در سال 1318 به آلمان رفته و با شروع جنگ همراه با محمدحسین وارد ارتش آلمان شدند.[10]

تحصیلات

پدر محمدحسین برای با سواد شدن فرزندان خود اهمیت بسیار می‌داد. تا جایی که محمدحسین می‌گوید: «من قبل از پنج سالگی درس نمی‌خواندم؛ اما از پنج سالگی باید به مکتب می‌رفتیم.»[11] در نتیجه ایشان پس از رفتن به تهران در کالج امریکایی امتحان داد و پس از قبولی وارد آن‌جا شد. به قول خودش از نظر سواد فارسی و عربی در کلاس هفتم و زبان انگلیسی در کلاس پنجم بود.[12] او دروس دورۀ ابتدای را در ایران گذراند. سپس در سال 1310 برای ادامۀ تحصیلات خود راهی انگلستان و سپس آلمان شد.[13] ایشان در دانشگاه برلن آلمان در رشتۀ اقتصاد مشغول به تحصیل شده؛ اما آن را رها کرد و پس از پیوستن به ارتش به سرباخانه‌ایی در مزریس نزدیک فرانکفورت منتقل شد.[14]

علایق محمد حسین

ایشان علاقۀ زیادی به ورزش داشت. تیراندازی و سوارکاری از عمده ورزش‌هایی بود که انجام می‌داد، البته می‌توان گفت این امر برمی‌گردد به محیطی که در آن پرورش یافته بود. ایشان از هفت سالگی سوار اسب می‌شد و به قول خودش «بچه‌های ایل از روز تولد در بغل مادرشان سوار اسب می‌شدند و در مسیر ییلاق و قشلاق سالانه در حدود 1200 کیلومتر راه را سواره طی می‌کردند. حرکت دائمی و سوارکاری برای بچه‌های ایل نوعی بازی و کار روزمره بود. سوارکار و تیرانداز خوب بودن و خوب نشانه گرفتن بالاترین افتخار یک نوجوان قشقایی بود.»[15]

ارتباط با انگلیس و آلمان

«هرگز نباید به این قشقایی‌های لعنتی اعتماد کرد آن‌ها در جنگ جهانی اول و دوم ما را به ستوه آوردند.» این مطلب که از زبان برجسته‌ترین سیاستمدار انگلیسی سدۀ بیستم یعنی چرچیل است. بیانگر عمق کینه و نفرت انگلیسی ها نسبت به قشقای هاست.[16] و در مقابل، سردار قشقایی ها، اسماعیل صولت الدوله تمام سال‌های عمر خویش را صرف مبارزه با بیگانگان کرد. تا جایی که دکتر مصدق وقتی دید ناصرخان فرزند اسماعیل‌خان را به عنوان گروگان در شیراز نگه داشته‌اند با تکیه به این ویژگی اسماعیل خان بیان کرد که؛ « ...به جای این‌که مجسمۀ صولت‌الدوله را به سبب مبارزه با انگلیسی‌ها و وطن‌پرستی به در و دیوار نصب کنید. پسرش را به گروگان آورده‌اید؟...»[17]

با این وجود قشقایی‌ها که با انگلیسی‌ها سابقۀ دشمنی داشتند. به سمت آلمانی‌ها گرایش پیدا کردند و در فاصلۀ جنگ جهانی اول و دوم روابط آن‌ها با آلمان مستحکم‌تر شد. محمدحسین قشقایی که در برلن بود در سال 1318 داوطلبانه وارد ارتش آلمان شد. با یورش هیتلر به خاک شوروی و شکست‌های اولیۀ شوروی از آلمان قشقایی‌ها بالخصوص محمدحسین و برادرانش مانند سایر ایرانیان به علت تنفر از اشغال ایران بوسیلۀ متفقین، قحطی و گرفتاری‌های دیگر به طرفداری از آلمان پرداختند. در واقع ایرانیان می‌خواستند. از این نیروی سوم بر علیه دو نیروی دیگر بهره ببرند. هرچند آیندۀ خوبی در انتظار آلمان نبود.[18]

اما روابط قشقایی‌ها با آلمان ادامه نیافت و ناصرخان برادر محمدحسین سه تن از نیروهای آلمانی را به اسارت گرفته بود به همین جهت شولتز از طریق رادیویی با آلمان تماس گرفت و این خبر را به آن‌ها رساند و از آن‌ها خواست تا محمدحسین قشقایی و ملک منصور را به عنوان گروگان نگه دارند. اما مدتی قبل محمدحسین و برادرش آلمان را ترک کرده بودند. در نتیجه آن‌ها را در راه بازگشت به ایران در مرز سوریه دستگیر کردند، و ناصرخان مجبور شد آن آلمانی‌ها را رها سازد و در نهایت محمدحسین و برادرش به ایران باز گشتند.[19]

محمدحسین صولت و دکتر مصدق

آشنایی ابتدایی با دکتر مصدق از زمانی شروع شد که ناصرخان به عنوان گروگان در شیراز بود. که همان‌جا دکتر مصدق ناصرخان را به عنوان ایلخان‌گری ایل قشقایی انتخاب کرد.[20] بعدها اسماعیل‌خان هر وقت که به دیدن دکتر مصدق می‌رفت، محمدحسین را با خود می‌برد. چون می‌خواست او را اجتماعی بار بیاورد. تا از همان آغاز راه و چاه زندگی را بیاموزد و در نتیجه سعی می‌کرد او را با رجال بزرگ مملکت آشنا کند.[21]

محمدحسین و برادرانش روابط خوبی با دکتر مصدق داشتند و با ایشان همکاری می‌نمودند و حتی زمانی که محمدحسین به عنوان نمایندۀ مجلس انتخاب شده بود بارها به طرفداری از دکتر مصدق پرداخت. به عنوان مثال طرفداران دکتر مصدق اعلامیه‌ایی را مبنی بر حمایت از او صادر کردند که؛ « ... ما امضا کنندگان ذیل نمایندگان مجلس شورای ملی در تایید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کرده‌اییم و به علت این‌که معتقدیم در شرایط فعلی ادامۀ نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست متعهد می‌شویم با تمام قوای خود و وسائل موجود از دکتر مصدق پشتیبانی نماییم . اصغر پارسا، خسرو قشقایی، محمد حسین قشقایی، و دیگر افراد...»[22]

محمد حسین و کودتای 28 مرداد

به هنگام کودتا محمد‌حسین و برادرش خسروخان نماینده مجلس بودند که آقایی به نام گودوئین (رئیس سازمان سیا) به آن‌ها تلفن کرد و با آن‌ها قرار ملاقات گذاشت. در این ملاقات گودوئین گفت که تصمیم گرفته شده مصدق برود و زاهدی بیاید و با شاه همکاری کند و از محمدحسین و برادرش خواست تا با او همکاری کنند[23] و در مقابل او نیز تضمین می‌کند که یکی از آن‌ها سفیر بشود و دیگر این‌که اختیارات فارس و ماهی پنج میلیون دلار هم به آن‌ها بدهد. اما محمد حسین در جواب به او گفته بود که؛ «ما با مصدق همکار بوده‌اییم و حالا نمی‌توانیم، خیانت کنیم ولو این‌که شما پانصد میلیون دلار هم بدهید. غیر ممکن است که مرتکب چنین کاری شده و فامیل خودمان را ننگین و لکه‌دار کنیم.»[24]

در ادامه محمدحسین در کتاب یادمانده خود در این خصوص می‌نویسد: «ما تلاش کردیم که ایشان دست از این کودتا بردارند؛ اما نتوانستیم آنان را منصرف کنیم... در مقابل مصدق به هیچ و جه حاضر نبود برای جلوگیری از کودتا اقدامی صورت دهد. ما هم متوجه شده بودیم که اگر مصدق برود ما هم با او نابود می‌شویم خلاصه هدف ما خنثی کردن کودتای ارتش به وسیلۀ ارتش بود که اینگونه نشد.»[25]

محمدحسین و شورش جنوب

ایلات و طوایف فارس از زمان رضاخان حادثه ساز بودند. در آن زمان ارتش به جنگ‌های بزرگی بخصوص در منطقۀ بویر احمد دست زد و پس از سال‌ها موفق شد، عشایر فارس را سرکوب کند؛ اما دوباره پس از شهریور 1320 برادران قشقایی دست به تحرکاتی در مناطق جنوبی زدند.[26] البته انگلیسی‌ها که در آن موقع از حضور برادران قشقایی در فارس بیمناک بودند به اضافۀ ابراهیم قوام (قوام‌الملک) که به تهران آمده بود سعی کردند علیه دشمن قدیمی خود؛ یعنی قشقایی‌ها به آنتریک پرداخته و دولت ایران را تشویق به جنگ علیه قشقایی‌ها کنند.[27] در نتیجه شورش فارس به سرکردگی محمدحسین خان، ملک منصور و ناصرخان به وقوع پیوست.[28] محمدحسین و برادرانش خواسته‌های قشقایی‌ها و نهضت خود را به نخست وزیر تلگراف کردند که به این قرار است: 1- ترمیم فوری کابینه 2- تغییر روئسای حساس ارتش 3- محاکمه و مجازات عمال ناصالح دورۀ دیکتاتوری 4- واگذاری کارهای فارس از لشکری و کشوری به خود اهالی 5- تشکیل انجمن‌های ملی و محلی 6- تجدید نظر در تعداد نمایندگان فارس 7- اعطای مبلغ کافی برای اصلاح امور فرهنگی، بهداشت و طرق و شوارع 8- تجدید نظر در قوانین مضر و متناقض که منافی قانون اساسی است و فراهم نمودن وسایل رفاه عامه 9- اتصال راه آهن مرکز به شیراز و بندر بوشهر ونیز آسفالت جاده ها.[29]

اما قوام به خواسته‌های آن‌ها توجهی نکرد و این امر برادران قشقایی را به خشم آورد و یک گروه به سرکردگی محمدحسین قشقای و همکاری عده‌ایی از سران بویر احمد به کازرون حمله کرده و توانستند تعداد زیادی اسلحه و مهمات بدست آورند.[30] در نتیجه قوام مجبور شد، در روز سوم مهر 1325 یک هیاتی مرکب از اعزاز نیک پی، میرزا علی هیات، سردار فاخر هیات و دیگر افراد را برای مذاکره با ایل قشقایی بفرستد[31] که پس از ورود هیات اعزامی به شیراز و استقرار آن‌ها در مقر استانداری فارس مذاکرات آغاز شد و آن‌ها فقط چند مورد از خواسته‌های قشقایی‌ها را پذیرفتند، و در نهایت امور ژاندارمری فارس را به محمد‌حسین صولت واگذار کردند.[32]

اما شاه به این مساله هم توجه داشت که مسلح شدن عشایر به سلاح‌های سنگین می‌تواند خطر و تهدیدی جدی برای او باشد در نتیجه از سرلشکر زاهدی خواست که این مساله را حل کند سرلشکر زاهدی سعی کرد سران قشقایی را متقاعد سازد تا سلاح های بدست آمده از این درگیری‌ها را تحویل بدهند و سر لشکر افشار نیز مذاکراتی با محمدحسین داشت در نتیجه قرار شد سلاح‌های سنگین را تحویل بدهند.[33]

محمد‌حسین در انتخابات

باید از اینجا آغاز کرد که استانداران که در واقع ماموران مستقیم اسدالله علم بودند ضمن تلاش جهت حمایت از نامزدهای مورد تایید شاه وظیفه داشتند از برگزیده شدن افراد مخالف شاه و دربار جلوگیری کنند. در نتیجه کار برای محمدحسین بسیار سخت شد.[34] اما محمدحسین که در شیراز انتخابات را باخته بود تلاش کرد تا از شهرستان آباده به مجلس راه یابد و موفق هم شد.[35] و در نهایت ایشان توانست در دوره‌های چهاردهم، پانزدهم و هفدهم به عنوان نماینده مجلس انتخاب شود.[36]

کناره گیری از امور سیاسی

هر چند در سال 1342 زمانی که محمدحسین از اروپا به ایران آمد به اتهام همکاری با سران عشایر در شورش فارس دستگیر و به دو سال حبس محکوم شد. او پس از آزادی با کناره‌گیری از فعالیت‌های سیاسی به تاسیس یک شرکت پیمانکاری و فعالیت‌های اقتصادی پرداخت و در سال‌های بعد خاطرات خود را در کتابی با عنوان یادمانده‌ها چاپ کرد.[37]

در آخر اینکه

ایشان در سال 1358 به سبب تصادفی که برای همسرش رخ داده بود به ناچار ایران را به مقصد انگلیس ترک کرد و پس از سال‌ها دوری از وطن در سال 1371 به ایران بازگشت و در کناره‌های خزر آرام گرفت.[38]

مقاله

نویسنده منصوره رضايي
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS